شناسهٔ خبر: 45049 - سرویس دیگر رسانه ها

كنشی برای بازنمایی مشكلات شهری/گفتار محمدامین قانعی‌راد درباره خودكشی شهری

در برخورد با مساله خودكشی‌های شهری چه باید كرد؟ طبق تحلیل‌هایی كه تاكنون ارایه شد، متوجه شدیم كه این اختلال بیشتر اجتماعی است تا اختلال روانی. یعنی شرایطی كه جامعه موقعیت‌هایی را می‌آفریند كه دارای خشونت‌های نمادین هستند و با شهروندان همدلی صورت نمی‌گیرد.

فرهنگ امروز/ عاطفه شمس:

خودكشی‌ علنی، یكی از اتفاقات ناگواری است كه طی ماه‌های اخیر بارها شاهد آن بودیم؛ رخدادی كه برخی رسانه‌ها آن را بزرگ‌ترین آسیب اجتماعی سال ۹۵ لقب داده‌اند. در اردیبهشت ماه سال جاری، پنج ‌نفر در تهران اقدام به خودكشی در ملأعام كردند كه از بین آنان دو نفر نجات یافتند و همین موضوع بهانه‌ای برای بررسی جدی‌تر این آسیب اجتماعی شد. محمدامین قانعی‌راد، عضو هیات علمی مركز تحقیقات سیاست علمی ایران در زمره جامعه‌شناسانی است كه نخستین‌بار برای این رفتار از واژه خودكشی شهری استفاده كرد و در سخنرانی‌های خود به واكاوی، تفسیر و تبیین ابعاد مختلف این موضوع پرداخت. در این گزارش، گزیده‌ای از سخنان رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی در نشست «بیم‌ها و امیدها در جهانی پر مخاطره» را می‌خوانید كه طی روزهای اخیر به همت انجمن فلسفه میان فرهنگی ایران با همكاری پژوهشكده فرهنگ معاصر برگزار شده بود. قانعی راد در بحث خود به تفسیر و تبیین علل خودكشی‌های شهری می‌پردازد، ویژگی‌های نظم اجتماعی را توضیح می‌دهد، سپس منابع تولید امید اجتماعی را بررسی می‌كند و در نهایت به نقش نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در تولید امید ملی و ارایه راهكارهایی برای پیشگیری از این رفتار كه ناشی از فقدان امید اجتماعی است، می‌رسد.

شاید واژه خودكشی شهری واژه‌ای بود كه نخستین‌بار از جانب رسانه‌ها در مقابل رخدادهایی كه در سال جاری و به ویژه در اردیبهشت ماه به وقوع پیوست، به نقل از من بیان شد. در رسانه‌ها نیز گفته شد كه بزرگ‌ترین آسیب اجتماعی سال ٩٥ به احتمال زیاد خودكشی در ملا عام خواهد بود. بحث من تحت عنوان خودكشی شهری، در روزنامه‌ها و رسانه‌ها منتشر شده و اتفاقا جزو مواردی بود كه خوب خوانده شد اما به احتمال زیاد برخی سوءتفاهم‌ها را نیز به دنبال داشته است. این خودكشی‌ها از مردی ٦٥ ساله را دربرمی‌گرفت تا دختر سیزده ساله‌ای كه بعد از بحث با مادر خود دست به خودكشی زد. من اعتقاد دارم كه این اتفاق به نوعی مشكلات شهری را بازنمایی می‌كند و نوع جدیدی از خودكشی است كه می‌توان آن را با مقوله فقدان امید اجتماعی در ارتباط قرار داد و باید درباره آن بیشتر صحبت كرد. این افراد به نوعی می‌كوشند وجدان شهروندان را مورد خطاب قرار دهند.
