شناسهٔ خبر: 53271 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

نگاهی به مقاله « تالیف: صداهای پنهان دانشجویان تحصیلات تکمیلی...»؛

سوءاستفادۀ استادان راهنما از اقتدارِ دانشگاهی

دانشگاه ما با نوعی «بی‌عدالتیِ ساختاری» روبروایم که در آن به جای استحقاق افراد، روابط قدرت تعیین‌کننده‌ مناسبات بین استاد و دانشجوست. کافی‌ست اعضای هیئت علمی به مرتبه‌ای برسند اعتبار کارهای دانشجویان به آنان نیز می‌رسد، حتا اگر برای آن رنجی نبرده باشند. ساختارهای دانشگاهی، رویه‌ها و قواعد، به این بی‌عدالتی دامن می‌زنند.

فرهنگ امروز/ مهدی سمائی:[۱]

به حرف‌های اغلب استادانِ دانشگاه که گوش بسپرید، انبوهی از نقدها را بر نهادهای اجتماعی می‌شنوید. کم‌تر چیزی‌ست که از نقد در امان بماند. احتمالا بسیاری از نقدها هم کارکردِ قدرت عمومی را نشانه می‌گیرد. هریک از استادان، دستکم در رشته‌های علوم انسانی، می‌تواند فهرستی طولانی از انواع تبعیض‌ها، بی‌عدالتی‌ها، و موارد سوءاستفاده از قدرت را برایتان روایت کند. اما اگر رفتار خود استادان، عادلانه‌تر از نهادهای مورد نقدشان نباشد، آن وقت چه؟ اگر اینان که سوءاستفاده از قدرت عمومی را نقد می‌کنند، خودشان به سوءاستفاده از اقتدار دانشگاهی‌ روی آورند، آن زمان چه باید گفت؟ اگر انتقاد از استادانِ دانشگاه پرهزینه‌تر از نقد نهادهای قدرت باشد، چه راهکاری را باید در پیش گرفت؟

در این یادداشت، نگاهی می‌اندازیم به مقاله‌ای در این رابطه، که خانم دکتر مهسا ایزدی‌نیا به زبان انگلیسی نگاشته و در نشریه‌ی اخلاق دانشگاهی منتشر کرده است. عنوان مقاله این است: « تألیف: صداهای پنهان دانشجویانِ تحصیلات تکمیلیِ رشته‌ی آموزش زبان انگلیسی در ایران»[۲]. نویسنده‌ی مقاله، مصاحبه‌های نیمه‌ساخت‌مند با هشت تن از دانشجویانِ رشته‌ی آموزش زبان انگلیسی صورت داده که همگی در دانشگاه‌های تهران تحصیل کرده‌اند. به رغم محدودیت‌های پژوهش و تعداد کم افراد مصاحبه‌شونده، مقاله بصیرت‌هایی مهم در مورد رابطه‌ی دانشجویان با استادان راهنما به دست می‌دهد. همانطور که از عنوان مقاله پیداست، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، تجربه‌هایشان را در مورد تالیف مقاله‌های علمی-پژوهشیِ مشترک با استادانِ راهنما، روایت کرده‌اند. روایت‌های آنان نشان می‌دهد که بسیاری از استادان نامشان را به عنوان نویسنده در مقاله‌ای می‌گنجانند که برایش کوشش نکرده‌اند، و روابط قدرت در رابطه‌ی استاد راهنما و دانشجو، نقشی اساسی دارد. پژوهشِ خانم دکتر ایزدی‌نیا، روی مقاله‌های برگرفته از رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها تمرکز می‌کند. با وجود این، دامنه‌ی سوءاستفاده‌ی استادان از اقتدار دانشگاهی، به این مقاله‌ها محدود نمی‌شود و گستره‌ای بس فراخ‌تر دارد. اما ما همسو با پژوهشِ مورد بررسی، صرفا به بحث در مورد مقاله‌های برگرفته از رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها بسنده می‌کنیم.

