شناسهٔ خبر: 41265 - سرویس دیگر رسانه ها

مکتب تاریخ‌نگاری انگاره‌ای و اندیشه‌ای

برحسته ترین و دلپذیرترین احساسی که یک مخاطب از پژوهشی‌ با هویّت «انگاره‌ای و اندیشه‌های» دریافت می‌کند، حسّ حرکت در تاریخ و مشاهده و لمس «تاریخ‌نگاری» در معنا و مفهوم واقعی آن است. رویکردی که بر روی تطوّر و تغییر یک انگاره، اندیشه و گفتمان تاریخی تمرکز پیدا می‌کند و تلاش می‌کند آن را در افق تاریخی‌اش بکاود، امری که نه بی‌نظیر اما دست کم در قواره یک «هویّت مکتبی» در فضای علوم انسانی ایران کم‌نظیر است.

 

 


 

 

 

 

فرهنگ امروز/ محمد هادی گرامی:

 

پیش درآمدی درباره مکتب و استاد احمد پاکتچی
چند روز پیش یکی از دوستان محبوبم از تهران تماس گرفت و فرصتی شد تا اندکی درباره برخی مسائل عالقه با وی گفتگو کنیم. از جمله مسائلی که مورد گفتگو قرار گرفت این بود که ایشان فرمود در نظر دارد تا مجلداتی درخصوص برخی نام آوران ایرانی در حوزه مطالعات اسلامی و قرآنی را آماده سازی کند؛ البتّه یکی از نام آوران، از دید من و ایشان و شماری زیادی از دانش پژوهان جناب استاد دکتر احمد پاکتچی هستند. دوست محترم خواست که نگارش مقالی در خصوص رویکرد تاریخی جناب استاد را این کمترین بر عهده گیرد. با اینکه مدتی است به دلیل مشغله های متعدد و کارهای عقب افتاده متکثر هیچ کار جدیدی را آغاز نکرده و نپذیرفته‌ام، با این حال فرصت را مغتنم یافتم، تا بتوانم آرزویی را که چند سالی است فرصتی برای پیجویی‌اش نمی‌یابم، دنبال کنم. با خود این‌گونه اندیشیدم که شاید بهتر باشد اندک اندک جستارهای خود را در این صفحه بنگارم تا از بازتاب نظرات دوستان نیز بهره مند شوم.
آنچه که نوشتن درباره آن به من محوّل شده است بسان هر نوشتار دیگر پژوهشی نیست؛ بر این باورم که مکتب‌نگاری و جریان‌شناسی شاید و ای بسا بلا تردید از دشوارترین موضوعاتی است که یک پژوهشگر می‌تواند بدان بپردازد. برای نوشتن و معرّفی یک مکتب به معنای یک کل در هم تنیده باید آن مکتب را مشاهده نمود؛ تا هنگامی که ما در مکتبیم و از مکتبیم و با مکتبیم و همراه آنیم و با آن خو گرفته‌ایم، گرچه و البته نزدیک‌ترین و بهترین تعامل و تماس را داریم، لکن هیچگاه آن را نمی توانیم ببینیم. برای دیدن هر مکتبی باید از تار و پودش که ای بسا هر روز در میان آن باشیم فاصله گرفت.
مکتبی که من در آن قرار دارم مکتبی است نوپا ولی پویا در «تاریخ اندیشه مطالعات علوم انسانی ایران معاصر»، بلکه حتی رشحات آن فراسوی مرزهای ایران را نیز پیموده است. شاید برای مشاهده این مکتب و ارائه تصویری واقعی و منصفانه از آن اولین گام و ضرورت نامگذاری باشد. روزهاست درباره این نامگذاری ـ که البتّه اهمیّتی بس متعالی هم در این مکتب دارد ـ می‌اندیشم ولی دشواری ازین ابتدا رخ می‌نماید.
نمی‌دانم ولی اینگونه می‌پندارم که شاید بهترین تعبیر از آن «مکتب تاریخ‌نگاری انگاره‌ای و اندیشه‌ای» باشد که توسط «استاد احمد پاکتچی» پایه گذاری و در میان حلقه‌های مختلفی از شاگردان ایشان که ای بسا مهترین آنها «حلقه پل مدیریّت‌» باشد پیجویی و پیگیری شده است، تا در نهایت امروز روز زمینه شکل‌گیری انگاره‌‌ای جدید فراهم شده است که می توان از آن به عنوان «بازخوانی مطالعات اسلامی در مکتب تاریخ نگاری اندیشه‌ای استاد احمد پاکتچی» یاد کرد.
چند سطر پیشین صرفا تلاشی دشوار برای گفتگو درباره مکتب فکری است که قرار است درباره آن بحث کنیم. مکتبی که مانند هر مکتب فکری دیگری در هم‌تنیدگی‌ها و پیچیدگی‌های خود را دارد و گرچه شاید حتّی در لابلا و هم مسیر با این تندیگی‌ها و در درون آن باشیم، لکن سخن گفتن از چونان شبکه‌ فکری هنگامی که از آن فاصله می‌گیریم و قصد توصیفش را داریم دشواری زیادی دارد.
