شناسهٔ خبر: 51049 - سرویس دیگر رسانه ها

چگونه می‌توان شعر ساخت؟

متن زیر به بهانه درگذشت مدیا کاشیگر (١٣٩٦-١٣٣٥) نوشته شده است.

فرهنگ امروز/ نادر شهریوری (صدقی):

ولادیمیر مایاکوفسکی (١٨٩٣-١٩٣٠) در سال ١٩١٣ به هنگام بازگشت از ساراتف به مسکو عاشق ماریا دنیسووا می‌شود و برای آنکه عشق خود را به ماریا که در همان کوپه قطار سفر می‌کرد بیان کند، این شعر را برایش می‌سراید: «اگر بخواهید / تن رها می‌کنم / همانند آسمان/ رنگ در رنگ/ اگر می‌خواهید/ حتی از نرم نرم‌تر/ می‌شوم/ مرد/ نه/ ابری شلوارپوش می‌شوم.»١ اگرچه ماجرای عشق و عاشقی مایاکوفسکی یک هفته‌ای بیشتر دوام نمی‌آورد اما بعد از هجده ماه از این عشق‌ِ کوتاه، شعری بلند به دنیا می‌آید با عنوان «ابر شلوارپوش». به نظر مایاکوفسکی «شعر از جایی آغاز می‌شود که غرضی است و تمایلی و آهنگی»٢ تا شاعر چون زمزمه‌ای از میان شعرهای خویش بگذرد. ایلیا ارنبورگ، نویسنده فرانسوی روس‌تبار گفته بود مایاکوفسکی شگفت‌زده‌اش می‌کند. به‌راستی نیز مایاکوفسکی پرشگفتی بود زیرا می‌خواست زندگی‌اش را بسراید و آن را به شعر بدل کند: در ١٢ سالگی تفنگ پدرش را می‌دزدد و آن را به انقلابیون می‌رساند تا در تحقق انقلاب ١٩٠٥ موفق شوند. بعد از مرگ پدر در ١٩٠٦ با مادر و خواهرش به مسکو می‌رود، آنگاه به بلشویک‌ها می‌پیوندد و سال بعد به جرم همدستی در فرار زنان زندانی به زندان می‌افتد. در آنجا اما فرصت می‌یابد تا به مطالعه آثار کلاسیک ادبیات و به‌ویژه ادبیات روسیه بپردازد. ماحصل زندگی مایاکوفسکی در آستانه بیست‌سالگی چنین است: «سه بازداشت، بیش از یک سال زندانی سیاسی، زدگی از شعر و تلاش برای نقاشی... و ناگهان برخوردی‌ با داوید بورلیک در مدرسه هنرهای زیبای مسکو، برخوردی که اندکی بعد، در گریز مشترکشان از اجرای جزیره اموات از آثار راخمانینوف و ملال صورتی موسیقی رسمی، آن دو را به درددل‌گفتن به خشم و ابراز ملال از همه هنر کلاسیک می‌کشاند.»٣
ملال از هنر کلاسیک را که در ملال از کلاسیک‌ها نمود می‌یابد می‌توان به‌نوعی بیزاری از کهنگی تلقی کرد. این ملال و بیزاری خود را در بروز فوتوریسم یا آینده‌گرایی نشان می‌دهد، «مکتبی که می‌خواست با ساختن واژه‌های نو و بهره‌گیری از جادوی آواها، در زبان شعر انقلاب کند.»٤ عنوان نخستین مانیفست فوتوریسم «سیلی بر گوش ذوق عامه»٥ است. مایاکوفسکی از جمله امضاکنندگانش بود. در عالم شعر و ادبیات فوتوریست‌ها می‌خواستند با خارج‌کردن کلاسیک‌های باشکوه همچون بایرون، ‌پوشکین، داستایفسکی، تولستوی و... از کشتی زندگی معاصر فی‌الواقع طرحی نو درافکنند. فوتوریسم نیز برای مایاکوفسکی درعین‌حال وسیله‌ای بود که می‌خواست با آن شعری تازه بسراید و یا چنان‌که می‌گفت در شعر انقلاب کند. اما آنچه مایاکوفسکی را به سرودن شعر می‌کشاند، دردی ملموس و واقعیتی مشخص بود که نه در استعاره می‌گنجید و نه در مقیاس فضیلت‌های یونانی و نه در شکوهمندی کلاسیک، بلکه واقعیت مشخص نزد مایاکوفسکی، گذشته از جنبه‌های عشقی زندگی‌اش، غریو ناخودآگاه جامعه‌ای بود که شاعر با حساسیت‌های ویژه خویش گمان می‌کرد که در حال انفجار است که فی‌الواقع نیز در حال انفجار بود.
از آن پس زبان شاعر شکلی دیگر به خود می‌گیرد و لاجرم مهیای تغییر کیفی یا انقلاب در زبان شعر می‌شود: کنایه به جای استعاره می‌نشیند، بیشتر دال‌ها خود دال‌هایند. صریح، رک، برنده که اگرچه طنز آن سراسر شعر را به بازی می‌گیرد اما تمامی تلاش شاعر آن می‌شود که شعرش شکوهمند نشود و زبان تند و تیزش به سوی حماسه میل نکند. شاعر فوتوریست با هر شکوهی که کلاسیک‌ها و گذشته را تداعی می‌کند مخالف است. «مرا چه کار با فاوست / با خرامیدنش بر پارکت آسمان/ دست در دست مفیستو / سوار بر موشک آتش‌بازی/ من میخ کفشم/ از هر تراژدی گوته/ دردناک‌تر است.»٦ بدین‌سان زبان شعر مایاکوفسکی شدیدا محاوره‌ای می‌شود و لحن زبان عادی و گفت‌وگو به خود می‌گیرد. شاعر همچنین تصویرپردازی‌های نو می‌آفریند و وزن و ریتم و طنین تازه به آنها می‌دهد. واژه «ساختن» در مایاکوفسکی اهمیتی مرکزی دارد. ساختن را می‌توان به معنای «صنعت» و «مهندسی» نیز در نظر گرفت. این واژه‌ها آن‌گاه بهتر درک می‌شوند که به ایده‌های فوتوریستی مایاکوفسکی پیوند می‌خورند. از نظر مایاکوفسکی شعر نیز نوعی صنعت و حتی پیچیده‌ترین آن است: «شعر صنعت است، دشوارترین صنعت‌ها، پیچیده‌ترین صنعت‌ها اما با این همه صنعت.»٧