بسیاری از دانشجویان تحصیلات تکمیلی، به وساطتِ این«صداهای پنهان»، آوای خودشان را بازمی‌یابند. سوءاستفاده از دانشجویان، در ایران آنقدر رایج شده که در سالهای اخیر، اعتراض برخی از استادان دانشگاه را هم برانگیخته است. برای مثال، دکتر سید حسن اردکانی، در چند مقاله و یادداشت، رفتار همکارانش را مورد نقد قرار داده است. عنوان یکی از یادداشت‌های ایشان، کاملا روشنگر می‌نماید: « بارکشی نااستادان: معضل مقالات علمی-پژوهشی پرنویسنده». وی در این یادداشت، بر «شیوه‌ی ناجوانمردانه‌ای» تاخته که «برخی (نا)استادان در پیش گرفته‌اند و به جای رشد علمی خود، دست به بارکشی از دانشجویان می‌زنند». دکتر رسول جعفریان نیز، یادداشتی در این مورد نوشته است: « یک تن ضعیف و یک کاروان اسیر! نگاهی دیگر به معضل مقالات علمی پژوهشی». نوشته‌های این دو استاد، نکات خواندنی کم ندارد. اما به هر روی، بیشتر در تجربه‌های روزمره‌ی آنان ریشه دارد، و هیچ یک مطالعه‌ای روشمند در این مورد، به دست نداده‌اند. برعکس، دکتر مهسا ایزدی‌نیا، به طور روش‌مند به موضوع پرداخته است. در ادامه، برخی از یافته‌های مهم او را روایت می‌کنم، و ملاحظاتی انتقادی را هم با شما در میان می‌گذارم.

معیارهای تألیف

چه معیارهایی باید برآورده شود تا نام کسی به عنوان «نویسنده» در مقاله درج گردد؟ به رغم ناآگاهیِ اغلب دانشجویان و استادانِ ایرانی، در این زمینه معیارهایی بین‌المللی وجود دارد. کمیته‌ی بین‌المللیِ ویراستاران مجله‌های پزشکی، انجمن روانشناسی آمریکا، و برخی نهادهای دیگر، معیارهایی را معرفی کرده‌اند که باید در تالیف آثار علمی، رعایت شود. اگر برخلاف این معیارها، نام کسی به عنوان «نویسنده» در مقاله‌ای بیاید، او «اخلاق حرفه‌ای» را نقض کرده است. بر این اساس، «نویسنده» کسی است که « سهم اساسی» در پژوهش دارد. به طور جزئی‌تر، بر اساس سند «توصیه‌هایی برای رفتار، گزارش‌دهی، ویراستاری و انتشار آثار تخصصی در مجله‌های پزشکی»[۳]،  نویسنده باید در همه‌ی موارد زیر نقش داشته باشد:

_ ایده یا طرح اثر؛ تحصیل، تحلیل یا تفسیر داده‌های اثر، و

_ تهیه‌ی پیش‌نویس یا بازنگری ِ منتقدانه‌ی اثر توام با  محتوای فکریِ مهم، و

_تصویب نهاییِ نسخه‌ی آماده‌ی انتشار، و

_پذیرشِ پاسخگویی در قبال تمام ابعاد اثر در تضمین این نکته که مسائل مرتبط با دقت یا اصالت اثر به طور مناسب بررسی و رفع شده است.

در ایران، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در سال ۱۳۹۰، «منشور و موازین اخلاق پژوهش» را منتشر کرده است. در صفحه ۳۷ این سند، ذیل عنوان «شرایط نویسنده‌ی پژوهش»، به جز یک تغییر مهم، تقریبا ترجمه‌ی همان متن کمیته بین‌الملی ویراستاران مجله‌های پزشکی آمده است. آن تغییر مهم را باید به طور ویژه مورد توجه قرار داد. در واقع، نویسندگان-مترجمانِ سند ایرانی، به نحو طنزآمیزی، متن غربی را «بومی‌سازی» کرده‌اند تا رفتارهای غیراخلاقی بسیاری از نویسندگانِ وطنی را اخلاقی جلوه دهند. در حالی‌که در سند غربی تصریح شده که نویسنده باید «هر چهار شرط» را برآورده کند، بر اساس سند ایرانی کافی است که کسی صرفا «یکی از شرایط» را برآورده نماید تا سزاوار عنوان نویسندگی باشد. در نتیجه، برای مثال کافی ست که کسی «مقاله نهایی را مطالعه و تایید کرده باشد» تا بتواند نویسنده محسوب شود! هیچ لازم هم نیست که در نگارش، گردآوری یا تفسیر داده‌ها نقش داشته باشد. پرسش این است: مگر کار «داوران» مجله‌ها غیر از «مطالعه و تایید» مقاله است؟ در این صورت، آیا داور مقاله هم باید نویسنده به حساب بیاید؟ نویسندگان متن ایرانی بر اساس چه دلیلی صرفا احراز یکی از شرایط را برای عنوان «نویسندگی» کافی دانسته‌اند؟

