شناسهٔ خبر: 31978 - سرویس کتاب و نشر

نگاهی به کتاب «راهنمای نگارش پژوهش دانشگاهی»؛

معیار عیار علم معیار

عدالت نژاد زمانی که علوم بر اثر تحولات دنیای جدید وضعیتِ بسامانِ فعلی را نداشتند، منطقی بودن اندیشه‌ها بود که صاحب‌نظران را به‌سوی آرای درست هدایت می‌کرد و استفاده از این امکان و آموزش آن به‌شکلی منظم و هدفمند، مجالی را برای اهل علم پدید می‌آورد که با آفت شبه‌علم مقابله‌ی صحیحی داشته باشند. در حال حاضر، این شیوه‌ی ارزیابی آرا و نظریه‌ها با عنوان تفکر انتقادی (critical thinking) پیگیری می‌شود.

 

فرهنگ امروز/ زهیر صیامیان‎گرجی: همیشه آموخته‌‌ایم که علم در مقابل جهل قرار می‌گیرد، اما به نظر می‌رسد آنچه در مقابل علم قرار می‌گیرد، «جهل مرکب» است و مفاهیمی که نسبتی با صدق ندارند، اما به‌نحوی خود را به‌عنوان حقیقت صادق نشان می‌دهند که پنداری تنها گزاره‌ی صادق هستند، خود را به‌عنوان علم جلوه می‌دهند. البته راه شناخت آن‌ها نیز این است که بررسی کنیم تا چه میزان در آزمون صدق، توان اقناع دارند. از همین‌جاست که می‌توان گفت در مقابل علم، شبه‌علم قرار دارد و نه جهل. تکلیف این یکی که معلوم است، اما برانداختن آن دیگری، جانی سخت می‌طلبد.

آزمون صدق از آن روی ممکن است که هرچند تشخیص درستی یک نظریه کاری دشوار یا مطابق اکثر نظریه‌های معرفت‌شناختیِ معاصر ناممکن است، اما برای تشخیصِ نادرستیِ یک نظریه، راه‌های تقریباً قابل اعتمادی در اختیار داریم. کلی‌ترین و در عین حال پذیرفتنی‌ترینِ این راه‌ها، بررسی استواریِ منطقیِ آن نظریه است؛ اینکه آیا از آزمون‌های منطقی سربلند بیرون می‌آید یا در آن به تناقض و مغالطه و استنتاج‌های نادرست برمی‌خوریم. بررسی منطقی حداقل امکانی است که در این وضعیت، برای رسیدن به توافق‌های علمی در رشته‌های انسانی، می‌توانیم از آن استفاده کنیم و مزیتش در این است که اصول منطقی را همه می‌پذیرند و لذا خودبه‌خود روشی ازپیش‌پذیرفته‌شده است.

زمانی که هنوز علوم بر اثر تحولات دنیای جدید وضعیتِ بسامانِ فعلی را نداشتند، همین منطقی بودن اندیشه‌ها بود که صاحب‌نظران را به‌سوی آرای درست هدایت می‌کرد و امروزه نیز در علوم فرهنگی و انسانی، مانند مطالعات تاریخی که هیچ توافق روش‌شناختی و اجماع معرفت‌شناختی در بین محققان این رشته‌ها پدید نیامده است، استفاده از این امکان و آموزش آن به‌شکلی منظم و هدفمند، مجالی را برای اهل علم پدید می‌آورد که با آفت شبه‌علم مقابله‌ی صحیحی داشته باشند. در حال حاضر، این شیوه‌ی ارزیابیِ آرا و نظریه‌ها با عنوان تفکر انتقادی (critical thinking) پیگیری می‌شود.