نقد دریافت‌های رایج
هنوز در جامعه ما مشكل است كه خودكشی را نوعی كنش معنادار تلقی كنیم و معمولا این افراد را از نظر اجتماعی طرد می‌كنیم. در مصاحبه‌هایی كه وزیر بهداشت یا رییس سازمان بهزیستی انجام دادند این مساله را به افسردگی موجود در جامعه ربط دادند و اینكه حداقل ٢٣ درصد مردم ایران دارای یك اختلال روانی هستند و ١٢ درصد مردم نیز از افسردگی جدی رنج می‌برند. رییس یكی از انجمن‌های علمی نیز می‌گوید كه افسردگی خطر خودكشی را ٦ برابر می‌كند. همین بحث‌ها این سوال را پیش می‌آورد كه چرا ما باید درباره خودكشی این افراد صحبت یا آن را تبیین و توجیه جامعه‌شناسی و فلسفی كنیم. سوال من این است كه چرا نباید فكر كنیم كه كنش این افراد معنادار است، یعنی می‌كوشد با این رفتار خود معنایی را بسازد و منتقل كند، حداقل این است كه می‌خواهد فروپاشی و پایان خود را در یك فضای عمومی جار بزند. وقتی كه انسان احساس می‌كند در حد طبیعت و جماد تنزل پیدا كرده و كاملا خود را بی‌معنا احساس می‌كند- از آنجا كه انسان به دنبال معنا است- همان زمانی كه دقیقا همه امیدهای او به هم می‌ریزد و احساس بی‌معنایی می‌كند دست به این عمل می‌زند. به نظر من در مواردی كه خودكشی به ویژه خودكشی‌های در ملا عام، ناموفق بوده است زمینه مناسبی را برای محققان اجتماعی و حتی روانشناختی فراهم می‌كند كه حضور داشته باشند و فرضیه‌های خود را به آزمون بگذارند و درباره آنها بحث كنند. من نیز قصد ندارم چیزی بیش از مجموعه‌ای از فرضیه‌ها را ارایه دهم اما با مطالعات مقدوری كه درباره موارد موجود داشته‌ام فكر می‌كنم كه این فرضیات
تا حدی قابل دفاع است.
چیستی امید اجتماعی
زمانی كه انسان‌ها در ساخت زندگی روزمره خود و در پیشرفت جامعه و خود نقش دارند امید اجتماعی به وجود می‌آید. معمولا امید اجتماعی هم نشان‌دهنده میل ما به ساختن تاریخ است و هم از امكان تاثیرگذاری ما بر روی تاریخ حكایت می‌كند. زمانی كه این به شكست می‌انجامد و ما دیگر نمی‌توانیم به یك معنا تاریخ را پیشگویی كنیم، امید خود را از دست می‌دهیم. به اعتقاد من در این نوع خودكشی‌ها شرایطی پیش می‌آید كه فرد می‌اندیشد توان ساختن زندگی خود و مشاركت در ساخت واقعیت‌های زندگی روزمره خود را ندارد و وضعیت‌ها و موقعیت‌هایی وجود دارند كه قابل كنترل نیستند، فرد احساس می‌كند فاقد توانایی كنترل جامعه است یا به عبارتی جامعه كنترل ناپذیر است، در چنین شرایطی فرد پایان تاریخ و آخرالزمان خود را رقم می‌زند. او ایمان و باور خود را نسبت به جامعه و خویش از دست می‌دهد، احساس می‌كند كه آینده او به نحو بی‌رحمانه‌ای مسدود شده و وی نیز توان راهگشایی ندارد بنابراین دوست دارد این را به جامعه نیز اعلام كند. این نوع خودكشی در مواردی كه من مطالعه كرده‌ام با خودكشی‌هایی كه با افسردگی همراه است تفاوت دارد. خودكشی شهری با نوعی نیرو و عاطفه همراه است، یك نوع كنشگری در آن دیده می‌شود یعنی فرد افسرده نیست و شاید تاریخ افسردگی اندكی داشته باشد و نوعی برونگرایی و جامعه‌گرایی نیز در او دیده می‌شود. البته در اینجا ناكامی نیز وجود دارد اما این ناكامی ناشی از محرومیت از حداقل‌های نیازهای انسانی است و نه ناشی از عطش منزلت یا طلبكاری نسبت به جامعه. حتی در پس این خودكشی، یك دوره تلاش خوشبینانه دیده می‌شود یعنی افرادی كه خوشبینانه كار و زندگی می‌كنند، مشاركت اجتماعی دارند و تا آخرین لحظات به خود اجازه شكستن هنجارهای اجتماعی را نمی‌دهند اما رخدادی سبب می‌شود به نوعی ناامیدی مطلق اجتماعی برسند كه در نهایت، به عنوان یك رخداد لحظه‌ای بروز می‌كند اما به حدی سترگ و بزرگ است كه تاثیر خود را در یك حادثه غم‌انگیز باقی می‌گذارد. آنها خود را برای شكستن انتخاب می‌كنند و نه هنجارهای اجتماعی را، می‌خواهند با این رفتار خود، در زندگی روزمره مردم یك گسست ایجاد كنند، رفتار آنها نتیجه ناامید شدن از نظم موجود پس از امید بستن به آن است، در این افراد سابقه خوبی از جامعه‌پذیری وجود دارد و از قواعد بازی تخطی نمی‌كنند اما لحظه‌ای احساس می‌كنند توان ادامه بازی را ندارند. در واقع، این موارد جنبه روانشناختی این رفتار است كه در این بحث به آنها پرداختیم.
