شناسهٔ خبر: 43154 - سرویس اندیشه

نگاهی به آراء بوئتیوس، فیلسوف واسطه(۲)؛

خدا و منطق در آراء بوئتیوس

بوئتیوس مبحث «تناسب» نشان می‎دهد که بوئتیوس چگونه از علم منطق -تا آنجایی که می‎تواند- جهت تحقیق در مورد خداوند بهره گرفته است و همچنین نشان می‎دهد که این منطق در کدامین مسیرها به بن‌بست خواهد رسید. بوئتیوس خود را ملزم به این می‎داند که نشان دهد خداوند چگونه می‎تواند به طور هم‌هنگام «پسر» و «پدر» باشد؛ بوئتیوس برای غلبه بر این تناقض منطقی مدعی می‎شود که «حمل» مرتبط با مقوله‎ی تناسب همانند «پدر است»، متعلق ذاتی محمول نیست.

آنیسیوس مانلیوس سورینوس بوئتیوس[۱] مترجم: علی خالندی*:

 

رسالات الهیاتی

سه رسالهی الهیاتی بوئتیوس -از مجموع پنج رساله- که به «نوشتههای مقدس» (opuscula sacra) مشهورند و در باب اصول مسیحیت (Christian doctorine) نگاشته شدهاند را میبایست تحت تأثیر اوضاع زمانهی بوئتیوس مورد خوانش قرار دهیم.[۵] انگیزهی اصلی در مورد نگاشتن رسالهی چهارم که بر علیه اوتیخس (Eutyches) و نستوریوس (Nestorius) است، نامهای است که عدهای از اسقف‌های یونانی به امید اینکه کلیساهای شرق و غرب را با یکدیگر متحد سازند نوشته بودند. دو رسالهای نیز که در مورد «تثلیث» نوشته شدهاند احتمالاً مرتبط با تحرکات گروهی از روحانیهای سلوکی است که در صدد مقابله با تفرق کلیسای شرق و غرب بودند؛ آثار بوئتیوس در این زمینه بیشتر از آنکه درگیر مباحثات مرتبط با این وقایع باشند در صدد بهرهگیری از روش منطق در مواجهه با مسائل الهیاتی هستند، این روش پیش‌تر توسط آگوستین به کار گرفته شده بود و بوئتیوس در راستای توسعهی هرچه بیشتر آن همت گمارد؛ در این آثار، بوئتیوس هر دو مواضع ارتدادی -که توسط اشخاصی ازقبیل اوتیخس و نستوریوس در مورد طبیعت انسان و مسیح ابراز شده بود- و همچنین ارتودکس را مورد بررسی عمیق قرار داده است و در این راستا از منطق ارسطو بهرههای فراوانی برده و در پارهای از مواقع نیز از مباحث ارسطو در «طبیعیات» استفاده کرده است. به‌زعم بوئتیوس مباحث ارتدادی دارای تناقض منطقی هستند، در مورد فهم ارتودکسها در مورد خدا نیز بوئتیوس اذعان میکند که این عقاید به‌صورت کامل با صورت‌بندی ارسطو در منطقیات و علوم طبیعی همخوانی ندارند و بوئتیوس سعی بر این دارد تا منشأ این تمایزات را نشان دهد و همچنین دریابد تا کدام‌یک از این دو (منطق ارسطویی و عقاید ارتودکسها) بیشتر با واقعیات جهان عینی سازگاری دارند و به‌عبارت‌دیگر میتوان گفت که بوئتیوس مابین عقاید ارتودوکسها و منطقیون دست به قیاس میزند.

