شناسهٔ خبر: 44517 - سرویس دیگر رسانه ها

توفیق: گودی در حوزه جامعه‌شناسی تشخیص سره از ناسره را دشوار می‌کند/ آقاجری: مولف جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز مدرنیته یا تاریخ معاصر نیست

ابراهیم توفیق در نشست نقد و بررسی کتاب «سرقت تاریخ» گفت: «گودی در نقد نگاه شرق‌شناسانه از یک مرحله‌ای دچار خطایی می‌شود که حداقل در حوزه جامعه‌شناسی تشخیص سره از ناسره را ناممکن می‌سازد.» آقاجری در رد این نگاه معتقد است: «جک گودی جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز مدرنیته یا تاریخ معاصر نیست، وی مردم‌شناس است و نباید بار اضافه بر هر کتابی بگذاریم.»

 

توفیق: گودی در حوزه جامعه‌شناسی تشخیص سره از ناسره را دشوار می‌کند/ آقاجری: مولف جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز مدرنیته یا تاریخ معاصر نیست

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «سرقت تاریخ» اثر جک رنکین‌گودی با ترجمه نرگس حسن‌لی به همت گروه روش‌شناسی و تاریخ‌نگاری از سوی هاشم آقاجری، استاد گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و ابراهیم توفیق، استاد سابق دانشگاه علامه طباطبایی دوشنبه ۱۷ خردادماه در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد. دبیری نشست نیز بر عهده محمد غفوری، دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران بود.

حیف از اثری که با ترجمه‌ آن نابختیار شد 

توفیق گفت: درباره ترجمه کتاب «سرقت تاریخ» با دکتر آقاجری موافقم، اگرچه آن را با متن اصلی تطبیق ندادم اما از شیوه ترجمه مشخص است که نوشته اصلی باید بسیار شفاف باشد زیرا مولف سوار مطلب بوده و متن سنگینی را تالیف نکرده است. همچنین برای خواننده غیرمتخصص نیز باید متن قابل فهم باشد. هنگام مطالعه متن ترجمه شده به دشواری می‌توانستم چند صفحه را بخوانم زیرا کتاب به درستی برگردان نشده بود. بنابراین به نظرم چنین اثری حیف است که به قول آقاجری، نابختیار شود.
 
وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه اثر گودی چه فایده‌ای برای جامعه ایران دارد؟ اظهار کرد: همان‌طور که اشاره شد، مولف تلاش می‌کند تا تاریخ جهان را بر مبنای روش انسان‌شناختی باستان‌شناختی تطبیقی که انتخاب کرده، بنویسد. موضوع اصلی نیز این است که بتواند تشابه یا توازی‌ها را در منطقه‌ای که نامش را اوراسیا نهاده، نشان دهد. اگرچه مثال‌های بسیاری نیز از آفریقا می‌آورد. برای همین برایم جای پرسش است که چرا بر اوراسیا تاکید دارد؟
 
این استاد سابق دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: به هر حال پس از انقلاب برنزی و تغییراتی که در ساختار کشاورزی به وجود می‌آید، تحولاتی را امکان‌پذیر می‌کند که چندان دور از یکدیگر نیستند. به عبارتی آنچه که در چین، اروپا، خاورمیانه، بین‌النهرین و یا در کل اوراسیا و حتی شمال آفریقا اتفاق می‌افتد، باعث می‌شود با فرایندهایی روبه‌رو شویم که شباهت‌های‌ آن‌ها بیشتر از تفاوت‌هایشان‌ است. ضمن اینکه تفاوت‌ها، مواردی نیستند که در تاریخ‌نگاری مبتنی بر تقابل ذات‌گرایانه شرق و غرب به آنها اشاره شده است.
 
توفیق بیان کرد: در واقع این نقد نگاه شرق‌شناسانه‌ای است که بر تاریخ‌نگاری و جامعه‌شناسی غالب است. گودی این نگاه را به سویی می‌برد که تفاوت میان شرق و غرب را در سایه تشابه‌ها قرار دهد تا بتواند این نگاه موازی را در تورق‌ها برجسته کند. از قرن ۱۶ و ۱۷ به بعد، با غلبه یافتن غرب به تدریج هژمونی آن در شرق‌شناسی صورت‌بندی می‌شود. گودی تلاش می‌کند با برجسته کردن افرادی مانند ادوارد سعید، امکان بازسازی را به وجود آورد که بدون آن در دو قطبی ذات‌گرایانه شرق و غرب می‌مانیم. با رویکرد مولف «سرقت تاریخ» قرائت شرق ممکن می‌شود، همان‌طور که اداوارد سعید می‌گوید در وضعیتی قرار داریم که ذات شرق اجازه تحولات مدرنیته را نمی‌دهد.
 
