شناسهٔ خبر: 33192 - سرویس دیگر رسانه ها

فکوهی : بی‌هویتی شهر را دچار آلزایمر کرده است

شهروندی و هویت شهری به مباحث داغ این روزهای جوامع شهری ایران به طور عام و جامعه‌ی شهری قزوین به طور خاص تبدیل شده است. اینکه شهروند کیست و چه وظایفی دارد و رابطه‌ی متقابل شهر و شهروند چگونه تعریف می‌شود؟ یکی از دغدغه‌های مدیران شهری شده است. هویت به عنوان یکی از ابزارهای ایجاد تعلق به مکان، گروه، یا یک مجموعه همیشه مورد تاکید بوده است. شهر، نیز از این مساله مستثنی نیست و اگر بخواهد پایدار بماند باید هویت شهری را در خود بسازد و همواره آن را پویا نگه دارد. از این رو، دکتر فکوهی استاد برجسته‌ی انسان شناسی دانشگاه تهران، در یک عصر بهاری در دانشکده‌ی معماری دانشگاه آزاد واحد باراجین با روشن ساختن مفهوم هویت شهری و شهروندی به آسیب‌شناسی این مساله در شهر قزوین پرداخت.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسان‌شناسی و فرهنگ؛ فکوهی در سخنانی در قزوین این چنین بیان داشت:


فکوهی سخن خود را با این موضوع شروع کرد که مفهوم هویت چطور با مفهوم شهر پیوند می‌خورد. آن را عمدتا یک بحث سیاست‌گزاری شهری یا (urban (policy می‌داند که می‌شود از دیدگاه‌های متفاوتی چون شهرساز، انسان‌شناس شهری یا معمار به آن نگاه کرد. اما رویکرد بحث حاضر را فرهنگی و البته کاربردی برمی‌شمرد که در عین حال که پایه‌های نظری دارد اما نتیجه‌ای که گرفته می‌شود بلافاصله قابل تبدیل شدن به یک پروژه‌ی کاربردی برای یک طرح شهری است. این استاد دانشگاه توضیح می‌دهد، هویت آن است که یک چیز، یک فرد یا گروه را از یک چیز، فرد یا گروه دیگر جدا می‌کند و رابطه‌ای را ممکن می‌سازد که به آن مبادله گفته می‌شود. مفهوم مبادله یک مفهوم حیاتی در سیستم بیولوژیک است که به صورت‌های مبادله دو گانه، چندگانه و یا با خود انجام می‌گیرد. اما آنچه که اینجا مهم است مبادله‌ای است که در آن دو چیز وجود داشته باشد یا میان دو طرف خود و دیگری انجام شود. چرا که لازم است در وهله اول هر دو طرف مبادله، به اینکه خود هستند یا دیگری قایل باشند. این بحث در شهر این گونه است که وقتی دو شهر بخواهند هر نوع از مبادله را انجام دهند، ابتدا باید هر کدام از شهرها دارای هویت باشند و این هویت صرفا نباید به عنوان یک امر اسمی بیان شود. چراکه، به صرف گذاشتن اسم بر روی شهرها، هویت ایجاد نمی‌شود؛ بلکه توهم هویت را جایگزین هویت می‌کند. البته داشتن اسم یک مشخصه برای هویت است اما هویت ساز نیست و حتی بی‌هویتی به دلیل وجود اسم مشخص نمی‌شود این در حال حاضر یکی از آسیب‌هایی است که در سیستم‌های شهری ایران دیده می‌شود، اینکه تعداد زیادی شهر وجود دارد که چون اسم دارند به نظر هویتمند اند اما در واقع هویتی ندارند.