مشاهده و حتّی سخن گفتن درباره مکتب «تاریخ نگاری انگاره‌ای و اندیشه ای» پیش از هر چیز متطلّب آن است که از اقتضائات کار سخن بگوئیم و اینکه باید چه چیزی را ببینیم و چه چیزی را بشناسیم تا در انتها بتوانیم توصیفی نظاموار و مشاهده‌گونه از یک «کلّ در هم‌تنیده فکری» ارائه کنیم. البته و بی تردید بیش از هر چیز معرّفی و شناساندن صاحب مکتب «تاریخ نگاری انگاره‌ای و اندیشه ای»، اولین تمهید و گام است. البتّه نگارنده بنا ندارد که پرگوئی‌هایی همچون آنچه که در سایر کتب تراجم، رجال و احوال اندیشمندان رایج است را در اینجا بیاورد و البتّه آن را خارج را از توان خود می بیند و ترجیح می‌دهد که در عمق تحلیل این مکتب غوطه‌ور شود، لکن ضرورت است که مختصری در این ابتدا به معرّفی صاحب مکتب بپردازد که البتّه فعلا در اینجا خلاصه‌ای از آنچه که در منابع عمومی و در دسترس همگان وجود دارد منعکس می‌شود، مطالبی که فی الجمله صحّت آن برای نگارنده روشن شده است.
استاد احمد پاکتچی در سال ۱۳۴۲ خورشیدی متولّد شدند. اصالت خانوادگی ایشان مربوط به شهر تبریز است که البته خیلی زود از آن دیار کوچیدند و دوران کودکی را در خانواده‌ای مذهبی و سنّتی در محله نارمک تهران سپری کردند. ایشان همزمان با دوران تحصیل و هنگامی که هنوز در آستانه نوجوانی بودند فراگیری چندین زبان خارجی از جمله عربی، روسی، لهستانی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی را آغاز کردند. از جمله خاطراتی که از استاد شنیدم مربوط به دغدغه گسترده ایشان برای یادگیری زبان‌های مختلف بود؛ برای نمونه ایشان در یکی از سال‌ها در تعطیلات نوروز برای یادگیری یکی از زبان‌ها (احتمالا حبشی) در عزلت کامل در اتاقشان به سر بردند، یا اینکه نقل می‌نمودند همزمان با راهپیمایی‌های دوره انقلاب به همراه خود فیش‌های زبانی روسی را برای مطالعه می بردند.
از اساتیدشان علاوه بر عموی گرامشان از بزرگوارانی همچون آیت الله اردکانی و دکتر ماهیار نوّابی یاد می‌کردند. بنا بر نقل استاد ایشان تحصیلات حوزوی را تا حدّ حیازت ملکه اجتهاد ادامه داده اند. ایشان در نخستین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی، با رتبه یک رشته علوم انسانی وارد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شدند و برای تحصیل، رشته تاریخ را برگزیدند. استاد همزمان با فراغت از تحصیل دوره کارشناسی در دانشگاه تهران، همکاری خود را با مرکز تازه تأسیس دائرة المعارف بزرگ اسلامی آغاز نمودند و بسیاری از پژوهش‌های مهم ایشان، نخستین بار با انگیزه نگارش مقاله برای این مرکز آغاز شدند. ایشان در سال ۱۹۹۳ در مقطع دکتری رشته مطالعات ادیان در دانشگاه دولتی قزاقستان در شهر آلمئاتی فارغ ‌التحصیل شدند. سه سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۶، استاد دکترای خود را در رشته زبانشناسی تاریخی در همان دانشگاه و زیر نظر سفیر وقت قراقستان در ایران، به پایان رساندند.
ایشان بین سال‌های ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۵ با رتبه استاد کرسی فلسفه ایران باستان در دانشگاه ملی قزاقستان به تدریس پرداختند و با مراجعت به ایران از سال ۱۳۷۸ تاکنون عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) در گروه الهیات و معارف اسلامی، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، عضو گروه نشانه‌شناسی فرهنگستان هنر و عضو حلقه نشانه‌شناسی تهران هستند. ایشان علاوه بر کتاب‌ها و مقالات متعددی که به زبان فارسی به نگارش درآورده‌اند، به زبان‌های انگلیسی، روسی، قرقیزی و عربی نیز آثاری را تألیف نموده اند. کوشش‌های در خور توجه جناب استاد عمدتا با هدف بومی کردن روش‌های زبان‌شناسی و علوم تاریخ در حوزه مطالعات اسلامی صورت گرفته است که در نهایت به شکل گیری نسل جدیدی از پژوهندگان این حوزه منجر شده است، نسلی که طلایه دار رویکرد و مکتبی نوین در مطالعات اسلامی هستند، مکتبی که نگارنده از آن با عنوان «مکتب تاریخ نگاری انگاره‌ای و اندیشه‌ای» یاد می‌کند.

