شناسهٔ خبر: 46264 - سرویس دیگر رسانه ها

شهرهای کوچک در دل شهرهای بزرگ

«فضاهای عمومی و ذهنیت پولی» در نشستی با سخنرانی عباس کاظمی برگزار شد.

فرهنگ امروز/ عاطفه شمس:  عباس کاظمی، پژوهشگر و استاد جامعه‌شناسی در پانزدهمین نشست از سلسله نشست‌های ایرانشهر با موضوع «فضاهای عمومی شهری و ذهنیت پولی» با  اشاره به تحقیقاتی که نشان می‌دهد مسائل مالی به نوعی ذهن ما را احاطه کرده است، می‌گوید که اگر از گرفتاری‌های فردی به گرفتاری‌های جمعی و شهر پل بزنیم گویا بخشی از این احساس به این برمی‌گردد که شهرها ما را گرفتار می‌کنند. وی معتقد است وقتی از بار عمومی بودن فضاهای عمومی کاسته می‌شود، مرزبندی و تمایزگذاری در آنها زیاد می‌شود و نوعی عقلانیت خاص را بر فضا حاکم می‌کند که سوددهی بیشتر، معیار کارآمدی آنها خواهد بود. کاظمی با تاکید بر اینکه فضاهای عمومی باید تخیل سیاسی و عاطفی افراد جامعه را تقویت کنند، می‌گوید که در حال حاضر، فضاهای شهری ما، این دوگونه تخیل را به عقب می‌رانند و به جای آن، تخیل پولی و مالی را جلو برده و ذهنیت گرفتار بودن را در ما بازتولید می‌کنند.  
نشست فوق  اخیرا  در  خانه گفتمان شهر ومعماری (خانه وارطان) برگزار شد ه بود. متن کامل سخنرانی این استاد جامعه‌شناسی را در ادامه می‌خوانید.

 چرا گرفتاریم؟
بهتر است از مفهوم گرفتاری شروع کنم که در زندگی روزمره ما تقریبا یکی از پربسامدترین مفاهیم است و هرچه بیشتر در تهران زندگی کنیم احساس گرفتاری بیشتر به ما دست می‌دهد. اما چه چیزی در تهران وجود دارد که این همه ما را به خود گرفتار می‌کند؟ یکی از راه‌های شناخت سنخ و ریشه این گرفتاری، توجه به این نکته است که گرفتاری خود را بیشتر به چه عواملی ارجاع می‌دهیم و اغلب نیز ریشه این گرفتاری‌ها به مسائل مالی و پولی ما مثل مسکن، کار و امثال آنها باز می‌گردد. اما از دو دریچه می‌توان تامل بیشتری روی این موضوع داشت؛ در یک تحقیق ملی درباره نگرش‌ها و رفتارهای مردم ایران که متعلق به سال ٩٤ است و به صورت پیمایشی در کل کشور انجام گرفته، پرسیده شده است که مهم‌ترین دغدغه و نگرانی شما چیست؟ تحلیل پاسخ‌ها نشان می‌دهد که اولویت اول ٦٠ درصد از مردم به دغدغه‌های شغل، مسکن، بیکاری، فقر و مسائلی نظیر اینها برمی‌گردد. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که مسائل مالی به نوعی ذهن ما را احاطه کرده است و اگر از این گرفتاری‌های فردی به گرفتاری‌های جمعی و شهر پل بزنیم گویا بخشی از این احساس به این برمی‌گردد که شهر ما را گرفتار می‌کند. فضاهای شهری و سیاست‌های شهری به گونه‌ای است که ما را از این زاویه دغدغه‌مند می‌کند. پیمایش‌های جهانی که به خوشبختی و شادی می‌پردازند، نشان می‌دهند که در همه کشورها احساس شادی و خوشبختی معلول تمکن مالی نیست. کشورهایی وجود دارند که از ما فقیرترهستند ولی در احساس شادی و خوشحالی رده‌های بالاتری را نسبت به ما دارند. اما چه چیزی سبب می‌شود که صرف نظر از خوب یا بد بودن وضع مالی، همیشه احساس می‌کنیم حال خوبی نداریم و گرفتار هستیم. در واقع، این طرح مساله ما است.
