شناسهٔ خبر: 51890 - سرویس دیگر رسانه ها

صدای بی‌صدایان تاریخ/ تکوین طبقه کارگر انگلستان در سخنرانی محمد مالجو و هاشم آقاجری

پرسش اساسی این است که چه عواملی و شرایطی جایگاه طبقاتی یک طبقه را مشخص می‌کند؟ کسانی در یک جایگاه طبقاتی قرار می‌گیرند که به سه نوع منبع قدرت دسترسی داشته باشند...

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

ادوارد پالمر تامپسون (١٩٩٣-١٩٢٤) مورخ سوسیالیست و فعال صلح بریتانیایی عمدتا به واسطه اثر برجسته‌اش «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» (١٩٦٣) شناخته شده است؛ مطالعه‌ای گسترده، عمیق و نظام مند از جنبش‌های کارگری در انگلستان در اواخر سده هجدهم و اوایل قرن نوزدهم که هم از حیث رویکرد و روش و هم از منظر محتوا و دستاوردهای تاریخی، تاثیرات عمیقی در گرایش‌های گوناگون تاریخ‌نگاری معاصر و بلکه سایر علوم اجتماعی بر جای گذاشته است. کتاب او خوشبختانه توسط محمد مالجو اقتصاددان و پژوهشگر تاریخ اقتصادی به فارسی ترجمه شده و نشر آگه آن را منتشرکرده است. به این مناسبت انجمن علمی دانشجویی تاریخ دانشگاه تربیت مدرس نشستی با حضور مترجم و هاشم آقاجری استاد تاریخ این دانشگاه برگزار کرد که گزارش آن از نظر می‌گذرد:

 

استخوان‌بندی بحث تامپسون

محمد مالجو

اقتصاددان و مترجم

در بحث فعلی سه هدف را دنبال می‌کنم: نخست می‌کوشم رابطه تاریخ‌نگاری که اصل کتاب تامپسون هست را با چهار رشته مطالعاتی اقتصاد سیاسی، جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی و علم سیاست از زاویه مبحث طبقه باز کنم. سپس می‌کوشم نشان دهم کتاب تامپسون در چه حوزه‌هایی نقش بنیانگذارانه داشته است و هدف سوم بحث من این است که نشان دهم نوع تاریخ‌نگاری تامپسون چه اهمیتی دارد. این سه هدف را از طریق صورت‌بندی روایت خودم از استخوان‌بندی نظری مستتر و تلویحی در کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» نوشته تامپسون دنبال می‌کنم. البته در کتاب حجم عظیمی از ملات تاریخی این استخوان‌بندی نظری را پوشانده است و تنها جاهایی رگه‌ها یا نشانه‌هایی از آن رخ نمون می‌شود. به گمان من این چارچوب نظری قابلیت بهره‌گیری‌های فراوان برای مطالعات مختلف در علوم انسانی دارد. خودم تاکنون دو جا از آن استفاده کرده‌ام، یکی برای تدقیق و ایضاح و طبقه‌بندی مباحث مربوط به تهیدستان شهری (مشخصا در) ایران و دیگری تبیین استراتژی مطالبه محوری که از سال‌های ١٣٨٤ در حوزه سیاست در ایران پر رنگ بوده است. در معرفی چارچوب نظری مستتر در کار تامپسون از لنز طبقه می‌نگرم و به چهار سطح در هم تنیده از تجلی مفهوم طبقه اشاره دارم: ١- هستی طبقاتی؛ ٢- تجربه زیسته طبقاتی؛ ٣- گرایش طبقاتی؛ ٤- کنش طبقاتی. همچنین لازم به ذکر است در گفتار حاضر به مباحث تاریخی تامپسون نمی‌پردازم. نخست ضروری است به مفهوم طبقه اشاره شود. در این زمینه تفکیک آشنای طبقه در خود و طبقه برای خود لازم به توضیح است. مفهوم طبقه در خود به جایگاه طبقاتی یک طبقه اشاره دارد و مفهوم طبقه برای خود نشان‌دهنده طبقه‌ای است که واجد آگاهی طبقاتی هستند و می‌توانند مهر منافع خودشان را بر تحولات اجتماعی بزنند. در سنت فکری تامپسون میانجی‌های میان طبقه در خود و طبقه برای خود دیده نشده است. تامپسون نشان می‌دهد که یک طبقه به طور خودبه‌خودی تبدیل به طبقه برای خود نمی‌شود. تامپسون در کتابش به تقدم و تاخر تاریخی برای گذر یک طبقه به حالت برای خود اشاره می‌کند. اما تقدم و تاخر منطقی‌ای که برای گذر یک طبقه به حالت برای خود چهار مرحله‌ای است که ذکر شد. دستاورد بزرگ تامپسون این است که میانجی‌های دیده نشده در سنت فکری خودش را باز می‌نمایاند.