نظم اجتماعی؛ اقتدار بیرونی و مطلوبیت درونی
اگر بخواهم تفسیری از رفتار خودكشی شهری داشته باشم، می‌گویم كسی كه در خلوت خودكشی می‌كند بر علیه خود طغیان می‌كند اما كسی كه در ملأعام و در معابر عمومی دست به خودكشی می‌زند قصد دارد وجدان جامعه را نیز آزرده كند و تلنگری به جامعه بزند و این رفتار صرفا طغیانی بر علیه خویش نیست بلكه اعلام یك نوع نارضایتی در ملأعام نیز در آن وجود دارد. گونه‌ای از خودابرازی در عرصه زندگی شهری است در شرایطی كه فرد دیده نمی‌شود و می‌خواهد دیده شود، به حساب نمی‌آید می‌خواهد به حساب آورده شود، كسانی او را ببینند، عكس‌هایی از او گرفته و منتشر شود. كسی كه خود را در خلوت می‌كشد به خاطر خجالت كشیدن از جامعه است كه به انزوا می‌خزد اما خودكشی‌های شهری معمولا از سوی كسانی رقم می‌خورد كه می‌خواهند جامعه را خجالت دهند. آنها می‌خواهند پلیس و مردم را جمع كنند تا شهادت دهند كه این افراد در برخورد با یك موقعیت نامناسب از دست رفتند. آنها قصد ندارند صرفا خود را از بین ببرند بلكه می‌خواهند یك موقعیت نامطلوب را نیز به چالش بكشند. این مساله تفسیر این رفتار بود اما برای تبیین آن باید دید از نظر جامعه‌شناختی، در چه شرایطی چنین رفتارهایی اتفاق می‌افتد. این شرایطی است كه به یك معنا می‌توان گفت تنظیم افراطی است یعنی ما با جامعه، یا موقعیت یا شرایطی مواجه هستیم كه خیلی مقتدر است اما نامهربان است. مقتدر است یعنی روی ما اعمال قدرت می‌كند اما ما را نمی‌فهمد و درك نمی‌كند بنابراین، من این نوع خودكشی را با خودكشی‌های آنومیك متفاوت می‌دانم. خودكشی‌های آنومیك ناشی از شرایطی است كه اقتدار دچار زوال شده و آن را به شكلی دیگر و در جایی دیگر باید مورد بررسی قرار داد. از نظر جامعه‌شناختی ضابطه‌ها و نظم اجتماعی برای تاثیرگذاری باید در عین حال درونی و بیرونی باشند. یعنی هم قدرت داشته باشد و بیرونی باشد و هم مطلوب و درونی باشد، در چنین شرایطی است كه ما در مقابل نظم، تواضع به خرج می‌دهیم. نظمی كه قادر به نفوذ بر آگاهی‌های فردی نباشد خود نمونه‌ای از خشونت نمادین است. نظم اجتماعی مطلوب در شرایطی است كه اقتدار از بیرون و مطلوبیت و دوست داشتن از درون اتفاق بیفتد. بنابراین من نام آن را «كیش شهری» می‌گذارم، به معنای موقعیت‌های شهری ویژه‌ای كه مقتدر هستند اما با اقتدار خود اعمال خشونت می‌كنند. اما موقعیتی وجود دارد كه فرد توانایی یا شرایط مقابله با اقتدار نامطلوب كه نسبت به آن احساس از خودبیگانگی می‌كند را ندارد بنابراین سعی می‌كند پایان زندگی خود را اعلام كند.