     این شیوهی نگرش به مفهوم «خدا» را میتوانیم در رسالهی مفصلتری که بوئتیوس در مورد «تثلیث» نوشته است مشاهده کنیم. وقتی میگوییم که خداوند دارای صفتی است (صفتی را بر خداوند حمل میکنیم) چنین حملی (prediction) را چگونه باید بفهمیم؟ در شمای ارسطویی در مورد اشیا، یک حمل یا جوهری (substantial) است (به طور مثال زمانی که صفتی را بر یک جنس یا گونه حمل میکنیم: سقراط موجود زنده / انسان / خردمند است) و یا اینکه عرضی (accidental) است و این در زمانی است که حمل ما یکی از اعراض نه‌گانهای باشد که ارسطو در مقولات برمیشمارد. آگوستین پیش‌تر نشان داده بود که هیچ حملی در مورد خدا نمیتواند «عارضی» باشد، آگوستین گفته بود که صفاتی که به خداوند نسبت میدهیم یا «تناسبی» (relative) هستند (مانند پدر-پسر) و یا اینکه جوهریاند، حتی زمانی که یک کمیت و یا کیفیت را بر خداوند حمل میکنیم، آن کمیت و کیفیتها نیز جوهریاند. زمانی که ما در مورد یک چیز و «بزرگ» بودن و یا «خوب» بودن آن سخن میگوییم در حقیقت ادعا کردهایم که آن «چیز» از بزرگی و خوبی بهرهمند است و در واقع آن چیز در ابتدا وجود دارد و ما صفاتی ازقبیل خوبی و بزرگی را بدان حمل کردهایم. اما در مورد خداوند که خود بزرگترین و نیکترین است، هنگامی که میگوییم «خداوند بزرگ است» و یا اینکه «خداوند نیک (خوب) است» این صفات برای خداوند جنبهی عارضی ندارند بلکه هر دوی آن‌ها صفات جوهری خداوند هستند. بوئتیوس این دیدگاه آگوستین را در رسالهی دومش آورده است.

     بوئتیوس در رسالهی اول اقدام به بسط این استدلال میکند و مابین «حمل» مرتبط با مقولات جوهر، کمیت و کیفیت با حمل مرتبط با سایر مقولات شش‌گانه تفاوت قائل میشود، او حمل مرتبط با جوهر، کمیت و کیفیت را از نوع درونی و ذاتی (intrinsic) میداند و حمل مربوط به سایر مقولات شش‌گانه (به‌استثنای مقولهی تناسب Relation) را از نوع بیرونی و غیرذاتی (extrinsic) در نظر می گیرد. به نظر میرسد ایدهی اصلیای که در پس این تمایزی که بوئتیوس قائل میشود عبارت است از اینکه حمل در مقولات شش‌گانه (به غیر از تناسب) تنها به این امر میپردازد که یک «چیز» چگونه به چیز دیگر مرتبط میشود و این در حالی است که در حمل مرتبط با کمیت، کیفیت و جوهر، صفات حمل‌شده به خود «چیز» میپردازند و نه ارتباط آن با سایر اشیا. بوئتیوس به این نتیجه میرسد که حملهای ذاتی در مورد خداوند برای او جوهریاند و حملهای غیرذاتی (extrinsic) چنین نیستند و به خود خداوند و مخلوقات او نمیپردازند بلکه مشغلهی آن‌ها چیزهای بیرونی (exterior) است.

     مبحث «تناسب» نشان میدهد که بوئتیوس چگونه از علم منطق -تا آنجایی که میتواند- جهت تحقیق در مورد خداوند بهره گرفته است و همچنین نشان میدهد که این منطق در کدامین مسیرها به بن‌بست خواهد رسید. بوئتیوس خود را ملزم به این میداند که نشان دهد خداوند چگونه میتواند به طور هم‌هنگام «پسر» و «پدر» باشد؛ بوئتیوس برای غلبه بر این تناقض منطقی مدعی میشود که «حمل» مرتبط با مقولهی تناسب همانند «پدر است»، متعلق ذاتی محمول نیست: اگر a با b مرتبط است آن‌گاه این «ارتباط» a و b را تغییر نخواهد داد. علاوه بر این در پارهای از ارتباطات (relationship) شیء میتواند در ارتباط با خودش قرار بگیرد (همانند مورد شباهت equality). اما در مورد «پدر بودن» و یا «پسر بودن» چنین قاعدهای حکمفرما نیست، چراکه یک شخص نمیتواند پسر خود و یا پدر خود باشد. بوئتیوس اذعان میکند که در این مورد، منطق به بن‌بست رسیده است و نمیتواند ما را راهبر باشد (ناتوانی منطق در زمینهی ایدهی تثلیث)

     سؤال فلسفی دیگری که بوئتیوس در مورد قضیهی تثلیث به آن توجه میکند قضیهی تفرید / جداسازی (individuation) است. نمیتوان با قاطعیت گفت که قضیهای که بوئتیوس در مورد تفرید پرداخته است دقیقاً چیست. با خواندن چندین گزارهی رسالهی بوئتیوس به این نتیجه میرسیم که چنین به نظر میرسد که بوئتیوس بر این باور است که جوهرها به‌واسطهی پارهای از اعراض از یکدیگر متمایز میگردند (indviduated)؛ از سوی دیگر نشانههایی مبنی بر اینکه بوئتیوس در زمینهی تفرید به تفاوت در موضع زمانی-مکانی توجه داشته است نیز وجود دارد (تمایز جوهرها به‌واسطهی تمایز موضعهای زمانی-مکانی آن‌ها).