برای روشن شدن این موضوع فکوهی از بافت‌‌های همگونی که در حال حاضر در همه‌ی شهرهای ایران وجود دارد مثال می‌آورد. اگر در شهر قزوین از یک بافت متعارف یا "مدرن" و نه یک بافت تاریخی یا قدیمی عکس بگیریم و همین کار را در شهرهای دیگر ایران نیز انجام دهیم و در آخر عکس‌ها را به افرادی که حتی با این شهرها آشنا هستند، نشان دهیم؛ یک دستی و همگونی این بافت‌ها در جاهای مختلف آن‌ها را برای آن اشخاص قابل تشخیص و تفکیک نمی‌سازد؛ چرا که تفاوت در کالبد آن‌ها دیده نمی‌شود. این موضوع را در حالت خوش بینانه یونیورسالیته(Universalize) یا جهان شمولی می‌نامند که درواقع آن هم نیست و توهمی از جهان شمولی است. اتفاقی که در اینجا افتاده بیشتر یک بی‌هویتی است، چون همه جا شبیه به هم است، دیگر تفاوتی هم وجود ندارد و این تفاوت است که امکان مبادله را به وجود می‌آورد. فکوهی با مطرح کردن این سوال که اصلا چه نیازی به مبادله وجود دارد؛ اینگونه ادامه می‌دهد. این نیاز یک نیاز بیولوژیک است و امروزه در نظریات جدید فرهنگی هرچه بیشتر از این تز حمایت می‌شود که فرهنگ تداوم طبیعت است و نه گسستی از طبیعت. درواقع پیچیدگی طبیعت به شکل فرهنگ خود را نشان می‌دهد. از این رو، رابطه‌ی فرهنگ ـ طبیعت حرکت به سمت پیچیده شدن امر طبیعی است. پیچیده شدن امر طبیعی، فرهنگ را از بین نمی‌برد و بلکه آنچه آن را از بین می‌برد عدم مبادله است. در بحث ما شهر به مثابه فرهنگ است و تا زمانی می‌تواند زنده بماند که بتواند مبادله کند و قابلیت مبادله با شهرهای دیگر، با اهالی خود و با کسانی که واردش می‌شوند را داشته باشد. بنابراین، اگر کسی وارد شهری شود و هیچ تیپی از مبادله را نتواند انجام دهد یا آن شهر مرده یا درحال مرگ است و یا تیپی از دگردیسی یا فروپاشی را دارد تجربه می‌کند.
این انسان‌شناس شهری این موقعیت را آسیب‌زا تفسیر می‌کند که باید هرچه زودتر برای حل آن اندیشید؛ چرا که به عقیده وی مشکل بیشتر شهرهای ایران نداشتن بی‌هویتی نیست، بلکه حاد شدن موقعیت‌های آسیب زاست که به تخریب شهر منجر شده و از شهر کرج به عنوان یک شهر ایده آل در تخریب شهری؛ جایی که در آن هیچ مبادله‌ای صورت نمی‌گیرد، مثال می‌آورد. در توضیح این مساله فکوهی اینطور بیان می‌کند که، اگر می‌گوییم مبادله ناممکن می‌شود این نیست که مبادله به شکل مطلق از بین می‌رود، بلکه به جای اینکه مبادله در یک سیستم منظق شهری ایجاد شود در درون حباب‌های مبادلاتی صورت می‌گیرد که از کارکرد خودشان خارج شده‌اند. درست مثل بدن یک بیمار است که اگرچه ارگان‌های مختلف آن کار می‌کند، اما به درستی نقش خود را برای زنده ماندن بیمار ایفا نمی‌کنند. این همان اتفاقی است که در شهر می‌افتد، یک هرج و مرج در سیستم مبادله به وجود می‌آید. راه حل این مشکل، ایجاد مکانیسم‌های هویت‌زا در سیستم‌های شهری است؛ یعنی شهرسازی فقط ساختن شهر نیست، شهرها جمعی از افراد‌ند که به صورت متراکم در درون کالبدهای شهری قرارگرفته‌اند و هویت شهری ندارند. این استاد دانشگاه یکی از مکانیسم‌هایی ساختن هویت شهری را فرآیندهای خاطره و فراموشی به عنوان روایت‌های شهری می‌داند. هویت‌های شهری، هویت‌هایی هستند که در فرآیندهای خاطره ـ فراموشی به وجود می‌آیند، یعنی شهر باید روایت‌هایی داشته باشد که این روایت‌ها بتوانند یک سیستم خاطره ایجاد کند. این سیستم خاطره یک امر ذهنی است که باید با کالبد شهر در هم آمیزد. اینجاست که نقش معمار، شهرساز و طراح شهری پررنگ می‌شود؛ چون یکی از روش‌های ایجاد خاطره تاریخ، شهر است. شهری مثل قزوین صدها سال سابقه تاریخی دارد، درواقع این صدها سال حافظه، منبعی است برای ایجاد سیستم‌های خاطره که باید از آن در ساخت و طراحی شهر بهره برد.
