شناسهٔ خبر: 32472 - سرویس دیگر رسانه ها

متکلمان اسلامی با تأویل آیات مخالفتی ندارند

ناصر خسرو درباره تأویل و اهمیت آن می گوید: «دلیل بر آنکه توحید بی‌تشبیه اندر تأویل کتاب خدای است، آن است که جز تأویل اختلاف و اشتباه کاندر کتاب است به اتفاق نیاید.»

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ قسمت سوم ناصرخسرو به روایت سیدجعفر شهیدی که در سایت مرکز فرهنگی شهر کتاب منتشر شده است.

فیلسوف برای کشف حقیقت یا پاسخ به پرسنده، باید به دلیل عقلی فلسفی متوسل شود ولی چنانکه می‌بینیم، پرسنده و پاسخ‌دهنده هر دو درمانده‌اند. و نیز این بحث پس از بازگشت ناصر از سفر مصر به میان آمده است، و می‌دانیم وی در قاهره با مسائل کلامی و استدلال‌های عقلی آشنا‌تر شده است، ولی باز هم دایره‌ی معلومات وی وسعت چندانی نداشته است. خود او با بزرگواری و انصاف همیشگی که صفت برجسته‌ی سالکان راه علم است، بدین حقیقت چنین اعتراف می‌کند:

«رقعه‌ای نوشتم برای وزیر ملک اهواز و عذری خواستم و گفتم که بعد از این به خدمت رسم و غرض من دو چیز بود: یکی بی‌نوایی، دوم گفتم همانا او را تصور شود که مرا در فضل مرتبه‌ای است زیادت، تا چون برقعه‌ من اطلاع یابد قیاس کند که مرا اهلیت چیست تا چون به خدمت او حاضر شوم خجالت نبرم.» بدیهی است که قسمتی از عبارت تواضع علمی است ولی هیچ‌گاه شیوه‌ عالمان و فیلسوفان بزرگ نبوده است که در مقابله با وزیری هر چند در علم دستی داشته باشد، خود را چنین حقیر بشناسانند.

مجموع این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که سرمایه‌ علمی ناصر پیش از رسیدن به مصر و اطلاع از مذهب اسماعیلیان فراوان نبوده است و شاید اگر ناصر هنگام رسیدن به قاهره معلوماتی را در حدود آنچه زادالمسافرین نشان می‌دهد فراگرفته بود، مذهب اسماعیلی را نمی‌پذیرفت یا اگر به عللی آن مذهب را می‌پذیرفت، آن‌چنان معتقد بدان مذهب نمی‌شد، چه می‌توان اطمینان داشت که وی پیش از سفر هفت ساله به مذهب اسماعیلیان نبوده است.

این‌که برتلس می‌گوید: «به‌هرحال، وی موقعی که به سفر هفت‌ ساله آغاز کرده، بی‌شک در مذهب اسماعیلیان بوده والا یک سلسله خصوصیات آغاز سفر او قابل درک و توجیه نخواهد بود؛ زیرا ناصر خود گوید که با کاروان هر ساله به حج نرفته، ‌ بلکه تقریبا تنها و همراه با برادر و غلامکی هندو روانه‌ حج شده؛ خط سیر او هم غیرعادی و جالب توجه است؛ زیرا پس از آن رویای صادقه، بی‌هیچ دلیل معقولی یک‌دفعه به مصر افتاده است» جای تردید و بلکه انکار است. با کاروان حج به مکه نرفتن کجا دلیل اسماعیلی بودن تواند شد و آن‌گاه برای رفتن وی به قاهره چه دلیل معقولی بهتر از قصیده‌ی «ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر» می‌توان یافت.
که گوید:

ایزد چو بخواهد که گشاید در رحمت            دشواری آسان شود و صعب می‌سر
روزی برسیدم به در شهری کان‌را             اجرام فلک بنده به آفاق مسخّر...

                                                               ***
شهری که من آنجا چو رسیدم خردم گفت        اینجا بطلب حاجت و زین منزل مگذر
رفتم بر دربانش و گفتم سخن خویش            گفتا مبر اندُه که بشد کانت گوهر


تتبع در این قصیده و نیز در دیگر قصیده‌های وی روشن می‌کند که ناصر پیش از رسیدن به قاهره و آگهی بر مذهب تاویل، در فهم مشکل‌های عقلی و معنی بسیاری از آیات قرآن فرومانده، کلام خشک مذهب اشعری و فقه حنفی نمی‌توانسته است پرسش‌های او را پاسخ دهد؛ مشکل‌هایی چون صفات باری و اینکه بسیط من جمیع‌الجهات چگونه ممکن است متصف به صفت باشد، یا مسئله رویت پروردگار و یا چهارزانو نشستن خدا بر عرش و نظیر این دشواری‌ها که بحث روزانه‌ی مدرسه‌های اسلامی در آن روزگار بود. وی از یک‌سوی آشنا به مسائل عقلی و کلامی بوده است. مشکل خود را با این و آن در میان می‌گذاشته، لیکن پاسخی که او را قانع سازد نمی‌شنیده است، تا آنکه لطف حق تعالی او را به قاهره راه نمایانده است. در آنجا چون تشنه‌ای که به آبشخوری گوارا رسد، با سخنان باطنیان آشنا شده و استدلال‌ها و تاویلات آنان را در حل مشکل‌های کلام خدا شنیده و پذیرفته است.

