شناسهٔ خبر: 43033 - سرویس دیگر رسانه ها

آينده‌پژوهی روشمند نداريم

روش‌هاي مختلفي براي آينده‌پژوهي وجود دارد. متدولوژي اصلي آينده‌پژوهي به نظر‌سنجي از خردمندان و اهل فن محدود مي‌شود. يعني هيچ روش رياضي و مدلي وجود ندارد.

فرهنگ امروز/ علي وراميني- عاطفه شمس: آينده‌پژوهي يكي از مفاهيمي است كه اين روزها بسيار باب شده و بسيار كتاب و مقاله در اين باره ترجمه و تاليف شده است. آينده‌پژوهي مشتمل بر مجموعه تلاش‌هايي است كه بااستفاده از تجزيه و تحليل منابع، الگوها و عوامل تغيير يا ثبات، به تجسم آينده‌هاي بالقوه و برنامه‌ريزي براي آنها مي‌پردازد. همچنين منعكس مي‌كند چگونه از دل تغييرات (يا تغيير نكردن) «امروز»، واقعيت «فردا» تولد مي‌يابد. موضوعات آينده‌پژوهي دربرگيرنده گونه‌هاي «ممكن»، «محتمل» و «مطلوب» براي دگرگوني از حال به آينده هستند. از سال ۲۰۱۲، دهم اسفندماه برابر با اول مارس به عنوان «روز جهاني آينده» نامگذاري شده است و مراسم بزرگداشت اين روز در كشورهاي مختلف برگزار مي‌شود. به همين مناسبت و به همت انجمن مطالعات فرهنگي و ارتباطات همايشي در دو پنل در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد. در پنل اول بايزيد مردوخي (اقتصاددان و مشاور وزير تعاون، كار و رفاه اجتماعي) و هادي خانيكي (استاد دانشگاه و رييس انجمن مطالعات فرهنگي و ارتباطات) نكاتي پيرامون آينده‌پژوهي بيان كردند. بعد از آن و در پنل دوم عباس عبدي (پژوهشگر و تحليلگر سياسي) به همراه محمد آقاسي (مدير مركز افكار سنجي دانشجويان ايران) در رابطه با انتخابات و نظر‌سنجي تحليل و داده‌هايي ارايه دادند. در ادامه مي‌توانيد خلاصه‌اي از سخنان ارايه شده در اين همايش را مشاهده كنيد.

 

بايزيد مردوخي:

مرگ، عامل گرايش به آينده‌پژوهي
آينده چيزي است كه نه معلوم است كجا قرار دارد و نه معلوم است چه چيزي هست. به همين دليل در رابطه با پديده‌اي كه جا و مكان و هويت مشخصي ندارد نمي‌توان خيلي ادعاي علمي كرد. پس بايد حداقل از روش‌هايي استفاده كرد كه عقلانيت آن را قبول داشته باشد. ما بسياري از امور جهان را به‌وسيله حواس خويش درك مي‌كنيم. بسياري از آنها به‌طور مستقيم قابل درك نيستند و شناخت انسان از آنها به درجه يقيني كامل نمي‌رسد و دانسته‌ها ممكن است همچنان ناقص باشد. همه آنچه در رابطه با آينده بيان مي‌كنيم حقايق و امور واقعي نيستند كه بتوان به آنها استناد علمي كرد. بلكه تنها داده‌هاي قابل انعطاف از حقايق و باورهاي آن هستند. مقدمه گزاره‌هايي كه در رابطه با آينده بيان مي‌كنيم به حوادثي كه رخ دادند اشاره دارند، در حالي كه نتيجه به حادثه ديگري اشاره دارد كه هنوز رخ نداده است. شناخت علمي با تبعيت از سنت پوپري مستلزم قبول ابطال‌پذيري است در حالي كه آينده‌پژوهي به اين آزمون علمي تن نمي‌دهد. زيرا هر آنچه در رابطه با آينده بيان مي‌كنيم با هر روشي كه باشد، حقايق و امور واقع نيستند كه بتوان به آنها استناد كرد.  مثالي كه ديويد هيوم در رد استقرا بيان كرده در رابطه با آينده‌پژوهي صدق مي‌كند. هيوم گزاره‌اي را به عنوان مثال بيان مي‌كند كه مقدمه‌اش چنين است:  «من ديدم كه خورشيد امروز و ديروز طلوع كرد، بنابراين خورشيد فردا طلوع خواهد كرد.» مقدمه اين گزاره به حوادثي اشاره داده كه رخ داده است، در حالي كه نتيجه به حادثه ديگري اشاره دارد كه هنوز رخ نداده است. اين نتيجه‌گيري به لحاظ منطقي معيوب است. زيرا بين مقدمه و نتيجه‌گيري خلأيي وجود دارد. چرا از اينكه خورشيد روزهاي قبل طلوع كرده نمي‌توان استنباط كرد كه فردا هم طلوع خواهد كرد. در مورد گرايش انسان به شناخت از آينده دانشمنداني كار كرده‌اند و به اين سوال پاسخ دادند كه به چه دليل بشر علاقه‌مند شده تا به آينده‌پژوهي بپردازد. مهم‌ترين گرايشي كه شناخته شده، مساله مرگ است. انسان چون به اين شناخت رسيده است كه مرگي در پيش دارد، هميشه به اين مساله فكر كرده است كه در روز مرگ چه وضعي خواهد داشت. انسان وضعيت امروز خود را مي‌شناسد اما وضعيت فردا و فرداهاي ديگر را نمي‌شناسد. اين گرايش در انسان به وجود آمده كه حدس و حرفي راجع به آينده خوش بيان كند. اين حرف و حدس در زمينه‌هاي متعددي مطرح شده است. يكي از آنها غيب گويي است. غيب گويي يكي از روش‌هايي است كه جوابگوي اين انگيزه انساني بوده است كه آينده چگونه خواهد بود و هيچ مبناي علمي هم نداشته است. اين روش براي بسياري مايه كسب بوده است. مثلا در يونان قديم معبدي بوده كه سرداران سپاه قبل از رفتن به جنگ به اين معبد مي‌رفتند و كاهنان آنجا پيشگويي مي‌كردند كه در جنگ پيش‌رو پيروز مي‌شوند يا خير؟ دانشمندان ديگري در اين مورد بيان كرده‌اند كه توان مغزي انسان اين ظرفيت را دارد كه بتواند راجع به آينده هم فكر كند. اين را از تيراندازي نتيجه گرفتند. نقل است كه انسان وقتي تيري شليك مي‌كند و تير از كمانش بيرون مي‌رود، علاقه‌مند است ببيند به كجا مي‌رود. آيا به هدف اصابت مي‌كند يا خير؟ اين فرآيندي است كه در جانداران غير از انسان فرآيندي هرموني است اما در انسان يك توانايي ذاتي براي پيش‌بيني آينده و همچنين ميل به آينده‌شناسي وجود دارد و يك فرآيند هرموني نيست. به عنوان مثال بعضي از جانداران با تغيير روشنايي روز به فكر ذخيره كردن مي‌افتند. هيچ عقلانيت ديگري در آنها وجود ندارد. روشنايي روز كه تغيير مي‌كند، مثلا در پاييز ميل به ذخيره‌سازي در آنها به وجود مي‌آيد. اما در انسان ميل به اينكه بداند آينده چگونه خواهد بود بسيار جدي است.