سطح هستی طبقاتی

در این سطح پرسش اساسی این است که چه عواملی و شرایطی جایگاه طبقاتی یک طبقه را مشخص می‌کند؟ کسانی در یک جایگاه طبقاتی قرار می‌گیرند که به سه نوع منبع قدرت دسترسی داشته باشند: ١- سرمایه مادی و ابزار تولید: مثل پول، مستغلات، کارخانه و... مثلا کارگران کسانی هستند که فاقد این سرمایه مادی باشند؛ ٢- اقتدار سازمانی: کسانی به اقتدار سازمانی دسترسی دارند که در رده‌های بالایی بدنه دولت قرار دارند یا در سلسله مراتب بالایی انواع نهادهای غیردولتی مثل سندیکاها، اصناف، اتاق‌های بازرگانی و... طبقه کارگر به این منبع نیز دسترسی ندارد؛ ٣- دانش و مهارت واجد ارزش مبادله در بازار کار: کارگران به درجات مختلف از این منبع قدرت برخوردارند. ایشان به دلیل عدم دسترسی به دو منبع پیشین ناگزیر از فروش نیروی کارشان هستند و این نیروی کار به درجات گوناگون واجد مهارت انسانی دارای ارزش مبادله در بازار است.

وابستگی هستی شناختی به یک طبقه مثلا برای کارگران ویژگی‌ای است که بر فراز سر افراد درون طبقه مستقل از اراده‌شان رقم خورده است. به این معنا جایگاه طبقاتی طبقه کارگر مثل هر طبقه دیگری خصلت ساختاری دارد. متولی مطالعه انواع پدیده‌های مرتبط با جایگاه ساختاری طبقه کارگر علم اقتصاد است، البته علم اقتصاد در سده بیستم علمی ارتجاعی است و کارش نه تشریح این مناسبات بلکه استتار این مناسبات است، به همین خاطر اشاره من به رگه مترقی علم اقتصاد یعنی اقتصاد سیاسی است. تامپسون در کتاب خودش از حیث نظری هیچ دستاوردی در زمینه طرح بحث از هستی‌شناسی طبقه کارگر نداشت و ارزش کار او از این حیث تاریخ‌نگارانه است یعنی به شکل پراکنده در سراسر کتاب از زحمتکشان، بافندگان، فعله‌های کشاورزی، پیشه‌وران، پرزگیران و جوراب باف‌ها و مسائل هستی‌شناختی ایشان سخن می‌گوید و از دگرگونی‌هایی که این گروه‌ها از تقریبا ١٧٨٠ تا ١٨٣٢ در انگلستان تجربه کرده‌اند، روایت می‌کند.

تجربه زیسته طبقاتی

نوع دسترسی کارگران به منابع قدرت نهایتا میزانی از امکانات مالی و معیار پولی را برای‌شان فراهم می‌کند. این معیار پولی از این حیث اهمیت دارد که ساده‌ترین شیوه برای درک مطلب است، اما نباید فراموش کرد که این معیار پولی خود سایه‌ای از واقعیتی دیگر یعنی دسترسی به منابع سه‌گانه قدرت مذکور در بخش پیشین است. میزان دریافتی مالی اعضای طبقه کارگر در تناظری تقریبا یک به یک با وضعیت بهداشت، سلامت، درمان، آموزش، مسکن، دوستیابی، معاشرت، تغذیه، مصرف روزمره، مصرف کالاهای فرهنگی اعضای این طبقه و به طور کلی تجربه‌های زیسته ایشان در سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی دارد و آن را تعین می‌بخشد. این تجربه زیسته و مشخصا تجربه مفهومی است که تامپسون برای نخستین‌بار از حوزه نقد ادبی بریتانیایی اخذ کرد و معنای آن را کاملا متحول و به بزرگ‌ترین دستاورد نظری خودش در طول حیاتش بدل کرد. تجربه نزد تامپسون به معنای انتخاب‌های افراد است، در برابر شرایط ساختاری‌ای که بر فراز سرشان و مستقل از اراده‌شان شکل گرفته است. تجربه زیسته طبقاتی در دایره هستی طبقاتی افراد از جمله کارگران متعین می‌شود، البته عوامل تاثیرگذار دیگری نیز دست اندرکار است، اما بحث ما تعین بخشی است. متولی مطالعه مجموعه تجربه‌های زیسته طبقاتی طبقات گوناگون از جمله طبقه کارگر در سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی، یعنی شیوه زندگی
(way of life) این طبقه جامعه‌شناسی است. تامپسون در کتاب حاضر با تکیه بر جامعه‌شناسی تاریخی به یکی از بنیانگذاران تاریخ اجتماعی جدید
(new social history) بدل شده است. البته در انگلستان که ماوای اولیه شکل‌گیری تاریخ نویسی اجتماعی است، می‌توان به نام‌هایی چون کریستوفر هیل، هابسباوم، دورتی تامپسون (همسر تامپسون) و... نیز اشاره کرد. تامپسون در این کتاب به سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی طبقه کارگر انگلستان مثل اجناس مصرفی شان اعم از گوشت، چای، آبجو، مسن، سلامت، بهداشت، استثمار در محل کار، سرگرمی‌ها، تفریحات، درمان و... می‌پردازد. او در چنین چارچوبی برای نخستین‌بار به این مسائل می‌پردازد و با تکیه بر مسائل اجتماعی، به دغدغه‌های روزمره کارگران می‌پردازد. او نشان می‌دهد که کارگران به‌طور نسبی و تقریبی از حیث تجربه زیسته اجتماعی شرایط مشابهی را تجربه می‌کنند.

