شناسهٔ خبر: 53661 - سرویس دیگر رسانه ها

حاتم قادری/ اندر مستی و خماری نقشه راه

بازرگان با مستی یافتن نقشه راه شروع می‌کند با خماری صبحگاهی بحث خود را تمام می‌کند. وقتی به نقشه راه اعتقاد داشته باشیم، نمی‌توانیم به تکثر سیاسی و دموکراسی اعتقاد داشته باشیم.

فرهنگ امروز/ حاتم قادری:

ایران از زمان مشروطه و حتی پیش از آن با دنیای جدیدی مواجه شد و هر چه می‌دید، از جنس مستحدثات بود و برایش تازگی داشت. این تازگی هم در تکنیک و فن بود، هم در ماشین آلات، هم در امور پزشکی، هم در مسائل نظامی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی. این تازگی در ادبیات روزنامه‌ای و حتی ادبیات به معنای فنی آن یعنی داستان‌ها دیده می‌شود. جامعه ایرانی و مردم ایرانی با مجموعه‌ای مواجه شدند که تمامی آن برای‌شان غریب بود و با آن آشنا نبودند. چنین بود که کوشیدند بفهمند که این مجموعه جدید چگونه است. یعنی نیروهای مدرن چگونه نیروها و محمل‌هایی هستند و چه وضعیتی دارند. این پرسش جدیدی در مقابل جامعه ایران بود. وقتی به عقب و پیش از این مواجهه باز می‌گردیم، این پرسش وجود نداشت. بنابراین مساله این بود که با این جهان جدید چگونه برخورد کنیم؟ دیگر نمی‌توانستیم با همان اصطلاحات و تعابیر قبل سخن بگوییم. بنابراین تلاش شد به این سوال پاسخ داده شود و آثاری چون کتاب احمد و سیاحتنامه ابراهیم‌بیک کوششی برای فهم محتوا و ماهیت غرب بود. نکته مهم در مشروطه که به نظر من قابل تامل است این است که هنوز تیپ روشنفکری دینی مطرح نشده است، یعنی هنوز گروهی نیستند که هم روشنفکر باشند و هم دغدغه دین داشته باشند. آن زمان گروهی از علمای سنتی و گروهی سکولار بودند، یعنی در حوزه نیروهای سنتی فقها و علمای سنتی را داریم و در حوزه نیروهای جدید نیز منورالفکران را. به سختی می‌شد شاهد حضور چهره یا چهره‌هایی باشیم که روشنفکر باشند از این جهت درک کنند که دنیا بر پایه دیگری می‌چرخد و همزمان بر خصلت دینی خود تاکید کنند. البته آدم‌هایی بودند که این دغدغه‌های مشترک را داشتند، اما این پدیده انبوه نیست.روشنفکر دینی از دهه ١٣٢٠ و اواخر دوره رضاشاه مطرح شد. مهم‌ترین مساله نیز چالش هویتی ایرانیان است و البته هنوز نیز درگیر این مساله هستیم. یکی از ویژگی‌های روشنفکری دینی این است که آیا می‌توان از دل شاکله دین نقشه راهی ارایه کند یا خیر که با تفطن به آنها بتواند به زندگی و فهم دنیای جدید بپردازد؟ تیپی مثل بازرگان از دل این وضعیت پدید می‌آید یعنی معتقد است که دین از وضعیت پرصلابتی بر خوردار است که می‌تواند برای همیشه بشر راهی عرضه کند. این نقشه راه جامعیت دارد و می‌تواند جامعه را به سرمنزله مقصود برساند. بنابراین مفروض روشنفکری دینی این بود که نقشه راهی وجود دارد که قابل کشف است و اینکه الان به آن دسترسی نداریم به این دلیل است که به اندازه کافی در منابع غور نکرده‌ایم. اعتقاد به نقشه راه خاص ایران نیست و کل کشورهای منطقه درگیر آن بودند. فرض بر این بود که نقشه راهی وجود دارد که در انحطاط مسلمین از دست رفته است و ما باید آن را دوباره کشف کنیم. آنچه این اقرار به نقشه راه را تقویت می‌کرد، حضور مارکسیسم در عرصه جهانی بود که مجهز به ایدئولوژی بود و می‌توانست سرمایه داری و شرایط جدید را توضیح بدهد. البته من خودم معتقدم که نقشه راهی وجود ندارد. اما مهندس بازرگان و بخش اعظم روشنفکران مسلمان تصور می‌کردند که چنین نقشه راهی هست. به همین خاطر بخش بزرگی از تلاش روشنفکران مصروف یافتن نقشه راه شد. وقتی بازرگان کتاب «راه طی شده» (١٣٢٦) را می‌نوشت به دنبال نقشه راه بود. شریعتی هم به دنبال نقشه راه بود. کتاب «راه طی شده» یکی از متون غالب است و نه مغلوب. یعنی این اثر بارها خوانده می‌شود. مثلا لطف‌الله میثمی در خاطراتش می‌گوید که بعضی از مجاهدین ده‌ها بار این کتاب را می‌خواندند و این کتاب به اثر کلاسیک آموزشی بدل می‌شود. کتاب بازرگان همچنین در دهه‌های منجر به انقلاب بارها خوانده می‌شود. اما در عین حال این کتاب با شوربختی خاصی همراه است. بدین معنا که بیش از آنکه وضعیت معرفتی پیدا کند، تبدیل به کتابی در خدمت رادیکالیسم سیاسی شد. در این سال‌ها مخالفت با نظام پهلوی در حال گسترش است و همه به دنبال این هستند که چگونه شاه را بیندازند. یعنی «راه طی شده» به جای اینکه بحران‌های معرفتی را مورد کنکاش قرار دهد، برای مسائل سیاسی خوانده می‌شود. در حالی که به نظر من اگر این کتاب از حیث معرفتی مورد نظر قرار می‌گرفت، قطعا الان جای دیگری بودیم. در «راه طی شده»، بازرگان می‌پرسد که غرب چیست؟ پاسخ او این است که راهی که غرب طی کرده مخالف راه انبیا نیست. بازرگان به غرب آری گو بود و آن را یکسره نفی نمی‌کرد. اما متاسفانه این نگاه او در شاکله اصلی حرکتی که ایران کرد، از دست رفت. ویژگی مهم دیگر کتاب بازرگان این است که جزو معدود کتاب‌هایی است که نگاه مانوی در آن نیست و همه‌چیز را سیاه و سفید نمی‌کند. نگاه بازرگان توحیدی است. البته بازرگان در نگاهش به حزب توده اندکی مانوی است. نکته جالب این است که خود بازرگان که راه طی شده را می‌نویسد، در اواخر عمر به این نتیجه می‌رسد که نقشه راهی وجود ندارد. در حالی که امروز هنوز فکر می‌کنیم که چنین نقشه راهی هست. بازرگان با مستی یافتن نقشه راه شروع می‌کند با خماری صبحگاهی بحث خود را تمام می‌کند. وقتی به نقشه راه اعتقاد داشته باشیم، نمی‌توانیم به تکثر سیاسی و دموکراسی اعتقاد داشته باشیم.