«منشور و موازین اخلاق پژوهشِ» وزارت علوم، دستکم در این قسمت، اعتبار اخلاقی ندارد و نباید جدی گرفته شود. اگر کسی نامش را به عنوان «نویسنده» در مقاله‌ای بگنجاند که «سهمی اساسی» در شکل‌گیریِ آن نداشته، درواقع به اقدامی فریب‌آمیز و غیراخلاقی مبادرت ورزیده است. از این معیارهای عقلانی، نکته‌ی بسیار مهمی را می‌توان آموخت: صرف «سمتِ» یک استاد، به عنوان «راهنما» یا «مشاور»، مجوز این نیست که کسی نام خود را به مثابه‌ی «نویسنده‌»ی مقاله ذکر کند. به عبارت دیگر، از حیث اخلاقی، آن استاد راهنما یا مشاوری باید مولف اثر شمرده شود که در شکل‌گیریِ آن «مشارکتی اساسی» داشته است. اما تجربه‌های مصاحبه‌شوندگان چه چیزی در این مورد می‌گوید؟

یافته‌های پژوهش

از مجموع هشت نفر، شش تن از مصاحبه‌شوندگان اظهار داشته‌اند که مشارکت استاد راهنما در رساله، و مقاله‌ی برگرفته از آن، کمتر از ۱۰ درصد بوده است. استادان راهنما، اغلب چیز چندانی از موضوع پژوهش نمی‌دانسته‌اند، یکی از آنها حتا از تفاوت بین تحقیق کمی و کیفی آگاه نبوده، و بیشترشان به یادآوری نکات ویرایشی و نقطه‌گذاریِ اثر بسنده کرده‌اند. به رغم این، همه‌ی مصاحبه‌شوندگان ناگزیر بوده‌اند که نام استاد راهنما را در مقاله ذکر کنند، تا مجوز دفاع از رساله برایشان صادر شود.

اما این رفتار ناعادلانه، یا به تعبیر دکتر اسلامی اردکانی، این «بارکشی»، چه تاثیری بر دانشجویان می‌گذارد؟ تقریبا همه‌ی آنان از «بی‌انگیزگی» و «فقدان اعتماد به نفس‌شان» سخن گفته‌اند. دو تن از آنها، احساس «ناتوانی» و «تجاوزشدگی» را روایت کرده‌اند بدون اینکه امکانی برای دفاع از خود داشته باشند. حال واکنش دانشجویان چه بوده است؟ این نارضایتی، آیا به اعتراض انجامیده است؟ در غالب موارد، پاسخ منفی‌ست. بیشتر دانشجویان به این «بی‌عدالتی» تن می‌دهند، و عدم رضایت‌شان به اعتراض گره نمی‌خورد. چرا چنین است؟ پاسخ را می‌توان به صورت ساده بیان کرد: هر نوع اعتراضی، ممکن است هزینه‌های سنگین در پی داشته باشد. این هزینه‌ها چیستند؟ کمترین‌شان، تعویق برگزاریِ جلسه‌ی دفاع، یا کسر شدن از نمره است. اما هزینه‌های مهم‌تری را هم می‌توان تصور کرد. یکی از مصاحبه‌شوندگان این گفته را از استاد راهنمایش نقل کرده است: « اگر از تو خوشمان نیاید، نمی‌گذاریم در دانشگاه‌ها شغلی به دست بیاوری!»

