شناسهٔ خبر: 43818 - سرویس اندیشه

گزارشی از نشست «مکتب نشانه شناسی امبرتو اکو»(۲)؛

قرار گرفتن در هیچ جا

نجومیان اکو از ابزار ساخت‌گرایی در تحلیل متن استفاده می‌کند ولی ساخت‌گرا نیست. او می‌گوید من به ساخت‌گرایی به‌عنوان یک روش باور دارم. اینجا ما یک حرکتی از سوی ساخت‌گرایی به‌سوی پساساخت‌گرایی در اکو می‌بینیم، اما او پساساخت‌گرا هم نیست، یعنی او در جایی قرار می‌گیرد که هیچ جا نیست، او در هیچ‌یک از این مکاتب قرار نمی‌گیرد.

فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور:  نشست تحليل و بررسی «مکتب نشانه شناسی امبرتو اکو» در مرکز فرهنگی شهر کتاب با حضور اميرعلی نجوميان و پيروز ایزدی برگزار شد. در آغاز نشست علی اصغر محمدخانی٬ معاون فرهنگی شهر کتاب٬ به شخصيت جامع اکو و ارائه گزارشی از کتاب های ترجمه شده اکو در ایران٬ پرداخت. سپس پیروز ایزدی مجموعه مباحثی را در مورد کتاب نشانهشناسی اکو بیان کرد و در نهایت نتیجه گرفت که اکو رابطه‌ی نشانه‌ای را مبتنی بر فرهنگ و رمزگانی می‌داند که صبغه‌ی فرهنگی دارد. گزارش پیشین این نشست شرح کاملی بود از سخنان ایزدی در این نشست. گزارش پیش رو بخش اول سخنان نجومیان ایت که به طور مفصل به بحث نشانه شناسی اکو و تاثیرات او از پرس و تفاوت او با سوسور و دریدا پرداخت.

 

مکاتب نشانه ‌شناسی

من در صددم اکو را در یک فضای مدیوم شات یا لانگ ‌شات توصیف کنم تا ببینیم کجا قرار می‌گیرد. وقتی ما در حوزه‌ی نشانه‌شناسی صحبت می‌کنیم معمولاً به چند مکتب قائل هستیم؛ اولین و مهم‌ترین مکتب نشانه‌شناسی مکتب پاریس است، کسانی چون گریماس، تودورف که درعین‌حال با روایت‌شناسی هم رابطه‌ی بسیار نزدیکی دارند معمولاً با این مکتب (مکتب فرانسه) پیوند می‌خورند. یک مکتب هم در همان زمان در روسیه شکل می‌گیرد که ما به مکتب روسیه یا مکتب تارتو می‌شناسیم که به طور مشخص یوری لوتمان مهم‌ترین نظریه‌پرداز در این نظریه است؛ اما نظریه‌پردازان دیگری مثل تروپ و دیگران همین مسیر را ادامه دادند. مکتب دیگری در کپنهاک داریم که یلمزلف مهم‌ترین فرد در این مکتب است. مکتب پاریس یا فرانسه معمولاً از اندیشه‌ی سوسور ریشه می‌گیرد. اما مکتب امریکایی هم دارند که بیشتر با چارلز سندرز پرس  شناخته می‌شود که بیشتر نشانه‌شناسی پراگماتیزم است. یک فرد هم در ایتالیا به نام اکو است که یک‌تنه برای خود یک مکتب دارد؛ گاه او را با مکتب امریکا همراه دانسته‌اند و گفته‌اند مکتب ایتالیایی-امریکایی اکو؛ دلیلش هم این است که اکو با اندیشه‌های پرس شروع می‌کند، پرس در اندیشه‌ی اکو نقش مهمی دارد. بهتر است در خصوص تفاوت پرس و سوسور صحبت بکنم و بگویم چرا اکو به پرس اهمیت بیشتری می‌دهد.

 

