شناسهٔ خبر: 30933 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

گفت‎وگو با «ابراهیم فیاض»؛

موج ورود آقازاده‎های فارغ‎التحصیل خارج به دانشگاه‎ها

فیاض متأسفانه ما الآن داریم می‎شنویم که استاد بی‎سواد در حال حکومت کردن است. ما الآن در دانشکده‎ی خودمان استادی داریم که به لحاظ دانش به‌قدری فاجعه است که دانشجویانش همه ناراحت هستند و چیزی به دانشجویانش نیاموخته است. این استاد باید برای چه کرسی استادی را داشته باشد؟ تمام این افراد با ارتباط و زدوبند وارد شده‎اند، چون افراد کافی نداشتیم، اگر مهارت وجود داشت به خیلی از این اساتید می‎گفتند که بروند.

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: گفت‌وگوی ذیل با ابراهیم فیاض پرسش و پاسخی است در خصوص برخی نقاط ضعف موجود در آموزش عالی کشور و دانشگاه‌ها. «ابراهیم فیاض» پیش‌تردر نشستی با عنوان «دانشگاه در آینده» به این موضوع پرداخته بود که سیستم جدیدی در حال ظهور در سیستم آموزش عالی و دانشگاهی است که کل جامعه‎ی دانشگاهی را دگرگون می‎سازد. این سیستم چیزی شبیه حوزه‎های علمیه در سنت ایران است و امریکا نیز در این سیستم نوین پیشرو است.

 

از آنجایی که ما در تقلید پیشرو هستیم و با ظهور یک پدیده و اختراع یک تکنولوژی به فاصله‎ای خیلی کوتاه آن پدیده وارد کشور می‎شود، نظر شما درباره حضور این سیستم نوین در جامعه‎ی دانشگاهی ما چیست، آیا اتفاق می‎افتد؟

در این باره دچار سوءتفاهم شده‎ایم؛ به طور مثال اینترنت در دانشگاه‎های ما به چه کاری می‎آید؟ اتفاقاً بیشتر نقش مزاحم را دارد و باید آن را جمع کرد. مشکلی که در دانشگاه‎های ما وجود دارد همین است که تکنولوژی ارتباطی و معرفتی است، ولی در جامعه‎ی ما و جامعه‎ی دانشگاهی ما کاربردی ندارد، بیشتر دانلود فیلم و غیره است تا دانلود مقاله و پژوهش؛ با این روند، اینترنت قابل دسترس برای دانشجویان نیز حتی باید محدود شود، به‌طوری‌که در دانشگاه تهران این محدودیت‎ها را می‎بینید. ازاین‌رو، این تکنولوژی در آنجا به درد می‎خورد و برای ما نه تنها سود ندارد بلکه موجب زیان هم می‎شود و باید گفت برای آن‎ها سود است و برای ما متأسفانه سم. مشکل امروز ما این است که در آموزش عالی کسی چارچوب اصلی را درک نمی‎کند. آموزش عالی ما هنوز خیلی عقب است.

 

با وجود این حجم علاقه‎ برای حضور در دانشگاهها، آیا رفتن آموزش عالی ما به آن سمت پاسخ معقولی به این علاقه نخواهد بود؟

بنده معتقدم با برداشتن کنکور ابهت دانشگاه از بین می‎رود. مشکل ما در حال حاضر کنکور است، وقتی این مانع برداشته شود در آن صورت اصل دانشگاه مطرح می‎شود. در واقع دانشگاه‎های ما در یک محرومیت به سر می‎برند، درحالی‌که آموزش عالی باید از کمیت به کیفیت برسد. الآن بعد از این حجم از افرادی که به دانشگاه اقبال نشان می‎دهند، باید ببینیم چه کاری باید انجام شود؛ مثلاً وقتی فارغ‎التحصیل دکتری زیاد شود خودبه‌خود این مدرک بی‎معنا می‎شود و آنچه که معنادار می‎شود ارزش افزوده‎ی فارغ‎التحصیل است؛ یعنی باید دید به لحاظ علمی رشد داریم یا خیر؟ الآن می‎بینیم که دکترا روزبه‌روز شأن و منزلتشان پایین می‎آید، فصلی که استاد دارای مقام اسطوره‎ای بود تمام شده است، برای امروز بحثی دیگر آغاز شده است، اینکه استاد دارای چه کیفیتی است. ما هرچه به کمیت نزدیک می‎شویم کیفیت اوج می‎گیرد -شک نکنید- اتفاقاً باید سعی کنیم این روند کمیت اوج بگیرد.