در این جا مایلم خاطره‌ای را ذکر کنم که بر این نکته‌ی اخیر صحه می‌گذارد. هر نوع اعتراضی شاید آینده‌ی شغلی دانشجو را به خطر بیندازد. سالها پیش، یکی از استادان دانشگاه که قرار بود با تعدادی از متقاضیان جذب هیئت علمی، مصاحبه‌ صورت دهد، این جمله را بیان کرد: «بیش از سواد علمیِ آنها، اخلاق‌شان مهم است!» به راحتی می‌توان دریافت که در این جمله، واژه‌ی «اخلاق» به چه معناست؛ «اخلاق»، در اینجا، یعنی «هماهنگی با ما»، «مزاحم نبودن»، «کارشکنی‌نکردن»، و حتا فراتر از این: «فقدان تفکر و شخصیت مستقل». همانطور که در متن مقاله بیان شده، «دانشجوی معترض» احتمالا به سادگی انگ می‌خورد که «گستاخ» و «مشکل‌آفرین» است، و کدام گروه تمایل دارد که چنین فردی را به عضویت بپذیرد؟

نقد مقاله

خانم دکتر ایزدی‌نیا داده‌هایی خواندنی از نگرش دانشجویان به فرایند انتشار مقاله‌های برگرفته از رساله‌ها تولید کرده است. اما، به طور مستقل و کافی به «تحلیل اسناد» نپرداخته است. به علاوه، نویسنده‌ی مقاله به حد کافی، قواعد و ساختارهای دانشگاهی را برنرسیده است.  آیا در ایران، اسنادی وجود ندارند که استادان را ملزم کنند که نامشان را در مقاله بیاورند؟ در صورت وجود چنین اسنادی، آیا باز می‌توان استادها را مسئول دانست؟

در ادامه نگاهی به اسناد مختلف می‌اندازیم. در سطح وزارت علوم، دستکم دو آیین‌نامه‌ی مهم وجود دارد که استادان دانشگاه را ترغیب می‌کند مقاله‌های بیشتری منتشر کنند. یکم: «آیین‌نامه ارتقای مرتبه اعضای هیئت علمی موسسه‌های آموزش عالی، پژوهشی و فناوری دولتی و غیردولتی[۴]». بر اساس این آیین‌نامه، انتشار مقاله‌های علمی-پژوهشی، یکی از معیارهای ضروری برای ارتقای شغلی است. دوم: «شیوه نامه تشویق مقالات منتشرشده در نشریات معتبر بین‌المللی و داخلی»[۵]. این شیوه‌نامه نیز مبلغی را به عنوان تشویق، برای انتشار مقالات علمی‌-پژوهشی تعیین کرده است. بنابراین، استادان دانشگاه که مقالات بیشتری منتشر می‌کنند، به نحو موثری بر احتمال ارتقای شغلی و بهره‌مندی از امتیازاتِ مختلف، می‌افزایند.

به مقررات دانشگاه‌ها که نگاه کنیم، در بسیاری موارد، استادان ملزم‌اند که نامشان را در مقاله‌های برگرفته از رساله‌ها بیاورند. برای مثال، در دانشگاه تربیت مدرس[۶]، علامه طباطبایی[۷]، و همه  واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی[۸]، نام استاد راهنما باید به عنوان نویسنده‌ی مسئول بیاید. در دانشگاه‌ تهران[۹] و شهید بهشتی[۱۰] نیز مقرراتی وجود دارد که به همین اثر می‌انجامد. از سوی دیگر، برخی از مجله‌های علمی-پژوهشی تصریح کرده‌اند که در مقالات برگرفته از رساله، نام استاد راهنما باید ذکر شود. اما حتا در مجله‌هایی که چنین تصریحی ندارند، باز بنا بر یک «قانون نانوشته»، مقالات دانشجویان به تنهایی پذیرفته نمی‌شود. در چنین شرایطی، چه بسا دانشجو از استادی که هیچ وقتی برای مقاله صرف نکرده است تمنا کند نامش را در مقاله بیاورد، تا بر احتمال انتشار افزوده شود. حتا می‌توان حدس زد که برخی از استادان از روی خیرخواهی و برای کمک به دانشجو، بپذیرند نامشان در مقاله‌ای ذکر شود که در نگارش آن «نقشی اساسی» نداشته‌اند. یکی از نقدهای وارد بر مقاله هم درست همین است که به استادانی نپرداخته که از روی شفقت نامشان را در مقاله ذکر می‌کنند[۱۱]. در چنین شرایطی، آیا باز می‌توان استادان را مسئول دانست؟

مسئولیت استادان

مطالب بالا نشان می‌دهد که ما با نوعی «بی‌عدالتیِ ساختاری» روبروایم که در آن به جای استحقاق افراد، روابط قدرت تعیین‌کننده‌ی مناسبات بین استاد و دانشجوست. کافی‌ست اعضای هیئت علمی به مرتبه‌ای برسند که بتوانند راهنماییِ رساله‌ها را به عهده گیرند. از آن پس، لازم نیست چندان بکوشند و وقتشان را برای کار پژوهشی هزینه کنند. اعتبار کارهای دانشجویان به آنان نیز می‌رسد، حتا اگر برای آن رنجی نبرده باشند. ساختارهای دانشگاهی، رویه‌ها و قواعد، به این بی‌عدالتی دامن می‌زنند، و در این رویه‌های ناعادلانه خیلی‌ها به امتیازاتی دست می‌یابند که استحقاقی برایش ندارند.  