مال‌ها، معرف هویت شهر
طی یک سال گذشته من روی ایده مالی شدن شهر کار کرده‌ام و آن را با مفهومی به نام مال - در معنای فارسی و انگلیسی (Mall) آن- و منال گره زده‌ام. وقتی از مالی شدن شهر صحبت می‌کنیم باید به هر دو قسم واژه (Mall) بپردازیم. در وجه اول، طی چند سال اخیر، به لحاظ کمی، مجتمع‌های تجاری یا مال‌ها معنادهنده مناطق مختلف شهر تهران شده و جایگاه مهمی پیدا کرده‌اند. به‌طوری که فضای شهری به واسطه مال نشانه‌گذاری شده و ممکن است به جایی برسیم که مال‌ها معرف هویت شهر باشند. اما وجه دوم، این است که مال‌ها به جای شهر می‌نشینند -در وجه اول، مال‌ها بخشی از شهر بودند- یعنی من برای پر کردن اوقات فراغت، غذا خوردن، فیلم دیدن و... وارد مراکز خرید می‌شوم. در واقع شهرهای کوچکی می‌شوند در دل شهرهای بزرگ. جنبه اول مفهوم مالی شدن را با مفهوم عمومی شدن فضای خصوصی توضیح می‌دهیم. اتفاقی که در اواخر دهه ٨٠ و دهه ٩٠ در تهران رخ داده و البته اتفاقی جهانی است، ساخته شدن مراکز خرید چند منظوره‌ای است که علاوه بر مرکز خرید بودن محل تفریح و ورزش نیز هستند و این نشان می‌دهد که فضاهای تجاری درحال نیمه عمومی یا
شبه عمومی شدن هستند و دلیل آن نیز این است که درشهرهایی مثل تهران که فضای عمومی کمی وجود دارد، شهرداری از این فرآیند استقبال می‌کند. اگرچه این فرآیند به ما اجازه می‌دهد که با آزادی در مراکز خرید زمان فراغت خوبی داشته باشیم اما نباید فراموش کنیم که هرگز نمی‌تواند جای مراکز عمومی را بگیرد. زیرا فضای کاملا بسته‌ای است، نظارت روی آن وجود دارد و در عین حال، این فضا به نحوی با قواعد مرکز خرید و صرف پول گره خورده‌ است و طبقاتی از اجتماع ممکن است نتوانند از آنها استفاده کنند.
عمومیت زدایی از فضاهای عمومی
یکی از نگرانی‌هایی که بابت گسترش فضاهای تجاری
در شهر تهران وجود دارد -که البته سیاست شهرداری نیز بر گسترش این فضاها و دادن وجهه عمومی، فرهنگی و فراغتی به آنها است- این است که شهرداری از مسوولیت خود برای توسعه فضاهای عمومی فارغ از مراکز تجاری، شانه خالی کند و فضاهای عمومی به فضاهای تجاری
شبه عمومی تقلیل پیدا کند. اما بخش دوم پدیده مالی شدن، این است که چگونه رواج فضاهای عمومی در فضاهای تجاری و غیرعمومی محقق می‌شود و ما اسم آن را تجاری شدن فضاهای عمومی می‌گذاریم که از بعد اول، یعنی عمومی شدن فضاهای تجاری خطرناک‌تر است. در بعد اول، جنبه‌های مثبت نیز وجود دارد و نگرانی این است که ما دیگر به سراغ فضاهای عمومی نرویم اما در بعد دوم، فضای عمومی ما به سمتی برود که گویا درآمدزایی در آنها یک ضرورت است و حضور در آنجا مستلزم پول خرج کردن است. هر دو وجه عمومی شدن فضاهای تجاری و تجاری شدن فضاهای عمومی خطرناک هستند و در آنها ما با پدیده‌ای به نام عمومیت زدایی از فضاهای عمومی در شهر تهران
رو به رو  هستیم. نمونه آن پل طبیعت و پارک آب و آتش است که ایجاد مراکز تجاری متنوع در آنها سبب شده فضای کافی برای پیاده‌روی و استفاده از طبیعت وجود نداشته باشد. حتی در مکان‌های عمومی‌تری مثل مدارس، مساجد و دانشگاه‌ها نیز فکر ساختن مراکز تجاری و اجاره دادن فضا به شرکت‌ها وجود دارد. البته یکی از ضعف‌های کشور ما این است که دانشگاه‌ها هرگز فضای عمومی محسوب نمی‌شوند و
رفت و آمد به آنها برای عموم کار آسانی نیست.