تمهیدی تحلیلی درباره ماهیّت «مکتبی» این جریان
نوشتار بالا تمهیدی بود برای نامگذاری و پایه‌گذاری سلسله جستارهای در خصوص این مکتب تاریخی نوین در فضای مطالعات علوم انسانی ایران؛ با این حال بعید می‌دانم سلسله کلام در این چند نوشتار اولیه از طرح مقدمات فراتر رود. آنچه که در این نوشتارها بیش از هر چیز مراد است، ارائه طرحواره سلیسی است که براساس آن هر نوپژوهی بتواند ایده تاریخ‌نگاری در این مکتب را دست کم در شکل اجمالی‌اش درک کند، و گرنه بر دوستان پوشیده نیست که نگارنده و چند تنی از دوستانش نوشتارهایی پیشتر در خصوص تاریخ اندیشه در مطالعات شیعی و اسلامی منتشر ساخته و البتّه در دست انتشار داریم. لکن آنچه که در این سلسله جستارها مدّ نظر قرار گرفته است حرکت در عمق، و تحلیل مکتب به مثابه رویکردی نوین در مطالعات علوم انسانی ایران بل جهان است. اجمالا عرض می‌شود که برخی تعبیرات در این مقاله از جمله تعبیر اخیر درباره بعد بین‌المللی این رویکرد و یا برخی تعابیر دیگر که ممکن است از منظرگاه برخی گران‌بار باشد، حاصل چند سال مطالعه، بررسی و تدقیق نگارنده در مکاتب روشی علوم انسانی و تاریخی بوده است و پشتوانه معرفتی دارد که به شرط حیات و توفیق احدیّت مسلسل‌وار ارائه خواهد گشت؛ و البتّه این کمترین نیز به خاطر ندارم که درباره چیزهایی صحبت کنم، بنویسم و به "خصوص ترجمه کنم" که فهم و قرائت نظام‌واری درباره آن ندارم، امید دارم که در آینده نیز چنین پیشامد نکند.
به هر روی آنچه که بعد از پیشنهادهای ابتدایی نگارنده درباره ترمینولوژی ـ و البتّه نه تحلیل و تفصیل آن که مجالی مجزّا می‌طلبد و در آینده مطرح خواهد شد ـ بیش از پیش نیازمند توضیح و تبیین است و به تعبیری گویاتر، اولین نکته‌ای است که ذهن خواننده نوشتار نخستین را درگیر خود می‌کند، مناقشه و بررسی این پرسش است که نخستین برجستگی رویکرد پیش‌گفته چیست که آن را نامزد طرحش به عنوان مکتبی در مطالعات تاریخی ایران می‌کند. نگارنده روا می‌داند پاسخ به این پرسش را از دو منظرگاه مورد تحلیل قرار دهد. نخست نگاهی تحلیلی به خود پرسش است و آن این است که وجه ممیزّه یک مکتب با رویکرد فکریِ که براساس قرائت این پرسش گر، مکتب نمی‌تواند باشد، چیست. به دیگر سخن مکتب چیست؟ و چرا این رویکرد تاریخ اندیشگانی را می‌توان به عنوان یک مکتب قلمداد کرد؟ البتّه از آن رو که در این خصوص ـ یعنی زمانی که شاهد یک ظهور و صیرورت مکتبی هستیم ـ ادبیّات تهذیب‌شده‌ای دست‌کم به چشم نگارنده این سطور نیامده است، و انگاره «مکتب» نیز مانند بسیار دیگری از انگاره‌های آکادمیای علوم انسانی ایران ـ همچون «جریان‌شناسی» ـ مبتنی بر خاستگاه‌های ادبی ـ معناشناسانه و نه ضرورتا نظری ـ تئوری است، نگارنده می‌تواند فکریّات خود در این خصوص ارائه دهد، ای بسا زمینه‌ای باشد برای ایجاد و