برنامه توسعه و آينده‌پژوهي در ايران
 امروزه در همه كشورهاي صنعتي نوعي آينده‌پژوهي دارند. در كشورهاي همسايه ما هم مانند تركيه سال‌هاي زيادي است كه آينده‌پژوهي دارد. عربستان سعودي هم همچنين، آينده‌پژوهي دارد و چشم‌انداز طراحي مي‌كند. در امريكا اين سنت وجود دارد كه هر رييس‌جمهور براي نخستين بار كه پشت‌ميز رياست‌جمهوري مي‌نشيند يك گزارش آينده‌نگري از دنيا جلو خود قرار مي‌دهد. آخرين نمونه آن متعلق به آقاي اوباما بود كه سند آينده‌پژوهي‌اش تا سال ٢٠٣٠ تمام مناطق دنيا را در بر مي‌گيرد و خطوط كلي را مطرح كرده است. اين زمينه‌اي است براي او كه بتواند فكر كرده و سياست‌هايش را پيگيري كند. در كشور ما آينده‌پژوهي در حدود ٧٠ سال پيش كليد خورد و براي نخستين بار بود كه در ايران براي بيش از يك روز فكر كرديم. به اين فكر افتاديم كه راجع به هفت سال آينده صحبت كنيم. براي نخستين بار عده‌اي دلسوز اين كشور سندي به نام «برنامه هفت ساله اقتصادي ايران» نوشتند. اين برنامه صرفا مجموعه‌اي بود از پروژه‌هاي عمراني مانند: راه، سد، بندر، دانشگاه و بيمارستان. اين حركت تا همين امروز ادامه داشته است. ما تا به حال دو برنامه هفت ساله و هشت برنامه پنج‌ساله داشته‌ايم. پنج عدد از اين برنامه‌ها قبل از انقلاب بود و پنج عدد آنها كه برنامه توسعه اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بود بعد از انقلاب اجرا شده است. اما به جرات مي‌توان گفت كه در اين مدت ما هرگز آينده‌نگري نداشته‌ايم. آينده‌هاي ما بيش از پنج سال برد نداشته است. براي نخستين بار ما براي تهيه برنامه چهارم توسعه به اين فكر افتاديم كه برنامه را ما در چه مسيري در حال طي كردن هستيم. در چه مسيري ما برنامه پنج سال آينده را طراحي مي‌كنيم. به اين نتيجه رسيديم كه پنج سال كفايت نمي‌كند و در سازمان برنامه بودجه وقت براي نخستين بار يك چشم‌انداز ٢٠ ساله طراحي كرديم. پيشرفت‌هاي خوبي در كار داشتيم. مجمع تشخيص مصلحت اظهار علاقه كرد كه اين كارها به آنجا ارايه شود و آنها مسوول اين كار‌ها باشند. نتايج اين كار به آنجا ارايه شد و منجر به چشم‌انداز ٢٠ ساله ايران شد كه در سال ١٣٨٢ ابلاغ شد. همه دستگاه‌هاي دولتي مكلف شدند كه اين چشم‌انداز را در سياستگذاري، هدفگذاري و در طراحي استراتژي‌ها به كار گيرند. افق اين چشم‌انداز سال ١٤٠٤ بود كه تاكنون ١٠سال از اين چشم‌انداز گذشته است. ارزيابي اين است كه در اين ١٠ سال ما به جاي قابل توجهي از اين چشم‌انداز نرسيده‌ايم. بنابراين اين فشار امروز وجود دارد كه در ١٠ سال باقي مانده اين راه را طي كنيم كه كار فوق‌العاده مشكلي است. من به عنوان كارشناسي كه در اين زمينه‌ها عمر خود را طي كرده‌ام به اين نتيجه رسيده‌ام كه عمده تحليل‌ها و انديشه‌هاي ما در سطح عمومي مصروف گذشته و حال شده است و به آينده و آينده‌نگري توجه نكرده‌ايم. در حالي كه تمام كشورهاي پيشرفته جهان به نوعي به آينده‌پژوهي بها دادند و سندي براي خود تهيه كرده‌اند. در ميان كشورهاي اسلامي مشهورترين آن چشم‌انداز ٢٠٢٠ كشور مالزي بود وهنوز هم ادامه دارد. اين موضوع آنچنان در سطح جامعه مالزي گسترش پيدا كرده كه در خيابان شهرهاي مالزي مي‌بينيد كه همه ٢٠٢٠ را مي‌شناسند. ما چنين كاري با چشم‌انداز ٢٠ ساله خود نكرده‌ايم. به مردم خيلي نمي‌توان ايراد گرفت، اما حتي دستگاه‌هاي اجراي هم بعد از تهيه چشم‌انداز ٢٠ ساله در بخش‌هاي خودشان آينده‌نگري نسبتا مطابق با متدهاي درست انجام نداده‌اند. ما تعدادي برنامه‌ريزي بلندمدت داريم اما اكثرا فاقد متدولوژي آينده‌نگري و بيشتر پيش‌بيني هستند.