بحث دیگر ایجاد احساس تعلق هویتی است که فکوهی معیار بالا یا پایین بودن این حس را در میزان نرخ مهاجرت یک شهر یا کشور در نظر می‌گیرد. هرچه اندازه میزان مهاجرت درونی بیشتر باشد میزان این تعلق بالاتر و هرچه کمتر و خروج آدم‌ها بیشتر باشد، تعلق آنان نیز پایین‌تر است. معیار میزان مهاجرت از این لحاظ قابل اهمیت است که هرچه نرخ مهاجرت بیشتر باشد، دور شدن از هویت بیشتر و بدون مشکل‌تر شود. البته قابل ذکر است که این بحث در سطح جهانی اینطور مطرح شده است که ایرادی ندارد آدم‌ها از شهر یا کشور خود بروند؛ اما موضوع این است که سیستم‌های فرهنگی براساس سیستم‌های مهاجرتی شکل نمی‌گیرند، بلکه براساس ثبات یا اسکان شکل می‌گیرند. این قضیه در کشورهای جهان سوم نسبت به کشورهای مرکزی بیشتر است؛ چراکه در آن کشورها ثبات بیشتری وجود دارد، ولی در کشورهای جهان سوم مثل ایران‌ آدم‌ها فقط به دنبال رفتن هستند، چه به خارج از ایران و چه به شهرهای دیگر. مثال بارز این قضیه نیز این است که اکثر ایرانی‌ها همیشه به دنبال پاسپورت و تمدید آن هستند که خود نشان دهنده‌ی ضعیف بودن حس هویت ملی است. حالا وقتی این ضعف به سیستم شهری وارد می‌شود فوق‌العاده آسیب‌زا است، زیرا دیگر کسی برای آن شهر یا محله‌ای که زندگی می‌کند، برنامه‌ریزی بلند مدت نمی‌کند.
فکوهی در ادامه‌ی صحبت‌هایش به چگونگی شکل‌گیری هویت شهروندی اشاره می‌کند و این نوع از هویت‌ها را نشات گرفته از دولت‌ها می‌داند؛ زمانیکه دولت ـ ملت به وجود آمد و شهرها ساخته شدند. به عقیده‌‌ی وی در این دوره بود که دولت‌های ملی به دنبال ساختن افرادی بودند که به کشور خود احساس تعلق نمایند تا بتوانند با ایجاد حس شهروندی و تعلق در این افراد بر آنان حکومت کنند. دولت‌های ملی با ایجاد روایت‌های کلی از شهر، ملت ساختند و شکل کالبدی این ملت در شهرها اتفاق افتاد. در اینجا بود که شهر باید ابداع یا ساخته می‌شد و این شهر مدرن دیگر ربطی به شهر باستانی نداشت؛ چرا که شهر باستانی، شهری محدود، بسته و آریستوکرات اما در مقابل شهر مدرن، شهری باز و دموکراتیک است و همه می‌توانند در آن زندگی کنند. بنابراین شهر، کالبد سیستم مدرنیته، شهروندان، کنشگران مدرنیته و تاریخ ملی نیز زمان مدرنیته شد که همه باید ابداع می‌شد.
