شناسهٔ خبر: 31922 - سرویس دیگر رسانه ها

آنچه جامعه درباره خود ادعا می‌کند / دکتر جبار رحمانی

یکی از پرسش‌های کلیدی هر جامعه و تک‌تک اعضای آن، «پرسش از هویت» و «کیستی افراد» است. این امر یکی از مسائل همیشگی علوم‌ انسانی و اجتماعی بوده ‌است که محققان بسیاری را به خود مشغول کرده ‌است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران؛ مسأله هویت همیشه نسبتی معنادار با «عرصه‌های فرهنگی» و «قلمروهای سیاسی» داشته ‌است. در دوره مدرن، مسأله هویت ذیل مقوله دولت – ملت‌ها تعریف ‌شده است و به همین سبب هویت در دوره مدرن، معنایی متفاوت از هویت در دوران سنت داشته و دارد.

در جهان سنت، نظام‌های اساطیری و باورهای فرهنگی مبنای تعریف هویت و معنابخشی به آن بوده‌اند. اما در دوره مدرن، مهمترین ابزار تولید آگاهی در فرهنگ مدرن یعنی «علم»، منشأ و مبنای مهمی برای تعریف هویت شدند. به همین دلیل، علم ‌تاریخ و باستان‌شناسی برای روشن‌کردن منشأ یک قوم و جامعه و علوم اجتماعی، بالاخص انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی نیز برای تعریف همزمانی یک جامعه و وجه تمایز آن از جوامع پیرامون نقشی کلیدی داشتند.

این علوم آن‌گونه که در دوره مدرن شکل گرفتند، نظام‌های معرفتی و منابع آگاهی‌ای را تولید می‌کردند که برای تعریف هویت یک جامعه اهمیت بسیاری داشتند. به عنوان مثال در جامعه ایرانی، در دوره سنتی، منشأ هویت به سلسله‌های پیشدادیان، کیانیان و... و قهرمانان اساطیری مانند کیومرث و جمشید ارجاع می‌یافت. در حالی‌که در دوره مدرن و به کمک علم باستان‌شناسی و تاریخ بود که این هویت به عصر مادها، هخامنشی و همچنین به شاهانی مانند کوروش و داریوش ارجاع پیدا ‌کرد. تفاوت این دو نظام معنابخشی به هویت فقط تفاوت در تاریخ‌ها و اسم‌ها نیست، بلکه تفاوت در «نظام‌های ارجاع‌دهی» و «تولید معنا» نیز هست.

هرچند هویت در نهایت نوعی روایت است که جهت‌دار، مرتبط به قدرت و متأثر از آن، ارزشی و مبتنی بر اعتقاد مردم به آن است، اما در دوره سنت این روایت هویت برای یک جامعه و اعضای آن، خمیرمایه‌ها و مواد اولیه خود را از دل نظام‌های اساطیری به‌دست می‌آورد و در دوره مدرن از پژوهش‌های علمی.

 به همین دلیل نمی‌توان گفت که در دوره مدرن، هویت، یک امر علمی است. وجه تمایز دوره مدرن آن است که روایت‌های هویت، داده‌های اولیه خود را از منابع علمی می‌گیرند، اما ترکیب و تنظیم نهایی آنها لزوماً امری علمی نیست. اینکه هویت یک جامعه و اعضای آن چیست و چگونه تعریف می‌شود، بشدت بار ارزشی و عاطفی دارد، به همین سبب هم هست مردم حاضرند برای دفاع از هویت خودشان، جان‌شان را فدا کنند، در حالی‌که کسی برای دفاع از علم این‌کار را نمی‌کند (مگر در موارد استثنایی).

در تعریف هویت و بازشناسی آن، چند خطای کلیدی ممکن است رخ دهد:

۱.خطای اول، «ذات‌گرایی» است. ذات‌گرایی به این معنا است که یکی از مؤلفه‌هایی را که هویت یک جامعه را تشکیل می‌دهد، جزئی از ذات آن مردم بدانیم. ذاتی دانستن یک خصیصه به معنای ثابت، همیشگی و غیرتاریخی دانستن آن خصیصه است. در نتیجه این نوع تلقی از هویت یک جامعه است که هرگونه خلاقیت برای آن مردم، خارج از چارچوب مورد نظر، قابل تعریف نیست. مردم همیشه به یک نحو هستند، چون ذات‌شان آن‌گونه است.