روش دلفي
روش‌هاي مختلفي براي آينده‌پژوهي وجود دارد. متدولوژي اصلي آينده‌پژوهي به نظر‌سنجي از خردمندان و اهل فن محدود مي‌شود. يعني هيچ روش رياضي و مدلي وجود ندارد. يكي از روش‌هاي متداول روش «دلفي» است كه از جمع معيني از افراد صاحب نظر در حوزه‌هاي مختلف پرسش‌هايي را در سه يا چهار مرحله انجام مي‌دهيم. جمع‌بندي پاسخ‌ها در مرحله اول به يك سنتزي مي‌رسد. آن سنتز را دوباره در برابر آن جمع مطرح مي‌كنند تا خود را تصحيح كنند. بستگي به زمان و امكانات مالي اين روند ادامه پيدا مي‌كند و در آخر به يك نتيجه‌گيري مي‌رسند كه آينده احتمالا نزديك به اين دستاوردهاي آينده‌پژوهي است. غير از اين كار ديگري نمي‌توان انجام داد. هنوز كسي اين ادعا را نكرده است كه آينده‌پژوهي يك كار علمي است. چرا كه آخر سر متكي به همين شيوه‌هاي نظر‌سنجي است. فقط در تهيه مقدمات اين نظر‌سنجي كارهايي بايد صورت گيرد كه بسيار مهم است. نخستين كار بررسي روند است. در رابطه با هر موضوعي كه بخواهيم از آينده آن صحبت كنيم بايد روند گذشته آن را مشاهده كرد. در اين روند بايد تغييرات اتفاقاتي را كه رخ داده است بيرون كشيد. بعد از آن بر اساس مطالعاتي كه داشتيم تصويري از آينده مي‌سازيم. آخر سر اين را به صورت يك سناريوي پايه ارايه مي‌دهيم كه خاصيت زيادي ندارد و به كار متقاعد‌سازي سياستگذاران مي‌آيد. سناريوي ديگر سناريوي مطلوب است. ما هر چه كه مطلوب‌مان است به اين سناريو تزريق مي‌كنيم و مي‌گوييم سناريوي ادامه روند خوب نيست و سراغ سناريوهاي ممكن مي‌رويم. در اينجا يك مقدار بحث برنامه‌ريزي مطرح مي‌شود كه بايد با نگاه به داده‌ها و امكانات بررسي كرد كه مي‌توان سناريوي مطلوب داشت يا خير.

 

خانیکی:

آينده‌نگري در علوم انساني پيچيده‌تر است
بحثم را با اشاره به تجربه ١٠ ساله‌اي كه پشت سر داشتم، پيش مي‌برم. دي ماه يا بهمن ماه سال ١٣٨٣ يعني قبل از انتخابات مجلس هفتم نشستي در موسسه پژوهش و برنامه‌ريزي سازمان مديريت و برنامه‌ريزي نياوران به همت دكتر حسين راغفر و دكتر علي پايا برگزار شد كه در آن نخستين مباحث ميان رشته‌اي آينده‌نگري مطرح شد. همان‌طور كه اشاره كردند، آينده‌نگري درحوزه فناوري و در حوزه‌هاي زودبازده‌تر رواج بيشتري دارد و بازار پر‌رونق‌تري دارند. بنابراين اگر اين كسب بي‌رونق آينده‌نگري را در حوزه علوم اجتماعي و علوم انساني مطرح كنيم، اهميت بيشتري دارد.   در آن نشست رصد كردن آينده تكنولوژي و فناوري موضوع بحث بود و در اين زمينه بحث شد كه ظرف ١٠ سال آينده مثلا بيوتكنولوژي يا مهندسي ژنتيك در ايران به كجا مي‌رود و... در آن جلسه دكتر امين قانعي‌راد، جامعه‌شناس گفت پيش‌بيني روندهاي اين بخش از دانش و تكنولوژي كار مشكلي نيست، اما كسي نمي‌تواند نتيجه انتخابات پيش رو كه در اسفند ١٣٨٣ برگزار مي‌شود، كه كدام جريان سياسي برنده انتخابات خواهد بود يا اينكه نرخ مسكن در بهار ١٣٨٤ چقدر رشد خواهد داشت. يعني اگر كسي بتواند اين مسائل را پيش‌بيني كند يا تحليلي از روندها ارايه كند، مي‌توانيم بگوييم كه به آينده‌نگري در حوزه جامعه‌شناسي و اقتصاد دست يافته‌ايم.  طبيعتا در آن جلسه كسي نمي‌توانست به اين پرسش‌ها پاسخ دهد. اگر اين نشست دو هفته پيش در ايران برگزار مي‌شد و كسي همين سوال را در مورد انتخابات هفتم اسفند مطرح مي‌كرد، بعيد مي‌دانم كه كسي ‌قادر مي‌بود كه اين مساله را جواب دهد. در پاسخ به اين انتقاد دو پاسخ مي‌توان ارايه كرد. نخست جواب ساده‌اي با اين مضمون كه جامعه ايران جامعه‌اي پيچيده و غيرقابل شناختي است و در نتيجه هر نوع سنجش افكار و آينده‌نگري در آن بي‌فايده است. روش ديگر اين است كه تمام افراد و موسساتي را كه تحقيق و افكار سنجي مي‌كنند متهم كنيم كه از اصول علمي تبعيت نمي‌كنند و در نتيجه كارشان علمي نيست و به همين دليل نمي‌توانند پيش‌بيني دقيق ارايه كنند.