     رسالهی سوم نیز به موضوع «حمل» در مورد خداوند میپردازد، اما از آنجایی که در این رساله هیچ اشارهای به مسیحیت وجود ندارد به‌طورکلی از رسالههای دیگر متمایز مینماید. بوئتیوس در این رساله به این امر میپردازد که چگونه ممکن است بعضی جوهرها «خوب» باشند درحالی‌که خوبی خصیصهی ذاتی آن‌ها نیست. بوئتیوس این اصل را که هر چیزی در پی کمال و نیکی است، میپذیرد و بر این باور است که چیزها سر در پی آنچه بدان متمایلند دارند، به‌این‌ترتیب، هر چیز به لحاظ ذاتی خوب و نیک است. از جمع‌بندی دو اصل پیشین (خوب بودن بعضی از جوهرها و خوبی جوهری با کمال‌گرا بودن چیزها) چنین نتیجه میشود که چیزها یا در ارتباط با یک چیز دیگر خوبند و یا اینکه خوبی خصیصهی ذاتی آن‌هاست، اگر آن‌ها در ارتباط با یک چیز دیگر خوب یاشند آن‌گاه «خوبی» برای آن‌ها به‌منزلهی «عرض» (accident) خواهد بود و اگر آن‌ها ذاتاً خوب باشند آن‌گاه خوبی خصیصهی ذاتی آن‌ها خواهد بود و تمامی این‌ها از خوب اولی که همانا خداوند است قابل تفکیک نیستند. بوئتیوس در این استدلال خود از پارهای از اصول‌موضوعه (axiom) که در ابتدای رساله مطرح کرده بود بهره میبرد که یکی از این اصول‌موضوعه اصل عدم امکان نهی وجود خداوند است (per impossibile).

 نکتهی اساسی روش بوئتیوس ایجاد تمایز مابین این دو گزاره است: a به لحاظ وجودی F است و a به لحاظ ذاتی F است. اگر a به لحاظ ذاتی F باشد آن‌گاه این امر بدین معنا خواهد بود که این گزاره که a، F نیست غیرقابل ادراک خواهد بود (به لحاظ منطقی غیرممکن خواهد بود، logically impossible)؛ و از سوی دیگر اگر a به لحاظ وجودی F باشد آن‌گاه این گزاره که a، F نیست غیرممکن خواهد بود، درحالی‌که خوب نبودن خداوند «غیرقابل درک است»، خوب نبودن ذاتی تمام چیزها نیز «غیرممکن» است.

تأثیر و اهمیت بوئتیوس

     تأثیر نوشتههای فلسفی بوئتیوس در تمامی حوزههای قرون‌وسطی کاملاً مشهود است. بوئتیوس به همراه ارسطو[۶] و آگوستین از مهمترین نویسندگان حوزهی فلسفی و الهیاتی سنت لاتین به شمار میرود.

     در زمینهی منطق، ترجمههای بوئتیوس از آثار ارسطو و فرفریوس (به‌جز ترجمهی او از آنالوطیقای دوم posterior analytic ارسطو که مفقود شده است) ازجمله متون استاتدارد منطق در قرون‌وسطی به شمار میآمدند. تفسیرهای بوئتیوس بر مقولات ارسطو و همچنین دومین تفسیر او بر ایساغوجی (isagoge) فرفریوس و تفسیری که بر «تعبیرات» (interpretation) ارسطو نگاشته است در زمینهی کمک به فهم آثار منطقی ارسطو که خود بوئتیوس ترجمه کرده است یکی از مهمترین متونی بودند که منطقیون قرون نهم و دوازدهم از آن‌ها بهره میگرفتند؛ همچنین این منطقیون به‌واسطهی همین تفاسیر به حل معضلاتی که منطق اواخر دوران باستان برای آن موقع (قرون نهم و دوازدهم) در پی داشتند، میپرداختند، حتی اندیشمندان مستقل قرن دوازدهم همچون آبلار و گیلبرتوس پورتانوس نیز از این تفاسیر بهرهها گرفتند؛ نوشتههای منطقی بوئتیوس نیز به همین اندازه مهم هستند.

