فرهنگ امروز/ علی فرهمند:
سینمای امروز ایران اگر برای ایرانیها چیزی در چنته نداشته باشد، برای آن طرف آب، به شدت جذاب است. دلیل این جذابیت را در مقالهای تحت عنوان «ملّت بدون نقد، نقد بیملت» به تفصیل توضیح دادهام١؛ امّا در کل، شگفتی غرب نسبت به سینمای ایران در این سالها خبر از سوادنداشتن کافی فیلمساز ایرانی و تلقی نوآوری از جانب منتقدان خارجی (غربی) است و پربیراه هم نیست که این بلبشوی تصویری را موج تازهای برشمارند. عنصر تکرارشونده این –بهاصطلاح- موج هم نعره و عربدهکشی است؛ هرچند این موتیف، نشان از حالِ بد مردمان سرزمینم دارد ولی سینما جای بهتصویرکشیدن خامِ روحیات آدمی نیست. سینما گزارهای از واقعیت نیست. سینما مدیومی است برای بیانِ نمایشی موقعیتهای واقعی یا غیرواقعی.
آبادی مفتی: در یک درام مدرن، خردهپیرنگها باید در راستای خلق فضا، موقعیت و صدالبته برای رسوخ به درون شخصیت استفاده شوند. اولا باید گفت که «مفتآباد» درام مدرن نیست و حتی اگر از الگوی خردهپیرنگ استفاده کند، مسئله و دغدغه مدرن ندارد. در واقع هیچ رخدادی در داستان معلول یک پدیده مدرن نیست و استفاده از الگویی شبیه به خردهپیرنگ، صرفا به خاطر ناتوانی در نگارش یک درام کلاسیک است. ثانیا خردهپیرنگها نیز دارای آغاز، میانه و انتها هستند و معمولا برای نزدیکی به شخصیت استفاده میشوند. خب حالا کدامیک از این داستانکها، بهطور کامل روایت میشوند و کدامیک، ما را به یک کاراکتر نزدیک میکند؟ داستانک ابتدایی که ماجرای دعوای همسایهها با «سالار» و بعد خبر بهکمارفتن اوست، چه کارکردی در داستان دارد؟ ماجرای رابطه تلفنی «ایرج» با همسر «رسول» چطور؟ ماجرای اسیرکردن دختر معتاد و گزافهگوییها و داستانک مرگِ سرباز چطور؟ کدامیک از این رخدادهای بیفرجام، تماشاگر را با حداقل یکی از کاراکترها آشنا میکند؟ تجمع این داستانکهای ناتمامی که بین راه رها میشوند، تنها برای سرگرمکردن تماشاگر برای نشاندادن یک موقعیت روبهزوال نیست؟ بنابراین هرکس که ادعا کند این شبهداستانها، پیرنگ هستند، ادعایی از روی ناآگاهی و حرف «مفت» است. فیلم «مفتآباد» دارای هیچ پیرنگی نیست و حتی اتصال صحنه اول و آخر فیلم (ماجرای سرقت موتور) صرفا برای این است که فیلم پایانی نسبتا منسجم داشته باشد و از آنجا که درامی در دسترس نیست که اوج و فرودی داشته باشد، چه بهتر که اینگونه بتوان تماشاگر را گول زد؛ وگرنه مگر مسئله اصلی فیلم و این همه دادوبیداد، مسئله سرقت موتور «سالار» بوده است؟
مفتتر از آبادی: اصرار فیلمنامهنویس/ کارگردان از بهکاربردن صحنههای داخلی با نماهای بسته چیست؟ تمرکز صرف بر موقعیت مکانی و تزریق عناصری قابل تأویل به منظور تشبیه مکانِ نمایشی با جامعه واقعی؟ اگر کسی با این شیوه ابتدایی میتوانست از این دست حرفهای بزرگ بزند، مطمئنا تا به حال فیلمهای زیادی ساخته شده بود. منبع تغذیه این فیلم، فاجعهای دیگر است که دقیقا از همین الگو برای حرفهایی بزرگتر از ملات داستانیاش استفاده کرده و به نتیجه نرسیده است: «ابد و یک روز». لااقل آن فیلم با تمام ضعفهای چشمگیرش، در تکنیک تماشاگر را آزار نمیداد اما این یکی تدوینش چشم را مدام میزند و گویی برای ندیدن ساخته شده. برای مثال در یکی از صحنههای انتهایی فیلم، «رسول» (سجاد افشاریان) در پسزمینه تار و «ایرج» در مرکز تصویر (در محدوده وضوح) قرار دارند. دوربین پس از اتمام حرفهای «ایرج» باید مخاطب را متوجه حرفهای «رسول» کند که این امر با یک «فوکوس نرم» (سافتفوکوس) به راحتی انجام میشد، اما فیلمبرداری ناشیانه باعث شده پس از حرفهای «ایرج» شاهد پرشی در همان صحنه با عمق میدان باشیم تا «رسول» بتواند حرف بزند. اصولا پرشهای تدوینی در فیلم کم نیستند و نمیتوان برایشان اصطلاح «جامپکات» را استفاده کرد زیرا «جامپکات» دارای معنا و مفهومی است و در موقعیتهایی خاص استفاده میشود؛ نه در ابتدای فیلم که حتی نمیدانیم دعوا سر چیست؟ هرچند تا آخر هم متوجه نخواهیم شد که این داد و هوار به خاطر چیست! تنها باید به زور این مسئله را متوجه شویم که فیلم نشان از جامعهای دارد که همه به هم میپرند و از قضا، چاه دستشویی هم گرفته است!
مفتآباد: باید فاتحه فیلمی را خواند که در لحظات پرتنش، تماشاگر را از سر تصنعیبودن موقعیت به خنده میاندازد و در لحظاتی که کاراکترها قصد بذلهگویی دارند، مخاطب دیالوگها را پس بزند. این اتفاقی است که برای فیلم «مفتآباد» میافتد. نه مسئله دارد و نه قادر است از لابهلای داستانکهایش، مسئله و معضل بیرون بکشد و نه اصلا چیزی برای بهتصویرکشیدن دارد. کاملا مشخص است که کارگردان خود را به تدوینگر و فیلمبردار سپرده و پشت ناآگاهی به مثابه نوآوری پنهان شده است. رخدادهای تصنعی فیلم گاهی از خنده فراتر میرود و گویی به شعور تماشاگر توهین میکند. برای مثال از شمایل «امیر» پیداست که به شدت معتاد است و ما این را با یک نگاه متوجه میشویم؛ امّا برادر «امیر» در ابتدای فیلم از او میپرسد که آیا او سیگاری است؟ جالب اینجاست که پس از اینکه متوجه میشود «امیر» به شیشه اعتیاد دارد، با خیال راحت میرود و سیگار میکشد؛ گویی ناراحتیاش تنها به خاطر «سیگار» بوده و نه اعتیاد به «شیشه»! اکثر رخدادهای داستان به همین اندازه سادهلوحانه است. «مفتآباد» همانطور که از نامش برمیآید، حرف قابل عرضی ندارد؛ و کاش اگر این فیلم ضعیف، درس عبرتی برای فیلمسازش نباشد، لااقل عبرتی باشد برای «برزو ارجمند» که راه همان کمدی را در پیش بگیرد.
پینوشت:
[١] چاپشده در شماره ١١٧ مجله «آزما»