هر چه واقعيت پيچيده‌تر، آينده‌پژوهي ضروري تر
اما مساله ديگري كه در مباحث مختلف آينده‌پژوهي نيز مطرح مي‌شود اين است كه وقتي به هر حوزه پيچيده‌تري وارد مي‌شويم، كار آينده‌نگري مهم‌تر و سخت‌تر مي‌شود و اين پيچيدگي نبايد ما را به ناممكن خواندن اين كار سوق دهد. به همين اعتبار است كه كساني كه درست به مساله آينده‌نگري وارد مي‌شوند، پيشگوهاي درست‌تري نيستند، غيب‌گو و طالع بين نيستند، بلكه كساني هستند كه در محل تشخيص مساله قرار مي‌گيرند. وقتي در حوزه ارتباطات و علوم اجتماعي گاه نمي‌توانيم مساله‌اي را بفهميم، يا مردم را متهم مي‌كنيم يا خودمان را. اما از چيزي به اسم موقعيت يا جايگاه ورود خودمان به مساله نظرسنجي يا آينده‌نگري اطلاع نداريم.  سعي مي‌كنم با ارايه نمونه‌اي سخنم را روشن كنم. چند سال پيش يكي از شركت‌هاي سازنده تلفن‌همراه در ايران نظرسنجي انجام داد تا ببيند كه مردم كدام مدل از توليداتش را مي‌پسندند. اين كاري است كه شركت‌ها و موسسات توليد محصولات و ارايه خدمات براي سنجش ذايقه مخاطبان و مشتريان خود انجام مي‌دهند. آن نظرسنجي انجام شد و آن شركت نيز بر اساس تمايل جامعه ايراني نوع مطلوب تلفن همراه مورد نظرش را ساخت. اما آن تلفن همراه كمترين فروش را داشت. به نظر شما چرا اين نتيجه منفي حاصل شد؟ ممكن است گفته شود مردم از سر بي‌حوصلگي به پرسشنامه‌هاي نظرسنجي پاسخ داده‌اند يا مي‌خواستند شركت را فريب دهند يا از آن جا كه عوايدي در قبال پاسخگويي صادقانه و متعهدانه حاصل نمي‌شد، سرسري و بدون توجه به پرسش‌ها پاسخ داده‌اند. اما پاسخ درست اين است كه آيا در جايي قرار گرفتيم كه گفت‌وگويي ميان آن شركت و مصرف‌كننده واقع شود تا بر اساس اين گفت‌وگو مصرف‌كنندگان بتوانند بگويند كه چه مي‌خواهند و شركت نيز بتواند بفهمد كه مصرف‌كنندگان چه مي‌خواهند؟ به نظر من براي آن شركت چنين فضاي گفت‌وگويي اتفاق نيفتاد و چنين مفاهمه‌اي صورت نگرفت.  اشاره به اين مثال به اين سبب است كه تاكيد كنم موضوع صرفا سياسي نيست و به دليل ملاحظات سياسي مخاطبان نظرات خود را كتمان مي‌كنند. اگر بخواهيم هم در موقعيت اكتشاف آينده و هم در موقعيت ساختن آينده قرار بگيريم، بايد در نقطه تلاقي باشيم. در اين نقطه تلاقي است كه فهم درست و دقيق صورت مي‌گيرد. به نظر من اين بحث اوليه‌اي است كه بر اساس آن مي‌توان آينده‌نگري يا آينده‌پژوهي را آغاز كرد. يعني در جايي كه ارتباط شكل مي‌گيرد و گفت‌وگويي ممكن مي‌شود.

نخبگان ايراني حاملان تغيير
اين گفت‌وگو چنان كه آقاي مردوخي اشاره كردند، از فهم نظر صاحبنظران آغاز مي‌شود. در حوزه ارتباطات نيز فضل تقدم به پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ايران و مرحوم دكتر مجيد تهرانيان باز مي‌گردد كه قريب به ٤٠سال پيش در ١٣٥٥ اين كار را در قالب طرحي به اسم آينده‌نگري راديو تلويزيون ملي ايران انجام داد. مساله در آن طرح اين بود كه چه بايد كرد تا راديو تلويزيون ملي ايران به عنوان يك رسانه براي آينده مفيد باشد يا آينده‌اي داشته باشد؟ به عبارت ديگر هدف آن بود كه هم وضع مطلوب مورد مطالعه قرار بگيرد (رويكرد هنجاري) و هم وضعيت موجود را بيان كند (رويكرد توصيفي)‌. براي رويكرد توصيفي از روش دلفي يا سروش كه از ابتكارات خود ايشان بود، بهره گرفته شد. ايشان واژه سروش را براي دلفي پيشنهاد كرد كه در آن از شعر حافظ بهره گرفت كه مي‌فرمايد: چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب/ سروش عالم غيبم چه مژده‌ها داده است. يعني آن سروش عالم غيب تنها به مست و خراب پيغام مي‌دهد و به هر كسي خبر نمي‌دهد. ايشان در اين طرح در سه سطح از نخبگان ايراني به عنوان حاملان تغيير (كساني كه تغيير را دنبال مي‌كنند) كار را انجام داد: در سطح نخست سراغ روشنفكران به عنوان كساني كه دغدغه فكري دارند و به تخيل و فلسفه براي فهم امور متوسل مي‌شوند، در سطح دوم سراغ جوانان و دانشجويان به عنوان كساني كه آرمانخواه هستند، مي‌رود، يعني كساني كه معتقدند آدمي در عالم خاكي نمي‌آيد به دست/ عالمي از نو ببايد ساخت وزنو آدمي. در سطح سوم نيز مديران مياني و مديران فرهنگي را مد نظر دارد، كساني كه مي‌خواهند بين دو سطح پيشين باشند و مسائل را با واقعيت پيوند بزنند.