 

مشکل اشتغالی که در بدو امر اتفاق می‎افتد را باید چطور حل کرد؟ با توهمی که از قبل در ذهن فارغ‎التحصیلان وجود دارد اینکه جز کار در برخی مراکز حاضر نیستند در جای دیگر توانایی‎های دانشی خود را به کار گیرند، از این چالش چگونه می‎توان عبور کرد؟

نکته همین است، آن چیزی که من برای امروز مدنظر دارم همین است که مهارتی مابه‎ازای مدرک وجود ندارد و اتفاقاً افراد تنها نان مدرک خود را می‎خورند، برای همین می‎بینید که افراد فارغ‎التحصیل وقتی وارد بازار کار و حرفه‎ای می‎شوند چیزی نمی‎دانند و باید از نو شروع به آموختن در فضای کاری خود کنند.

افراد به خاطر رشته‎ی تحصیلی خود سر کار نمی‎روند، به این خاطر سر کار می‎‏رود که تنها مدرک دارند. تخصص و مهارتی وجود ندارد، در نتیجه این وضعیتی است که می‎بینید؛ بیشتر اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی -تقریباً ۸۰ درصد- فنی و علوم پایه هستند، از سطوح بالا تا سطوح پایین در شورا این‌طور است و اتفاقاً مهم‎ترین مشکل ما همین است. کاری که باید انجام دهیم این است که به این روند اجازه‌ی حرکت بدهیم (حجم زیاد داوطلب و کمیت بالا)؛ زیرا به‌این‌ترتیب افراد مجبور هستند در مهارت تلاش کنند که در این میدان بزرگ برنده باشند. زمانی که بحث مهارت پیش بیاید اشتغال نیز ایجاد می‎شود. در واقع دولت اشتغال ایجاد نمی‎کند، بلکه دانشگاه اشتغال ایجاد می‌کند. دولت به دنبال دانشگاه می‎رود برای اشتغال، برعکس امروز دانشگاه به دنبال دولت است برای ایجاد اشتغال. دولت چگونه اشتغال باید ایجاد کند؟ دولت تنها یک برنامه‎ی اقتصادی می‎تواند داشته باشد، همین‌طور که باید بازار درست کند. اگر مهارت ایجاد شود خودبه‌خود اشتغال نیز ایجاد می‎شود و ایجاد این مهارت بر عهده‎ی دانشگاه است.

 

طبق گفتۀ شما دانشجویی که فارغ‎التحصیل می‌شود هیچ مهارتی ندارد، در واقع با رفتن سر کار مهارت لازم را کسب می‎کند. این عدم مهارت آیا به دانش استاد برنمی‎گردد؟

وقتی استاد با امتیاز وارد دانشگاه شده و با صرف یک مدرک این کرسی را از آن خود کرده است این مسائل را نیز به همراه دارد. استاد به معنای واقعی کم داشتیم و الآن هم اجازه نمی‎دهیم که زیاد شوند، حتی الآن نیز این موج که اجازه ندهند دانشگاه بالا بیاید شروع شده است. با این وضعیت چگونه می‎توان ایجاد رقابت کرد که استاد بامهارت وارد فضای آموزش عالی شود؟ درصورتی‌که پذیرش اگر زیاد باشد دانشجو به جای رفتن به مالزی و دیگر کشورها، در داخل کشور به تحصیل می‎پردازد.