توسعه ادبیات نظری انگاره «مکتب‌شناسی» در فضای آتیه علوم انسانی ایران. آنچه که در هنگام رویارویی با انگاره «مکتب» بیش از هر چیز دیگری در ذهن نقش می‌بندند قالبا دو جنبه است که یکی بیشتر ماهیّتی اجتماعی دارد و دیگری اندیشگانی و فکری است. توضیحش چنین است که برای یک فرهیخته مشاهده‌گر دو پدیده واقعی در جهان همواره قابل تمایز است، نخست «جریان‌های اجتماعی» که نگارنده به تفصیل در برخی نوشته‌ها و مقالاتش بدان پرداخته است و در جستارهای آتی نیز بدان پرداخته خواهد شد، دوم «نظام‌های اندیشگانی و فکری» است که البتّه در مقام اعتبارِ آن به عنوان امری واقعی و عینی ماهیّتی انتزاعی‌تر نسبت به پدیدار نخست دارد. آنچه که در ذهن نگارنده خلجان می‌کند ابراز این نکته است که می‌توان و البتّه زینبده است که هرگاه در یادکرد از پدیداری تعبیر «مکتب» کاربست پیدا کرد، چنین انگاشت که گویا درباره پدیداری سخن رانده شده است که این هر دو ویژگی را در یک‌جا با هم آمیخته و به هم‌آورده است. در واقع «مکتب نظام اندیشگانی است که به یک جریان اجتماعی با همه ویژگی‌هایی که برای آن متصوّر است، تبدیل شده است». بر این اساس ناگفته پیداست هر نظام‌واره فکری و البتّه هر جریانی ضرورتا مکتب نیست.
پس مبرهن گشت که مراد از مکتب چیست و بدان چگونه می‌توان نگریست، بر این اساس پرسش ذهن پرسش‌گر هنگامی از چرایی مکتب بودن «مکتب تاریخ‌نگاری انگاره‌ای و اندیشه‌ای» سؤال می‌کند، استقرار پیدا می‌کند. با توضیحاتی که پیشتر ارائه شد پاسخ به این پرسش در گرو کاویدن دو جبنه است، نخست ماهیّت جریانی مکتب استاد احمد پاکتچی و سپس و دوّم ماهیّت آن به مثابه یک «کلّ اندیشگانی نظام مند». در واقع تمام آن چیزهایی که کل این جستارهای سلسله‌وار پیجویی می‌کند مطلبی است که منجر به پاسخ به این پرسش خواهد گشت، چرا که از یک‌سو ماهیّت نظام‌واره ای این پدیده اندیشگانی نوظهور را نشان می‌دهد و از دیگر سو ماهیّت جریانی آن را پدیدار می‌کند. البته این نکته اخیر پس از طرح مباحث مرتبط با رویکرد «جریان‌شناسانه مکتب» و ادبیّات نظری که برای آن تولید شده است مشخّص می‌شود، چرا که نشان داده خواهد شد «مکتب تاریخ‌نگاری که یکی از دغدغه‌های جدّی‌اش کاویدن جریان‌های تاریخی است، خود نیز جریانی نوظهور در تاریخ مطالعات فکر شیعی در دوره مدرن است».
با این حال نگارنده روا نمی‌داند و بر نمی‌تابد که پاسخ پرسش ذهن جوینده پیش گفته را ـ مانند بسیاری از پاسخ‌دهندگان ـ به دنبال کردن این جستارها تا نهایت آن احاله کند، چرا که او حقّ دارد ولو فی الجمله و البتّه بی‌تردید نه بالجمله تصویری از برجستگی اصلی رویکردی که آن را «مکتب» نامیدیم در ذهن بپرواند تا درباره پیگیری جستارهایی که در پی ارائه آن هستیم تصمیم بگیرد، اجمالی که در نوشته بعدی درباره‌اش بحث و مناقشه خواهیم داشت.