شكاف ميان رسانه‌ها و مخاطبان
لازم است كه آن طرح در برنامه‌اي مستقل مورد بحث قرار بگيرد، زيرا متاسفانه چنان كه بايد شناخته نشد و مورد استفاده قرار نگرفت، اگرچه بعد از آن در برنامه ششم توسعه در زمان شاه نيز مورد استفاده قرار گرفت. اما زماني از خود آقاي دكتر تهرانيان وقتي در ايران بود از نتيجه آن طرح پرسيدم. ايشان گفت نتيجه اين طرح كه به همراه دكتر علي اسدي از همراهان طرح صورت گرفت، اين بود كه يك تحول بزرگ مذهبي در ايران در حال وقوع است. اين طرح در سال ١٣٥٥ يعني دو سال قبل از پيروزي انقلاب صورت گرفت. البته كار ايشان غيب‌گويي و پيشگويي نيست. از ايشان پرسيدم كه از كجا متوجه اين مساله شديد؟ پاسخ داد از اينجا كه مديران فرهنگي ولو در راديو تلويزيون ملي ايران، به كاري كه انجام مي‌دادند، به لحاظ تخصصي هيچ اعتقادي نداشتند. ايشان مي‌گفت پاسخي كه بيش از ٦٥ درصد مديران داده بودند، اين بود كه كاري را كه انجام مي‌دادند، از نظر رسانه‌اي درست نمي‌دانستند. من به دكتر تهرانيان گفتم آيا شما نتيجه اين طرح را منعكس كرديد؟ پاسخ داد خير، جرات اين كار را نداشتم. از ايشان پرسيدم از كجا فهميديد سمت و سوي اين تحول مذهبي است؟ پاسخ داد به اين خاطر كه وقتي به اين مديران مي‌گفتم شما كه برنامه كودك يا موسيقي را مي‌سازيد، آن را درست نمي‌دانيد، چرا مي‌گوييد درست نيست؟ ايشان مي‌گفت پاسخ مشترك اين مديران كه بر اساس گفت‌وگو (ديسكورس) دلفي استخراج مي‌شد، اين بود كه جامعه ايران يك جامعه مذهبي است و در اين برنامه‌هايي كه ما مي‌سازيم، اعم از سياسي يا اقتصادي يا فرهنگي، توجهي صورت نمي‌گيرد. يعني نوعي شكاف ميان رسانه و مخاطبان شكل گرفته بود.

آينده را مي‌سازيم
حالا بايد ديد كه آيا بر پايه آينده‌پژوهي يا آينده‌نگري يا آينده‌شناسي يا آينده‌انديشي يا به‌طور كلي مطالعات آينده (future studies) مي‌شود تحولات و تغييرات در جامعه ايراني را رصد كرد و گفت آن تغييراتي كه در لايه‌هاي زيرين جامعه ما رخ داده است، به چه صورت است؟ به نظر من اين كار امكان‌پذير است. البته صاحبنظر در اين زمينه جامعه‌شناسان و كساني هستند كه در زمينه افكار عمومي فعاليت مي‌كنند. اما من معتقدم مي‌شود اين كار را اين‌گونه دنبال كرد كه ببينيم كدام آينده‌ها امكان وقوع دارند؟ شايد از منظر علوم اجتماعي كنشگر بتوان اين مساله را چنين مطرح كرد كه آينده چنان كه آقاي مردوخي گفتند، امري دوردست كه قابل كشف باشد نيست، بلكه آينده را مي‌سازند. بنابراين اگر بنا بر ساخت آينده باشد، نوعي از كنش و رفتاري كه ما داريم، در آينده پيش‌رو تاثيرگذار است. همچنين مي‌توان از ميان آينده‌هايي كه ممكن است و احتمال دارد، بگوييم كدام آينده احتمال وقوع بيشتري دارد زيرا عوامل وقوع اين آينده، مسائلي هستند كه مي‌توان آنها را دنبال كرد.  بحث دكتر قانعي‌راد در مورد پيش‌بيني روند انتخابات يا اقتصاد نيز ناظر به همين موضوع است. يعني پارامترها و مولفه‌هاي دخيل در اين روندها (trends) در بسيار موارد كلان نيستند، بلكه گاهي روندهاي خرد هستند. به اين دليل است كه مي‌توانيم آينده محتمل و مطلوب‌تر را انتخاب كنيم. معماري هوشمندانه آينده به معني شكل دادن كنش بر اساس گفت‌وگو است. در اين صورت است كه مي‌توانيم فراسوي مشاهده‌گري و نظاره‌گري، كنشگر نيز باشيم. بنابراين در روش‌هاي جديد بايد از روش‌هاي سنتي سناريويي كه در گذشته عمدتا در حوزه‌هاي امنيتي صورت مي‌گرفت، فراتر رفت. همچنين مي‌شود از تحليل روندها كه نوعي برخورد انفعالي و اكتشافي است، فراتر رفت و مي‌توان به تحليل لايه‌هاي دروني پرداخت كه به خصوص براي جامعه‌اي دستخوش تغيير مثل جامعه ما كاركرد بيشتري دارد. در اينجاست كه مي‌توانيم به اتكاي همين دانش و رهيافت، دستاوردهاي تازه‌اي داشته باشيم.

