شناسهٔ خبر: 33132 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ

محمد مهدی‎نژاد نوری در گفتگو با «فرهنگ امروز»؛

«تجاری سازی» یا فعالیت تحقیقاتی «نیازمحور»

مهدی نژاد نوری وقتی از علوم انسانی صحبت به میان می‌آید، ممکن است به بحث‌های به شدت معرفتی فکر کنیم که در این بحث‌ها قاعدتاً تجاری‌سازی به معنای مرسوم آن وجود ندارد.. اما می‌توان گفت که نوعی فعالیت تحقیقاتی نیازمحور هستند و نیاز به آن توسط حاکمیت تشخیص داده شده و در جایی تحت عنوان نقشه‌ی جامعه‌ی علمی تحت سرفصل علوم انسانی و برحسب اولویت تعریف شده است.

فرهنگ امروز/ فاطمه شمسی: پیرو سخنان اخیر (۳ اردیبهشت ۱۳۹۴) سورنا ستاری، معاون علمی ریاست‌جمهوری، در مورد راه‌اندازی ستادی به منظور «تجاری‌سازی» علوم انسانی در کنار ۱۳ ستاد فناوری دیگر در معاونت فناوری ریاست‌جمهوری، به سراغ محمد مهدی‎نژاد نوری، معاون سابق پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فن‎آوری رفتیم، و نظر ایشان را در مورد این رویکرد به علوم انسانی جویا شدیم.

 

محمد مهدی‎نژاد نوری معاون اسبق وزارت علوم، نظر خود را درباره‌ی این رویکرد به علوم انسانی چنین عنوان کرد: علوم انسانی عرصه‌ی بسیار بسیار گسترده دارد، شاید به تنهایی به اندازه‌ی علوم دیگر عرصه‌ی فعالیت دارد. وقتی از علوم انسانی صحبت به میان می‌آید، ممکن است به بحث‌های به شدت معرفتی فکر کنیم که در این بحث‌ها قاعدتاً تجاری‌سازی به معنای مرسوم آن وجود ندارد؛ برای مثال در حوزه‌ی فلسفه‌ی علم و یا دانشنامه‌هایی که کار می‌شود و خیلی از مباحث دیگر. مشتری این حوزه‌ها در واقع به گونه‌ای حاکمیت است، به این معنا که دولت‌ها و نظام خواستار آن هستند که فرهنگ و مبانی فکری کشور حفظ و توسعه پیدا کند و در نتیجه به حمایت از این حوزه‌ها می‌پردازند؛ برای مثال فرهنگستان‌ها نمونه‌ای از آن است. شاید نتوان تعبیر «تجاری‌سازی» را بر این امور نهاد، اما می‌توان گفت که نوعی فعالیت تحقیقاتی نیازمحور هستند و نیاز به آن توسط حاکمیت تشخیص داده شده و در جایی تحت عنوان نقشه‌ی جامعه‌ی علمی تحت سرفصل علوم انسانی و برحسب اولویت تعریف شده است و کسی که در این حوزه کار می‌کند در واقع نیازمحور کار می‌کند؛ در یک معنی دور، این به معنای «تجاری‌سازی» نیز می‌تواند باشد؛ چراکه حاصل این دستاوردها قطعاً برای مقصود و هدف خاصی (برای مثال توسعه‌ی معرفت و امثال آن) مورد استفاده قرار خواهد گرفت. اما اگر این عرصه و محدوده‌ی علوم انسانی را در حوزه‌ی مدیریت، اقتصاد، مدیریت فناوری، روان‌شناسی و بسیاری از حوزه‌های دیگر در علوم انسانی که با زندگی روزمره مردم به شدت آمیخته است (برای مثال رسانه‌ها، روزنامه‌ها که با بدنه‌ی اجتماع در تماس است) در نظر گیریم، این‌ها هریک هم مصرف‌کننده و هم تولید‌کننده‌ی علوم انسانی هستند؛ این تولید و مصرف همان «تجاری‌سازی» است.

 

مهدی‎نژاد نوری در پاسخ به این سوال که در زمینه‌ی تولید و مصرف در علوم انسانی، در رشته‌هایی نظیر مدیریت، اقتصاد و روان‌شناسی، عرضه و تقاضا به نسبت مشخص‌تر است از رشته‌هایی مانند ادبیات، فلسفه، تاریخ که جزء حوزه‌های بنیادین علوم انسانی هستند. نظر شما در این‌باره چیست؟ روند تجاری‌سازی در این حوزه‌ها چگونه انجام می‌پذیرد؟ به کاربردی بودن برخی از رشته‌ها اشاره کرد و گفت: رشته‌هایی که ذکر کردید در جاهایی دارای کاربرد هستند؛ برای مثال صدا و سیما، یکی از وظایف سازمان صدا و سیما این است که در برنامه‌ها و در گفتار از ادبیات منقح استفاده کند. فرض بفرمایید مؤسساتی که در حوزه‌ی ادبیات محض کار می‌کنند، می‌توانند در این زمینه مؤثر واقع شوند. یا در بحثی دیگر گفته شده بود که زبان فارسی باید تبدیل به زبان علم شود؛ برای تبدیل شدن به زبان علم باید بتوان واژه‌گزینی مناسب، ترکیب مناسب در آن اعمال کرد و مصرف‌کننده‌ی این امر می‌تواند شورای انقلاب فرهنگی یا صدا و سیما و روزنامه‌ها و رسانه‌ها باشند و این منبع درآمد و تولید ثروت به‌حساب می‌آید؛ اما بخش‌های مهمی از این‌ها همان طور که عرض کردم از جنس حاکمیتی است، «تجاری‌سازی» به معنای مرسوم در آن وجود ندارد، اما نیازمحوری در آن وجود دارد و نیاز آن را افراد بالادستی و حاکمیت تعیین می‌کند. درعین‌حال علوم انسانی در عرصه‌های وسیعی نیز می‌تواند موجب درآمدزایی و رفع نیاز گردد؛ برای مثال حقوق را در نظر آورید، این رشته جزء علوم انسانی است و در دستگاه قوه قضائیه و وزارت کشور دارای کاربرد است. ناهنجاری‌های اجتماعی که امروزه وجود دارد و یا مسائل فرهنگی که وزارت ارشاد با آن روبه‌روست، اینکه از چه تکنیک‌هایی باید استفاده شود و چگونه باید با چنین پدیده‌هایی مواجه شد، یا اینکه چگونه می‌شود فکرها و ذهن‌ها را به‌درستی هدایت کرد، همه و همه ذیل مقوله‌ی علوم انسانی قرار می‌گیرد. چنانچه این نیازها در تعریف، اجرا و بهره‌گیری، پیوند مناسب و درستی با توانمندی‌های موجود در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقی علوم انسانی برقرار کند، بحث کسب‌وکار و «تجاری‌سازی» علوم انسانی نیز شکل می‌گیرد. چنانچه عرض کردم بخشی از این فضا در علوم انسانی، حدود بیست‌درصد، باقی می‌ماند که تحت عنوان نیاز حاکمیت و یا حفظ هویت و یا ارتقا معرفت تلقی می‌شود و این‌ها می‌توانند از منابع دولتی و یا منابع متمرکز استفاده کنند و به نوعی می‌شود گفت که این‌ها نیز نیازمحور هستند ولی با یک نگاه دیگر.

 

در پایان وی درباره چگونگی ارزیابی خود از این رویکرد به علوم انسانی، آن را مثبت ارزیابی کرد و گفت: اما باید تفکیک درستی در آن انجام شود.