انقلاب نیز از نظر مایاکوفسکی برخلاف تصور مسیانیکی بنیامین از انقلاب فی‌الواقع نوعی صنعت است که می‌توان آن را ساخت و به تعبیری دقیق‌تر طراحی – مهندسی- کرد. انقلاب از نظر بنیامین به‌نوعی در جهت کشف عناصر اسطوره‌ای گذشته برمی‌آید تا آن را به تاریخ تبدیل کند. زیرا با برکندن عناصر اسطوره‌ای در گذشته - کلاسیک‌ها- می‌توان به جنبش تاریخیِ بحران، همچون فورانی رستاخیزگونه، شتاب بخشید. درحالی‌که با نگاه فوتوریستی مایاکوفسکی ساختن دنیایی نو به مدد پیچ، پول، ماشین، رادیو و هر تکنولوژی پیشرفته‌ای میسرتر است. «رویاهای خودم/ در آن برآمد، جان گرفت/ مبارزه/ برای ساختن/ به جای سبک/ محاسبه جدی/ پیچ و پول.»٨ مایاکوفسکی میان رشد تکنولوژی و گسترش انقلابات همواره رابطه‌ای مستقیم پیدا می‌کند.
از نظر مایاکوفسکی، سوسیالیسم برآمده از انقلاب اکتبر نیز به‌واقع نوعی صنعت جدید است که به وسیله طراحی امکان تحقق پیدا کرد. مایاکوفسکی در سوسیالیسم بنای ساختمانی نو را می‌بیند که یکسره در سیطره ایده فوتوریستی است. مایاکوفسکی با این ایده خود انقلاب را از همان ابتدا می‌فهمد. «...مایاکوفسکی انقلاب را از همان اول فهمید و قبول کرد، ساختمان جامعه سوسیالیستی فقط شگفت‌زده‌اش نمی‌کرد. یکسره درگیر این ساختمان بود.»٩
درباره عباراتی همچون «ساختمان سوسیالیسم»، «بنای نوین سوسیالیسم» که تا دهه‌ها بعد از انقلاب اکتبر ١٩١٧ به عباراتی رسمی در پروپاگاندای دولت‌های سوسیالیستی بدل شده بود می‌توان تاملی جدی کرد.*
این عبارات اگرچه اشاره به شکل گرفتن دنیای جدید و یا ساختمانی نوین می‌کند که ماهیتا با دنیای گذشته تفاوت دارد اما به یک تعبیر می‌توان در عباراتی این‌چنین ردپای فوتوریست‌ها و در راس آنها، شاعر فوتوریست روسی، مایاکوفسکی، را مشاهده کرد.**
به زندگی مایاکوفسکی بازگردیم. مایاکوفسکی پرشگفتی، او که می‌خواست زندگی‌اش را بسراید. اما سرودن زندگی به صورت شعر- تحقق این ایده رمانتیک- چندان کار ساده‌ای نبود. بااین‌حال یک زندگی هرچقدر روزمره و به تعبیر فوتوریستی هرچقدر کهنه، چه‌بسا با مرگی متفاوت بتوان آن را به شعری بدل کرد. خودکشی وی در ٣٧ سالگی آخرین شعری بود که مایاکوفسکی سرود.*** شاید  مرگ – خودکشی- مایاکوفسکی پاسخی باشد به اینکه چگونه می‌توان شعر ساخت؟ «اما من / خودم/ خودم را در هم شکسته‌ام/ با قدم‌زدن/ بر گلوگاه شعرم.»١٠
پی‌نوشت‌ها:
* اگرچه فوتوریسم در ادبیات ظهور پیدا کرد اما فوتوریسم در عرصه سیاست و اقتصاد خود بحثی جداگانه است، بسیاری سیاست‌های دولت برآمده از انقلاب اکتبر را سیاستی فوتوریستی تلقی می‌کنند. به یک معنا سیاست جدید اقتصادی با عنوان نپ (Nep) با نگاهی فوتوریستی تدوین گردید تا در اقتصاد و سیاست طرحی نو افکنده شود.
** افلاطون در مدینه خود جایی برای شاعران در نظر نمی‌گیرد. این گفته افلاطون هنوز در خاطره‌ها مانده است که «شاعران بسیار دروغ می‌گویند.» بااین‌حال شاعران در مقام غیب‌بین گاه از چنان قدرتی برخوردارند که آینده را پیشگویی کنند.
*** «و قایق عشق/ بر صخره زندگی روزمره در هم شکست»، شعر به‌جامانده در کنار جسد مایاکوفسکی.
١، ٢، ٣، ٤، ٥، ٦) ابر شلوارپوش، مایاکوفسکی، مدیا کاشیگر
٧) چگونه می‌توان شعر ساخت، مایاکوفسکی، مصطفی رحیمی
٨) مایاکوفسکی، ویکتور تراس، محمد مختاری
٩، ١٠) مایاکوفسکی، ایلیا ارنبورگ، مدیا کاشیگر

روزنامه شرق