آينده‌پژوهي دانش بي‌دغدغه نيست
دوستاني كه اين گروه را تشكيل داده‌اند، با رصد كردن اين كار در ذهنيت گروه‌هاي مختلف ساكن در تهران و جاهاي ديگر به اين نتيجه رسيدند كه مسائل زيست‌محيطي در كشور ما در حال تبديل به مسائل اوليه و ضروري هستند. همچنان كه در پژوهش‌هاي جديد مثل طرح پيمايش سرمايه اجتماعي شاهديم كه افزايش نگراني ايرانيان در مسائل زيست‌محيطي مثل كاهش ميزان آب، آلودگي هوا، بالارفتن بيماري‌هاي صعب‌العلاج و... در برابر نگراني‌هايي چون اشتغال و رونق اقتصادي... است.  هدف از اين بحث آن است كه آينده‌نگري و آينده‌پژوهي پناه بردن به يك دانش دغدغه با خيال راحت نيست، بلكه اتفاقا به معناي خلق مساله است و مي‌توان ميان مباحث آينده‌نگري و سنجش افكار و بررسي تحولات به صورت علمي پلي زد؛ بحثي كه جاي بررسي دارد و اميدوارم هم نهادهاي علمي و فرهنگي و هم نهادهاي اجرايي به آنها توجه كنند. فراموش نبايد كرد كه جامعه آكادميك ما متاسفانه در سطوحي مساله‌گريز است و از ورود به مسائل سخت پرهيز دارد. به همين دليل است كه در حوزه ارتباطات از بحث‌هاي انضمامي مثل انتخابات و چگونگي تاثيرگذاري گروه‌ها يا شخصيت‌هاي مختلف كمتر استقبال مي‌شود. اگر شناخت ما از انتخابات براساس كارهاي علمي خودمان نباشد، مطمئن باشيم كه با اتكا بر كارهايي كه امثال لازارسفلد در دهه‌هاي ١٩٤٠ و ١٩٥٠ انجام دادند، نمي‌توان مسائل داخلي‌مان را بشناسيم. به نظر من وقتي سراغ مساله برويم، مساله روشن خواهد شد و اينجاست كه تفاوتي ميان گذشته و آينده نيست. به تعبير شيواي مولانا: هست هشياري ز ياد ما مضي/ ماضي و مستقبلت پرده خدا

عباس عبدي: رفتار مردم ايران قابل پيش‌بيني است

 

نخستين چيزي كه مي‌خواهم نقد كنم اين است كه مي‌گويند چرا رفتار مردم ايران قابل پيش‌بيني نيست. به نظر من اين گزارش كاملا غلط و حتي بي‌معني‌اي است و تجربه نشان داده كه اين‌گونه نيست و مي‌توان رفتار مردم را پيش‌بيني كرده و حدس زد كه چگونه است. اما يكي از دلايل اينكه بحث غيرقابل پيش‌بيني بودن مطرح مي‌شود فقدان پيمايش‌هاي عمومي و نظرسنجي‌ها است. در واقع اين حرف درست است كه نظرسنجي تنها شيوه آينده‌پژوهي نيست اما شيوه لازم آن است. يعني اين‌گونه نيست كه نظرسنجي هم‌عرض شيوه‌هاي ديگر باشد بلكه جزو لازم شيوه‌هاي ديگر، براي توليد اطلاعات است. ما در ايران ياد گرفته‌ايم انتزاعي صحبت كنيم و اين براي كسي مسووليتي ايجاد نمي‌كند اما واقعيت اين است كه نظرسنجي از آنجا كه توليد اطلاعات مي‌كند براي آينده‌پژوهي يك ركن اساسي است، زيرا آينده‌پژوهي بدون داشتن اطلاعات يا تصوير از گذشته و حال مشكل است. البته نظرسنجي به خودي خود آينده را نشان نمي‌دهد و بين يك نظرسنجي به فرض اينكه درست انجام شده باشد و تحليل نظرسنجي مقداري تفاوت وجود دارد. اين دو موضوع مي‌توانند كاملا از هم منفك باشند؛ سازمان‌هاي نظرسنجي اطلاعات نظرسنجي را توليد كنند اما استفاده از نظرسنجي ممكن است بر حسب تحليلگران متفاوت فرق كند اما در هر حال اينها بايد قبل از رويداد و اتفاق بتوانند نظر خود را بگويند وگرنه گفتن بعد از اتفاق فايده‌اي ندارد و نوعي توتولوژي به حساب مي‌آيد. به اعتقاد من در همين انتخابات كاملا قابل پيش‌بيني بود كه چه اتفاقي ممكن است رخ دهد. اينكه چه اتفاقي ممكن است بيفتد با اينكه چه اتفاقي افتاده تفاوت دارد؛ به‌طور مثال شما جواني را مي‌بينيد كه مي‌گويند استعداد فوتبال او خوب است اما اينكه او لزوما فوتباليست خوبي شود بحث ديگري است و اين نياز به امكاناتي دارد كه ظرفيت او را به فعليت تبديل كند، ممكن است حتي شرايط طوري پيش برود كه او فوتبال را كنار بگذارد و دنبال كار ديگري برود. كسي كه مي‌گويد اين فرد استعداد فوتبال خوبي دارد وقتي درباره ٢٠ نفر اين حرف را زد حتما تحت شرايط مشخص بايد ثابت شود كه اين پيش‌بيني درباره ١٥نفر از آنها صدق كرده وگرنه اگر درباره هر ٢٠ نفر صدق نكند كه فايده‌اي ندارد.