گرایش طبقاتی

تجارب زیسته طبقاتی که در سطح پیشین محل بحث قرار گرفت، احساس‌ها، آرزوها، معناها، دلخواسته‌ها، کینه‌ها، بغض‌ها و انواع احساسات انسانی را نزد کسانی که این تجارب را داشته‌اند، پدید آورده و معناهایی را در اذهان فردی به وجود می‌آورد. زبان این جا میانجی‌ای است که شاید بتواند و شاید نتواند معنای شکل گرفته از تجربه زیسته طبقاتی را بازنمایی و آن را به دیگران منتقل کند. به این اعتبار تجارب زیسته‌ای که در سطح فردی معناهایی را در اذهان می‌آفریند، می‌تواند شکل بین الاذهانی بیابد. برای مثال شعر کارگران شاعری چون فلزبان را با تعبیر معروف «کارآفرین» در برابر مفهوم entrepreneur را در نظر بگیریم. این مفهوم را نخستین‌بار سیروس ابراهیم‌زاده، مترجم ثروت ملل آدام اسمیت در سال ١٣٥١ در کتاب توسعه اقتصادی ارایه کرد. در دهه‌های ٥٠ و ٦٠ خورشیدی برگردان «کارآفرین» برای مفهوم entrepreneur مورد توجه واقع نشد. اما بعد از جنگ که طبقه انقلابی جدید جای بورژوازی قدیمی را گرفت، به تدریج اصطلاح کارآفرین رواج یافت، در دهه ٧٠ خورشیدی گسترش یافت و در دهه ٨٠ خورشیدی به طور تمام و کمال متعارف شد و امروز کمتر فرهنگ لغت‌نویسی را سراغ داریم (مگر به هوشیاری فرهنگنامه‌نویسانی چون داریوش آشوری) که کارآفرین را در فرهنگ لغت خود نیاورد. البته «آنترپرونور» تنها به صاحب سرمایه اشاره ندارد، اما در ایران بیش از هر چیز دیگری به صاحب سرمایه، کسب و کار، بورژوا و کارآفرین اشاره دارد و با خود این معنا را حمل می‌کند که اگر صاحب سرمایه نباشد و سرمایه‌اش را به میان نیاورد، کارگران دستمزد و حقوقی ندارند، زیرا اشتغالی نیست. بنابراین در معادل «کارآفرین» شاهد شکل‌گیری معنایی جدید و اهمیت یافتن صاحب سرمایه هستیم. صحبت بر سر نزاع گفتمان‌ها و جنگ معانی است. اینکه کدام یک از این معنای (شعر فلزبان یا معادل کارآفرین) رواج می‌یابد، به جنگ گفتمان‌ها ربط دارد. این جنگ گفتمان‌ها در انواع صورت‌های فرهنگی و هنری خود را نشان می‌دهد، مثل ادبیات، رمان، شعر، داستان کوتاه، سینما، تئاتر، کاریکاتور، ترانه، جوک، مناسک و... این صورت‌های هنری مدام معنایی ایجاد می‌کنند که از تجربه زیسته خالقان شان نشات گرفته‌اند و بر حسب اینکه در جنگ گفتمان‌ها میان این انواع فرم‌های فرهنگی چه معناهایی سربلند و پیروز شوند، گرایش‌های طبقاتی یعنی سطح سوم تجلی مفهوم طبقه در جامعه شکل می‌گیرد. یعنی چنین نیست که فردی به صرف اینکه به لحاظ هستی شناختی متعلق به طبقه کارگر باشد، گرایش فرهنگی مدافع منافع طبقه کارگر را در شعرخوانی، مصرف کالاهای فرهنگی و در آنات گوناگون حیات روزمره‌اش داشته باشد. یعنی تناظر یک به یکی میان سطح اول و سطح دوم با سطح سوم یعنی گرایش طبقاتی وجود ندارد. اگر اعضای یک طبقه درک مشترکی از منافع مشترک خود بیابند و ثانیا دریابند که منافع طبقاتی شان با طبقات دیگر متفاوت یا متضاد است، به آگاهی طبقاتی رسیده‌اند؛ به عبارت دیگر آگاهی طبقاتی ضرورتا و خودبه‌خود و دترمینیستی شکل نمی‌گیرد، بلکه بر حسب نوع جنگ گفتمان‌ها و نزاع معناسازی‌ها می‌تواند شکل بگیرد یا شکل نگیرد که اگر بگیرد به عاملیت (agency) خود کارگران شکل می‌گیرد. متولی مطالعه گرایش‌های طبقاتی و مسائل مرتبط با آن مثل آگاهی یا ناآگاهی طبقاتی رشته مطالعات فرهنگی است. این رشته (discipline) زمانی که کتاب تامپسون منتشر شد، هنوز متولد نشده بود و در زبان فارسی به وفور می‌خوانیم که تامپسون با کتاب حاضر به همراه کسانی چون ریموند ویلیامز و ریچارد هوگارت یکی از بنیانگداران آن محسوب می‌شود. با این دیدگاه مخالفم و معتقدم کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» از بنیانگذاران مطالعات فرهنگی نیست، بلکه منبع الهامی برای بنیانگذاران این رشته است، زیرا تامپسون فرهنگ را به عنوان علت کنش طبقاتی (سطح چهارم) مورد مطالعه قرار می‌دهد و از ارکان اصلی مارکسیسم فرهنگی بریتانیایی است، اما نزد او در عین حال همین فرهنگ خودش معلول سطوح اول و دوم از مفهوم طبقه است. به این اعتبار تامپسون از ماتریالیسم تاریخی نمی‌گسلد، در حالی که مطالعات فرهنگی به خصوص اشکال متاخر آن از ماتریالیسم تاریخی بریده شده‌اند، یعنی فرهنگ را علت می‌دانند، اما معلول نمی‌دانند.

