شناسهٔ خبر: 49337 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

آیا خواندن یک کنش سیاسی است؟

خواندن، خلأ و کنش سیاسی

کتاب خواندن به‌خودی‌خود کنش سیاسی محسوب نمی‌شود، اما این دو مسئله در یک تقابل دوسویه بسیار نزدیک هم قرار دارند؛ خواندن همواره منجر به آگاهی می‌شود و این آگاهی مطالبات تازه‌ای را به همراه می‌آورد و مطالبات تازه کنش‌های سیاسی و اجتماعی را بر یک جامعه بار می‌کند. آگاهی از ندانستن می‌تواند پایان جهل و آغاز آگاهی ما باشد؛ و آگاهی از خلأ پرناشدنی خواندن و کنش سیاسی می‌تواند ما را به‌سوی عمل سیاسی خوب هدایت کند.

فرهنگ امروز/ بهزاد رون:

آن خطاط سه گونه خط نوشتی

یکی او خواندی، لاغیر...

یکی هم او خواندی هم غیر او...

یکی نه او خواندی نه غیر او...

آن خط سوم منم

که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من

«شمس تبریزی»

خواندن و کنش سیاسی ارتباطی رفت و برگشتی با هم دارند، برای درک این ارتباط ابتدا باید بتوانیم دال‌های خواندن و کنش سیاسی را پردازش و مفهوم مدنظر متن را بر آن بار کنیم؛ چون زمانی که دو مفهوم را در کنار و در نسبت با یکدیگر بررسی می‌کنیم، لازم است که ابتدا سامان مناسبی برای آن‌ها تعریف شود.

خواندن

خواندن می‌تواند هر خواندنی باشد، اما زبان نوشتار کلید درک خواندن در نوشتار است، زبانی مکتوب که طبق قواعد مشخص و در نسبت‌هایی خاص، حروف و کلمات را به یکدیگر متصل و در نهایت برای صدور معنا و منظوری برای مخاطبان خود تلاش می‌کند.

خواندن روزنامه، سایت‌ها و مهم‌تر از همۀ این‌ها، کتاب خواندن از مصداق‌های مورد نظر در خواندن هستند. کتاب ازاین‌جهت مهم است که در اکثر مواقع دارای روش، اجماع و نتیجه است، برخلاف سایر نوشتارها که در بیشتر موارد کوتاه، دم‌دستی و فاقد دقت علمی لازم است.

کنش سیاسی

کنش سیاسی نیز برخلاف سده‌های پیش، امروز تنها در قالب انقلاب و یا لشکرکشی‌های شاهانه و یا در حول مفهوم حکومت خلاصه نمی‌شود، بلکه کنش سیاسی می‌تواند شامل بسیاری از ابعاد زندگی انسانی باشد. اعتراض‌های مدنی و سیاسی، شرکت در رأی‌گیری‌های سیاسی، شرکت در میتینگ‌های انتخاباتی و حتی حرکت‌های مسلحانه و بسیاری از نمونه‌های دیگر را می‌توان در ردۀ کنش سیاسی انسان‌های قرن جدید قرار داد.

خواندن به‌خودی‌خود کنش سیاسی نیست

این نکته را باید تأکید کنیم که خواندن به‌خودی‌خود کنش سیاسی محسوب نمی‌شود، میان  خواندن و کنش سیاسی به اندازۀ میلیون‌ها سال نوری و شاید از این سوی عالمِ نهایت به‌سوی بی‌نهایتِ عالم فاصله باشد؛ اما این دو مسئله در یک تقابل دوسویه بسیار نزدیک هم قرار دارند؛ خواندن همواره منجر به آگاهی می‌شود و این آگاهی مطالبات تازه‌ای را به همراه می‌آورد و مطالبات تازه کنش‌های سیاسی و اجتماعی را بر یک جامعه بار می‌کند. یک جامعه را در شرایط پیش از انقلاب متصور شوید؛ افراد جامعه برای همراه شدن و پیدا کردن توجیهاتی برای این همراهی رو به مطالعه می‌آورند. خواندن در جهت پر کردن جای خالی‌هایی پر از سؤال است که به طور معنادار در زمان‌هایی که حوادث سیاسی مهمی در جریان است افزایش می‌یابد؛ از سوی دیگر، پیش از وقوع رخدادهای سیاسی چون رأی‌گیری‌ها و انتخابات، گرایش مردم به مطالعه بیشتر می‌شود. از ویژگی‌های این روی‌آوری، مقطعی بودن آن است، به‌طوری‌که با گذر از آن رخداد و فروکش کردن تب‌وتاب‌ها، دیگر گرایشی به مطالعه به شدت پیشین دیده نمی‌شود؛ تیراژ بالای کتاب‌های سیاسی در دوران منتهی به انقلاب اسلامی ایران نمونۀ جالبی از این خواندن‌ها است، خواندنی که در نهایت به کنش انقلابی منتهی شد. هیجان انقلابی خاص آن دوران را باید نتیجۀ نوبت‌های چاپ بیست‌تایی با تیراژ پنج‌هزارتا دانست، امری که امروز در بهترین حالت تیراژها به دوهزار کتاب در نوبت‌های چاپ محدود می‌رسد، محدودیتی که نتیجۀ حضور اینترنت و ماهواره در ایران و بسیاری از نقاط جهان است.