۲.خطای دوم، «تعمیم بیش از حد» است. یعنی ما برخی موارد خاص و ابعاد خاص را در یک جامعه و مردم بررسی کنیم و سپس آن را به سرتاسر آن جامعه تعمیم بدهیم. فهم هویت یک جامعه متکثر مستلزم شناخت بخش‌های مختلف آن و ویژگی‌های مختص هر بخش و همچنین بررسی تطبقی بخش‌های مختلف است.

در این خطا، محققان ممکن است برحسب اطلاعات محدود و در دسترس‌شان، ویژگی‌هایی را استخراج و آن را به تمام جامعه تسری و تعمیم دهند. بر این مبنا، لازم است از تعمیم بیش از حد نتایج اولیه و محدود پرهیز کرد، زیرا در این‌صورت ویژگی‌های نداشته یک بخش را به اجبار بدان تحمیل خواهیم کرد.

۳.خطای سوم، «تقلیل‌گرایی» است. در تقلیل‌گرایی ابعاد مختلف و پیچیده هویت یک جامعه را به یک خصیصه خاص آن تقلیل می‌دهیم و تقلیل‌گرایی متضمن نوعی ساده‌سازی ابعاد و عناصر هویتی یک جامعه است. در این حالت، امر پیچیده بشدت ساده شده و عوامل متعدد به یک یا دو عامل محدود می‌شود. لذا باید این پیش فرض را داشت که وقتی جامعه امری پیچیده و مرکب است، لذا هویت آن جامعه و اعضای آن نیز به نسبت پیچیده و مرکب است.

۴.خطای چهارم، «ظاهرگرایی و لفظ‌گرایی» است. در تاریخ فرهنگی، فرم‌های مشابه در دوره‌های متفاوت، لزوماً معنای یکسانی ندارند. به همین سبب ظاهر مشابه یا ظاهر امور نمی‌تواند بیانگر محتوا و عمق آنها باشد.

آنچه یک جامعه در باب خودش می‌گوید و مدعی آن است لزوماً با واقعیت آن متناسب و متناظر نیست. به عبارت دیگر، یک لفظ لزوماً در دوره‌ها و زمینه‌های مختلف معنای یکسانی ندارد. در نتیجه برای فهم هویت یک جامعه باید محتوای امور و مؤلفه‌ها را بررسی کرد نه صرفاً ظاهر آنها را.

۵. فارغ از خطاهای «روشی» و «معرفت‌شناختی» فوق، برخی خطاها نیز ناشی از رویکرد نظری ما برای تعریف هویت یک جامعه است. در تعریف هویت جامعه ایرانی، ما همیشه با این رویکرد مواجه هستیم که تلاش شده هویت ایرانی در یک قالب مشخص و با تعدادی مؤلفه معین تعریف شود.

به عبارت دیگر، از لحاظ نظری این رویکرد مبتنی بر این مفروضات نظری است که اعضای یک جامعه دارای یک هویت منسجم و مشخص هستند که می‌توان از منظر علمی بدان پی برد.

 مسأله اصلی آن است که هویت در میان اعضای یک جامعه لزوماً امری مشخص، یکدست و یکسان نیست بلکه هویت امری «چند بعدی» و «چند لایه» و به تعبیری دیگر یک امر «چندگانه» است. به همین دلیل در بررسی هویت یک کنشگر ایرانی، ما نه تنها با یک سطح از هویت مواجه نیستیم، بلکه می‌توان گفت ما با «یک» هویت نیز مواجه نیستیم. یک فرد می‌تواند از یکسو یک معلم باشد، از سوی دیگر عضو یک انجمن، عضو یک خانواده، عضو یک قبیله و... به همین سبب شبکه ارتباطی یک فرد با بخش‌های مختلف آن می‌تواند مبنایی برای شکل‌گیری لایه‌های مختلف هویتی یا شاید هویت‌های چندگانه بشود. بر این اساس، نمی‌توان همانند نظریات کلاسیک از یک هویت یا هویت یکدست و تک سطحی صحبت کرد، بلکه ما با «هویت‌های چندلایه» یا با «هویت‌های چندگانه» مواجه هستیم.