من الآن می‎بینم که دانشگاه تهران به استخدام افرادی می‎پردازد که دانش‎آموخته‌ی دانشگاه‎های مالزی هستند که به لحاظ دانش خیلی خیلی عقب‎مانده هستند. دانشگاه مالزی تنها ویترین است، علوم انسانی در آن فاجعه است. در حال حاضر فارغ‎التحصیلان ما خیلی قوی‎تر از این گروههایی که در مالزی، سنگاپور و ارمنستان تحصیل کرده‎اند، هستند.

اگر قرار است دانش استاد ارتقا پیدا کند باید رقابت ایجاد شود. می‎بینم که اساتیدی در حال زمین خوردن هستند و تمام این اداهایی که در ظاهر است در حال از بین رفتن است. وقتی فارغ‎التحصیل زیاد شود، تنوع بالا رود، طبیعی است آن‌کسی که قوی‎تر است برجسته می‎شود، در کشورهای پیشرفته نیز کار را به این شکل جلو بردند و به توسعه دست یافتند.

 

منظور این است که کشورهای پیشرفته نیز در ابتدا مشکل ما را داشتند؟

بله. استادان قوی به طور مثال هگل در جوانی وارد دانشگاه نشد. یا خود کانت تا آخر عمر معلمی کرد و آخرهای عمرش وارد دانشگاه شد. کانت در ابتدا کتابداری کرد، معلم سرخانه‎ی اشراف بود، سپس در اواخر عمرش کرسی استادی را به او دادند. این استادان زمانی که کم‎کم کار علمی انجام دادند دانشگاه‎هایشان نیز راه افتاد.

الآن بحث من با شما این است که بنده معتقد هستم این حجم زیاد داوطلب باید باشد و باید وارد دانشگاه شوند و در دانشگاهها باید به طور کامل باز باشد، کنکور برداشته شود و هرکس که علاقه به ادامه تحصیل دارد فضا باز باشد و به ادامه تحصیل بپردازد؛ تنها امتحان ورودی باشد که البته مثل کنکور، رقابت به ضدرقابت و به یک سد تبدیل نشود، تنها سطح علمی افراد سنجیده شود؛ یا دانشگاه تهران نباید تعیین کند ۴۰ یا ۵۰ دانشجو می‎گیرم، بلکه به طور مثال ۳۰۰ دانشجو بپذیرد (در حال حاضر بیشتر صندلی‎های این دانشگاه خالی است)؛ سپس می‎تواند در این تقسیم‎بندی سطوح علمی افراد، یک‌سری از دانشجویان پول نیز پرداخت کنند.

وقتی فضا خودبه‌خود متراکم شود دیگر فرد برای ادامه تحصیل به تاجیکستان نمی‎رود. تاجیکستان چه چیزی دارد که دانشجو برای ادامه تحصیل به این کشور می‎رود؟ جز این نیست که یک‌سری کشورهای عقب‌افتاده وجود دارد که مورد اقبال دانشجویان ایرانی قرار گرفته است. بنده سر کلاس چندین دانشجوی آلمانی، ژاپنی و کره‎ای داشتم که -دانشجوی آلمانی اتفاقاً اهل فرانکفورت نیز بود- برای گرفتن مطلب از استاد به التماس می‎افتادند، مطلبی که به گفته‎ی آن‎ها نو و جدید است و تا این زمان از مرکز آموزشی‎ خاصی نشنیده بودند. وقتی ما می‎توانیم به لحاظ علمی خوراک خوبی به دانشجویان بدهیم چرا به دانشجو و داوطلب خودمان ارائه ندهیم و راه را برای آنان ببندیم.

بحث من این است که باید درهای دانشگاه‎ها باز باشد و بعد از این باز شدن، خودبه‌خود دانش قلابی از بین می‌رود و آرام‎آرام تبدیل به مهارت می‎شود، در واقع صرف برند بودن و داشتن مدرک خودبه‌خود در این سیستم آموزشی حذف می‎شود.