همان‌قدر که آموزش این مهارت‌ها باعث تقویت توان اندیشیدن می‌گردد، بر بیان ایده‌ها نیز تأثیر می‌گذارد. به یک معنی بیان یک ایده با «موضوعی محدود و محمولی دقیق» امکان گفت‌وگوهای انتقادی را در فضای علم افزون‌تر می‌سازد. کتاب «راهنمای نگارش پژوهش دانشگاهی/مقاله، رساله و کتاب» در جست‌وجوی آموزش این رویکرد است. دکتر سعید عدالت‌نژاد در این کتاب، که بنا بر تأکید خود مؤلف جزء «آثار راهنما» است (ص ۹۰)، سعی کرده با الگوی «بیان فرآیندی» نشان دهد انواع «پژوهش‌های دانشگاهی» چه ویژگی‌هایی دارد و «نوشته‌ی معیار آکادمیک» در سطح «صورت و محتوا» چگونه نوشته می‌شود. کتاب در سه فصل کلیات، صورت پژوهش، محتوای پژوهش در ۱۵۰ صفحه، به‌صورتی شیوا و منظم، سعی کرده آن‌گونه که در مقدمه‌ی آن آمده است، «برای علاقه‌مندان به نگارش آثار معیار (استاندارد) در رشته‌های مختلف» علوم انسانی، به استادان و دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی کمک کند «تا به‌لحاظ معیارهای علمی، تحقیقات خود را عالمانه و در عین حال ساده‌تر به انجام برسانند و با در نظر گرفتن همین معیارها، آثار دیگران را ارزیابی کنند و نیز کتاب‌ها و مقالات برتر را از نوشته‌های کم‌اثر، دارای مغالطه و پرگویی بی‌حاصل، تمییز دهند.» با توجه به این هدف، می‌توان گفت با مطالعه‌ی آن به‌عنوان یک خواننده، احساس رضایت حاصل می‌شود؛ چراکه کتاب حاضر مانند دیگر آثار مشابه و هم‌ردیف در حوزه‌ی روش پژوهش در سطح روش‌های تنظیم طرح‌نامه (پروپوزال) نمانده است و به‌صورت عملیاتی با مهارت‌های تمرینی، خواننده را به سمتی سوق می‌دهد که «بدون اتلاف وقت»، در مورد «نوشتن به سبک دانشگاهی» اطلاعات لازم را کسب کند.

به نظر می‌رسد کتاب حاضر با دغدغه‌ی ارائه‌ی الگویی معیار برای «نگارش تحقیق دانشگاهی» و تفکیک آن از روش تحقیق، سعی کرده است به موضوع مشخص کتاب حاضر وفادار باشد و خارج از این بحث، به‌خصوص در حوزه‌ی روش تحقیق و فلسفه‌ی روش تحقیق به‌عنوان دو حوزه‌ی مرتبط سخنی نگوید. از این جهت، تلاش نویسنده و رعایت مبنای «موضوعی محدود و محمولی دقیق» قابل تقدیر است. بداعت و نوآوری و از همه مهم‌تر کاربردی بودن محتوا، این کتاب را در زمره‌ی آثار خواندنی قرار می‌دهد که واقعاً برای محققان علاقه‌مند به یادگیری تألیف یک نوشتار معیار دانشگاهی (البته اگر در این بازار مکاره علم پیدا شود!) بسیار مفید است.

با این همه، قرار است غیر از محاسن اثر، کاستی‌هایی آن، برای تقویت کار مورد اشاره نیز قرار گیرد. در ادامه به مواردی که به نظر مهم‌تر می‌رسید اشاره می‌شود. همان‌طور که در مقدمه‌ی اثر اشاره شده است، عمده‌ی مثال‌ها و تمرین‌های این اثر از حوزه‌ی مطالعات اسلامی است، اما به نظرم روح حاکم بر این کتاب به‌نحوی است که می‌توان عنوان کتاب را «راهنمای نگارش پژوهش دانشگاهی در حوزه‌ی مطالعات اسلامی» دانست و این عنوان با محمول اثر تطابق بیشتری دارد. البته با توجه به تحصیلات و تخصص مؤلف محترم در این زمینه، این امر طبیعی است و شاید ذکر این تکمله می‌توانست بر یافتن مخاطب‌های خاص و نیز کاربست بیشتر آن در میان محققان این حوزه بیفزاید.

این کتاب حاصل تألیف و تجربه‌ی کارگاه‌های آموزشی مؤلف محترم ذیل این موضوع و نیز ترجمه‌ی بخش‌هایی از آثار معتبر خارجی در این زمینه است که به‌صورتی هماهنگ در هم ادغام شده‌اند و البته در کنار هم، ترکیبی متوازن را در راستای برآورده کردن هدف آموزش نگارش پژوهش دانشگاهی پدید آورده‌اند، اما به نظرم در بعضی از بخش‌ها، مؤلف محترم از این هدف اصلی دور شده است و یا در شیوه‌ی روایت و ارائه‌ی موضوعات به‌صورتی متوازن با الگوی آموزشی بقیه‌ی بخش‌های کتاب عمل نکرده است، هرچند این بخش‌ها در مقایسه با کلیت محتوای اثر انگشت‌شمارند. به‌طور مثال، در بعضی از بخش‌ها به نظر می‌رسد خیلی درگیر جزئیات فنی شده است که ضرورت چندانی نداشته است؛ مانند بخشی که درباره‌ی چگونگی نشان دادن نقل‌قول‌های مستقیم از طریق برنامه‌ی «word» توضیح می‌دهد (ص ۳۹ و نمونه‌های مشابه در صفحات ۱۱۱، ۱۱۹، ۱۲۱ و ۱۲۲) و همین‌طور به‌شکلی متفاوت در توضیح اصولی از منطق، بدون مقدماتی درباره‌ی آنکه متناسب با سطح مخاطب این اثر هست یا خیر، مانند «اگر استلزام آماری را در علوم اجتماعی و دینی بپذیریم، دیگر نقیض موجبه‌ی کلیه، سالبه‌ی جزئیه نخواهد بود، بلکه نقیض آن سالبه‌ی کلیه‌ای خواهد بود که درصد استلزام آن بیشتر از موجبه‌ی کلیه باشد.» (ص ۴۳)