وی افزود: گذشته غرب نیز به شکلی روایت می‌شود که گویی همه آن صرف تولد مدرنیته یا سرمایه‌داری شده است اما در روایت گودی، دائم لحظه‌ای را که در منطق دوره‌بندی تقابل شرق و غرب است، برجسته می‌کند تا در این خوانش به منطق معتدلی برسد. آنجا که توضیح سرمایه‌داری غرب را مبنا قرار می‌دهد، عملا امکانی برای قرائت شرق‌شناسانه از تاریخ غرب و طرف مقابل که شرق باشد، به وجود می‌آورد. در نتیجه شاید مقبول باشد که گودی چنین پیشنهادی را مطرح می‌کند که ما این دوره‌بندی را مورد تامل قرار دهیم.
 
این پژوهشگر جامعه‌شناسی عنوان کرد: در واقع مولف تلاش می‌کند که از دوره‌بندی کنونی بگذرد و دوره‌بندی فراخ‌تری را مدنظر قرار دهد تا ما در دام طبقه‌بندی که سرمایه‌داری به ما تحمیل می‌کند، نیفتیم. این ایده بسیار خوبی است که به نظرم می‌تواند موضوع یک تحول جدی نیز باشد. بنده تصور می‌کنم در گفتمان علمی و آکادمیک تاکید بر تشابهات در مقابل تفاوت‌های ذات‌گرایانه که تاریخ، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و کلا علوم انسانی در دو قرن گذشته در آن شکل گرفتند، بتواند موضوع تامل و بازسازی واقع شود اما در واقع در این طرح گودی معضلی وجود دارد و حد و حدود کاری که می‌کند برایم قدری مساله‌دار است.
 
توفیق گفت: با طرح این دل‌مشغولی‌ها می‌خواهم بگویم که گودی با این خوانش به ما چه می‌دهد؟ به نظرم مولف در تاکید ویژه بر مشابهات، شروع به نقد برخی آثار مطرح از جمله الیاس، نیدهام و برودل می‌کند و سویه‌های مختلف متفکران برجسته‌ای را در حوزه تاریخ و جامعه‌شناسی بیرون می‌کشد و با نقد آنها، نقدی کلی به بدنه علمی غرب وارد می‌کند و معتقد است که این متفکران متوجه خطر قوم‌مداری هستند اما در نهایت همه آنها به این قوم‌گرایی برمی‌گردند، زیرا بر این باور هستند که سرمایه‌داری در غرب شکل گرفته است.  
 
وی افزود: به نظرم گودی در نقد خود به آثار متفکران برجسته غرب دچار خطای روشی می‌شود. مثلا ماکسیم رودنسون در نقدی که بر «روح سرمایه‌داری» یا «نگاه وبری به جهان اسلام» دارد نوعی پاسخ را مطرح می‌کند که به نظرم به روش کار گودی بسیار نزدیک است. گودی درباره موضوعات مختلف از تجارت، صنعت، دین، علم و موسسات علمی با برجسته کردن تشابهات و تفاوت ذات‌گرایانه می‌گوید آنچه برودل، وبر والیاس پررنگ کردند این بود که چرا سرمایه‌داری در اروپا امکان‌پذیر شد؟ وی عملا نقدی نسبی‌گرایانه به نظریات آنها ارائه می‌دهد و می‌گوید در اسلام و بین‌النهرین نیز این امکان وجود داشت.

این استاد سابق دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: فکر می‌کنم در نقدی که گودی به نظریه سرمایه‌داری در اروپا به متفکران وارد می‌کند، مشکلی وجود دارد. مشکلی که در کار رودنسون نیز دیده می‌شود. این دو مولفه‌ها را با هم مقایسه می‌کنند؛ مولفه‌هایی که در سخن از وضعیت اختراعات و بازرگانی در غرب به میان می‌آید، مولفه‌هایی که مارکس، وبر و پس از آنها، الیاس، برودل و بسیار دیگر مطرح می‌کنند. این نوع نگاه گودی و تمرکز بر مولفه‌ها باعث می‌شود ما دچار خطای بسیار بنیادی شویم.
 
توفیق اظهار کرد: در نگاه گودی به طور گویا مولفه‌ها را مورد تطبیق قرار می‌دهد که به نظرم این تطبیق مساله‌دار است زیرا این نوع نگاه نقادانه مساله‌ای را حل نمی‌کند، اگرچه امکان اینکه تشابهات را برجسته کند به وجود می‌آورد، اما امکان توضیح فضا زمان‌های مشخص را به وجود نمی‌آورد زیرا بازرگانی را در چین و اروپا به طور مثال در بازه زمانی قرن دهم تا دوازدهم میلادی مقایسه می‌کند؛ این مقایسه مشکلی را حل نمی‌کند و چیزی به ما نمی‌دهد. در واقع آن چیزی که تعیین‌کننده است، این است که بگوییم مولفه‌ها در فضا زمان خاصی کنار هم چیده شدند، نه به گونه‌ای دیگر.  
 
وی افزود: اگرچه همه مولفه‌های موردبحث (شهر، دموکراسی، آزادی، جامعه مدنی، بازرگانی، کشاورزی و دولت) در چین، امپراتوری خلافت عباسی، ایران، روسیه و روم نیز بوده، و این مولفه‌ها قطعا با هم شباهت‌هایی دارند اما مساله این است که مولفه‌های مطرح شده چگونه کنار هم می‌نشینند و یک وضعیت منفرد را شکل می‌دهند؟ قدری نقد گودی به برودل، وبر، مارکس و الیاس را درک می‌کنم و تا حدودی این نقدها درست است تا جایی که به گرایش‌های شرق‌شناسانه و قوم‌مدارانه آنها مربوط می‌شود.