الآن دانشگاه صنعتی شریف نیز به لحاظ علمی و دانش به شدت در حال سقوط است، در این دانشگاه شاهد شکل‎گیری یک بحران هستیم و این دانشگاه به یک فضای توخالی تبدیل شده است.

به نظر من کاری که باید کرد، پذیرش ۴۰۰ تا ۵۰۰ دانشجو در یک رشته است و هرکس نتوانست به سطح مطلوب برسد، بیرون برود. وقتی به لحاظ دانش به سطحی مطلوب برسیم خیلی از این داوطلبان خسته می‎شوند و خود از ادامه تحصیل انصراف می‎دهند و به‌این‌ترتیب ابهت غیرواقعی فضای آموزشی از بین می‎رود. اگر ورود به دانشگاه راحت باشد خودبه‌خود یک غربالگری اتفاق می‎افتد و مدرک آن اهمیت کاذب خود را از دست می‎دهد، وقتی پولی هم شود خودبه‌خود خیلی از مشکلات برطرف می‎شود. یقین دارم افراد زیادی می‎آیند ولی افراد کمی می‎مانند.

یکی از مسائل خطرناکی که می‎بینم و لازم است به آن توجه شود، برگشت این دانشجویان فارغ‎التحصیل از دانشگاه‎های عقب‎مانده است که اتفاقاً از بین آقازاده‎ها نیز هستند. اتفاقاً افرادی که اصرار دارند دانشجوی کارشناسی ارشد و دکترا نگیریم به همین خاطر است. این مسئله یک چیز خطرناک، مرموز و پشت صحنه است. بچه‎های آقایان به خارج از کشور رفته‎اند و دیده‎اند خبری نیست و مدرک قلابی گرفته‎اند و الآن نیز با بی‎سوادی تمام در حال برگشتن به کشور هستند و با ارتباطی که دارند جذب هیئت علمی دانشگاه‎ها می‎شوند -این چیزی است که من می‎بینم و این دوباره یک عقب‎گرد دیگری است که ما را بسیار از آن رسالت اصلی آموزش عالی دور می‎سازد-. این افراد با بی‎سوادی تمام که حتی قابل مقایسه با فارغ‎التحصیلان داخلی نیستند، در حال ورود هستند. به نسبت این افراد، فارغ‎التحصیلان داخلی خیلی بالاتر هستند؛ زیرا اگر این افراد به لحاظ دانش و علمی در سطح بالا بودند هرگز اجازه‎ی بازگشت به آن‎ها داده نمی‎شد و جذب همان کشورها می‎شدند. طرف با حقوق ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار یورو در سال آنجا را رها نمی‎کند و بیاید اینجا، این جزو واضحات است، اگر به لحاظ علمی آن‎ها در سطح مطلوبی باشند حتماً جذب می‎شوند و در همان ساختار علمی می‎مانند و کار می‎کنند.

 

یعنی این افراد برعکس فارغ‎التحصیلان اولیه که برای ادامه تحصیل به فرانسه یا انگلستان و امریکا می‎رفتند، به لحاظ آموزشی در سطح خیلی پایینی قرار دارند؟

اشتباه ما این است که فکر می‎کنیم این اساتید باسواد بوده‎اند. آیا مثلاً احسان نراقی باسواد بود؟ خیر. تنها باسواد این افراد علی‎اکبر سیاسی بود. تمام این افراد مدرک اونیورسیته (در فرانسه دو نوع دکترا وجود داشت؛ اونیورسیته که دو، سه سال طول می‎کشیده است، ولی مدرک دکترای دولتی ۱۳ تا ۱۴ سال زمان می‎برده تا دانشجویان فارغ‎التحصیل شوند) داشتند. در واقع مدرک اونیورسیته لیسانس و فوق ‎لیسانس آن در فرانسه، سه سال طول می‎کشیده است و تنها دو یا سه نفر مدرک دولتی داشتند که از دانشجویان آن به شدت کارهای علمی می‎خواستند. دانشگاه‎های فرانسه همه استعماری بودند، حتی شریعتی نیز در اونیورسیته تحصیل کرد، ولی او خودش به دنبال کارهای علمی رفت و در همه‎ی رشته‎ها به مطالعه پرداخت.