در ادامه فکوهی یک گونه‌شناسی از هویت‌های شهروندی ارایه می‌دهد، گروه اول، هویت‌های تاریخی یا حافظه‌ای هستند که در شهرهایی که پیشینه‌ها‌ی طولانی تاریخی دارند می‌توانیم بازسازی کنیم. ازجمله این شهرها در ایران، قزوین، اصفهان، شیراز و یزد است. این شهرها به عقیده‌ی وی قابلیت آن را دارند که حافظه‌ی تاریخی خود را بازیابی کند و از طریق آن هویت‌های شهری را بسازند. گروه دوم، هویت‌های کارکردی است که به شکل هویت‌های تجاری در شهرهایی مانند تهران یا تبریز، مناسکی و مذهبی مانند شهر قم یا مشهد، هویت‌های صنعتی در شهر اراک خود را نشان می‌دهد. گروه بعد، هویت‌های قومی ـ محله‌ای است که وقتی در شهری چند قومیت پایه‌ی ساخت هویت شهری را به وجود می‌آورند، اطلاق می‌شود. مانند شهرهای محور شرق یا غرب کشور چون، سنندج، ایلام، زاهدان، زابل و غیره. نکته مهم در همه‌ی این گروهای هویتی این است که هیچ کدام از این‌ها خودکار نیست؛ مثلا در شهر قزوین به هیچ عنوان نباید این تصور وجود داشته باشد که به طور اتوماتیک هویت تاریخی شکل بگیرد. تمام هویت‌ها باید ساخته شود، بنابراین گونه‌شناسی‌ها بالقوه هستند نه بالفعل. این نکته در اینجا قابل اهمیت می‌شود که نشان می‌دهد تا چه اندازه سیاست‌گزاری در طراحی شهری و کالبدی در ایجاد هویت مهم است و این همان بحث سیاست‌گزاری است. پس باید از منابعی که داریم به طرف تیپی از مدیریت که منابع بالقوه را بلفعل می‌کند، برویم. اینکه اگر شهری تاریخی داریم باید از طریق یک سری اقدام و سیاست‌گزای، هویت تاریخی را در آن بسازیم. این سیاست‌گزاری اول سیاست‌گزاری کالبدی است که در اغلب شهرهای ایران شاهد آن نیستیم. در اینجای بحث فکوهی از حاضران در جلسه خواست تا آنچه را که به لحاظ بصری و کالبدی به آن‌ها نشان می‌دهد، وارد شهر قزوین شده‌اند را بیان کنند. در پاسخ، حضار عوارضی شهر به عنوان نشانه‌ای برای رسیدن به شهر قزوین نام بردند. این موضوع با این واکنش از طرف فکوهی مواجه شد که بسیار جای تاسف است که اهالی شهر قزوین به طور خاص و اهالی ایران به طور عام این قدرت را داشته‌اند که در طول زمان شهری با قدمت تاریخی را به یک عوارضی تقلیل دهند و این موضوع را یک آسیب برشمرد که زنگ خطر است. در ادامه تاکید می‌کند که وقتی در قزوین قدم می‌زنیم باید نمادهایی در سطح شهر، تاریخ و هویت شهر را به ما نشان دهد که ما به سختی شاهد آنیم و متاسفانه در اکثر شهرهای ایران این قضیه صادق است. خلاصه آنکه هویت‌های را باید ساخت حتی اگر الان نیست و روزی وجود داشته، باید کالبد را ساخت یا بازسازی کرد.
موضوع روایت‌های شهری از دیگر بحث‌های مطرح شده در جلسه بود، روایت‌های شهری یعنی اینکه شهر باید خودش را نقل کند. از دیدگاه فکوهی، در اکثر شهرهای ایران این روایت‌ها به جز روایت رسمی که در کتاب‌های مدرسه نوشته شده که کسی هم به آن توجه نمی‌کند، در قالب دیگری وجود ندارد. شهرهای ما شبیه بیماران آلزایمری هستند و کسی چیزی از گذشته آن یادش نمی‌آید و روایتی از گذشته‌ی خود ندارد و این هم باید ایجاد شود و خود به خود ایجاد نمی‌‌شود. موضوع دیگر در شهرهای ما، نبود تخیل است. یعنی شهر باید انگیزه‌ای از تصاویر ذهنی را در خودش و آدم‌ها ایجاد کند. وی انجام یک جستجوی ساده از اسم قزوین در قسمت تصاویر گوگل را پیشنهاد داد تا نشان دهد که تصاویری که در حال حاضر برای بازنمای شهر وجود دارد، اغلب خنثی و بیمارگونه و آسیب زننده است. درحالی که مجموعه‌ی این تصاویر از شهر قزوین همان تخیل شهری است که هیچ هماهنگی میان آنچه این تصاویر نشان می‌دهد با آنچه تاریخ می‌گوید نیست. بنابراین آنچه که در حال حاضر به عنوان یک تخیل می‌بینیم، بیشتر یک کابوس است.