از دیگر ویژگی‌های این مقاطع این است که مواد مطالعۀ این مقاطع نه لزوماً کتاب، بلکه به رسانه‌ها نیز اختصاص دارد، رسانه‌هایی اعم از روزنامه‌ها، شبکه‌های اجتماعی، سایت و ...

بنابراین، بگذارید این اصل مهم را نهایی کنیم، این نوع مطالعات پر هستند از تناقض و چندپارگی و نیز کم‌عمقی، اما خواندن و اندیشیدن، عمقی از جنس و به نهایت خودش دارد؛ این اصل، چندپارگی حقیقت کنش سیاسی را به همراه دارد.

خواندن و تعلیق تناقض

در ادبیات غرب به موجودات چندرگه یا پدیده‌های دارای چند خاستگاه، اصطلاحاً کایمِرا (Chimera) می‌گویند. کایمِرا از اسطوره‌های یونانی است؛ طبق افسانه، کایمِرا، سر شیر و بدن بز و دمی از سر مار دارد که از دهانش شعله بیرون می‌زند. کایمرا در زبان انگلیسی به معنای خیالی واهی است. حقیقت عمل، ویژگی کاملاً کایمرایی دارد که نقاب‌ها، لایه‌ها و خاستگاه‌های متفاوت و گاهاً متناقضی را در درون خود حمل می کنند.

در واقع برای اینکه بتوانیم «کنش سیاسی خوب» از نتیجۀ خواندن داشته باشیم، نیازمند این هستیم که تناقض‌ها را برای لحظه‌ای و شاید تا چند صباحی پس از عمل در حالت تعویق و تعلیق قرار دهیم؛ این تناقض ناشی از ذات جهان و حتی طبیعت است که برای یک عمل سیاسی خوب باید آن را تعطیل کنیم، به همین خاطر است که پس از هر عمل سیاسی خوب در این جهان چون «انقلاب» تناقض‌های معطل‌شده تا جمهوری پنجم فرانسه نیز کشیده می‌شوند، چراکه فقط می‌توان تناقص را تعطیل کرد و نه حذف.

اتحاد جماهیر شوروی، آمریکای قدرتمند و سرمایه‌دار، چین سوسیالیست و بسیاری دیگر از اعمال سیاسی بزرگ جهان همگی ناشی و نتیجۀ دست‌کاری در حقیقت اولیۀ خود هستند؛ به همین خاطر است که پس از دهه‌ها از گذشت انقلاب اسلامی ایران هنوز کسانی در پی بازگشت به حقیقت انقلاب اسلامی هستند، گروهی که احساس می‌کنند برخی از اهداف اولیه و اصیل انقلاب دچار فاصله و حتی رو به فراموشی رفته است.

چرک‌نویس‌ها و کنش‌های سیاسی جهان

لنین چاقو به دست، اندیشۀ مارکسیستی را عملیاتی ساخت؛ چاقویی که با پاره‌پاره کردن حقیقت کمونیسم مارکس و تعلیق تناقض‌های درونی اندیشۀ وی و انگلس، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را به همراه آورد و وارثش استالین، با قتل‌عام ۵ میلیون گولاگ (دهقانان ثروتمند) در جهت اشتراکی کردن و کلکتیویزاسیون و نیز به راه انداختن «تصفیه کبیر»، اعدام و تبعید دسته‌جمعی حدود ۲۰ میلیون انسان، سیبری را به جهنم دنیا بدل ساخت؛ اما این تناقض‌ها آن‌قدر نیرومند و جزئی از ذات اندیشۀ مارکس بودند که تا ۱۹۸۹ شوروی بزرگ را از پای درآوردند.