۶. خطای دیگری که در تعاریف هویت در ایران دیده می‌شود، ناشی از آن است که هویت عموماً امری مشخص، ثابت و متمرکز در یک واحد مشخص (فرد یا جامعه) دانسته می‌شود. این در حالی است که هویت، امری ثابت نیست و این‌گونه نیست که هویت یک فرد یا جامعه یکبار شکل گرفته باشد و بعد برای همیشه عمل کند، بلکه «هویت یک امر فرآیندی است»، یعنی هویت یک فرد یا جامعه دائماً در حال شکل‌گیری و تحول است.

یک جامعه و اعضایش دائماً در حال ساختن هویت خودشان هستند. آنها در هر لحظه هویت خودشان را می‌سازند. هویت در عرصه‌های کلیدی یک جامعه مانند «هویت اجتماعی» و «هویت ملی»، در دوره زمانی طولانی‌تر دچار تغییر می‌شود، اما در نهایت می‌توان این نکته را پذیرفت که در هر سطحی، هویت به‌صورت فرآیندی است و اعضای یک جامعه برحسب شرایط و موقعیت خودشان و برحسب داشته‌ها و زمینه‌های فرهنگی‌شان، هویت‌شان را بازتعریف می‌کنند و براساس این بازتعریف تجربه هویتی متفاوتی را شکل می‌دهند.

۷. آخرین خطایی که در تعاریف هویت ایرانی می‌توان دید آن است که هویت را به مثابه مجموعه‌ای از خصیصه‌ها که در یک فرد یا گروه اجتماعی متمرکز هستند، می‌داند، این درحالی است که «هویت یک امر ارتباطی است».

هویت یک فرد یا گروه، برحسب ارتباط آن فرد یا گروه با سایر اعضا و گروه‌های جامعه تعریف می‌شود و شکل می‌گیرد. هویت همیشه از خلال تعامل و رابطه با دیگران شکل می‌گیرد، تجربه می‌شود و در صورت لزوم متحول می‌شود. به همین دلیل هویت نمی‌تواند ایستا باشد، زیرا رابطه و نظام تعامل میان انسان‌ها و گروه‌ها، امری ایستا نیست.

در نتیجه برای تعریف هویت ایرانی نیازمند آن هستیم که درک نظری خود از مقوله هویت را اصلاح کنیم، هرچند عموم نظریات موجود در باب هویت ایرانی، علاوه بر خطاهای روشی چهارگانه فوق، مبتنی بر درکی ناقص از مفهوم هویت نیز هستند، اما به نظر می‌رسد که زمان آن فرارسیده ‌است که مفهوم هویت ایرانی مورد بازاندیشی قرار گیرد. این بازاندیشی را باید با درکی فرآیندی و تعاملی از هویت انجام داد. در این درک از هویت، هویت در تمام سطوح آن اعم از فردی و جمعی، به‌صورت اجتماعی و در  اجتماع ساخته و پرداخته می‌شود و در همین بستر اجتماعی نیز تجربه شده و تحول پیدا می‌کند.

به عبارت دیگر، هویت در هر سطح باشد، «هویت اجتماعی» است، هویت فردی، گروهی، قبیله‌ای، هویت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، همه و همه هویت‌های اجتماعی هستند، به این معنا که طی فرآیندهای اجتماعی خاصی ساخته و پرداخته می‌شوند.

این مقدمات برای آن بود که بتوان پیامدهای ناشی از تعاریف موجود از هویت را در ایران مورد بررسی و انتقاد قرار داد. وقتی هویت به عنوان امری غیرتاریخی، تک بعدی یا مبتنی بر چند ویژگی خاص یا برگرفته از چند فرهنگ ایرانی محدود تعریف می‌شود، نه تنها نمی‌تواند راهگشای بحران‌های اجتماعی و فرهنگی باشد، بلکه خود زمینه‌ساز شکل‌گیری و توسعه این بحران‌ها خواهند بود. این مسأله را در نوشتار‌های دیگر در صفحه‌اندیشه پی خواهیم گرفت و  مورد بحث و بررسی بیشتر قرار خواهیم داد.