شناسهٔ خبر: 51764 - سرویس دیگر رسانه ها

نگاهی به کتاب تاریخ‌نگاری ادبیات معاصر ایران

میرعابدینی تاکید می‌کند که به مرحله تازه‌ای در تاریخ ادبیات‌نگاری زبان فارسی رسیده‌ایم و آن درک «ضرورت تألیف تاریخ جامع ادبیات معاصر» است. او با اشاره به اینکه معمولا این قسمت از ادبیات فارسی نادیده گرفته شده چنان‌که انگار ادبیات معاصر انحرافی از ادبیات غنی کلاسیک ایران بوده است، به این موضوع اشاره می‌کند که اتفاقا ادبیات معاصر ادامه طبیعی و منطقی ادبیات کلاسیک است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ گرچه تاکنون آثار و مقالات زیادی درباره ادبیات معاصر ایران به چاپ رسیده، اما می‌توان گفت جای اثری که به تاریخ شعر و داستان‌نویسی معاصر فارسی بپردازد خالی بوده است. به‌تازگی اما کتابی با عنوان «سرگذشت تاریخ‌نگاری ادبیات معاصر ایران» نوشته حسن میرعابدینی در نشر نو به‌چاپ رسیده که می‌توان آن را تلاشی برای پرکردن این جای خالی دانست. میرعابدینی تا پیش از این غالبا با تحقیقاتش درباره داستان‌نویسی معاصر فارسی و به‌ویژه کتاب «صدسال داستان‌نویسی ایران» شناخته می‌شد. حالا او در اثر تازه‌اش، گزارشی از مقالات و آثار پژوهشی موجود در زمینه ادبیات معاصر ایران ارائه داده و به ارزیابی این آثار و مقالات پرداخته است. میرعابدینی در بخشی از مقدمه کتاب نوشته: «از آغاز ورود به روزگار نو، از دوره بیداری و نهضت مشروطه به این‌سو، در بازشناسی و معرفی ادبیات کلاسیک، کارهای بسیار انجام شده است، از تصحیح انتقادی آثار و چاپ منتخباتی از آنها گرفته تا بررسی‌ها و تاریخ‌نگاری‌های ادبی.
در مراکز مطالعاتی و دانشگاهی نیز، این ادبیات همواره موضوع تدریس و پژوهش بوده است. اما به ادبیات و به‌خصوص نثر معاصر توجه چندانی نشده است؛ درحالی‌که تنوع محتوایی و صوری آثار پدیدآمده در دوره معاصر آن را به دوره‌ای مهم از تاریخ ادبیات ایران تبدیل کرده است. یکی از راه‌های معرفی ارزش‌های ادبیات معاصر نگارش تاریخ آن است. ادبیات معاصر، از نظر کمی و کیفی، به جایی رسیده است که ضرورت دارد جست‌وجوهای بیشتری در علل و اسباب پیدایش آن صورت گیرد و، در پرتو پژوهش‌های تازه، تاریخ‌های نوشته‌شده درباره آن بازنگری شود.»
میرعابدینی در ادامه تاکید می‌کند که به مرحله تازه‌ای در تاریخ ادبیات‌نگاری زبان فارسی رسیده‌ایم و آن درک «ضرورت تألیف تاریخ جامع ادبیات معاصر» است. او با اشاره به اینکه معمولا این قسمت از ادبیات فارسی نادیده گرفته شده چنان‌که انگار ادبیات معاصر انحرافی از ادبیات غنی کلاسیک ایران بوده است، به این موضوع اشاره می‌کند که اتفاقا ادبیات معاصر ادامه طبیعی و منطقی ادبیات کلاسیک است.