کنش طبقاتی

در سطح سوم سخن از دانستن و آگاهی بود و در سطح چهارم بحث توانستن است یعنی مجموعه اعضای طبقه کارگر که به منافع طبقاتی خود آگاهی دارند، در کوبیدن مهر منافع خودشان بر تحولات اجتماعی توانا نیز هستند؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد به مفهوم طبقه برای خود نایل شده‌ایم. یعنی طبقه‌ای که می‌تواند در سطوح عالی مشارکت سیاسی و مثلا در تعیین رییس‌جمهور و نمایندگان مجلس نقش مستقیم داشته باشد. اما ضرورتی نیست که طبقه کارگر به اینجا برسد. این نگرش مارکسیست استالینیستی که چون طبقه کارگر وجود دارد، پس ضرورتا نیرویی انقلابی است، تصوری دترمینیستی است. این دترمینیسم نه در مارکس بلکه بر بخش عظیمی از تفکر مارکسیستی حاکم است. درک تامپسون از طبقه یکی از اصیل‌ترین مباحثی است که این نگرش دترمینیستی را دستخوش تغییر قرار می‌دهد. تامپسون در کتابش به انواع کنش‌های نهادی یا سیاست‌های پارلمانی چون انواع کنش‌های نهادی، کلوپ‌های کارگری، اتحادیه‌های کارگری، تعاونی‌ها، احزاب و... که طبقه کارگر به واسطه آنها مهر منافعش را بر تحولات اجتماعی و سیاسی ثبت می‌کند، اشاره می‌کند. اگر کارگران بتوانند در این سطح فعالانه حضور یابند، می‌توانند حتی شرایط ساختاری سطح اول را نیز دستخوش تغییر کنند. متولی اصلی مطالعه این سطح از مفهوم طبقه علم سیاست است.