شناخت رفتار مردم ايران مشكل اما ممكن است
به‌طور مثال در همين انتخابات نظرسنجي ايسپا از چند ماه پيش كه نخستين آن مردادماه بود اين رفتار را كاملا نشان مي‌داد و كساني كه با نظرسنجي آشنا هستند مي‌توانستند بفهمند كه گرايش مردم به شركت در اين انتخابات بالقوه خيلي زياد است و اين مورد عجيبي بود كه براي نخستين بار نيز اتفاق مي‌افتاد كه شما شش ماه قبل از انتخابات حتي بدون اينكه بدانيد در آينده انتخاباتي هست ابراز مي‌كنيد كه به احتمال قوي من شركت مي‌كنم. پس اينجا كسي كه كار نظرسنجي مي‌كند و موارد ديگر را نيز ديده كاملا مي‌تواند نگاه آينده‌پژوهي داشته باشد البته آينده‌اي كه كوتاه‌مدت و يك ساله است و مي‌تواند كاملا حدس بزند كه اين ظرفيت شركت وجود دارد اما اينكه چقد بالفعل مي‌شود بحث بعدي و بحث كنشگران است كه چگونه بتوانند از اين ظرفيت استفاده كنند و به آن فعليت ببخشند. تفاوت نظرسنجي و پيمايش در اين است كه نظرسنجي‌ها بر موضوعي كاملا خاص تمركز مي‌كنند، ممكن است گستره بيشتري را بگيرند، خيلي چارچوب‌هاي تحليلي عجيب و غريبي ندارند و سوالات محدودي را مطرح مي‌كنند و به همان‌ها نيز كار دارند اما پيمايش تبعا ابعاد وسيع‌تري دارد، چارچوب مفهومي دارد، استاندارد كردن سوالات آن مشكل‌تر است، قاعدتا بايد مقداري روندي باشد و سعي شود با دفعات قبل مقايسه شود. اگر پيمايش به اندازه كافي و به درستي انجام شود يعني با سازمان صورت گيرد، فرد معتبري بالادست آن باشد و از همه مهم‌تر اينكه منتشر شود قابل اتكاست زيرا انعكاس اجتماعي پژوهش خود نكته مهمي است و بر نگاه و روابط افراد با جمع اثر مي‌گذارد. اما نظرسنجي بايد با فاصله‌هاي كمتر و تعداد بيشتري انجام شود به ويژه اينكه نتايج نظرسنجي‌ها تحت تاثير اتفاقات روز نيز كم و زياد مي‌شود بنابراين اگر تعداد آن كم باشد نمي‌توان پيش‌بيني‌هاي درستي را انجام داد. عقيده من اين است كه يكي از بهترين سرمايه‌گذاري‌هايي كه براي آينده‌پژوهي مي‌توان انجام داد شناخت وضع موجود است. دليل اينكه مي‌گوييم مردم ايران قابل پيش‌بيني نيستند اين است كه آنها را نمي‌شناسيم و چون سعي نكرده‌ايم آنها را بشناسيم فكر مي‌كنيم قابل پيش‌بيني نيستند. البته شناخت رفتار مردم ايران كمي سخت‌تر از شناخت مردم كشورهاي ديگر به‌طور مثال امريكاست زيرا شناخت جامعه‌اي كه بتواند همه حس و نيازها و مطلوبات خود را بدون مانع بروز دهد آسان‌تر است اما جامعه‌اي كه نتواند اين كار را انجام دهد به شكل‌هاي پيچيده‌تري خود را بروز خواهد داد كه اينجا پژوهشگر بايد تشخيص دهد كه چگونه ممكن است اين جامعه رفتاري را بروز دهد. به‌طور مثال در همين انتخابات بخشي از بروز رأي مردم به اين معنا بود كه با يك چيز ديگري مخالف بودند در نتيجه به كساني ديگر رأي دادند اين در جامعه‌اي كه آزادي در حد مطلوب باشد اين به ندرت رخ مي‌دهد اما در جامعه پيچيده‌اي مثل ايران كه البته پيچيدگي آن به خاطر خود مردم نيست بلكه وضعيتي كه در بيرون وجود دارد آنها را به سمت پيچيدگي مي‌دهد، اين اتفاق امكان پذير است.