بازی خرید و فروش شهر
وقتی از بار عمومی بودن فضاهای عمومی کاسته می‌شود، مرزبندی و تمایزگذاری در آنها زیاد می‌شود و نوعی عقلانیت خاص را بر فضا حاکم می‌کند که سوددهی بیشتر، معیار کارآمدی آنها خواهد بود. سه توضیح برای رفتن ما به سمت عمومی شدن فضاهای تجاری و تجاری شدن فضاهای عمومی وجود دارد؛ توضیح اول قدیمی‌تر بوده و ما را به اتفاقی که در دهه ٦٠ اتفاق افتاد،  سوق می‌دهد و آن خودکفایی شهرها است. کمال اطهاری، مفهوم بورژوازی مستغلات را توضیح داده‌اند که چگونه وقتی از دهه ٦٠ که خرید و فروش زمین شهری آغاز شد یک بورژوازی شکل گرفت که مبنای آن بر ساخت و ساز - و نه بر مبنای صنعت و تجارت- بود. از این دوره به بعد، شهر و زمین آن ارزش اقتصادی پیدا کرده و خرید و فروش آن به یک مشغله جمعی تبدیل می‌شود. من به بورژوازی مستغلات به این مفهوم اعتقادی ندارم و فکر می‌کنم همه مردم درگیر یک بازی شدند که به
خرید و فروش شهر می‌پردازد و ربطی به طبقه یا گروه خاصی ندارد. این سیاست شهری را اگر در کنار الگوی نامساعد اقتصادی بگذاریم، دریچه دوم نشان می‌دهد که رو به رو بودن همیشگی با تورم و رکود، در ذهن ما این ساختار را ایجاد کرده که همیشه آماده باشیم سرمایه خود را از دست نداده و آن را افزایش دهیم. این امر، روحیه دلالی را در جامعه افزایش می‌دهد به گونه‌ای که می‌توان گفت دلالی هنر زندگی روزمره شده است. یکی از شاخص‌هایی که می‌توان این موضوع را با آن توضیح داد افزایش تعداد بنگاه‌ها و مشاورین املاک است که البته طی دوره‌هایی با توجه به وضعیت بازار ملک کم و زیاد می‌شوند. ٩٥ درصد بنگاه‌های املاک از سال ٧٠ به بعد، درست بعد از اینکه طرح استقلال شهری به کرسی نشانده شد، ثبت شدند یعنی قبل از آن، فقط ٥ درصد بودند.
دریچه سوم برای توضیح این موضوع، الگوی توسعه‌ای است که ما نسبت به فضاهای عمومی شهر داریم و اینکه اصلا ما سیاست مشخصی برای توسعه فضاهای عمومی داریم یا خیر. برای پاسخ به این مساله می‌توانیم به سیاست‌هایی که از اواخر دهه ٨٠ به سمت توسعه فضاهای تجاری پیدا کردیم، بپردازیم. از سال ٨٨ و ٨٩ به بعد توسعه فضاهای تجاری از ساخت و ساز مسکن جلو زد و حتی در زمانی که فروش مسکن راکد بود ١٠٨ درصد رشد کرد. شهرداری نیز الگوی مشخصی در این زمینه نداشته و بیشتر به درآمدزایی مجتمع‌های تجاری توجه داشت. سوال این است که وقتی شهر را با فضاهای مسکونی از طریق شیوه فروش تراکم جلو می‌بریم و بعد از طریق همان معیار، شهر را به طرف
ساخت و ساز مراکز تجاری بزرگ سوق می‌دهیم آیا پیامدهای یکسانی را خواهیم داشت و آیا با پیامد جدیدی روبه‌رو نخواهیم شد؟ قطعا پیامدهای جدیدی را خواهد داشت، اتفاقی که در سدسازی اتفاق افتاد یکی از نمونه‌های آن است که در حال حاضر منابع آبی را تخریب کرده و از بین می‌برند. آیا در دهه‌های بعدی نیز ما با مشکلات دیگری در زیست بوم شهری خود رو به رو نخواهیم بود؟
تغییر سبک زندگی و الگوی فراغتی جامعه