تفاوت پرس و سوسور

ابتدا از یک نقل‌قول از اکو شروع می‌کنم، او می‌گوید: تمام آنچه انجام داده‌ام درباره‌ی یک چیز است، تلاشی است سرسختانه برای درک سازوکاری که از آن طریق به جهان اطرافمان معنی می‌دهیم. اینجا نشان می‌دهد که اکو نه تنها یک نشانه‌شناس است بلکه بیشتر یک نظریه‌پرداز است که به معنا و شکل‌گیری معنا که حوزه‌ی فلسفه هست علاقه دارد؛ پس به گونه‌ای اکو فقط یک نشانه‌شناس نیست، یک نظریه‌پرداز در حوزه‌ی تفسیر یا معنا یا دلالت است. به تعبیر دیگر ما می‌خواهیم راجع به این صحبت کنیم که چگونه اندیشه‌ی سوسور این قابلیت را نداشت که درباره‌ی فرایند ساخت معنا توضیح بدهد و پرس توانست آن را بیشتر باز کند. قابل توضیح است که پرس و سوسور هم‌زمان در امریکا و سوئیس نظریات خود را مطرح می‌کردند بدون اینکه از یکدیگر اطلاعی داشته باشند؛ سوسور نظریه‌ی خود را سمیولوژی می‌خواند و پرس نظریه‌ی خود را سمیوتیک می‌داند. خیلی جالب است که اصطلاح پرس بیشتر مطرح است ولی ما هر وقت صحبت از نشانه‌شناسی صحبت می‌کنیم همه از سوسور شروع می‌کنیم، ولی برای اکو باید از پرس شروع کنیم؛ شیوه‌ی نقد اکو استفاده از ابزارهای ساخت‌گرایی در تحلیل متن است، اکو یک ساخت‌گرا نیست اما از ابزار ساخت‌گرایی در تولید متن استفاده می‌کند، یک معنی‌شناس ساخت‌گراست، یک نظریه‌پرداز رمزگانی است که به اندیشه‌های یلمزلف اهمیت می‌دهد، از نظریه‌های ارتباطات و اطلاعات خیلی بهره می‌گیرد، یک انسان‌شناس فرهنگی است، یک فیلسوف و داستان‌نویس است -که البته ما وارد این حوزه نمی‌شویم- و مهم‌تر یک نظریه‌پرداز در حوزه‌ی نظریه‌های پرسی است.

 اما چرا اکو از ابزار ساخت‌گرایی در تحلیل متن استفاده می‌کند ولی ساخت‌گرا نیست. اشکالی در ساخت‌گرایی پیش می‌آید که اکو در نوشته‌هایش به آن اشاره می‌کند، مثلاً به طور مشخص لویی استراوس را که انسان‌شناس ساخت‌گرای فرانسوی هست، مورد نقد قرار می‌دهد. این است که وقتی این ساخت‌گراها راجع به ساختار صحبت می‌کنند آن‌چنان ساخت‌ها برای آن‌ها ملموس و مجسم ثابت و محکم است که انگار این‌ها واقعیت‌های بیرونی هستند و فراموش می‌کنند که ساختار یک امر ذهنی هستند، این‌ها در واقع مدل‌های ذهنی و فکری هستند که برای سامان دادن به پدیده‌ها یا رویدادها و رخدادهای اطراف خودمان از آن‌ها استفاده می‌کنیم؛ برای همین است که اکو می‌گوید ساخت‌گرایی چنان ساختار را مجسم و ثابت و ملموس توصیف می‌کند که انگار ابژه‌های واقعیت هستند؛ اکو به آن می‌گوید ساخت‌گرایی آنتولوژیک (ساخت‌گرایی هستی‌شناسانه). حرف اکو این است که اگر ساختاری هم وجود داشته باشد به معنای ساختار نهایی، این ساختار را تنها در حوزه‌ی زبان می‌توانیم ببینیم نه خارج از آن؛ اینجاست که نوعی دگماتیزم در ساخت‌گرایی اتفاق می‌افتد که اکو از ان دوری می‌جوید. بنابراین رابطه‌ی اکو با ساخت‌گرایی ازاین‌جهت دچار مشکل است.

 اما اکو از اصطلاح دیگری استفاده می‌کند (methodological structuralism)، او می‌گوید من به ساخت‌گرایی به‌عنوان یک روش باور دارم، یعنی ساخت‌گرایی روش‌شناختی را قبول دارم؛ یعنی در این نوع ساخت‌گرایی از الگوهای ساختاری فقط برای انجام فرایند تحلیل استفاده می‌کنیم، از آن بالاتر نمی‌رویم، برای ساختارها یک مقام فرازبانی استعلایی بیرون از نظام نشانه‌ها قائل نیستیم، ساختارها خودشان مفاهیم انتزاعی هستند که قابل تغییر هستند، فقط این‌ها ابزارهای تحلیل ما هستند و زمانی که مشاهده‌ی ما الگوهای ساختاری نویی را ایجاب کند به‌راحتی آن‌ها را تعویض می‌کنیم. اینجا ما یک حرکتی از سوی ساخت‌گرایی به‌سوی پساساخت‌گرایی در اکو می‌بینیم، اما اکو پساساخت‌گرا هم نیست، یعنی او در جایی قرار می‌گیرد که هیچ جا نیست، او در هیچ‌یک از این مکاتب قرار نمی‌گیرد، او همیشه با دریدا مسئله داشت که در ادامه توضیح می‌دهم.

