شناسهٔ خبر: 32830 - سرویس دیگر رسانه ها

میراث فرهنگی و تفکر خامه‌ای

میراث فرهنگی، به کلام دیگر یعنی هویت یک جامعه، بنابراین بی‌توجهی و کم بها دادن به برخی از آنها یعنی کاستن از هویت جمعی، یعنی ملتی را از ریشه‌هایش دور داشتن.

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران؛ محمد بقایی ماکان در یادداشتی نوشت:

در کشوری زندگی می‌کنیم که دارای فرهنگی غنی و پربار است، کشوری که بزرگ‌ترین عالمان و برجسته‌ترین هنرمندان و سخنوران را به حوزه ادب و فرهنگ و پهنه معارف بشری عرضه داشته است؛ مردان نام‌آوری که از محکم‌ترین پایه‌های بنای معرفت بشری به‌شمار می‌آیند و عظیم‌ترین بخش این فرهنگ در همه ابعاد گسترده خود از فلسفه و کلام و نجوم گرفته تا شعر و نقاشی و معماری و خط و تذهیب از نام آنان اعتبار می‌گیرد؛ اندیشمندان و هنرمندانی که اسلاف‌شان در سده‌های پیش از اسلام نیز آثار چشم‌نواز و تأمل برانگیزی از خود به یادگار گذاشته‌اند که در مجموع عنوان میراث فرهنگی کشور به خود گرفته است.

بسیاری از این آثار چندان نفیس و ارزنده‌اند که در تصور نمی‌گنجد: تجسم بینش حلاج و بایزید اند، صلابت تیغ ابومسلم و نادر را دارند، تب و تاب دیوان شمس، حیرت فارابی و ادراک پورسینا در آنها موج می‌زند، دلاویزی نِکهَت غزل‌های حافظ را به یاد می‌آورند، به سَطوَت دماوند پهلو می‌زنند و تلألؤ و زیبایی‌شان همچون عقد پروین در شب‌های تابستانی کویر چشم را مجذوب خود می‌کند. آثاری که نشان از نهایت ذوق و هنر دارند؛ دستاوردهایی از اندیشه و ذوق بشر که نه می‌توان نقطه‌ای بدان‌ها افزود و نه می‌شود ذره‌ای از آنها کاست، یعنی «حد همین است سخندانی و زیبایی را».

میراث فرهنگی، به کلام دیگر یعنی هویت یک جامعه، بنابراین بی‌توجهی و کم بها دادن به برخی از آنها یعنی کاستن از هویت جمعی، یعنی ملتی را از ریشه‌هایش دور داشتن. هر یک از این یادگارهای عزیز و ارزنده از آثار مکتوب گرفته تا بناهای تاریخی که به صورت‌های مختلف به این نسل رسیده میراث گرانبهایی است که نسل حاضر باید آن را حفظ کند و به آیندگان بسپارد زیرا رمز و راز تداوم حیات هر ملتی در نگاهبانی از میراث فرهنگی است؛ میراثی که گذشته و آینده را به هم پیوند می‌زند. میراث فرهنگی ایران چندان گرانبها و نفیس‌اند که بهترین مکان‌ها را در معتبرترین موزه‌های جهان به خود اختصاص داده‌اند.

بنابراین غافل ماندن از برخی آثار به جای مانده فرهنگی و توجه خاص به آثار مشابه را می‌توان تشبیه کرد به علاقه‌ای که کودکان به خامه روی شیرینی دارند و بقیه قسمت‌های آن را به حال خود رها می‌کنند. تفکر خامه‌ای در حوزه فرهنگ نیز چنین است، یعنی فرهنگ را به‌صورت یک کل منسجم نمی‌بیند، بلکه فقط چهره‌ها، دستاوردها و آثار دلپذیرتر را مورد توجه قرار می‌دهد و بقیه را به حال خود وامی‌گذارد تا به تدریج مشمول فراموشی یا فرسایش زمانی شوند، حال آنکه زیبایی یک آسمان پرستاره تنها به ماه و زهره و پروین نیست؛ زیبایی آن در کل منسجم آن است. میراث‌دار واقعی فرهنگ کسی است که به دور از تفکر خامه‌ای همه را عزیز بشمارد. بر یکی دست نوازش نکشد و توجهش را از دیگری دریغ دارد. او به باغبانی می‌ماند که باید همه گل‌های بوستانش را به یکسان پرورش دهد و بداند که هر گلی بویی دارد.