شناسهٔ خبر: 47815 - سرویس دیگر رسانه ها

نامه سرگشاده فرهادی به رئیس‌جمهور

 اصغر فرهادی در نامه سرگشاده‌ای که خطاب به رئیس‌جمهور منتشر کرده است، نسبت به گزارشی که به‌تازگی در یکی از روزنامه‌ها درباره زندگی عده‌ای در گورستان منتشر شده، واکنش نشان داد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا:؛ اصغر فرهادی در نامه سرگشاده‌ای که خطاب به رئیس‌جمهور منتشر کرده است، نسبت به گزارشی که به‌تازگی در یکی از روزنامه‌ها درباره زندگی عده‌ای در گورستان منتشر شده، واکنش نشان داد.
این کارگردان برگزیده اسکار در بخش‌هایی از این نامه خطاب به حسن روحانی نوشته است:
«سلام
امروز گزارش تکان‌دهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستان‌های اطراف تهران، شب‌های سرد را به صبح می‌رسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنان که در این سرزمین و در این سی‌وچند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم این شرمساری کنم. 
می‌دانم که عده‌ای سیاست‌باز این‌گونه گزارش‌ها و خبرها را دستاویزی خواهند کرد برای گرم‌کردن تنور بازی‌های فرساینده سیاسی و انتخاباتی اما افسوس که گرمای این تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مردانی را که شب‌ها در گوشه قبرها، لابه‌لای درختان پارک‌ها و زیر پل‌ها به خواب می‌روند گرم نخواهد کرد.
در این گزارش نام یکی از کسانی که شب‌های سرد استخوان‌سوز را در گوشه گوری نشسته به صبح می‌رساند و به تعبیر تلخ گزارشگر مرگ را زندگی می‌کند، «آرمان» است. این نام مرا رها نمی‌کند. «آرمان» گم‌شده‌ای که در گور پیدایش کرده‌اند.
در تاریخ خوانده‌ایم که گاهی حاکمان با لباس مبدل به میان مردمان می‌رفته‌اند تا به دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشه‌ای از درد و رنج مردم را بی‌واسطه درک کنند. پیشنهاد می‌دهم لااقل برای تنوع در نگارش تاریخ امروز که آیندگان بهت‌زده خواهند خواند، گاهی صاحب‌منصبان بی‌همراه و ناشناس به میان مردم بروند. به روستاها و شهرهای دورافتاده. اگر ناشدنی‌ است به همین حوالی، محله‌های حاشیه تهران تا ببینند صورت‌های سرخ از سیلی آبرومندان بی‌بضاعتی که بیش از هر صاحب قدرتی، جان و جوانی‌شان را برای این سرزمین قربانی داده‌اند. اگر باز ناشدنی‌ است یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بی‌رمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به‌جای راه‌بازکردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقه‌ای تلخ بین دیگران است برای پیشی‌گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هم‌وطن روبه‌مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زودتررسیدن به مقصد نهایت استفاده را ببرند.
این مثالی ساده، تلخ و تکراری‌ است اما خلاصه‌ای‌ است از وضعیت امروز ما. چه کسی پاسخ‌گوی این بی‌رحمی پنهان است؟ ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست‌داشتن هم‌وطن را از یاد برده‌ایم، ما که خشونت‌های پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمره‌مان ابزاری شده است برای بیرون‌کشیدن گلیم فردی‌مان از اجتماع؛ ما که دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه می‌آموزیم و به کودکانمان می‌آموزانیم.
ما که تنها نظاره‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌هاییم. چه کسی امروز از آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید و در یادداشتی که از جیب خالی‌اش پیدا شد نوشت «هزینه درمان بیماری چشم‌هایم را نداشتم» سخنی می‌گوید؟ آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه می‌گویند، با انگ سیاه‌نمایی مورد هجمه‌اند. انگ سیاه‌نمایی، فراری است روبه‌جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهی‌ها».
*روزنامه شهروند به‌تازگی گزارشی را منتشر کرده است که حکایت از زندگی تعدادی از مردم در یک گورستان دارد.