از طرف دیگر، در بعضی از مباحث، توضیحاتی عموماً از طریق ترجمه و تلخیص ارائه شده است که فراتر از مثال و تمرین، تنها برای محققان مطالعات دینی به کار می‌آید و علی‌رغم اینکه بحثی مبنایی و البته عمیق و در جای خود برای مخاطبان آن مفید است، اما هماهنگی‌ای با دیگر بخش‌های آموزشی کتاب ندارد. (ص ۲۳ تا ۲۷ و ۱۲۵ تا ۱۳۰) این امر عملاً خطاب اثر را، که از عنوان و هدف مؤلف برمی‌آید عموم محققان علوم انسانی باشد، به سمت محققان حوزه‌ی مطالعات دینی سوق می‌دهد و عدم تناسب عنوان و محتوا را برجسته می‌کند. به‌لحاظ تقسیم‌بندی فصول و تناسب اجزای بحث، به نظر می‌رسد حجم عمده‌ای از اثر به‌صورت پژوهش ارائه شده است که البته طبیعی می‌نماید، چون موضوع و محمول این اثر مرتبط با «شیوه»‌ی نگارش پژوهش دانشگاهی است و شیوه نیز با صورت، بیشتر سروکار دارد تا با محتوا، اما به قول نویسنده‌ی اثر، «محتوا مهم‌ترین بخش پژوهش دانشگاهی است.» (ص ۱۰۶)

به نظر می‌رسد در میان عمده مباحث گفته‌شده در این اثر در دو بخش صورت و محتوا، یکی از مهم‌ترین مباحث که جا داشت بیشتر پرداخته شود جایگاه نظریه و رویکرد در پژوهش دانشگاهی است و نیز در صورت امکان، ارائه توضیحاتی درباره‌ی تأثیر این دو مبحث در شیوه‌ی نگارش پژوهش دانشگاهی و نیز ضرورت و اهمیت کاربرد آن در پژوهش معیار دانشگاهی. جای خالی این بحث در بخش «روش تهیه‌ی پیشنهاد تحقیق» به‌خوبی مشهود است؛ به‌خصوص که همان‌طوری که مؤلف در بخش‌های مختلف اثر بنا بر تناسب اشاره کرده‌اند، مُد رایج فضای تحقیقات علوم انسانی در کشور، کاربرد انواع نظریه‌ها و رویکردهاست، برمبنای پروپوزال‌های حوزه‌ی علوم کمّی! بنابراین به ‌تناسب بحث، توضیح جایگاه، اهمیت و ضرورت این دو رکن پژوهش دانشگاهی به شیوه‌ای کاربردی بر شمولیت محتوای این اثر می‌افزود.

نکته‌ی آخری هم در این اثر به چشم می‌آید و آن اینکه یکی دیگر از ویژگی‌های نثر مؤلف کتاب، استفاده از افعال اول شخص مفرد مانند گفتم و اشاره می‌کنم (ص ۵۴، ۵۵ و...) در بیان دیدگاه‌های خود درباره‌ی موضوعات است که البته در دیگر آثار ایشان نیز به کار می‌رود و پیامد آن در انتقال پیام سخن به نظرم مناسب نیست؛ همان‌طور که در عمده‌ی آثار تحقیقی از افعال سوم شخص برای بیان دیدگاه‌های مؤلف استفاده می‌شود. یک اشتباه ارجاعی نیز در متن کتاب وجود دارد که به نظر می‌رسد در روند صفحه‌بندی نهایی کتاب اتفاق افتاده است. (ص ۱۱۵) اما در پایان باید بگویم در مجموع، این اثر جای خالی را در فضای مطالعات روش تحقیق در حوزه‌ی علوم انسانی کشور، پر کرده و از این جهت ارزشمند و خواندنی است.