من استاد می‎شناسم که فرانسه دکترا گرفته بود ولی فرانسوی نمی‎دانست. خب، چطور این اتفاق می‎افتد؟ بعد از مدتی فهمیدم این افراد سه تا چهار هزار فرانک به فرانسه می‎دادند و یکی را به جای خود می‎آوردند تا دفاع کند. این افراد در گذشته همه خان‎زاده بودند که آن‎ها را می‎شناختم. از این افراد بعضی کارمند دانشگاه شدند به این خاطر که مدرکشان بسیار در سطح نازلی قرار داشت. کسی که نه فرانسه می‎داند و نه انگلیسی چگونه مدرک دکترا می‎گیرد؟ این موضوع بین اساتید معروف است و بسیاری از این افراد مرحوم شده‎اند.

یکی از مشکلاتی که امروز داریم تقلب‎هایی است که در پایان‎نامه‎نویسی وجود دارد. این مسئله به چه برمی‎گردد؟ به اینکه ما همه‌چیز را محدود می‎کنیم. اگر تمام پایان‎نامه‎ها در یک سایت گذاشته می‎شد و مخابرات یک پولی می‎گرفت و به دانشکده‎ها می‎داد که هرکس رجوع کند به سایت دانشکده، پر از پایان‎نامه باشد، آن‌وقت مشخص می‎شد که مثلاً فلان پایان‎نامه‎ی آبکی را کدام استاد دفاع کرده است، به این شکل همه آگاه می‎شدند. باید هر دانشکده‎ای کل پایان‎نامه‎های خود را با متن روی سایتش بگذارد، به این شکل تقلب کمتر می‎شود و مشکلات از بین خواهد رفت.

در حوزه‎ی علم و دانش، بستن در یعنی نابودی؛ بستن راه ورود به دانشگاه، بستن دسترسی آسان به پایان‎نامه‎ها یعنی نابودی؛ این را سازمانی شدن علم می‎گوییم. باز شدن دانشگاه‎های خصوصی، جاهایی که با زدوبند و غیره مجوز گرفته‎اند و با چهار استاد قلابی می‎چرخد برای آموزش عالی ما فاجعه است، آن‎ها باید جمع شود. وقتی دانشگاه‎های دولتی بتوانند برای این داوطلبان پذیرش داشته باشند چرا این کار نشود؟ چرا راه را ببندیم؟ منظور من از عنوان این بحث، پردیس‎هایی که باز شده‎اند نیست، پردیس‎هایی که در کرج و کیش و جاهای دیگر باز شده است، خیر، خود دانشگاه تهران منظور من است که باید اجازه بدهد دانشجویان بیشتری وارد دانشگاه شوند.

بنده معتقد هستم که تراکم، مقدمه‎ی کیفیت است، من این موضوع را در تحلیل اجتماعی نیز عنوان کرده‎ام؛ هرکس خواست باید وارد دانشگاه شود و نباید جلوی آن را گرفت. وقتی اجازه دهیم خودبه‌خود این قصه تمام می‎شود و بسیاری از فتنه‎هایی که در حال حاضر ما با آن درگیر هستیم از بین می‎رود. وقتی مدرک تحصیلات تکمیلی زیاد شد دیگر این عطش وجود نخواهد داشت و افراد به سمت کسب مهارت پیش خواهند رفت.

