شناسهٔ خبر: 49425 - سرویس دیگر رسانه ها

زندگی «چه‌گوارا» به روایت برادرش

بسیاری معتقدند به اندازه کافی مطلب و کتاب درباره «ارنستو چه‌گوارا» نوشته شده است.کسانی که با او جنگیدند از جمله «فیدل کاسترو» خاطراتی از او منتشر کردند و حتی زندگینامه‌ وی توسط «جون لی آندرسون»، گزارشگری که محل دفن جسد او را یافته بود وارد بازار کتاب شد. در این میان «خوان مارتین چه‌گوارا» کتابی درباره خود و برادرش نگاشته که خواندنش خالی از لطف نیست.

زندگی «چه‌گوارا» به روایت برادرش

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  از دیدگاه «آندرسون» هر جا سخن از شورش یا مقاومت به میان می‌آید تصویر وی به اذهان می‌آید. تصویر قهرمان انقلابی بولیویایی که «سان ارنستو» نام داشت. هنوز میل سیری‌ناپذیری برای شناخت فردی وجود دارد که نامش بر روی تیشرت‌ها و پوسترهای فراوانی در دنیا حک می‌شود.
 
 «ارنستو چه‌گوارا» یا «اِل چه» پانزده ساله بود که برادر کوچک‌ترش، «خوآن مارتین» به دنیا آمد. در همین سن قرار بود اولین ماجراجویی خود را آغاز کند. در آغاز با دوچرخه، سپس با موتورسیکلت و در نهایت با کشتی از «مکزیک» به «کوبا» سفر کرد تا آتش انقلاب این کشور را بیفروزد.
 
«خوآن مارتین» درباره برادرش گفته بود: «برادر «چه» بودن موضوع بی‌اهمیتی نیست.» این دو برادر در خانواده‌ای به دنیا آمدند که پر از روشنفکران و متفکرین ضد نظام بود و برای گذران زندگی وابسته به زمین‌های خود بودند. در این میان فرزندان خانواده طبق علاقه خود به پدر یا مادر تقسیم‌بندی می‌شدند. در این میان برادران علاقه خاصی به مادر خود داشتند.
 
توصیفات برادر از خانه و کاشانه نیز جالب است. او پدرش را مردی بلندپرواز می‌دانست که برای رسیدن به آرزوهایش توان ذخیره پول را نداشت؛ شاعری که شعر نمی‌گفت. مادرش زنی قدرتمند و راهنمایی مهربان بود و وقتی «خوان مارتین» ده ساله بود در تظاهراتی خیابانی دستگیر شده بود.
 
«خوآن مارتین» می‌گوید: « «چه‌گوارا»ی جوان با کتاب به سرویس بهداشتی می‌رفت و هر گاه از او درخواست می‌شد بیرون بیاید بخش‌هایی از نوشته‌های «گوستاو فلوبر»، «الکساندر دوما»، و «چارلز بودلر» را بلند و به زبان فرانسوی می‌خواند. او توان تحمل بی‌عدالتی را نداشت. همیشه به من می‌گفت: «کار کن، درس بخوان، و چیزهای جدید بیاموز.» در عین حال همیشه برای من شعر می‌خواند.»
 
موضوعی که کتاب را جذاب می‌کند این است که «خوآن مارتین» اعلام می‌کند همیشه زیر سایه برادرش قرار داشته است. «هیچ‌وقت نتوانستم از سایه او بگریزم.» توضیح «خوان مارتین» از سایه بزرگی که زیر آن قرار داشت. وی تحصیل رها کرد و به انقلابیون پیوست. خود وی می‌گوید هشت سال را در زندان‌های مختلف سپری کرده است. اما بسیار خوش‌شانس بود که در نهایت آزاد شد.
 
روزی خانواده آنان در «آرژانتین» یک تماس تلفنی از «چه» در «هاوانا» دریافت می‌کنند و از آنان دعوت می‌شود در جشن پیروزی انقلابیون شرکت کنند. پدر از این ماجرا جلوگیری می‌کند. این در حالی بود که برادر کوچک‌تر هیجان زیادی برای انجام این سفر داشت.
  
او نام خانوادگی خود را تغییر داد زیرا نسبت با مردی به نام «چه‌گوارا» جان او را در خطر قرار می‌داد. البته به خاطر دارد روزی یکی از افسران زندان به ملاقات او آمده و شهامت برادرش را ستایش کرده بود.
 
برادر 74 ساله «ارنستو چه‌گوارا» در قرن 21 نیز نظرات جالبی دارد اما باید پذیرفت که بخش اعظمی از عقاید وی تحت تأثیر برادر بزرگ‌تر قرار دارد.
 
اگر دوست دارید کتابی متفاوت از زندگی انقلابی اهل «بولیوی» بخوانید این اثر بهترین انتخاب است. کتاب از زاویه دید برادر به خواننده توضیح می‌دهد که «چه‌گوارا»ی برادر چگونه به یک قهرمان انقلابی تبدیل شد. آن هم از زاویه دید فردی که «چه» را در وهله اول برادر خود و نه یک انقلابی می‌شمارد.