فرهنگ امروز/ به نقل از شرق؛
روایتی تئاتری از یک قیام
قیام دکابریستها یکی از قیامهای مشهور تاریخ روسیه است. قیامی علیه سلطنت و سازوکار آن که با هدف تغییر در سازوکارهای حکومتی روسیه قرن نوزدهم و ایجاد تغییراتی بنیادین در جامعه آن روزگار انجام و البته سرکوب شد، اگرچه تاثیر خود را بر آینده روسیه بهجا گذاشت. لئانید زورین، نویسنده روس، در نمایشنامه «دکابریستها» که با ترجمه آبتین گلکار در نشر ماهی منتشر شده، این قیام را دستمایه قرار داده است. نمایشنامهای که همانطور که در مقدمه مترجم آمده «از نخستین نمونههای تئاتر مستند روسی است» و در سال ١٩٦٧، همزمان با پنجاهمین سالگرد پیروزی انقلاب روسیه، روی صحنه رفته است. در این مقدمه درباره ویژگی این نمایشنامه و نحوه نگارش آن میخوانیم: «زورین در اثر خود با تکیه بر منابع مکتوبی مانند اسناد بازجوییها و شهادتهای شورشیان، کتابهای تاریخی، خاطرات افراد، روزنامهها و مجلات و ... کوشیده است شکلگیری محفلهای دکابریستها و قیام و فرجام کار آنان را تا حد امکان نزدیک به واقعیت بازسازی کند. نکتهی جالب توجه آن است که تقریبا در تمام طول نمایش ما فقط شنوندهی بحثهای میان شخصیتها هستیم و کمتر شاهد وقایعی میشویم که در نگرشهای سنتی به تئاتر بسیار دراماتیکتر شمرده میشدند. مثلا کل ماجراهای روز چهاردهم دسامبر ١٨٥٢ (سرپیچی واحدهای شورشی، قتل کنت میلارادویچ، سرکوب شورشیان و...) صرفا در قالب یک گزارش رسمی کوتاه به اطلاع خواننده و بیننده میرسد، درحالیکه بحثهای مربوط به تدارک این قیام و اختلافنظر رهبران آن تقریبا تمام پردهی اول نمایش را به خود اختصاص میدهد. این نزدیکی به دیدگاههای تئاتری برتولت برشت بهروشنی نشان میدهد که هدف نویسنده بیش از آنکه بازسازی تاریخ و دادن اطلاعات تاریخی به مخاطب باشد، ترغیب مخاطب به تفکر دربارهی وقایع روی صحنه و سنجش مواضع و ایدههای شخصیتهاست.» در مقدمه مترجم همچنین اطلاعاتی درباره قیام دکابریستها و پیشینه آن و زمینههای تاریخی که منجر به این قیام شده و تاثیر آن بر جنبشهای آزادیخواهانه دیگری که بعد از این قیام در روسیه به راه افتاد، داده شده است. از جمله اشاره شده است به اینکه «آلکساندر هرتسن، نویسنده و اندیشمند بزرگ روس، که در زمان قیام دکابریستها سیزدهساله بود، در همان زمان به همراه دوست خود، نیکالای آگاریوف، در تپههای وارابیوف، در چشماندازی به تمام مسکو سوگند یاد کردند که انتقام دکابریستهای اعدامشده را بگیرند و تا پایان عمر نیز به سوگند خود وفادار ماندند.» نمایشنامه «دکابریستها» در مجموعه «تئاتر و تاریخ» چاپ شده و ششمین کتاب این مجموعه است. مجموعهای که نمایشنامههایی در آن جا میگیرند که داستانشان پیرامون یک واقعه تاریخی شکل گرفته و یا شخصیتهای اصلیشان شخصیتهای واقعی باشند.