سیاست‌گزاری و شکل‌دهی شهروندی از دیگر عناوین مورد بحث در این سخنرانی بود. فکوهی شهروندی را از این منظر مهم می‌شمرد که شرط نظام‌مند شدن شهر است. او می‌گوید، اگر تعلق هویت ملی نداشته باشیم، نمی‌توانیم شهر ایجاد کنیم چون با از بین رفتن دولت اولین اتفاق ناپدید شدن شهرهاست. شهر بدون State یا دولت وجود ندارد این چنین حدی از تراکم باید نظم داشته باشد، ایجاد نظم در دولت با سیاست‌گزاری همراه است. لازمه این کار ایجاد جماعت‌های جدید به جای جماعت‌های قبلی است. برای مثال همه ما در خانواده‌های هسته‌ای زندگی می‌کنیم و دیگر خبری از خانواده‌های گسترده نیست و حتی می‌شود گفت که خانواده‌ی هسته‌ای نیز در حال نابود است. این همان جایگزینی سیستم‌های جدید از جماعت‌ها در شکل مدرن آن است. البته منظور نابودی خانواده نیست، بلکه جاگذاری آن‌ها در اشکال سیستم‌های مدرن برای مدیریت کردن آن است. شهر مدرن شهر تمرکزگراست و برای مدیریت به این تمرکز نیاز دارد. این همان نقطه تناقض نظم‌پذیر کردن شهرها است که باید به دنبال اشکال جدید برای آن بود. شهر مدرن به خاطر تولید انبوهی از خدمات باید به شکل متمرکز اداره شود اما در مقابل همین تمرکز آسیب‌زا است. اما اگر فکر جدیدی از مدیریت برای تمرکززدایی نشود؛ نابود می شود،. در واقع باید دیالکتیک تمرکز و عدم تمرکز برقرار شود؛ یعنی هم نظم داشته باشد و هم سیستم‌های تخلیه‌ی نظم. این سیستم‌های تخلیه باید به شکل جشنواره‌های شهری خودش را در شهر نشان دهد و این همان تمرکز و عدم تمرکز است. شهر برای نظم‌پذیری به افراد فشار می‌آورد و این نوع از شکل‌های تمرکززادیی به این فشارها کمک می‌کند تا شهر پایدار بماند. شکل‌هایی از شهر شب که می‌توانند در کنار شهر روز، این نوع دیالکتیک را فراهم کند، ضروری است در طراحی شهری به آن توجه کرد.
در انتها فکوهی به آسیب شناسی‌ها و اختلالاتی که در ساخت هویت‌ها چه شهری و چه شهروندی با آن روبرو هستیم اشاره کرد. اختلالِ آشفتگی کارکردی به این معنی که کارکرد‌هایی که مرزهای روشنی ندارند، درون یکدیگر می‌روند. اختلالِ آشفتگی هویتی ـ کالبدی، یعنی کالبدی‌هایی که از لحاظ طراحی شهری در هم فرو رفته‌اند. اختلالِ آشفتگی نشانه شناختی و معناشناختی در شهر، یعنی نشانه‌هایی که دیگر گویای چیز خاصی نیستند چون گویای همه چیز هستند و می‌شود به صورت‌های مختلف تفسیر و معناهای مختلف از آن برداشت کرد. این وضعیت در اصطلاح آلودگی نشانه شناختی نام دارد. اختلالِ تعاملات بین شهری و محلی، اینکه تا چه حد میان محلات مختلف یک شهر و حتی میان یک شهر با شهرهای دیگر برنامه‌های مشترک برای ایجاد تعامل برگزار می‌شود و براساس تفاوت‌هایشان مبادله صورت می‌گیرد. در آخر آنکه، سیاست‌گزاری‌هایی که در شهر انجام می‌گیرید، باید سیاست‌گزاری از نوع پایه‌ای باشد که به ایجاد هویت و کالبد ربط دارد؛ چراکه این دو از هم جدا نیستند چون اگر کالبد درستی نداشته باشیم، نمی‌توانیم هویت ایجاد کنیم.
این مطلب در روزنامه ولایت قزوین مورخ ۳ خرداد نیز منتشر شده است. برای دیدن آن، اینجا کلیک کنید.