فرآیندهای تولید امید اجتماعی
اما در برخورد با مساله خودكشی‌های شهری چه باید كرد؟ طبق تحلیل‌هایی كه تاكنون ارایه شد، متوجه شدیم كه این اختلال بیشتر اجتماعی است تا اختلال روانی. یعنی شرایطی كه جامعه موقعیت‌هایی را می‌آفریند كه دارای خشونت‌های نمادین هستند و با شهروندان همدلی صورت نمی‌گیرد. یكی دیگر از ویژگی‌های نهادهای اجتماعی ما این است كه از تولید امید اجتماعی ناتوان است. دوركهایم می‌گوید  كه این جامعه است كه مریض می‌شود و بیماری او در افراد احتمالا به صورت نارسایی‌های روانشناختی بروز پیدا می‌كند. در واقع، ما با یك اختلال اجتماعی مواجه هستیم كه به نظر می‌آید در آن، در وهله اول فقدان همدلی و مطلوبیت نسبت به شهروندان وجود دارد و دیگر اینكه منابع تولید امید اجتماعی خشكیده‌اند. فرآیندهای تولید امید اجتماعی در جامعه فرآیندهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند. خود انتخابات یك فرآیند تولید امید اجتماعی است و نمادهای امید همیشه در آن دیده می‌شود و فقط مختص ایران نیز نیست. بعد از انتخابات باید گفت‌وگوهای ملی را در بین گروه‌های مختلف اجتماعی داشت تا شادابی احساس شود و گفت و شنودهایی در جامعه شكل بگیرد برای اینكه احساس امید در مردم برانگیخته شود. البته شیوه‌های پوپولیستی در اینجا جواب نمی‌دهد اما چه بسا كه امیدهای كاذب نیز زمانی بتوانند در كاهش نرخ‌های یك‌سری افسردگی‌ها و رفتارهای اجتماعی پرخط موثر باشند البته ما مسوولان خود را به این دعوت می‌كنیم كه انتظار و امید مثبت در بین شهروندان ایرانی ایجاد كنند.
موانع تولید امید اجتماعی
در حال حاضر یك رویكرد تكنوكراتیك در بین سیاستمداران كاملا وجود دارد كه اطمینان به راه خود است. اینكه ما این راه را می‌رویم و این راه، مسیری است كه برای مردم خیلی خوب است، چرا باید آن را بیان كنیم وقتی به مسیر خود اطمینان داریم. تنها این مهم نیست كه شما مسیر خوبی می‌روید مهم‌تر این است كه با مردم نیز صحبت كنید و آنها را مخاطب خود قرار دهید. ما در تولید امید اجتماعی نیز مشكل داریم، مساله اعیاد مذهبی ملی است كه به نقش و تاثیر آنها در تولید امید ملی توجه چندانی نمی‌شود. بخش دیگر نیز اجتماعی است؛ فرآیندهای اجتماعی كه می‌توانند تولید امید اجتماعی كنند؛ گفت‌وگوهای شهروندی در شهر، تقویت روابط شهری، تقویت نقش ان‌جی‌اوها در زندگی و حیات شهری و مشاركت اجتماعی، مباحثی است كه باید به آنها توجه شود. كه ما متاسفانه در اكثر موارد فیتیله تجاری‌سازی و پول‌سازی را خیلی بالا كشیده‌ایم و این سبب كاهش شور و شوق اجتماعی در زندگی ما می‌شود. اینجا لازم است حتی اگر دولت و دولتمردان برنامه‌ای برای اقتصاد كشور دارند به طور مثال متضمن خصوصی‌سازی است این را با یك نوع دیالوگ، تعامل و به نحوی با به مشاركت گرفتن مردم، بیان كنند و نقش ان‌جی‌اوها و سازمان‌های غیردولتی را كاهش دهند. رسانه‌ها نیز در تولید امید اجتماعی نقش مهمی دارند اما رسانه‌های ما معمولا این نقش را بازی نمی‌كنند. حتی به مقوله ورزش نیزدر این میان توجهی نمی‌شود. سخن آخر اینكه ما باید به مردم و جوانان خود توضیح دهیم كه چرا این حركت با تمام بحث‌هایی كه من مبنی بر معنادار بودن آن داشتم، یك حركت تروریستی و انتحاری است. درست است كه فرد خود را ترور و نابود می‌كند و سیاستمداران اجتماعی باید به پیام آن توجه كنند اما حركت اشتباهی است و ما باید از تمام امكانات خود استفاده كنیم تا به مردم بیاموزیم چگونه در شرایط تولید خشونت و موقعیت‌های طرد اجتماعی از خود و دیگری مراقبت كنند. در حالی كه جامعه و نهادهای اجتماعی به نام قانون و عدالت و مقررات سازمانی، مراقبت از ما را نادیده می‌گیرند چگونه ما شهروندان می‌توانیم به اخلاق و مراقبت تاكید كنیم و در عین حال مراقب خود نیز باشیم. ما نباید فراموش كنیم كه تنها هنگامی كه مراقب خود باشیم، می‌توانیم در ساختن شهری بهتر و جامعه‌ای بهتر مشاركت داشته باشیم.

روزنامه اعتماد