بولگاکف و استالین
هفتمین کتاب مجموعه «تئاتر و تاریخ» نشر ماهی، نمایشنامهای است به نام «آقای نویسنده و همکارش»، نوشته جان هاج، که با ترجمه نازنین دیهیمی و مهدی نوری به چاپ رسیده است. میخائیل بولگاکف، نویسنده روس، و استالین شخصیتهای اصلی این نمایشنامه هستند و داستان نمایشنامه در روسیه دوران استالین اتفاق میافتد. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این نمایشنامه درباره آن میخوانیم: «در سالهای وحشت استالینی، شبی زنگ تلفن خانهی میخائیل بولگاکف، نویسنده شهیر، به صدا درمیآید و مردی از آنسوی خط ماموریتی ویژه به او میدهد. بولگاکف مامور میشود به مناسبت شصتمین سال تولد استالین نمایشنامهای دربارهی سالهای جوانی او بنویسد. آقای نویسنده و همکارش داستان همکاری نافرجام و اندوهبار استالین و بولگاکف است، داستان رابطهی روشنفکر و قدرت.» مبنای این نمایشنامه، چنانکه هاج در یادداشتی که پیش از مقدمه کتاب آمده اشاره کرده و در مقدمه توضیحات بیشتری درباره آن داده است، واقعی است و انگیزه نوشتهشدن آن فیلمنامهای بوده که جان هاج در سال ٢٠٠٧ سفارش آن را گرفته است. این فیلمنامه درباره استالین جوان بوده است. هاج حین تحقیق برای نوشتن این فیلمنامه درمییابد که «در سال ١٩٣٨، میخائیل بولگاکف تلاش کرده نمایشنامهای دقیقا با همین موضوع، یعنی جوانی استالین، بنویسد.» هاج در ادامه مینویسد: «باید اعتراف کنم چیز زیادی دربارهی بولگاکف نمیدانستم. اما بعد از خواندن تعداد زیادی از نمایشنامهها و رمانهایش، و همزمان مطالعهی بیشتر دربارهی وقایع سالهای ١٩٣٧ و ١٩٣٨ در اتحاد جماهیر شوروی، کل این ماجرا به نظرم بسیار جذاب آمد.» هاج در مقدمهای که بر نمایشنامه خود نوشته به موقعیت بغرنج بولگاکف در برابر پیشنهادی که استالین به او داده پرداخته است و به اینکه در آن شرایط هولناک حاکم بر روسیه دوران استالین، چرا بولگاکف راهی نداشته است جز پذیرش اینکه نمایشنامه مزبور را بنویسد. در بخشی از این مقدمه میخوانیم: «بولگاکف چارهای نداشت جز اینکه نمایشنامهای بنویسد مثل همانی که سر آخر تحویل داد. نزدیکانش دستگیر شده بودند، حتی همسرش یلنا. ولادیمیر مایاکوفسکیِ شاعر را به خودکشی واداشته بودند (یا شاید هم به قتل رسانده بودند). شاعری دیگر اوسیپ ماندلشتام، عملا بابت نوشتن یک شعر به کام مرگ رفته بود. بازیگر و نوآور عرصهی تئاتر، فسِوولد میرهولد، ممنوعالکار، دستگیر و سرانجام تیرباران شده بود... وحشت بیامان میتازید. دادگاههای نمایشی، جنون، هراس و ترس بیمارگونه بدل به پسزمینهی زندگی روزمره شده بود. با تمام این اوصاف، هرقدر هم که بولگاکف شجاع (یا به قول خودش کلهخر) میبود، باز باید به همسرش فکر میکرد. هرگونه سرکشی و تمرد میتوانست یلنا را هم به نابودی بکشاند، حتی شاید پیش از خود او...».
نمایشنامه «آقای نویسنده و همکارش» اولینبار در بیستوپنجم اکتبر ٢٠١١ در سالن کاتِسلو نشنال تئاتر لندن روی صحنه رفته است. این نمایشنامه در سال ٢٠١٢ جایزه لارنس اولیویه را از آن خود کرده است.