زمانی مدرک دیپلم اعتبار داشت و افراد دیپلمه کارمند بانک می‎شدند، الآن چرا دیگر مدرک دیپلم ارزش ندارد؟ چون زیاد شد و سطح بالا رفت. حالا اگر در دکترا مدرک نیز زیاد شود خودبه‌خود مهارت پیش می‎آید، مهارت‎افزایی به جای مدرک‎گرایی. حتی اعتباری که مدرک دانشگاه تهران دارد باید از بین برود، شاید فلان دانشگاه در یک شهر کوچک کارهای علمی بیشتری انجام می‎دهد و به لحاظ علمی بیشتر کار می‎کند در نتیجه بالاتر باشد؛ بحث من این موارد است.

هر مشکلی پیش می‎آید مدام می‌پرسیم چرا این‌طور شد؟ خب طبیعی است، خود ما این کار را انجام دادیم. ما باید دانش را آزاد کنیم و سازمان را از سر دانش برداریم. امروز شما می‎توانید در امریکا و کشورهای اروپایی در هر دانشگاهی ثبت‎نام کنید. بسیاری از علاقه‎مندان که در کنکور رد می‎شوند به این کشورها مهاجرت می‎کنند و در این دانشگاه‎ها مشغول تحصیل می‎شوند. شما هزاران دکترا در هند دارید -هند که این‌قدر پیشرفته شده- که مثلاً دکترای فیزیک دارند، اما مسافر جابه‎جا می‎کند، چون این فارغالتحصیل بی‎سواد جایی را پیدا نکرده است. متأسفانه ما الآن داریم می‎شنویم که استاد بی‎سواد در حال حکومت کردن است. ما الآن در دانشکده‎ی خودمان استادی داریم که به لحاظ دانش به‌قدری فاجعه است که دانشجویانش همه ناراحت هستند و چیزی به دانشجویانش نیاموخته است. این استاد باید برای چه کرسی استادی را داشته باشد؟ تمام این افراد با ارتباط و زدوبند وارد شده‎اند، چون افراد کافی نداشتیم، اگر مهارت وجود داشت به خیلی از این اساتید می‎گفتند که بروند. رقابت که نباشد این مشکلات پیش می‎آید. وقتی ارزش افزوده‌ای نباشد برای چه چیزی باید امنیت شغلی بدهیم؟ امنیت شغلی برای افراد پرکار باید باشد.

من شخصاً می‎بینم استادانی اعم از مرد و زن به دنبال مد و لباس و آرایش خود هستند، مطالعه نمی‎کنند و نوآوری نیز ندارند. تحقیق کنید که این روند به کجا می‎انجامد، نوع قیافه گرفتن و حرف زدنشان، پرونده‎هایی که ازاین‌قبیل کم هم در فضای آموزش عالی نداریم. در دانشگاه‎های ما زمینه‌ی فساد بسیار بالاست ولی در اروپا و امریکا این‌طور نیست، چون فضا به شدت علمی است، انحصارطلبی کردند و گفتند چه کسی بیاید و چه کسی نیاید.

 

به نظر شما اگر میدان دانش باز شود مشکلات برطرف میشود؟

بله میدان باز باشد، اساتید و دانشجویان با ارزش علمی‎شان شناخته می‎شوند. من به شما می‎گویم -البته امیدوارم که این‌طور نباشد- سفارتخانه‌های خارجی در دانشگاه‎های ما زیاد در هدایت بورسیه‎ها و مسائل علمی دخالت دارند. من در مورد رشته‎ی خودم مثال می‎زنم؛ در دکترای «مردم‎شناسی» بعد از ۳۰ سال تازه امسال ما توانستیم دانشجو بگیریم. من شک نداشتم که در این امر سفارت‎های خارجی دست داشتند، می‌شود تحقیق کرد که بیشتر دانشجویان مردم‎شناسی برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا به کدام کشورها سفر کردهاند؛ کشورهایی مثل فرانسه. به خاطر نفوذی که روی برخی رؤسا داشتند، نمی‎خواستند ما دکترای مردم‎شناسی داشته باشیم، می‎خواستند دانشجویان ما را برای ادامه تحصیل جذب کنند و بچه‎های ما برای آن‎ها کار کنند. در واقع وقتی این فارغ‎‌التحصیلان به کشور برگشتند دوباره برای آن‎ها کار کنند؛ یعنی دانشجوی ما پایگاه اطلاعاتی و مطالعاتی آن‎ها شود. سال‎ها این کار را کردند؛ یعنی ۳۰ سال فوق ‎لیسانس داشتیم بدون دکترا. هر بار که مطرح کردیم، از خود دانشگاه تهران تا آموزش عالی مخالفت کردند؛ یعنی سیاست‎گذاری در دانشگاه‎های ما توسط این سفارتخانه‌های خارجی بوده است، سفارتخانه‌هایی که چندین قرن است که بر ما حکومت می‎کنند.