 

اکو، نشانه‌شناسی و دروغ

تعریف اکو از نشانه‌شناسی این است: نشانه‌شناسی برنامه‌ای پژوهشی است که تمام فرایندهای فرهنگی را به‌عنوان فرایندهای ارتباطی مطالعه می‌کند. حرف اکو این است که نشانه‌شناسی وقتی وارد گود می‌شود که ما هر پدیده‌ی فرهنگی را نوعی ارتباط رمزگانی میان یک فرستنده و یک دریافت‌کننده فرض کنیم؛ هر پدیده‌ای که به این شکل اتفاق بیفتد وارد حوزه‌ی نشانه‌شناسی می‌شود. فرهنگ را می‌توان با رویکرد نشانه‌شناسی مطالعه کرد، اما پدیده‌های فرهنگی را می‌توان از نگاه غیرنشانه‌شناسی هم بررسی کرد. او مثالی می‌زند، می‌گوید یک شیشه کمپوت ابژه‌ای نیست که لزوماً بتوان آن را نشانه‌شناسی کرد، اما اگر این شیشه‌ی کمپوت هدیه باشد وارد حوزه‌ی نشانه‌شناسی می‌شود، یعنی هر ابژه و یا هر رخدادی در عالم فی‌نفسه قابل نشانه‌شناسی نیست، اما وقتی وارد حوزه‌ی ارتباطی می‌شود قابل نشانه‌شناسی است؛ همین جاست که بحث نظریه‌ی دروغ را بیان می‌کند اکو می‌گوید: «نشانه‌شناسی با تمام چیزهایی سروکار دارد که می‌توانند یک نشانه به‌حساب آیند، به‌بیان‌دیگر، نشانه هر آن چیزی است که می‌تواند به‌صورت دلالتمند جایگزین چیز دیگری شود.» در واقع اینجا شیشه‌ی کمپوت جایگزین یک هدیه شده است، منظور اکو از دروغ همین است نه بیشتر از این. «بنابراین نشانه‌شناسی رشته‌ای است که در اصل به مطالعه‌ی هرآنچه می‌توان برای دروغ گفتن به کار برد، می‌پردازد، درصورتی‌که چیزی را نتوان برای دروغ گفتن به کار گرفت متقابلاً برای گفتن حقیقت نیست؛ اینجا رابطه‌ی دروغ و حقیقت یک رابطه‌ی درونی است، در واقع چنین چیزی اصلاً نمی‌تواند برای گفتن به کار گرفته شود. به عقیده‌ی من ارائه‌ی تعریفی از یک نظریه‌ای درباره‌ی دروغ باید به‌عنوان برنامه‌ای کم‌وبیش فراگیر برای نشانه‌شناسی عمومی مدنظر قرار گیرد.» اینجا «حرف» به چه معناست؟ ویلفرد نات این را توضیح می‌دهد، می‌گوید اگر چیزی را نتوان برای دروغ گفتن به کار برد این معنای مقابلی هم ندارد، این یک اصل منطقی است، بنابراین هیچ ساختاری ندارد، هیچ معنایی ندارد؛ بدون یک دروغ ممکن، حقیقت ممکن هم وجود ندارد. اکو در اینجا بر یک رابطه‌ی کاملاً اختیاری میان دال و مدلول اشاره می‌کند که آن نشانه می‌تواند جای هر چیز بنشیند. البته سوسور هم در مورد رابطه‌ی اعتباری بین دال و مدلول صحبت می‌کند، ولی در سوسور، نهایتاً این ارتباط ارتباطی است که بعد از یک قرارداد آرام آرام ثابت و محکم می‌شود و به‌راحتی نمی‌توان آن را تغییر داد. سوسور از دال و مدلول به‌عنوان دو سوی یک ورق کاغذ اشاره می‌کند، یعنی رابطه را در این حد محکم می‌بیند؛ اینجاست که اکو کمی به پساساختارگراها نزدیک می‌شود.

