شناسهٔ خبر: 45501 - سرویس دیگر رسانه ها

پینکر یا لیکاف؟

هرچند برخی پژوهش‌های او شامل همان پرسش‌هایی است که زبان‌شناسان به‌طور سنتی در پی یافتن پاسخ برای آنها بوده‌اند؛ مثل اینکه تحت چه شرایط معینی سازه‌های زبانی امکان دستوری‌شدن دارند، اما شهرت او به نظریه استعاره شناختی برمی‌گردد؛

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ جورج لیکاف (متولد۱۹۴۱ میلادی) زبان‌شناس شناختی آمریکایی و استاد زبان‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی از سال ۱۹۷۲ است. هرچند برخی پژوهش‌های او شامل همان پرسش‌هایی است که زبان‌شناسان به‌طور سنتی در پی یافتن پاسخ برای آنها بوده‌اند؛ مثل اینکه تحت چه شرایط معینی سازه‌های زبانی امکان دستوری‌شدن دارند، اما شهرت او به نظریه استعاره شناختی برمی‌گردد؛ نظریه‌ای که در آن استعاره به‌عنوان محور تفکر انسانی، رفتار سیاسی و جامعه باز شناخته می‌شود. نظریه «ذهن متجسم» او نیز مشهور است و درباره آن در رابطه با ریاضیات کتاب‌هایی نوشته است. او بنیان‌گذار مؤسسه راکریج (اندیشگاهی برای ترویج دموکراسی) بود که دیگر سازمانی فعال نیست. پیش از این در همین صفحه مقالاتی در معرفی لیکاف منتشر شده است، ازجمله شرح مناقشه مهم او با استیون پینکر به قلم عبدالرحمن نجل‌رحیم.
در سال ۲۰۰۶، استیون پینکر نقدی منفی بر کتاب «آزادی که؟ نبرد بر سر مهم‌ترین ایده آمریکا» در هفته‌نامه نیو ریپابلیک نوشت. بنا به استدلال پینکر، گزاره‌های لیکاف بی‌اساسند و تجویزات او دستورالعملی برای شکست انتخاباتی است. پینکر از استدلال‌های لیکاف با عنوان نسبی‌گرایی شناختی نام برد که در «آن ریاضیات، علم و فلسفه در مسابقه انتخاب ملکه زیبایی در میان چارچوب‌های شناختی به‌عنوان رقیب شرکت دارند درحالی‌که این سه تلاش می‌ورزند تا به ماهیت واقعیت شکل ببخشند». لیکاف ردیه‌ای بر این نقد نوشت و نظرات خود را در بسیاری از موضوعات دقیقا عکس ادعای پینکر دانست؛ برای مثال، او نسبی‌گرایی شناختی را به نفع فهمی عمیق‌تر از واقعیت رد کرد؛ فهمی از واقعیت که مفهوم‌سازی منطق وجه‌نما را از تفکر عقلانی کنار می‌گذارد تا به تفسیر چارچوبی بهتر و محکم‌تر دست یابد. نجل‌رحیم در همان مقاله درباره این مناقشه چنین نوشت:
«پینکر و لیکاف هردو در زمره دانشمندانی‌اند که اصول تکامل طبیعی داروینی را اساس علمی کار خود قرار می‌دهند. آنها وقتی از طبیعت، فطرت یا سرشت انسان حرف می‌زنند، راجع به آن بخش از وجود انسان می‌گویند که در طی تاریخی به عظمت شکل‌گیری طبیعت روی زمین، نتیجه تجربه طولانی سازگاری با محیط طبیعی زیست و حفظ آن در دستگاه ژنتیکی و اپی- ژنتیکی درون‌تنی برای رسیدن به هیأت انسانی به شکل جهان‌شمول امروزین است. آشکار است که موضوع مورد اختلاف اساسی این دو دانشمند در تفسیر سرشت و خصلت‌هایی است که در طول تاریخ طولانی تطور طبیعی، در ساختار زیستی بدن ما انسان‌ها نهادینه شده است. پینکر به ما هشدار می‌دهد که در معادلات زندگی، تأثیر این محدودیت طبیعی و فطری به‌ارث‌رسیده از اجداد خود را نباید فراموش کنیم. آنچنان که به نظر او اکثر مصلحان اجتماعی دوران روشنگری چنین کرده و انسان را لوح نانوشته‌ای تصور کرده‌اند که با تغییرات اجتماعی مناسب، می‌توان نقش دلخواهی بر آن زد. اما لیکاف، سرشت انسان را در طول تکامل حاصل انتخابی طبیعی می‌داند که در گروه‌های انسانی رخ داده و ماهیتی جمعی دارد و ماندگاری سازگارانه آن تنها تأمین‌کننده منافع فردی نبوده، بلکه برای رفع نیازهای گروهی لازم بوده است. این اختلاف ناشی از دوگانه‌پنداری فرد و جمع در امر تبیین اصل انتخاب طبیعی در تکامل انسان، مایه جدل اصلی در میان بسیاری از دانشمندان این عرصه است و شاید هم خود زاییده دو نوع جهان‌بینی و موضع سیاسی-اجتماعی و حاصل تعصبات باورمندانه باشد. با بینش جدید در روان‌شناسی مغزمحور، این جدل شاید نتیجه نوعی محدودیت دید ما انسان‌ها باشد که تضاد و تقابل حتمی بین منافع فرد و جمع قائلیم و همزیستی رقابت با رفاقت را غیرممکن می‌دانیم».