 

چطور ممکن است آن‎ها که دانش ما را قبول ندارند دانشجویان ما را برای دکتری جذب کنند؟

این افراد استاد دانشگاه نمی‎شوند، به ندرت این اتفاق می‎افتد که استاد شوند، تنها منظور این است که افراد فارغ‎التحصیل پایگاه اطلاعاتی آن‎ها شود، برای همین است که بسیاری از این افراد و اساتید کارهای تحقیقاتی انجام می‎دهند و یک نتیجه‎ی بی‎ارزش به سازمان‎های داخلی می‎دهند و نتیجه‎ی اصلی را در تابستان‎ها در فرصت مطالعاتی که دارند به دانشگاه‎‌های مربوطه ارائه می‎دهند. طرف در شهرداری تهران با بودجه‎ی شهرداری پژوهش خود را انجام می‎دهد و نتیجه را می‎برد و تحویل آن‎ها می‎دهد و نتیجه‎اش می‎شود آشوب‎های داخلی که می‎بینیم.

استادان ما در دانشگاه‎های ما در واقع دارند برای آن‎ها کار می‎کنند.  رقابت، پول، امکانات، آینده منجر به این امر شده است. این امر یک مسئله‌ی باب است. الآن اساتید دانشگاه تهران یک کار پژوهشی را انجام می‎دهند و سپس به‌عنوان یک مقاله در خارج از کشور آن را ارائه می‎دهند. یادم هست که یک سال در مورد ایران در قالب نظرسنجی کاری انجام شد، اولین نتایج این مطالعه در دست «کریستین امان‎پور» بود قبل از آنکه به دست وزیر و معاون وزیر برسد. وقتی ساختار دانشگاهی شکسته نشود و انحصاری اداره شود تمام این خیانت‎ها در آن وجود خواهد داشت. این سیستم بسته، خودش بستری برای خطرات این‌چنینی است. قطعاً اگر درهای دانشگاه باز شود و از حالت بسته و انحصاری بیرون بیاید تمام این مسائل از بین خواهد رفت و اگر کسی بخواهد کارهایی ازاین‌قبیل انجام دهد خیلی زود فاش می‎شود.

انحراف در دانشگاه‎ها به خاطر همین سازمانی شدن دانشگاه‎های کشور است. باید سازمانی بودن دانشگاه را بشکنیم و دانش مسلط شود نه سازمان؛ ولی متأسفانه دانشگاههای ما سازمانی است، پول آن از بالا می‎آید -و دانشگاه‎ها با رگه‎های پولی ناقصی که از بالا از طرف دولت تزریق می‎شود، می‎چرخد- که خود زمینه‎ی فساد را به وجود می‎آورد. اگر دانشگاه خودش از پایین درآمدزایی کند؛ یعنی کارهای مهارتی ایجاد کند و تحقیقات میدانی انجام دهد، ریشه‎ی فسادهای این‌چنینی از بین می‎رود. یک دانشگاهی مثل هاروارد تنها ۲۲ میلیارد دلار وقفیات آن در سرمایه‎ی اولیه‎اش بود، در واقع این دانشگاه خودش درآمد دارد و به‌قدری مردم به آن اعتقاد دارند که مردم عمومی برای آن وقف می‎کنند. اما دانشگاه تهران که دانشگاه ملی است با این ابهتش چقدر وقفیات دارد؟