تامپسون با سطوح دوم و سوم و چهارم تاریخ‌نگاری جدید کار (new labor history) را بنیانگذاری می‌کند. تا پیش از انتشار کتاب تامپسون تاریخ‌نگاری کار و تاریخ‌نگاری طبقه کارگر مطالعه سازمان‌ها، شخصیت‌ها، رجال سیاسی و چهره‌های بزرگ مبارز و... بود، اما او تاریخ‌نگاری جدید را می‌نویسد، یعنی نشان می‌دهد که چگونه زندگی اجتماعی و تجربه‌های زیسته طبقاتی می‌توانند زمینه‌ساز کنش طبقاتی شوند. با تامپسون عرصه‌هایی آشکار می‌شود که تا پیش از آن تاریخ‌نگاران به آن نپرداخته بودند. البته کتاب تامپسون هیچ یک از چهار دانشی که متولی بررسی چهار سطح مذکور معرفی شدند، نیست، بلکه کتاب او اثری تاریخ‌نگارانه است، زیرا برخلاف چهار دانش مذکور که تنها مقطعی معین و ایستا از تحولات در سطوح مختلف را بررسی می‌کنند، مفهوم طبقه را به شکل ایستا بررسی نمی‌کند و طبقه را در گذر زمان بررسی می‌کند، یعنی طبقه نزد او امری رابطه‌ای (relational) است و در گذر زمان است که رابطه وجود دارد. تامپسون عکس‌هایی که پژوهشگران چهار رشته مذکور تهیه کرده‌اند را اخذ می‌کند و فیلم حیات طبقه کارگر از ١٧٨٠ تا ١٨٣٢ یعنی از نوجوانی تا بلوغ اولیه طبقه کارگر انگلیسی را عرضه می‌کند. از این حیث او از بنیانگذاران تاریخ‌نگاری از پایین
(history from blow) و صدای مردم (به تعبیر هوارد زین در امریکا) است. او به بی‌صدایان صدا بخشید و تاریخ مغلوبان و زیردستان و تهیدستان را نوشت و بیش از هر زمان دیگری به تاریخ معنایی سیاسی بخشید. معتقدم رشته تاریخ سیاسی‌تر و معاصرتر از هر رشته‌ای در علوم اجتماعی است. تاریخ‌نگار با نگاه به گذشته روایتی برای اراده معطوف به قدرت و مطالبه خاص و بیان معنایی در منازعه امروزی می‌سازد. اگر تامپسون طبقه کارگر را مطالعه و عاملیت آن را استخراج می‌کند، این کار صرفا یک کنجکاوی تاریخی نیست، بلکه داعیه‌ای در سیاست روز پیش می‌برد، یعنی با حزب کمونیست بریتانیا سخن می‌گوید و نگرش لنین‌وار و استالین وار آنها را نقد می‌کند و به ایشان نشان می‌دهد که کارگران خود عاملیت داشته‌اند، ضمن اینکه با این کار به کارگران قدرت و توان می‌دهد. تامپسون و همفکرانش عاملیت کسانی را استخراج می‌کند که تاکنون نادیده گرفته شده‌اند و در نظم اکنون فرودست هستند. به این اعتبار کار تامپسون یکی از رگه‌های مهم و مترقی تاریخ‌نگاری جدید است.

چرا تامپسون مهم است؟

هاشم آقاجری

استاد تاریخ

طرح اندیشه و کار تامپسون در ایران امروز ضرورت دارد، به این دلیل که با تجربه تلخ مارکسیسم و بلوک شرق تحلیل طبقاتی از مطالعات تاریخی و اجتماعی ایران به کلی کنار گذاشته شده است و این توهم را پدید آورده که گویی مطالعه طبقاتی به معنای مارکسیسم است. البته درست است که تحلیل مارکسیستی تحلیل طبقاتی می‌کند، اما الزاما این دو به یک معنا نیست. در دهه‌های اخیر مطالعات اجتماعی عمدتا حول مفاهیمی چون ملیت، قومیت، اخیرا جنسیت و... است، البته این مفاهیم اهمیت دارد، اما نباید از تحلیل طبقاتی غفلت ورزید، همچنان که پیش از آن با تقلیل‌گرایی طبقاتی این مفاهیم را نمی‌دیدیم. از این حیث کتاب تامپسون موجب می‌شود که اهالی علوم اجتماعی بار دیگر با تحلیل طبقاتی از جامعه و تاریخ آشتی کنند.