ما بی‌تردید در وضعی توام با بی‌عدالتی ساختاری به سر می‌بریم. اما آیا استادان دانشگاه را می‌توان برای این بی‌عدالتیِ ساختاری مسئول دانست؟ وقتی ساختارها ناعادلانه‌اند، از آنها چه برمی‌آید؟  آیا این بی‌عدالتی را باید به قوانین، قواعد و ساختارهای نادرست نسبت داد؟  یا باید استادان راهنما را مسئول شمرد که بدون «نقشی اساسی» در پژوهش‌ها، نام‌شان را در مقالات علمی-پژوهشی درج می‌کنند؟

پاسخ‌گویی به پرسش‌های بالا، در گرو پاسخ به سوالی‌ست که بانو آیریس ماریون یانگ به دقیق‌ترین شکل ممکن طرح کرده است: عاملان اخلاقی( در بحث ما: استادان دانشگاه، دانشجویان، سیاست‌گذاران، سردبیران مجله‌ها و...) چطور باید در مورد مسئولیت‌شان نسبت به ساختارهای اجتماعیِ ناعادلانه بیندیشند و عمل کنند[۱۲]؟

برای پرسش محوریِ بالا، پاسخ‌های مختلفی می‌توان به دست داد. بر اساس یکی از این پاسخ‌ها، رفتارهای اشخاص محصول ساختارهای اجتماعی است. به عبارت دیگر، ساختارهای اجتماعی، رفتار افراد را تعیین می‌کنند. در مثال ما، ساختار دانشگاهی به بی‌عدالتی می‌انجامد، وگرنه استادان صرفا بر اساس رویه‌ها، قواعد و فرهنگ سازمانی‌شان عمل می‌کنند، و در این چارچوب، به طور مشروع منافعشان را پی می‌گیرند. عیبی اگر هست، باید آن‌را در ساختارهای آموزشی جُست، و نباید مسئولیت را بر افرادی حمل کرد که رفتارشان برساخته‌ی ساختارهاست. از این تحلیل، دو نتیجه به دست می‌آید: یکم: به جای نکوهش رفتار استادان، باید بی‌عدالتی را به مثابه‌ی یک ساختار فهمید، و به اصلاح قواعد آن همت گمارد؛ دوم: هر گونه راه حل بنیادی نیز باید در ساختار دانشگاهی روی دهد. باید قواعد و رویه‌های دانشگاهی را، از بالا، اصلاح کرد تا این بی‌عدالتی‌های ساختاری هم رخت بربندد.