میرعابدینی «تدوین منابع اطلاعات» را از نخستین اقدامات لازم برای تألیف تاریخ ادبیات معاصر دانسته است. چراکه با این اقدام می‌توانیم از حد و حدود تحقیقات انجام شده مطلع شویم و چشم‌انداز گسترده‌تری پیش‌روی پژوهشگران قرار دهیم. او منبع اطلاعات را شامل مواردی مثل «کتاب‌شناسی‌ها»، «فرهنگ‌ها» و «مقاله‌نامه‌ها» دانسته است. میرعابدینی ضمن توضیح هریک از این موارد نوشته: «برداشته‌شدن این گام‌های اولیه محققان را برای طی طریق در مسیر صعب‌ نوشتن تاریخ ادبیات معاصر آماده می‌سازد. اما، برای شروع هر تحقیقی مرور پیشینه تحقیق بسیار مهم است. از این‌رو، کتاب حاضر با هدف ارائه گزارشی از کتاب‌ها و مقالاتی با موضوع تاریخ‌نگاری ادبیات معاصر تدوین شده است، به این مقصود که هم گامی در راه شناسایی اثر برداشته شود هم شیوه‌هایی که مؤلفان برای نگارش تاریخ ادبیات معاصر اختیار کرده‌اند، از منظری انتقادی، بررسی گردد. معرفی اثر با توجه به اهداف مؤلف، روش تحقیق او، و ساختار بیرونی اثر صورت می‌گیرد. در عین‌حال، کوشش می‌شود، با دسته‌بندی مواد مطرح‌شده در تاریخ‌های ادبی معاصر، اساس روایت تاریخی از این ادبیات نشان داده شود.» میرعابدینی در جایی دیگر از مقدمه‌اش، درک ضرورت نوشتن تاریخ ادبیات را حاصل رسیدن به «مرحله‌ای از خودآگاهی تاریخی-اجتماعی» دانسته است. او تاریخ ادبیات‌نویسی را «راهی فرهنگی» برای تبیین هویت ملی از طریق دسته‌بندی و ارزیابی میراث ادبی جامعه دانسته که «با ظهور احساسات ملی‌گرا و شکل‌گیری هویت سیاسی- جغرافیایی ایران در دوره مشروطه مقارن بوده است.» به این اعتبار، میرعابدینی با اشاره به کتاب چهارجلدی «تاریخ ادبی ایران» ادوارد براون، او را اولین محققی می‌داند که به ضرورت تحقیق درباره ادبیات معاصر تاکید کرده است و به‌عبارتی سابقه نگارش تاریخ ادبیات معاصر را تا فصل‌های پایانی جلد چهارم کتاب براون پی می‌گیرد. میرعابدینی ضمن اشاره به جایگاه کتاب براون در تاریخ ادبیات‌نویسی معاصر درباره شیوه او این توضیح را آورده که: «روش او چنین است که، پیش از معرفی آثار و اثرآفرینان، به بررسی اوضاع سیاسی و فکری محیط پیدایش آنها می‌پردازد. او برای مطبوعات و شعر دوره مشروطه اهمیت بسیار قائل است؛ اما به نوآوری‌های نثر نگاهی گذرا دارد و موفق نمی‌شود چشم‌انداز به نسبت کاملی از پیشرفت‌های آن را پیش روی خواننده قرار دهد... تاریخ ادبیات‌نویسان پس از براون، به پیروی از او، روش گاه‌شمارانه را اختیار کردند که، به موجب آن، اثر ادبی ترجمان عصر خود شمرده می‌شود.»
میرعابدینی در ادامه به برخی از تاریخ‌ادبیات‌هایی که بعد از کتاب براون نوشته شد اشاره می‌کند و بعد درباره آثار منتشرشده در دهه پنجاه به این نکته اشاره می‌کند که در این دوران مطالعه درباره ادبیات معاصر، همگام با رشد آن سیر صعودی می‌یابد. از کتاب‌های مهم این زمان، می‌توان به «از صبا تا نیما» یحیی آریان‌پور اشاره کرد. «این اثر را می‌توان نوعی سنگ نشانه در راهی به شمار آورد که انتظار می‌رود به تدوین تاریخ جامع ادبیات معاصر منتهی گردد.» واقعیت این است که تا پیش از دهه پنجاه توجه چندانی به ادبیات معاصر در تاریخ‌نگاری‌ها صورت نمی‌گرفت و محققان اولیه نهایتا موضوع را به‌طور کلی مطرح می‌کردند. محققان بعدی با دیدی جزء‌نگرتر به ادبیات معاصر توجه کردند تا درنهایت از دهه پنجاه به این سو، «این نکته مدنظر قرار گرفت که تاریخ ادبیات فقط رویدادهای زمان‌های دور نیست بلکه زمان معاصر هم می‌تواند جایی در آن بیابد. آثاری که در چند دهه پس از انقلاب اسلامی منتشر شده‌اند راه را برای نگارش تاریخ ادبیات معاصر باز کرده‌اند. اما، با توجه به اینکه کارهای انجام‌گرفته در این زمینه تنوع لازم را ندارد، برای فائق‌آمدن بر کمبودهای موجود از نظر شیوه تألیف و هم از حیث جامعیت، تحقیقات نقادانه و مبتنی بر نظریه ادبی ضروری است.» میرعابدینی کتابش را در هفت بخش و با این عناوین نوشته است: تاریخ‌نگاران ادبی، ایران‌شناسان روس، ایران‌شناسان غربی، مولفان گلچین‌های ادبی، راویان داستان داستان‌نویسی، نگارندگان تاریخچه شعر و گزارشگران سیر نمایش.