تامپسون در گفت‌وگو با زمینه و زمانه

مطالعه تامپسون با روش خودش که روایت ساختن طبقه کارگر در انگلستان است، عبارت است از در نظر آوردن او در متن تجربه زیسته خودش. یعنی درک این نکته که اندیشه و کار تامپسون حاصل نوعی خلوت‌گزینی و دغدغه کتابخانه‌ای یک محقق برج عاج‌نشین نیست، بلکه نتیجه فرآیندی درگیرانه در متن زندگی سیاسی و اجتماعی اوست. اتفاقا راز موفقیت متفکرانی از این دست نیز در همین است، زیرا کوشیده‌اند نظریه و واقعیت و ذهنیت و عینیت را با هم بیامیزند. تامپسون در متن کنش سیاسی و اجتماعی آثارش را تولید کرده است، بر خلاف نگرش امروزه رایج شده که متفکر باید از متن این کنش‌ها بیرون بیاید و آثارش را خلق کند. تامپسون از جوانی به مردم تعهد داشته است و همین احساس مسوولیت او را به کنشگری سیاسی سوق می‌دهد و در جریان مبارزه وقتی تاریخ می‌خواند، همراه دیگر هم حزبی‌ها مثل هابسباوم و کریستوفر هیل گروه مورخان حزب کمونیست بریتانیا را تشکیل می‌دهند. بعدا که شوروی به مجارستان حمله می‌کند از موضعی انتقادی به حزب کمونیست به نقد استالینیسم و شوروی و مبانی ایدئولوژیک ایشان می‌پردازد. تامپسون در فضای جنگ سرد به نقد سرمایه‌داری و امریکا از یک‌سو و کمونیسم استالینی و حزب کارگر انگلستان از سوی دیگر می‌پردازد. در دل این درگیری‌ها با هم‌حزبی خودش یعنی پری اندرسون درگیر می‌شود و مجادله‌ای سرسخت با او در می‌گیرد که فصل بسیار مهمی در مارکسیستم بریتانیایی است. این منازعه دو خط ایدئولوژیک و دو رویکرد روش‌شناختی و معرفت‌شناختی در تاریخ و جامعه‌شناسی را رویاروی هم قرار می‌دهد.

جامعه شناس تفسیری

تدا اسکاچپول در یک تقسیم‌بندی سه رهیافت در جامعه‌شناسی تاریخی را از هم متمایز می‌کند: ١. رهیافت تبیینی: جامعه‌شناسی‌ای که یک الگوی عام را اتخاد می‌کند و آن را در یک مورد خاص به کار می‌بندد؛ ٢. تفسیری: برخلاف نگاه اول معتقد به عام‌گرایی و کلیت‌گرایی که ریشه در جامعه‌شناسی پوزیتیویستی آگوست کنت دارد، نیست و از مورد معین و مشخص می‌آغازد؛ ٣. تحلیلی: تلفیقی از دو روش پیشین. ادوارد پالمر تامپسون را می‌توان جامعه‌شناسی تاریخی تفسیری خواند و مناظره سرسختانه او با پری اندرسون به همین دلیل بود، زیرا اندرسون رویکردی تبیینی داشت و تبیین خود را تا حدود زیادی مرهون مارکسیسم ساختارگرای آلتوسری بود و بنابراین منازعه تامپسون با اندرسون به نحوی منازعه او با آلتوسر نیز هست.