 

 برجستگی و تمایز نسبت به گفتمان انباشت نگاری
سخن گفتن درباره برجستگی‌هایی که پیشتر بدانها اشاره شده بود، امری نیست که خلاصه و محدود به آن چیزی شود که ابتداءا می‌توان از عنوان «انگاره‌ای و اندیشه‌ای» دریافت کرد. فی‌الواقع آنچه که در وهله اوّل نظر هر خواننده‌ای را به خود جلب می‌کند نه آن ویژگی‌های چندگانه‌ای است که حاصل یه نگاه عمیق و تحلیلی به روندهای پژوهشی در این مکتب است، گرچه به تدریج درباره آن گفتگو خواهد شد. خواننده پژوهشی با مسمّای هویّتی «انگاره‌ای و اندیشه‌ای» ـ نه با اسم آن ـ نخستین چیزی که لمس می‌کند حرکت بر روی خطی تاریخی است که به سمت زمان حال نزدیک می‌شود، حرکتی که در طِوال آن خواننده با سوار شدن بر مرکب «تاریخ‌نگاری» می‌تواند نقطه‌های تاریخی را مشاهده کرده و آنها را در مسیر حرکت به سوی زمان حال یا بالعکس رصد کند. در واقع آنچه که در اینجا از آن به عنوان «تاریخ‌نگاری» یاد کردیم، امری است متمایز از «تاریخ‌دانی»، پدیده‌ای که گفتمان غالب در بسیاری از پژوهش‌های تاریخی شرقی و به تعبیری بهتر «انباشت‌نگاری‌های» اهل آن سامان است. البتّه این مقال به هیچ عنوان در پی آن نیست تا کوشش‌های تاریخ‌محورانه‌ای را که در بلاد اسلامی در طول سال‌های سال انجام شده و در حال انجام است به چالش بکشد. بلکه صرفا قصدش تبیین نقطه تمایز و مزیّت افزوده آن نسبت به سایر کارهایی است که احیانا با اسم «تاریخ‌نگاری» و با مسمّای «انباشت‌نگاری» انجام می‌شود. آنچه غالبا در میان متون رایج تاریخی بلاد اسلامی با آن روبه‌رو هستیم غالبا رصد کردن تطوّرات و بزنگاه‌های یه پدیده بر روی محور زمان نیست، بلکه بیشتر انباشت مُعطیاتی (داده‌هایی) است که پیش از آن در متون کهن‌تر درباره یک موضوع پدیدار شده است و سپس تلاش شده است که این انباشت‌‌ها در قالب یک طبقه‌بندی‌ انتزاعی که حتی ضرورتا تاریخی نیز نیست عرضه شود. به دلیل استمرار تسلّط گفتمان «انباشت‌نگاری» در لجنه‌های سنّتی تاریخی ایران و فراسوی آن هنوز کم نیستند افرادی که تلقّی آنها از «مُفَهرِسین» اسامی کتب، اشخاص، اماکن، اشعار و ... «تاریخ‌نگار» است، امّا واقعیّت این است که گرچه چنین گفتمانی در جای خود بسیار خوب و برازنده است، لکن چنین پدیداری «تاریح‌نگاری» در معنایی که پیشتر بدان اشارت رفت نیست. «تاریخ‌نگاری» در این مقال انگاره‌ای است که تلاش می‌کند مخاطب را در فراسوی فاصله‌های دوردست تاریخی قرار دهد تا وی بتواند از نزدیک تطوّر و حرکت تاریخی پدیدار مورد نظرش را بر روی یک خطّ و مسیر مشخّص رصد کند. «تاریخ‌نگاری» در این مقال تکمیل تابلویی است که صرفا تکه‌پاره‌هایی مبهم از آن بر جای مانده است. «تاریخ‌نگاری» در این مقال تکمیل پازلی است که قطعات آن در تودرتوی تاریخ و متن‌های کهن خود را مخفی کرده‌اند. «تاریخ‌نگاری» در این مقاله به نخ کشیدن دانه‌های تسبیحی است که آن دانه‌ها در لابلای پیچ و خم کوچه‌های تاریخ هر یک به کناری غلطیده‌اند.