 رابطه‌ی دال و مدلول رابطه‌ای است که قابل جابه‌جایی است و اینجاست که پرس به کمک اکو می‌آید. پرس فیلسوف، منطق‌دان و ریاضی‌دان بود، او چیزی می‌گوید که بر پایه‌ی همان از سوسور جدا می‌شود و آن هم سه وجه نشانه است. در نشانه‌شناسی سوسور یک دال داریم و یک مدلول که با هم یک singe می‌سازند که با singe های دیگر رابطه دارد، آن‌ها به‌صورت جانشینی و هم‌نشینی کنار هم قرار می‌گیرند؛ این خلاصه‌ی حرف سوسور است. اما پرس یک فیلسوف است، فقط زبان‌شناس نیست، او می‌گوید ما سه وجه نشانه‌ای داریم، یکی ابژه که به فارسی به مصداق مرجع یا موضوع ترجمه کرده‌اند، در واقع ابژه ارجاع نشانه است؛ اگر بپرسیم چه چیزی دارد بازنمایی می‌شود، آن می‌شود ابژه. دوم Representamen که ترجمه شده به نمود یا بازنمون که صورت یا رسانگر نشانه است، یا همان چیزی که به آن عامل نشانه می‌گوییم که تا حدی شبیه دال سوسوری می‌تواند باشد. در واقع مسئله‌ی ما در Representamen این است که چگونه بازنمایی می‌شود، تا حد زیادی می‌توانیم بگوییم این دو، یعنی ابژه می‌شود مدلول و Representamen می‌شود دال، البته نه به طور دقیق فقط برای مقایسه.

 اما پرس یک اصطلاح دیگر هم به کار می‌برد و آن هم interpretant  است که تفسیر ترجمه شده است و می‌توانیم بگوییم معنای نشانه است، یا اینکه آن نشانه چگونه تفسیر می‌شود. برخی گفتند interpretant  مدلول سوسوری است درحالی‌که اصلاً چنین نیست، این معنا تنها نشانه‌ای است که در ذهن مفسر شکل می‌گیرد، یعنی آن‌کسی که متن را می‌خواند یک interpretant  می‌سازد. برای پرس اهمیت دارد که یک نشانه در ذهن مفسر چگونه ساخته می‌شود و از اینجاست که پرس وارد یک اصطلاح دیگر می‌شود و آن اصطلاح شاهکار است آن هم Semiosis  است که ترجمه می‌کنیم فرایند نشانه‌پردازی. در واقع کاری که پرس می‌کند این است که به جای یک الگوی بسیار تخت و ایستا نشانه را در ارتباط با کسی که دارد آن را ادراک می‌کند با آن توضیح می‌دهد و می‌گوید فردی که دارد به آن ادراک می‌رسد در این فرایند چگونه عمل می‌کند. Semiosis  برای پرس تعامل این سه وجه است، ابژه، Representamen و interpretation .

 اینجا دینامیزمی در اندیشه‌ی پرس می‌بینیم که در اندیشه‌ی سوسور کمتر می‌بینیم؛ پرس می‌گوید یک فرایند بی‌پایان و ناتمامی از نشانه‌پردازی وجود دارد (این چیزی است که اکو به ما می‌گوید)، این فرایند همیشه در جریان است. البته شاید بگوییم این همان چیزی است که دریدا در موردplay  می‌گوید که بعداً در مورد آن توضیح می‌دهم. اکو از الگوی پرس چند مفهوم مهم را درمی‌آورد، یکی بحث تفسیر یا  interpretant  را استفاده می‌کند و یکی Semiosis  را استفاده می‌کند. حرف پرس این است که از یک تفسیر به یک تفسیر دیگر حرکت می‌کنیم و در این حرکت مدام معانی جدیدی آفریده می‌شود. ما در پدیده‌های عالم اطراف فقط یک بار معنی را دریافت نمی‌کنیم، بلکه ذهن ادراکی ما به طور منظم در حال ساخت معناست؛ اینجاست که یک نظریه را مطرح می‌کند که به آن نشانه‌شناسی تفسیری می‌گویند. اکو می‌گوید در نشانه‌شناسی تفسیری خواننده یا دریافت‌کننده‌ی متن باید قضاوت‌های نشانه‌شناختی انجام دهد، به این معنی که برای فهم معنی یک متن -به‌ویژه زمانی که غیرمستقیم است- دریافت‌کننده باید فرایندهای همکاری تفسیری را به کار ببندد. در سوسور انگار دال و مدلول دو چیزی هستند که در یک ماشین اتفاق می‌افتد و معنا هم می‌سازد، اما از نظر پرس تا کسی ادراک و تجربه نکند هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ اینجاست که اکو از نظریه‌ی نشانه‌شناسی استفاده می‌کند، ولی نظریه‌های هرمنوتیکی و دریافت را هم با آن پیوند می‌زند و این نبوغ اکو است.

 

ادامه دارد...