تامپسون در کتابش از هیچ الگوی از پیش آماده نظری‌ای استفاده نمی‌کند و طبقه را ساختار و مقوله در نظر نمی‌گیرد، بلکه طبقه یک فرآیند است و به همین دلیل نمی‌توانیم از یک الگوی عام راجع به همه طبقات سخن بگوییم، برخلاف اندرسون که عام‌گراست و نگرشش مبتنی بر نوعی مارکسیسم عام‌گرا و پوزیتیویستی راجع به کل تاریخ با مراحلی معین از کمون اولیه تا برده‌داری و فئودالیسم و سرمایه‌داری و کمونیسم است. اندرسون فرانسه را سرنمون این فلسفه تاریخ تلقی و انگلستان و سایر جوامع را در پرتو با تاریخ فرانسه ارزیابی می‌کند و نگاهی تحقیرآمیز به طبقه کارگر انگلستان دارد. پری اندرسون انقلاب فرانسه در ١٧٨٩ را سرنمون انقلاب بورژوازی تلقی می‌کند و از این حیث انگلستان را تحقیر می‌کند. در مقابل تامپسون از الگوی عام شروع نمی‌کند و از فرآیند واقعی و منحصر به فرد انگلیس و کارگرانش آغاز می‌کند و به همین خاطر نسبت به طبقه کارگر انگلستان احساس سرشکستگی نمی‌کند، بلکه معتقد است ٥٠ سال مورد مطالعه‌اش (١٨٣٢-١٧٨٠) لحظه خودآگاهی طبقاتی این طبقه است. او طبقه کارگر انگلستان را حاصل برآمدن درون‌زای فرآیند تاریخی طولانی از درون گیلدهای قرون وسطایی می‌بیند و می‌کوشد اتصال و استمرار تاریخی طبقه را که چیزی جز رابطه و فرآیند نیست، نشان دهد. او می‌کوشد این رابطه فرآیندی و فرآیند رابطه‌ای در تجربه نیروی کار پیشاسرمایه‌داری در قرون پیشین و حتی قرون وسطا را نشان دهد تا اثبات کند که طبقه کارگر انگلستان با اتصال و تداوم از درون تجربه خاص انگلیسی بیرون آمده است، اتصال و تداومی که در بسیاری از نهادهای غربی می‌بینیم، بر خلاف گسست‌هایی که در جامعه ما از قرن نوزدهم به بعد شاهدش هستیم. تامپسون نشان می‌دهد اتحادیه‌های صنفی نخستین نمونه‌های ابتدایی سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری در انگلستان است. ما این فرآیند را در ایران تا دوره قاجاری تجربه می‌کردیم، اما بعد از مشروطه گسستی در فرآیند تحولات اقتصادی رخ داد، یعنی شیوه تولید و ساختار سنتی اقتصادی ما از درون متحول نشد. این گسست در سایر نهادهای ما نیز رخ داد. چنان که احمد اشرف نشان می‌دهد، با هجوم سرمایه‌داری و کالاهایی از انگلستان و روسیه به ایران مانوفاکتورهای سنتی پیشه‌وری ما ویران شد و ما در دوره پهلوی کارخانه‌های جدید وارد کردیم و این کارخانه‌ها نیروهایی از جمله مهاجران روستایی ناشی از اصلاحات ارضی را به عنوان کارگر استخدام کردند.

طبقه در خود یا برای خود

منتقدین تامپسون می‌گویند میان کتاب حاضر و سایر آثار او تنشی وجود دارد و او نتوانسته تکلیف خود را با دترمینیسم آلتوسری و ارتودوکسی از یکسو و اومانیزمی که می‌خواهد پیش ببرد، روشن کند. زیرا او از فرهنگ و عاملیت و اراده و آگاهی انسانی را تعیین‌کننده می‌داند و آنها را بنا نمی‌داند. تامپسون منتقد نگاه روبنایی به این مقوله‌هاست و حتی نگاه آلتوسری را که اندکی مارکسیسم استالینیستی را ملایم می‌کند، نقد می‌کند. در مبارزات پیش از انقلاب می‌بینیم که مبارزان سیاسی به جای اینکه از تاریخ ایران شروع کنند و سپس به نظریه‌های مبارزه برسند، از نظریه‌های کلان و کلی‌ای که از خارج وارد می‌شد یا برگرفته از تجربیات دیگر بود، مبارزه را آغاز می‌کردند و در عمل آن نظریه‌های کلان با موارد معین و مشخص ما در تعارض قرار می‌گرفت و نتیجه این می‌شد که دهقانان سیاهکل و منطقه لاهیجان زودتر از پلیس به چریک‌های فدایی خلق حمله و آنها را دستگیر می‌کنند و تحویل ژاندارمری و پلیس می‌دهند. این امر به خاطر آن بود که مبارزه بر مبنای مطالعه معین تاریخ ایران استوار نشده بود و ما نظریه‌هایی کلی را اقتباس می‌کردیم و مدل‌هایی که جاهای دیگر تجربه شده بود را می‌خواستیم به کار ببریم. تامپسون به ما نشان می‌دهد که نظریه از عمل و مبارزه جدا نیست و تاریخ به طور اخص و علوم انسانی به طور اعم چیزی جز دانشی نیست که می‌خواهد علاوه بر تفسیر واقعیت، آن را تغییر نیز دهد. برای تغییر واقعیت باید نخست آن را بشناسیم تا آن را به صورت ممکن تغییر دهیم. او به ما می‌آموزد که از تاریخ خودمان آغاز کنیم.