توفیق در ادامه گفت: به گونه‌ای در این نقد تا حدی با ادوارد سعید همراهی می‌کند (ادوارد سعید در نقد به شرق‌شناسان مطرح می‌کند که در یک صورتبندی گفتمانی افراد بسیاری بدون اینکه بخواهند نقش بازی می‌کنند زیرا از مفاهیم و تعاریف استفاده و گاه دیدگاهی را تقویت می‌کنند) اما گودی از یک مرحله‌ای دچار خطایی می‌شود که حداقل در حوزه جامعه‌شناسی تشخیص سره از ناسره را ناممکن می‌سازد.
 
این پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی اظهار کرد: با این دیدگاه گودی، یک جامعه‌شناس باید چه موضعی به الیاس (در نظریه شکل‌گیری متمدن شدن) یا تبارشناسی وی داشته باشد؛ کاری که مارکس در «کاپیتال» انجام داده، نظریه‌ای که وبر در «اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری» ارائه کرده یا نیچه در تبارشناسی اخلاق انجام داده است و کار الیاس را مکتب آنال برودل، فوکو و دیگران دنبال کرده‌اند. آنچه در کار این متفکران مطرح است توجه به همنشینی مولفه‌هاست نه شناخت آنها زیرا مولفه‌ها به خودی خود قابل شناخت نیستند.  
 
آزادی و دموکراس از ابداعات اروپا نیست 
  
هاشم آقاجری در پاسخ به نقدی که توفیق به نظریه گودی مطرح کرد، گفت: جک گودی جامعه‌شناس، نظریه‌پرداز مدرنیته یا تاریخ معاصر نیست، وی یک مردم‌شناس است و مردم‌شناسی تطبیقی کار می‌کند. پرسشی که دکتر مطرح کرد مبنی بر فایده کتاب گودی به در جای خودش بسیار ضروری است و می‌توان آن را درباره هر تالیفی عنوان کرد. به عبارتی «سرقت تاریخ» برای پرسش‌های کنونی ما چه سخنی برای گفتن دارد؟ 

وی افزود: تصورم این است با وجود مسائلی که مطرح شد، نباید بار اضافه بر هر کتابی بگذاریم. مولف برای خودش حوزه‌ای را مطرح کرده که مساله‌اش آنچه دکتر توفیق به درستی مطرح کرد، نیست. از طرفی گودی مانعه‌الجمع نیست. همچنان که ما پرسش از انحطاط و عقب‌ماندگی که در جهان ایرانی و جهان اسلام به آن پرداخته شد، از یک طرف برخاسته از فاصله‌ای بود که میان خودمان و غرب می‌دیدم و از طرفی فاصله‌ای بود که میان اکنون و گذشته خودمان مشاهده می‌کردیم. به عبارتی شما در آثار سیدجمال، میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده این پرسش گاه به صورت جدی‌تری مطرح می‌شد که اگر ما در دوره‌های گذشته مردمانی پرتوان بودیم چرا امروز دارای آن توان نیستیم؟
 
استاد گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: بنابراین نقدی که گودی مطرح می‌کند، می‌تواند تا دو کفه (فاصله میان شرق و غرب) را تا اندازه‌ای تعدیل کند. در حالی که ما در بررسی گذشته و اکنون با دو کفه خطرناک مواجه هستیم؛ در یک طرف کفه نوعی درخود فرورفتگی متکی بر هیچ‌انگاری خویش حاکم است که برخاسته از یک عقده حقارت ذاتی است، که اگر نگاه شرق‌شناسانه اروپامحور را بپذیریم، معنای آن این است که شرق اساسا مشکل پتانسیل و توانایی دارد. در کفه دیگر هم نگاهی افراطی و متضاد با نگاه اول حکفرماست.
 
آقاجری گفت: کار گودی و متفکرانی مانند وی می‌تواند تا اندازه‌ای مانع افزایش اروپامحوری نگاه شرق‌شناسان شود. یعنی خطر احساس نوعی حقارت ذاتی را کاهش دهد. مولف در «سرقت تاریخ» و آثار دیگرش به نکته‌ای که دکتر توفیق اشاره کرد، توجه و احاطه دارد و می‌گوید تمدن‌های مختلف بر اساس سازماندهی معقوله‌ها و مفاهیم گوناگون، تفاوت‌های‌شان تعریف می‌شود اما اگر ادعا کنیم مولفه‌ها (آزادی، دموکراسی، دولت، عشق، جامعه مدنی) را شرق نیز داشته و اکنون در اروپا قابل مشاهده است، ابداعات خود اروپا نیست بلکه ابداعات بشریتی است که اتفاقا سهم بین‌النهرین، سومر و هند و چین در آن بسیار برجسته است. این نگاه گودی می‌تواند باور به توانایی شرق باشد.   
 
در پایان این نشست منتقدان به پرسش‌های حاضران پاسخ دادند.