به هر حال، وی پس از بازگشت به خراسان، مطالعه و تحقیق وسیعی را در فلسفه و کلام آغاز کرد. از سال ۴۴۴ (بازگشت او از سفر) تا سال ۴۶۲ (تاریخ نوشتن جامع‌الحکمتین) هجده سال است که زادالمسافرین را در فاصله‌ این دو تاریخ نوشته است. برای مردی چون ناصرخسرو که هدفی جز تحقیق نداشته است. هجده سال کم نیست. وی در این مدت توانست روش خود را در جهان‌شناسی بر اساس کلام اسماعیلی پایه‌گذاری کند. به نظر می‌رسد، پیش از نوشتن کتاب‌های زاد‌المسافرین و جامع‌الحکمتین، فلسفه‌ی حکمای یونان چون سقراط، افلاطون و ارسطو را خوانده و در کتاب‌های محمدزکریا و ایرانشهری تتبع کرده است. از نوشته‌های وی نمی‌توان دانست که اطلاع او بر کلام مذاهب اسلامی و مخصوصا کلام اشعری تا چه درجه است، اما پیداست که بدان‌ها توجه چندانی نداشته است.

چنان‌که اشارت شد، کلام اسماعیلی با معتزلی، اشعری و شیعه از جهت التزام به قول شرع مشترک است ولی در مفهوم شرع با آنان یکی نیست. از نظر متکلمان اسلامی، شرع ظاهر الفاظ قران و حدیث‌های موافق با قران است. هر لفظ محتمل معنی حقیقی و مجازی است. معنی حقیقی هر لفظ آن است که به ذهن عموم متبادر گردد.

اصل در اراده‌ معنی از لفظ، معنی حقیقی هر لفظ آن است، مگر آنکه قرینه‌ای برخلاف آن یافت شود اینجاست که ناصر و باطنیان از عامه‌ی متکلمان اسلامی جدا می‌شوند. چه از نظر آنان ظواهر الفاظ حجیت ندارد و باید تاویل شود. علم تاویل را ائمه می‌دانند، و یا کسانی که از آنان فر گرفته‌اند.

ناصر درباره تاویل و اهمیت آن می‌گوید: «دلیل بر آنکه توحید بی‌تشبیه اندر تاویل کتاب خدای است، آن است که جز تاویل اختلاف و اشتباه کاندر کتاب است به اتفاق نیاید. «متکلمان اسلامی فی‌الجمله با تاویل آیات مخالفتی ندارند، ‌ لیکن برای آن ضوابطی قائلند که اجتماع مسلمانان آن ضوابط را می‌پذیرند. اما در نظر باطنیان تاویل به چنان قید و شرط‌ها مقید نیست. اگر بخواهیم گفتار ناصر و باطنیان را در تاویل آیات قران و نحوه‌ آن بنویسیم، سخن به درازا می‌کشد و کتابی جداگانه خواهد شد. در اینجا دو نمونه را می‌آوریم، باقی را بدان قیاس باید کرد.

در وجه دین در تاویل آیات ۲۴ به بعد سوره‌ی «عبس» چنین می‌نویسد: «فلینظر الانسان الی طعامه»: بنگرد مردم سوی طعام خویش یعنی سوی غذای روح خویش تا بویند که عالم علوی برو چگونه بنوشته است «انا صببنا الماء صباً» گوید، فرو ریختم آن‌را فرو ریختنی یعنی که تایید فرود آمد از نفس کل سوی ناطق... «فانبتنا فی‌ها حباً» گوید برویاندیم اندر زمین دانه، و بدان دانه مرا اساس را همی خواهد که رسته شد اندر زمین دل ناطق... «و عنباً» گفت انگوری و بدان مر امام نخستین را خواست...» و در خوان الاخوان که منسوب بدوست، چنین گوید:  «خدای تعالی همی گوید به رمز اندرین معنی؛ قوله تعالی: یا ای‌ها النبی قل الازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین» این آیت را فقهای اسلام دلیل وجوب حجاب گیرند، لیکن مولف در کتاب در تاویل آن چنین گوید: «گفت‌ای پیغمبر بگوی مر زنان خویش را یعنی مر نقیبان دین را اندر وقت خویش و دخترانت را یعنی لاحقان امامان را و زنان مومنان را یعنی مر داعیان را تا چادر‌هاشان به خویشتن نزدیک کنند، یعنی که پوشیده باشند از دشمنان که آن نزدیک‌تر است بدانک بشناسندشان، یعنی آن ظاهریان ندانند پس رنجه ندارندشان.»