 قبل از آنکه متن آنالوطیقای اول (prior analytic) در قرن دوازدهم در دسترس همگان قرار گیرد، دانشجویان آن دوره به‌واسطهی حاشیههایی (monograph) که بوئتیوس بر این متن نوشته بود به تعلیم استدلال قیاسی میپرداختند. نظریهی استدلالهای موضعی (topical argument) که برگرفته از رسالهی «در باب استدلالهای موضعی» بود زمینهای را برای فیلسوفان قرن دوازدهم میلادی ایجاد کرد که بر اساس آن شناخت خود را از تحلیل استدلال تعمیق کردند و همچنین آمیختن بحث مربوط به استدلال موضعی و قیاس استثنائی (hypothetical syllogism) که بوئتیوس در رسالهی «در باب قیاس استثنائی» مطرح کرده بود، آبلار را قادر ساخت که نظریهی خود را در باب منطق گزارهای (propositional logic) مطرح کند. پس از قرن دوازدهم و با آغاز قرن سیزدهم از اهمیت و تأثیر تفاسیر و رسالههای بوئتیوس کاهش پیدا کرد. ازجمله مخاطبان معدود تفاسیر بوئتیوس در قرن سیزدهم میتوان به توماس آکویناس اشاره کرد.

     این‌چنین به نظر میرسد که رسالههای الهیاتی بوئتیوس برای شاگردان آلکیون در دربار شارلمانی (در حدود سال ۸۰۰ میلادی) شناخته شده بودند. «نوشتههای مقدس» (opuscula sacra) در دستیابی به یک مدل مؤثر جهت به‌کارگیری اصول منطق در مورد اندیشهی مسیحی، بسیاری از اندیشمندان ابتدای قرون‌وسطی را یاری دادند. بااینکه توجه آنسلم بیشتر معطوف به آگوستین بوده است اما بدون شک او با نوشتههای بوئتیوس نیز آشنایی داشته است. اولین اثر الهیاتی آبلار تحت عنوان «الهیات متعالی» (Theologia Summi Boni) که اثری مستقل شناخته شده است نیز واضحاً ملهم از رسالهی اول بوئتیوس در مورد تثلیث است. گیلبرتوس پورتاتوس نیز با تفسیر مفصلی که بر «نوشتههای مقدس» نگاشت اقدام به توسیع متافیزیک و اندیشهی الهیاتی خود کرد که بعدها این تفسیر پورتاتوس مبدل به یکی از متون اصلی اندیشمندان متأثر از فلسفهی افلاطونی در قرن دوازدهم شد. اگرچه «نوشتههای مقدس» در دانشگاههای اواخر دورهی قرون‌وسطی دیگر به‌عنوان یکی از متون اصلی تدریسی در زمینهی الهیات در نظر گرفته نمیشد اما کماکان مورد مطالعه قرار میگرفتند و آکویناس نیز تفاسیری بر رسالههای اول و سوم «نوشتههای مقدس» نگاشت.

 

    

ارجاعات:


[۱]  این متن ترجمه­ای است از بخش­هایی از این کتاب: Marenbom , John , Boethius , Oxford University Press , ۲۰۰۳

[۲]  فرفریوس شاگر فلوطین بود و همو بود که مجموعه­ی «انه­اید» را که مجموعه آثار فلوطین بود ، گردآوری و منتشر سازد.

[۳]  در تقسيم‌بندي قياس گفته مي‌شود که برخي از قياس‌ها به گونه‌اي است که نتيجه يا نقيض در مقدمات به تصريح يا به‌صورت نقيض آن ذکر شده و در برخي ديگر ذکر نشده است. اگر به لحاظ هيئت و صورت ، نتيجه يا نقيض نتيجه در مقدمات ذکر شده بود قياس را استثنايي مي‌نامند. در قياس استثنايي هميشه يکي از مقدمات شرطي است به همين دليل به تبع تقسيم شرطيه به متصله و منفصله قياس استثنايي نيز به دو قسم اتصالي و انفصالي تقسيم مي‌شود.

[۴] . اصل جمله چنین است: equal things must judged equally

[۵]  نکته­ی جالب توجه در باب این رسالات این است که در هیچ‌یک از آن‌ها کوچکترین اشاره­ای به نوشته­های کتاب مقدس نشده است .

[۶]  در اینجا نه خود ارسطو بلکه مروجین فلسفه­ی ارسطو ازقبیل اسکندر افرودیسی و فرفریوس مدنظر هستند.

 

* دانشجوی دکتری اندبشه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس