شناسهٔ خبر: 48908 - سرویس دیگر رسانه ها

کیمیای زیباکلام/ درباره اقبال عمومی به کتاب «غرب چگونه غرب شد؟»

زیباکلام در سرتاسر کتاب حاضر جز به چاپ هفتم کتاب «سنت مدرنیته: ریشه یابی علل ناکامی جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در ایران قرن نوزدهم» و چاپ نهم کتاب «مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی» به هیچ کتاب دیگری ارجاع نداده است. اگر یک آکادمیسین سختگیر قرار بود کاری که زیباکلام در این کتاب کرده را برعهده بگیرد، باید به اندازه حجم صفحات کتاب، پاورقی و پی نوشت ارائه دهد. اما آسان‌گیری زیباکلام باعث می‌شود که هر مخاطبی با هر سطح سوادی روایت روان و ساده او را تا پایان پیگیری کند.



فرهنگ امروز/ حامد زارع : صادق زیباکلام از زمان عضویت در گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران چهار کتاب «ما چگونه ما شدیم»، «مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی»، «سنت و مدرنیته» و «تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۲» را در راستای گرایش تحصیلی و پژوهشی خویش منتشر کرده است.
کتاب‌های «جامعه‌شناسی به زبان ساده»، «پنج گفتار در باب حکومت» و «غرب چگونه غرب شد» در رده کتبی قرار دارند که بدون هر گونه رفرنس و ارجاعی تصنیف شده‌اند و به هیچ عنوان جزء سابقه دانشگاهی نویسنده محسوب نمی‌شوند. اما شگفت آنکه این کتاب‌ها در سایه نام پرآوازه زیباکلام نه‌تنها به فروش می‌رسند و بارها تجدید چاپ می‌شوند، بلکه رکورد تیراژ در بازار نشر مرده کتاب ایران را هم می‌شکنند. انتشار آخرین کتاب زیباکلام با نام «غرب چگونه غرب شد» به قدری مورد استقبال واقع شد که در طی سه ماه به چاپ سوم رسید و تیراژ آخرین چاپ آن به ۵۰۰۰ نسخه رسید. اما این کتاب از چه چیزی سخن می‌گوید که این‌گونه مورد استقبال واقع می‌شود.

 فصل اول: تکرار مواضع سابق
فصل نخست که عنوان اشتباه «روایت یک کج فهمی تاریخ» به جای عنوان صحیح «روایت یک کج فهمی تاریخی» بر تارک خود دارد، چیزی جز بازگویی و بازنشر مطالبی که خود زیباکلام سال‌ها درس داده و بارها در مصاحبه‌های خود گفته است، نیست. اینکه تفکر چپ چه نقشی در ارائه تصویر وارونه از غرب داشته است و اینکه در مقاطع تاریخی شهریور ۲۰ و ۲۸ مرداد ۳۲ و ۲۲ بهمن ۵۷ منحنی غرب ستیزی کنشگران و معترضان سیاسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و در نهایت اینکه چرا امواج نیرومند غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی جای آرمان‌های عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه مبارزان با حکومت پهلوی را می‌گیرد سوال‌هایی نیست که زیباکلام در سه دهه اخیر آنها را بی‌پاسخ گذاشته باشد. به عبارت بهتر او در هر فرصتی مدعیات و اعتقادات خود را مطرح کرده است و به واسطه استقبالی که رسانه‌های چپ و راست از او دارند، می‌توان اذعان کرد که سراسر فصل اول کتاب تازه او تکرار مکررات است. هر چند که این تکرار در انسجامی غیرقابل انکار رخ داده است و در حکم دیباچه‌ای بر اثری است که می‌خواهد روایتگر چگونگی غرب شدن غرب باشد.  زیباکلام در این دیباچه با روایت چگونگی تبدیل غرب‌ستیزی به آمریکاستیزی در تاریخ معاصر ایران، در پایان فصل نخست اینچنین نتیجه‌گیری می‌کند که تضاد سیاسی و اقتصادی ذهنیت تاریخی ایرانیان با غرب پس از انقلاب اسلامی به حوزه‌های دیگر نیز گسترش می‌یابد تضاد سیاسی و اقتصادی با بازیگری اسلام‌گرایان رادیکال تبدیل به تضاد فرهنگی، هویتی، اخلاقی و انسانی می‌شود و همه شئون زندگی اجتماعی ایرانیان پس از انقلاب اسلامی را در برمی گیرد.