این روایتِ خام از ساختارگرایی، از یک مشکل بنیادی رنج می‌برد. در این نظریه، رابطه‌ی فرد و ساختار، ساده‌انگارانه تصویر شده است. بر خلاف مدعای این نظریّه، ساختارها هویاتی مستقل از عاملان اجتماعی نیستند، و این‌گونه نیست که افراد صرفا به گونه‌ای منفعلانه بدانها پاسخ دهند. ساختارهای اجتماعی، از کنش و واکنش اشخاص پدید می‌آیند. رابطه‌ی ساختار و فرد را می‌توان به یادگیریِ زبان تشبیه کرد؛ از یک سو، ما زبان را جذب می‌کنیم و ساختارها و لغت‌ها را فرامی‌گیریم؛ اما از سوی دیگر، می‌توانیم عناصر مختلف را به طرق متفاوت ترکیب کنیم، و با خلاقیت، زبان را بسط دهیم. در زندگیِ اجتماعی نیز، اشخاص بر اساس شناخت‌شان از ساختارهای از پیش موجود عمل می‌کنند و بدین‌سان به بازتولید ساختارها می‌پردازند. در بحث ما نیز، استادان دانشگاه، دانشجویان، سیاست‌گذاران، سردبیران مجله‌ها، جملگی ساختارهای ناعادلانه را تولید و بازتولید می‌کنند. تنها به وساطت رفتار این عاملانِ اجتماعی‌ست که ساختارهای ناعادلانه به طور مکرر، بازتولید می‌شود. البته بسیاری از افراد، با این بی‌عدالتی موافق نیستند و حتا از محکوم کردن آن هم پروا ندارند. با وجود این، همانطور که بانو یانگ نشان داده، کسانی که بخشی از فرایند تولید و بازتولید این بی‌عدالتی‌های ساختاری را تشکیل می‌دهند، نباید مسئولیتشان را نادیده بگیرند. استادان دانشگاه نیز، که بسیاری مواقع از این بی‌عدالتی‌های دانشگاهی نفع می‌برند، باید مسئولیت‌شان را بپذیرند، به طور انتقادی و اخلاقی با ساختارها روبرو شوند،  و بدانند که بی‌عدالتی‌های ساختاری، توجیه‌گر سرسپردگیِ آنان به رویه‌های ناعادلانه نیست. برایان فی، در کتاب فلسفه علوم اجتماعی، نکته‌ای مهم را در این مورد ذکر کرده است: «عاملیتِ انسانی» در یک جامعه، «خودش را در پدیده‌ی مقاومت نشان می‌دهد»[۱۳]. عاملیتِ استادان دانشگاه مستلزم این است که در مقابل بی‌عدالتی‌های ساختاری، مقاومت کنند و به گونه‌ای نامسئولانه به بازتولید بی‌عدالتی‌ها نپردازند. استادان باید برای اصلاح ساختارها بکوشند، اما تا آن زمان، فروتر از شأن آنان است که اِعمال بی‌عدالتی بر دانشجویان را واسطه‌گری کنند، و از این طریق نفع ببرند. قواعد، رویه‌ها و «فرهنگ سازمانی» هرچه باشد، ما استادانی را که به طور ناموجّه نامشان را در مقاله‌ها می‌گنجانند، به سوءاستفاده از اقتدارِ دانشگاهی متهم می‌کنیم.

ارجاعات:


[۱]  دانشجوی دکتری حقوق کیفری و جرم‌شناسی

[۲] Izadinia, Mahsa; Authorship: The Hidden Voices of Postgraduate TEFL Students in Iran, Journal of Academic Ethics, December ۲۰۱۴, Volume ۱۲, Issue ۴, pp ۳۱۷–۳۳۱.

[۳] International Committee of Medical Journal Editors (ICMJE). (۲۰۱۳). Recommendations for the Conduct,

Reporting, Editing, and Publication of Scholarly Work in Medical Journals. Retrieved ۲۳/۱۱/۲۰۱۳ from

http://www.icmje.org/urm_main.html.

[۴]  مصوب ۱۸/۱۲/۹۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی

[۵]  مصوب ۱/۹/۹۰ وزارت علوم

[۶] modares.ac.ir/uploads/Man-Eco.Oth.۳.pdf

[۷] edu.atu.ac.ir/uploads/karbarg.pdf  

[۸] http://www.rvp.iau.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=۵۱۱:۲۰۱۳-۱۲-۰۲-۰۹-۳۹-۴۲&catid=۹۲&Itemid=۵۲۵

[۹] http://prs.ut.ac.ir/details.asp?id=۳۷۳

[۱۰] https://sbu.ac.ir/Adj/RESVP/Pages/%d۸%a۲%db%۸c%db%۸c%d۹%۸۶-%d۹%۸۶%d۸%a۷%d۹%۸۵%d۹%۸۷-%d۹%۸۷%d۸%a۷.aspx

[۱۱]  از منظر دیگر اما، می‌توان با سوءظن به این «خیرخواهی» نگریست. زیرا خود استادان هم از این شفقت‌ورزی، بهره می‌برند.

[۱۲] Young, Iris Marion; Political Responsibility and Structural Injustice, https://www.bc.edu/content/dam/files/schools/cas_sites/.../PoliticalResponsibility.pdf

[۱۳]  فی، برایان، فلسفه علوم اجتماعی: با نگرش چندفرهنگی، ترجمه: خشایار دیهیمی، طرح نو، ۱۳۸۶، ص ۱۰۵.