کار تامپسون همچنین رگه‌های وبری دارد، یعنی او مثل وبر از نقش فرهنگ، دین، مذهب و سنت غافل نیست و اهمیت آنها را در ساختن طبقه کارگر نشان می‌دهد. او نشان می‌دهد که متودیسم و چارتیسم و نسخه‌هایی از آیین‌های اصلاح شده مسیحی در ساختن طبقه کارگر حضور دارند و بنابراین به جای آنکه طبقه کارگر معلول خودبه‌خودی شیوه تولید باشد، حاصل یک تکاپوی تاریخی تفسیری است. این جاست که جامعه‌شناسی تاریخی تامپسون ذیل جامعه‌شناسی تفسیری قرار می‌گیرد.

توصیف پرمایه از پایین از حاشیه

کتاب تامپسون او پر از توصیف است. این توصیف مشابه انسان‌شناسی تفسیری کلیفورد گیرتز است. کلیفورد گیرتز برخلاف انسان شناسان پیش از خودش مردم‌شناسی را با تاریخ پیوند زد و حاصل این پیوند نوعی مردم‌شناسی تفسیری بود. روش مردم‌شناسی تفسیری به تعبیر گیرتز توصیف پرمایه (filled description) است، یعنی برای فهم یک پدیده تاریخی باید آن را به قدری دقیق توصیف کنیم که مخاطب احساس کند در آن جامعه زندگی کند. در این حالت دیگر نیازی به تبیین نیست. تامپسون نیز از همین روش استفاده می‌کند و توصیف پرمایه‌ای از تجربه و فرآیند شدن و ساختن طبقه کارگر ارایه می‌دهد. او کار خود را ساختن (making) طبقه کارگر می‌نامد و با این تعبیر تاکید می‌کند که شکل‌گیری طبقه کارگر بدون آگاهی و تجربه و مبارزه و به صورت خودبه‌خودی صورت نگرفته است و خود عامل‌ها در ساختن آن نقش داشته‌اند. البته در کار تامپسون میان آگاهی و تجربه ابهام هست و مشخص نمی‌شود که آیا کارگران نخست تجربه می‌کنند و بعد آگاهی کسب می‌کنند یا بالعکس. این انتقاد به او هست که مفاهیم را از هم تفکیک نکرده است. اما به هر حال تامپسون با توصیف پرمایه‌اش ساخن طبقه کارگر در انگلستان را نشان می‌دهد. او خود را جامعه‌شناس به معنای کسی که می‌کوشد احکام کلی بیابد، نمی‌داند بلکه خود را مورخی می‌داند که در برابر تاریخ از بالا، تاریخ از پایین را می‌نویسد در حالی که پری اندرسون تاریخ از بالا را می‌نوشت، زیرا کانون مطالعه‌اش ساختار دولت بود. ما نیز نیازمند تاریخ‌نگاری از پایین هستیم، اما به تاسی از تامپسون معتقدم غیر از دوگانه از بالا و از پایین، دو گانه دیگری به نام تاریخ از مرکز و تاریخ از حاشیه نیز داریم. تاریخ‌نگاری ما عمدتا تاریخ از مرکز است و از نقش حاشیه‌ها غفلت ورزیده‌ایم. غرب در دوره جدید تاریخ حاشیه چندانی ندارد، اما در تاریخ ما جای حاشیه‌ها بسیار خالی است و باید یک بار از حاشیه و بار دیگر از پایین به تاریخ خودمان بنگریم. تامپسون همچنین نگرش ما را نسبت به مدارک و اسناد و منابع تاریخی متحول می‌کند و نشان می‌دهد که باید نگاهی بارها فراتر از منابع مرسوم به منابع تاریخی داشت. در پایان اینکه مطالعه شدن طبقه کارگر در انگلستان برای ما معنای دیگری نیز دارد. این معنا به وضعیت کارگران ما در قرن بیست و یکم بازمی‌گردد که متاسفانه بسیار شبیه کارگران انگلستان در قرن هجدهم است. زمانی احمد فردید می‌گفت صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. در غرب مبارزات کارگری به مرحله‌ای رسیده که امروز سندیکا دارد و متشکل است و احزاب خودش را دارد و حقوق چانه‌زنی دارد و توانسته بر قانونگذاری تاثیر بگذارد. این نتیجه مبارزات طبقه کارگر، زحمتکشان و روشنفکرانی است که در این زمینه تلاش کردند. ما در این زمینه با ایشان اختلاف فاز داریم و اکنون ایشان آینده ما است. شکاف‌های عمودی در جامعه ما از موانع رشد شکاف‌های افقی و هویت یابی‌های طبقاتی مستحکم در تاریخ ما بوده است.

روزنامه اعتماد