اهميت تحليل نظرسنجي در ايران ناديده گرفته مي‌شود
در مجموع، من معتقدم كه نظرسنجي‌ها كاملا مي‌تواند رفتار مردم را نشان دهد، زماني كه ما در موسسه آينده فعاليت مي‌كرديم دقيقا خرداد ٧٦ را پيش‌بيني كرديم، به اين شكل كه سه نظرسنجي از فاصله ارديبهشت تا دوم خرداد انجام گرفت كه روند را كاملا نشان مي‌داد. حتي اينكه پيش‌تر گفتم بين نظرسنجي و تحليل تفاوت وجود دارد، ٨٤ نيز قابل پيش‌بيني بود. اما در ٨٨ از آنجا كه جو تنش آميز شد و غلبه سياسي بيشتر شد خيلي به اينكه نظرسنجي‌ها چه مي‌گويند توجهي نشد. ما در ايران مقداري نسبت به تحليل نظرسنجي‌ها كم عنايتي مي‌كنيم، نظرسنجي‌هايي كه در امريكا انجام مي‌گيرد خيلي نيازي به اين تحليل‌ها ندارد و عددها همان است كه شما مي‌بينيد و مي‌شنويد اما در نهايت باز هم تحليل مي‌كنند اما در ايران تحليل نظرسنجي اهميت بيشتري دارد. يك مشكل نظرسنجي‌ها كه در بحث آينده‌پژوهي نيز بسيار مهم است، فقدان استقلال علمي نهادي است كه مي‌خواهد اين كار را انجام دهد و اگر نهاد مستقلي براي اين امر وجود نداشته باشد كل نظرسنجي بي‌فايده و پوچ است. به اعتقاد من برخلاف همه ضعف‌هايي كه در نظرسنجي‌ها وجود داشته در مهم‌ترين اتفاقاتي كه از ٧٦ به بعد در كشور رخ داده – از اين تاريخ به بعد نظرسنجي در كشور موضوعيت يافت- خوب عمل كرده‌اند. بنابراين چنانچه دولت و حكومت برنامه‌ريزي دقيقي كنند و از نهادهاي مستقل دولتي و غيردولتي براي انجام پيمايش و نظرسنجي حمايت كند، يكي از مولفه‌ها و عوامل اصلي آينده‌نگري را مي‌تواند تهيه كند و در اختيار جامعه علمي قرار دهد ولي بدون اين تقريبا مي‌توان گفت بدون داده انتزاعي حرف مي‌زنيم، در نتيجه، حاصل همين تحقيقات كيفي مي‌شود كه در نهايت، جمع را به وحدت نمي‌رساند اما اگر هم كمي مي‌خواهد باشد كه هست، بايد اعتبار داده‌ها و تحليل آن جداگانه باشد.


محمد آقاسي: تحليل‌هاي كلي ما را از تحليل واقعي نظرسنجي‌ها دور مي‌كند

محمد آقاسي، رييس مركز افكارسنجي دانشجويان ايران (ايسپا)  نيز با اشاره به اينكه بسياري از آينده‌پژوهان در دنياي امروز يا جامعه‌شناس هستند يا از روش‌ها و تكنيك‌هاي آن استفاده مي‌كنند گفت: يكي از چيزهايي كه ما ذيل مطالعات توليد در روش تحقيق جامعه‌شناسي ياد مي‌گيريم روندپژوهي است كه خيلي مهم است و آنها روندها را بسيار جدي مي‌گيرند و مطالعه مي‌كنند و آينده‌هاي ممكن و محتوم و محتمل را از دل همين روندها پيش‌بيني مي‌كنند.  يكي از جاهايي كه خيلي خوب مي‌توان اين روندها را تشخيص داد چون منجر به يك واقعيت مي‌شود، همين نظرسنجي‌هاي انتخاباتي است. ممكن است اين سوال مطرح شود كه آيا نظرسنجي شما توانست واقعيت را تخمين بزند؟ چقدر توانست به واقعيت نزديك شود؟ چه مقدار آينده را پيش‌بيني كرد؟ براي پاسخ به اين سوال نكاتي را بايد بگويم؛ در انتخابات ٩٢ و ٩٤ يك سري اتفاقات پيرامون نظرسنجي افتاد. در ٩٢ ما با بمباران نظرسنجي‌هاي مختلف رو به رو بوديم لذا بي‌شمار نظرسنجي مي‌آمد كه يا دروغ بود يا واقعا اتفاق افتاده بود، ‌وضعيت تحليل شايد خيلي مهم نبود و مهم اين بود كه اين داده‌هاي منتشر شده چقدر اهميت دارد. در ٩٤ تا حدي از اين وضعيت گذشتيم، اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه ما در تحليل نظرسنجي مقداري دچار وضعيت آنوميك شديم يعني صرفا به عدد و رقمي بسنده كرديم كه خيلي با آن آشنا نيستيم. لذا در نظرسنجي‌ها دنبال درصدهايي مي‌گشتيم كه دوست داشتيم نه به دنبال واقعيتي كه ممكن است اتفاق بيفتد يا در حال رخ دادن است. اينكه چرا ما با اين وضعيت آنوميك در تحليل نظرسنجي‌ها رو به رو هستيم چند دليل دارد؛ ما تعريف درستي از نظرسنجي در جامعه علمي خود نداريم، با يك عملكرد آرشيوي در اجراي نظرسنجي‌ها رو به رو هستيم يعني يا در كشوها مي‌مانند يا ناقص منتشر مي‌شوند، زبان نظرسنجي با زبان مردم مأنوس نيست، ما اغلب دچار خطاي ديد اطراف تا اكناف مي‌شويم، نسبت به نظرسنجي‌ها انتظارات بالايي وجود دارد و در نهايت، اتهاماتي به نظرسنجي و فضاي عمومي نظرسنجي زده مي‌شود. به‌طور مثال گفته مي‌شود مردم ايران دچار محافظه‌كاري هستند و شما اينها را در نظر نمي‌گيريد. اما بايد ديد بر طبق كدام پژوهش اين محافظه‌كاري استخراج شده است؟ اينها تحليل‌هاي كلي هستند كه ما را از تحليل واقعي نظرسنجي‌ها دور مي‌كند. آقاسي با تاكيد بر اينكه با نظرسنجي به راحتي مي‌توان رفتار مردم را پيش‌بيني كرد افزود: در مقاله‌اي كه نوشته‌ام آمده كه صرفا متناسب با نظرسنجي‌هاي ايسپا نتايج انتخابات ٨٤ -٨٨ و ٩٢ كاملا قابل پيش‌بيني بودند.

روزنامه اعتماد