چین سوسیالیست نیز نمونۀ حقیقتی پاره‌پاره است که هر آن می‌تواند به سرنوشت برادر ناتنی خود دچار شود؛ چرک‌نویسی که فقط بخش کوچکی از اندیشۀ سوسیالیستی را خوانده و خوانشی ناقص و تکه‌تکه از سوسیالیسم را در خود دارد، کشوری با سبک و سیاق سوسیالیستی از نوع تک‌حزبی که هر روز ثروتمندان و سرمایه‌داران بیشتری تولید می‌کند؛ تناقضی که تعطیل شده است، آن هم به زور شمشیر و اعلام آمار رشد اقتصادی دورقمی!

لیبرال‌دمکراسی را می‌توان نمونۀ حقیقتی پاره‌پاره دانست که در نوع خود بسیار خاص است. لیبرالیسم با ذات نخبه‌گرایانه و دموکراسی که پر است از تناقض‌هایی به اندازۀ ۳ هزار سال؛ زمانی که افلاطون  از نقد و رد آن می‌گوید تا به قرن ۲۱ که تنها عنصر تحمیق آن بهترین عملکرد را در آمریکا دارد.

باید توجه داشت که نه دموکراسی، بلکه این خوی نخبه‌گرایانۀ سیاست عملی آمریکا است که آن را به «قدرت بزرگ» تبدیل کرده است؛ انتخاباتی به سبک الکترال که فقط رأی نخبه‌ها ذات اساسی آن را تشکیل می‌دهد؛ قدرت تحمیق رسانه‌ای به اندازه‌ای ‌نیرومند است که متأسفانه دامن سایر نقاط جهان را نیز گرفته است، به‌طوری‌که با شُویی که اوباما در تلویزیون و مراسم اجرا می‌کند، تصویری سطحی از دموکراسی که وجود خارجی جز یک اسم ندارد را در یک قاب غیرقابل لمس نشان می‌دهد. اینجاست که به قدرت خوانش‌های رسانه‌ای پی می‌بریم و اینجاست که فاصلۀ پرناشدنی میان خواندن کتاب‌ها و حقیقت آن‌ها با واقعیت عملی و سیاسی‌ای سیاست‌مداران خود را نشان می‌دهد.

این نقص پرشدنی نیست

پس چه باید کرد؟ اگر نمی‌شود بدون اینکه حقیقت اندیشه را پاره‌پاره کرده و تناقض‌های ذاتی را به تعویق انداخت و وارد عمل سیاسی شد، چگونه باید به جهانی بهتر امیدوار بود؟ شاید آگاهی از جنس سقراطی بتواند در این زمینه راه‌گشا باشد، اینکه «بدانیم که نمی‌دانیم» و در جهت این دانستن شتاب‌زده عمل نکنیم . خواندن کتاب در طولانی‌مدت در اولویت است، چراکه تصویری دقیق‌تر از حقیقت را ارائه می‌دهد.

زمانی که تاریخ و سیاست بخوانیم، لازم نیست از  نامزد سیاسی شهرمان در مورد اینکه تفکرات چپ دارد یا راست سؤال کنیم، کافی است تا به تعداد کمی از سخنانش گوش دهیم تا متوجه شویم که رأی دادن و انتخاب وی چگونه می‌تواند بر زندگی فقیرانه یا سرمایه‌دارانۀ ما تأثیر بگذارد.

آگاهی از ندانستن می‌تواند پایان جهل و آغاز آگاهی ما باشد؛ و آگاهی از خلأ پرناشدنی خواندن و کنش سیاسی می‌تواند ما را به‌سوی عمل سیاسی خوب هدایت کند، عملی که تناقض‌ها و پارگی‌های کمتری دارد؛ کافی است با اعتراف به جهل و مهم‌تر از همه آگاهی خود، در هر جایگاهی که هستیم، زیاد بخوانیم و با مطالعه عمل کنیم.