یکی دیگر از سیاست‌هایی که شهرداری طی سال‌های اخیر در توسعه فضای عمومی دنبال کرده این است که اگر مجتمع‌های تجاری دو طبقه را به فضاهای فرهنگی اختصاص دهند از تخفیف ویژه برخوردار خواهند شد که پیامدهای مهمی را نیز خواهد داشت. اگر بخواهیم فقط به بخش فضاهای تجاری معطوف شویم، اتفاق دیگری که می‌افتد این است که ما در شهر تهران فضاهای تجاری بزرگی ساخته و فضاهایی را نیز در دست ساخت داریم که در نتیجه آنها، جمعیت زیادی را به این فضاها وارد کرده و آنها را به شیوه خاصی از فکر کردن و رفتار کردن عادت می‌دهیم. یکی از پیامدهای توسعه مال‌ها در شهر این است که به تدریج، سبک زندگی و الگوی فراغتی جامعه تغییر می‌کند. البته در اینکه فضاهای تجاری زیادی بسازیم تا مردم وقت خود را در آن صرف کنند وجه مثبتی وجود دارد و در بدو امر ایرادی به ذهن نمی‌رسد. وقتی ایراد مهم به نظر می‌رسد که اینها جایگزین فضاهای عمومی شهر می‌شوند. همه حرف من نیز اینجا است، یعنی من با خود مجتمع‌های تجاری کاری ندارم با این مشکل دارم که این مجتمع‌ها در حال تبدیل شدن به فضاهای عمومی و شهر هستند. یکی از پیامدهای این امر می‌تواند ذیل این سوال تعریف شود که تهران چه تخیلی را در ذهن شهروندان دامن می‌زند و تولید می‌کند؟ آنچنان که تخیلی که به صورت نوستالژیک درباره مشهد بودن برای من وجود دارد در حال تغییر به یک تخیل کاملا جدید است که هیچ قرابتی با آن ندارم. آیا فضاهای شهری این قدرت را دارند که تخیل ما را جهت‌دهی کنند و ذهنیت شهروندی ما را شکل دهند؟ وقتی فضاهای عمومی شهر را می‌بینیم، وقتی وارد پارک آب و آتش یا مجتمع کوروش به عنوان یک مجتمع تجاری می‌شویم، خیال ما به کجا پرواز می‌کند؟ به اعتقاد من که نظر بسیاری از متخصصان فضا نیز هست، فضاها ذهنیت خاص شهروندی را جهت می‌دهند اما هرچقدر بیشتر به سمت تجاری شدن پیش بروند، دغدغه نسبت به پول، مال، انباشت سرمایه، عقب نماندن از این اتفاق و همچنین گرفتاری ما را بیشتر می‌کند.
مناسبات دوسویه فضا و ذهنیت
این همان مساله‌ای است که در ابتدا طرح کردم مبنی بر اینکه چرا برخی کشورهایی که از نظر مالی در سطح پایین‌تری از ما قرار دارند از نظر شاد بودن از ما جلوتر هستند و تا چه اندازه سیاست‌ها، فضاهای شهری، بازنمایی‌های رسانه‌ای در آفرینش این تشویش و گرفتاری سهیم هستند. در واقع، فضاهای شهری باید ما را به سمت دو نوع تخیل سوق دهند. اول، تخیل سیاسی است- به معنای عمومی آن، یعنی وجود یک شهروند مسوولیت پذیر و مشارکت جو- آیا فضاهای شهری تخیل سیاسی ما را تقویت می‌کنند؟ اگر نگوییم فضاهای شهری ما را از تخیل سیاسی تهی می‌کنند حداقل می‌توانیم بگوییم تقویت نمی‌کنند. دوم، تخیل عاطفی است. ما یک اجتماع انسانی می‌سازیم و چقدر فضاهای شهری و عمومی به ما کمک می‌کنند که تخیل عاطفی ما تقویت شود؟ چقدر تهران شهر عشق و چقدر شهر پول است؟ فضاهای شهری ما این دو گونه تخیل را عقب می‌رانند و به جای آن، تخیل پولی و مالی را جلو می‌برند و ذهنیت گرفتار بودن را در ما بازتولید می‌کنند. فضا بازتولید قدرت، ذهنیت و کنش می‌کند. مناسبات فضا و ذهنیت
دو سویه است و همان قدر که فضا تخیل را پرورش می‌دهد، خیال نیز به فضا شکل می‌دهد. حتی فضاهای تجاری را می‌توان به صورت عاطفی و انسانی مصرف کرد. ارزیابی من از سیاست‌های فضایی در تهران این است که به‌طور کلی این فضاها به نحوی ما را درگیر پول می‌کنند. مارکس در آخر «دستنوشته‌های اقتصادی- فلسفی» به درستی می‌گوید که پول مثل یک زنجیر عمل می‌کند که آدم‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد اما این را نیز می‌گوید که همان‌طور که وصل می‌کند به سرعت نیز جدا می‌کند. فضاهای عمومی‌ای که به تعبیری مالی هستند ما را از مناسبات انسانی به سوی مناسبات عقلانی معطوف می‌کنند. به‌طور مثال، خیالی که تهران برمی‌انگیزاند به‌طور قطع، خیال عشق نیست.