برجستگی دیگری که برچسب «انگاره‌ای و اندیشه‌ای» حکایت‌گری روشن‌تری از آن دارد، درباره ماهیّت و نوع تاریخ‌نگاری است. بی‌تردید تاریخ اندیشه امری نوین و بی‌بدیل نیست، با این حال آنچه در اینجا برجستگی دارد با آنچه که با این عنوان در جریان بوده و هست غالبا متمایز است. انگاره‌ای که از آن با عنوان «تاریخ‌نگاری» با همه پیچیدگی‌هایش یاد شد قابل تطبیق و کاربست بر پدیدارهای مختلف تاریخی است، لکن این پیچیدگی هنگامی به غایت می‌رسد که مورّخ بنا دارد از ما فی الضّمیر و اندیشه‌های افراد و سیر تطوّر آنها سخن براند. بسیاری از پدیدارهای تاریخ مانند جنگ‌ها، دولت‌ها، آداب و رسوم و ... ماهیتی عینی و برون انسانی دارند و قابل مشاهده و رؤیت با چشم عین هستند، لکن اندیشه و فکر چنین نیست. شاید به دلیل همین پیچیدگی و تودرتویی باشد که شماری ـ اگر نگوییم بسیاری ـ از کارهایی که با عنوان تاریخ فقه، فلسفه، کلام و ... در مشرق زمین منتشر می‌شوند، فی الواقع «انباشت‌‌نگاری‌هایی» از مواصفات فقها و کتبشان، فلاسفه و کتبشان، متکلّمان و کتبشان و ... به جای «تاریخ‌نگاری» تطوّر انگاره‌های فلسفی، کلامی، فقهی و ... می‌باشند. با صرف نظر از مقوله کیفیّت، حتّی از جهت مقوله کمیّت نیز نوشتارهای اندیشگانی نسبت به سایر نوشته‌های حوزه تاریخ همواره تعداد کمتری داشته‌اند و دارند. در سده‌های کهن و میانه اسلامی که تقریبا ـ براساس مفهومی که از «تاریخ‌نگاری اندیشه» بیان شد ـ چیزی از این ژانر به چشم نمی‌آید؛ ناگفته پیداست که وقتی بسیاری از نوشته‌های دوره مدرن اسلامی فی الواقع «تاریخ‌نگاری» نیست ملل و نحل‌نگاری‌ها، فرق‌نگاری‌ها و امثال آن به طریق اولی چنین هستند. حتی در خصوص دوره مدرن، اگر ادّعا کنیم گرایش به «تاریخ‌نگاری اندیشه‌ای» همواره یک گرایش در اقلیّت در میان علایق تاریخ پژوهان دانشگاهی بوده است، سخنی به گزافه بیان نکرده‌ایم.
به هر روی مبرهن گشت که برحسته ترین و دلپذیرترین احساسی که یک مخاطب از پژوهشی‌ با هویّت «انگاره‌ای و اندیشه‌های» دریافت می‌کند، حسّ حرکت در تاریخ و مشاهده و لمس «تاریخ‌نگاری» در معنا و مفهوم واقعی آن است. رویکردی که بر روی تطوّر و تغییر یک انگاره، اندیشه و گفتمان تاریخی تمرکز پیدا می‌کند و تلاش می‌کند آن را در افق تاریخی‌اش بکاود، امری که نه بی‌نظیر اما دست کم در قواره یک «هویّت مکتبی» در فضای علوم انسانی ایران کم‌نظیر است.


منبع: حلقه کاتبان