 فصول بعدی: روایت پرده به پرده
زیباکلام در فصل دوم «غرب پیش از رنسانس» را در کانون توجه خود قرار می‌دهد. این فصل را می‌توان خواندنی‌ترین و کم اشتباه‌ترین بخش کتاب «غرب چگونه غرب شد» دانست. در فصل سوم با عنوان «رنسانس» به وقایع پس از رنسانس اشاره دارد و به ظهور دولت- ملت‌های مدرن در اروپای غربی می‌پردازد. آن چیزی که او به‌عنوان ظهور پدیده «کشور» در پایان قرن هفدهم می‌نامد، همانا ضعف قدرت کلیسا و پیدایش قدرت‌های مطلقه خود بنیاد است. امری که تحت تاثیر آموزه‌های متفکرانی نظیر «توماس هابز» و «ژان بدن»  صورت می‌گیرد ولی نامی از این بزرگان در کتاب زیباکلام برده نمی‌شود.  فصل چهارم که متکفل توضیح «نهضت اصلاح دینی یا رفورماسیون» است، بلندترین و مطلوب‌ترین بخش کتاب محسوب می‌شود. در این بخش زیباکلام به توضیح زمینه‌های فکری و عقیدتی اروپا و نحوه پیدایش پروتستانتیسم و سپس جدایی مرجعیت دینی بریتانیا از کلیسای اروپای قاره‌ای می‌پردازد. فصل پنجم با عنوان «انقلاب تجاری، عصر سفرهای دریایی و تولد بورژوازی» به مباحث و مطالبی اشعار و اذعان دارد که معمولا از سوی کوشندگانی که در پی فهم ریشه‌های مدرنیته غربی هستند نادیده گرفته می‌شود.  «ظهور دولت‌های مطلقه، وستفالیا و تولد ملت-کشور» نام فصل ششم کتاب است. زیباکلام در این بخش پس از تاکید بر اهمیت معاهده وستفالیا در ترسیم اروپای جدید، حوادث سیاسی اروپای غربی معطوف به انقلاب کبیر فرانسه را روایت می‌کند. فصل هفتم «عصر روشنگری» نام دارد و تئوریک‌ترین بخش کتاب به شمار می‌رود. زیباکلام در فصول هشتم و نهم به ترتیب به «تاثیرات اجتماعی روشنگری» و «روشنگری و انقلاب علمی» می‌پردازد و مباحث ذهنی فصل هفتم را به صورتی عینی در فصول هشت و نه پیگیری می‌کند. جای خالی فصل دهم یا فصلی که در حکم نتیجه‌گیری قلمداد شود در شاکله کتاب کاملا احساس می‌شود.

 ارجاع زیباکلام به زیباکلام
زیباکلام در سرتاسر کتاب حاضر جز به چاپ هفتم کتاب «سنت مدرنیته: ریشه یابی علل ناکامی جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در ایران قرن نوزدهم» و چاپ نهم کتاب «مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی» به هیچ کتاب دیگری ارجاع نداده است. اگر یک آکادمیسین سختگیر قرار بود کاری که زیباکلام در این کتاب کرده را برعهده بگیرد، باید به اندازه حجم صفحات کتاب، پاورقی و پی نوشت ارائه دهد. اما آسان‌گیری زیباکلام باعث می‌شود که هر مخاطبی با هر سطح سوادی روایت روان و ساده او را تا پایان پیگیری کند.

 لزوم یا عدم لزوم رفرنس
شاید ذکر این نکته که «عباس میرزا» پس از شکست‌های خسران آور ایران از روسیه به نماینده ناپلئون چه می‌گوید یا اینکه جمعیت لندن در روند رنسانس از سال ۱۴۰۰ تا سال ۱۶۰۰ چهار برابر شده است نیازی به رفرنس نداشته باشد، اما ارائه کلان روایت‌هایی از عصر روشنگری، اصلاحات مذهبی و انقلابات علمی غرب نمی‌تواند بدون کوچک‌ترین ارجاعی و مستند به کمترین منبعی صورت پذیرد. زیباکلام اما توانسته به خوبی از پس عدم ارائه دلیل و مدرک برای روایت و سخن خود از تاریخ عمومی اندیشه غرب برآید و روایت داستانی خود را تا انتها به پیش ببرد. اینکه صادق زیباکلام با زمینه کاری و رویکردی که در پیش گرفته می‌توانسته از ارائه رفرنس بپرهیزد یا نه مساله ثانوی است. مساله نخست این است که اینچنین روایت‌هایی در سطح عمومی از تاریخ اندیشه غرب می‌تواند بدون رفرنس‌های آزاردهنده ارائه شود. انتشار ترجمه‌های فارسی از دو کتاب به‌شدت خواندنی با عنوان «گذشته تحریف شده: تفسیر دوباره اروپا» نوشته خوسپ فونتانا و «شهر فرنگ اروپا» نوشته پاتریک اوئورژدنیک شاهد مثالی است که می‌توان در این زمینه آورد و نشان داد که در مغرب زمین نیز اینچنین کتاب‌هایی، هر چند با مدعیات بدیع و جالب توجه و غیرقابل قیاس با محتوای کتاب زیباکلام منتشر می‌شود.

منبع: فرهیختگان