خروج شهرها از عدالت فضایی
امیدوارم بحث من راجع به فضاهای تجاری موجب بدفهمی نشود. اگر توسعه فضاهای تجاری بر اساس یک برنامه‌ریزی اساسی باشد، ایرادی ندارد و مثبت است اما ما با یک گسترش مهار گسیخته از فضاهای تجاری
رو به رو هستیم که هدف اولیه آن کسب درآمد شهرداری‌های مناطق است. برای شهرداری شاید تفاوتی نداشته باشد که تراکم را به تجاری بدهد یا مسکونی اما برای جامعه‌شناسان فرق می‌کند. فضاهای تجاری وقتی موقعیت شبه عمومی پیدا می‌کنند می‌توانند شهر را از حالت عدالت فضایی که در آن وجود دارد خارج کنند. به‌طور مثال، هیچ‌وقت راجع به اینکه چه کسانی نمی‌توانند از این فضاها استفاده کنند صحبتی نمی‌شود، در حالی که این سوالی است که باید به‌طور جدی به آن اندیشیده شود. زمانی که این بحث در جوامع
سرمایه داری مطرح می‌شود، نقد موضوع شکل دیگری به خود می‌گیرد اما ما درباره ایران صحبت می‌کنیم. تجاری شدن فضاهای عمومی در جوامعی حساسیت ایجاد نمی‌کند که روی فرهنگی شدن شهر حساسیت وجود دارد اما درباره اینکه مراکز تجاری گسترش پیدا کنند و مردم را در خود ببلعند و روی اینکه سرمایه‌ها به آن سمت بروند حساس نیستند. اما وقتی من در این کانتکست بحث می‌کنم باید تحلیل من نیز تغییر کند. من در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که می‌گوید تحلیل هایت را عقلانی –ابزاری- کن اما آنجا که می‌خواهد در حوزه هنر و فرهنگ حضور پیدا کرده و این عقلانیت را تلطیف کند این اجازه را پیدا نمی‌کند. یعنی ما با وضعی بدتر از آنچه در جوامع سرمایه داری رخ می‌دهد،
رو به رو هستیم. حتی حضور در کتابخانه ملی شهر تهران نیز تابع قواعد پیچیده‌ای است و هر کسی امکان حضور در آن را نمی‌یابد. چرا ما فضاهای عمومی را از دسترس مردم خارج کرده و فضاهای تجاری را در دسترس آنها قرار می‌دهیم؟ اینها همان سیاست‌های نانوشته‌ای هستند که عامدانه انجام نمی‌شوند اما وقتی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند به ضرر یک جامعه به لحاظ فرهنگی تمام می‌شوند. به بحث گرفتاری برمی‌گردم و بحثم را خاتمه می‌دهم. دو معنا از گرفتاری در فرهنگ سنتی ما وجود دارد؛ یک معنا گرفتاری‌های روزمره و معنای دوم، گرفتاری به معنای والای آن یعنی عاشق شدن یا دچار شدن است. اتفاقی که در شهرهای ما افتاده این است که گرفتاری‌ای که به معنای اول، بر فضاهای عمومی ما غالب و گرفتاری که به معنای عشق و عاطفه است به حاشیه رانده شده است. وقتی که ٦٠ درصد از مردم کل کشور –قطعا در تهران بیشتر است- دغدغه‌های مالی دارند، به فضاهای عمومی‌ای نیاز داریم که ما را عاشق و گرفتارتر کند اما نه آن‌گونه که امروزه گرفتار و دغدغه‌مند کرده و ذهن ما را مشوش می‌کند. اگر از زاویه مدل شهرهای اسلامی و نیز از نگاه جامعه‌شناسی بنگریم، این تفاهم به لحاظ نظری وجود دارد که باید از دغدغه‌های مالی در شهر کاسته شده و دغدغه‌های معنوی و روحی افزایش یابد.

روزنامه اعتماد