شناسهٔ خبر: 53738 - سرویس دیگر رسانه ها

انتقاد از غرب در کانون گفتمان تمدن دینی بود

رسول جعفریان با بیان اینکه «انتقاد از غرب» در کانون گفتمان تمدن دینی بوده است، گفت: به رغم این که همه تحت تأثیر فرهنگ غربی بوده اند، اما همواره همه جناحها از غرب انتقاد می کردند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست تمدن اسلامی؛ چیستی و امکان به همت پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، استاد دانشگاه تهران به همراه رونمایی از آثار جدید پژوهشی پژوهشکده اسلام تمدنی در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد.

در ادامه گزارشی کوتاه از سخنان رسول جعفریان از نظر شما می گذرد:

اگر ما وفادار به حقیقت هستیم، باید راه رسیدن به آن را هم طی کنیم، راهی که بسیار دشوار است و بخشی از این دشواری، مربوط به اصطلاح ذهنیت های نادرست، فریبکارهای مصلحت آمیز، بی دقتی های عمدی، ناتوانی در تحقیق، تنبلی در پژوهش و بسیاری از امور دیگر است، اموری که سبب می شود ما از حقیقت باز مانیم. صد البته که حقیقت محض در برخی از حوزه ها، تعرف دقیقی ندارد، و بشر فعلی قادر به درک درست و کامل آن، نه، اما همین اندازه که تلاش کنیم در چهارچوب روشهای معقول جاری،  به حقیقت برسیم و در پی آن باشیم، کافی است. کاری که مجتهدان هم در فقه آن را انجام می دهند و می گویند حتی اگر نظرشان خطا باشد، چون اجتهاد کرده اند، ثواب می برند.

اگر جامعه، بر اساس روشهای ضد حقیقت جویی پیش برود، و فاقد شفافیت علمی باشد، عمدا یا سهوا، هاله ای گرد و غبار در اطراف حقایق کشیده شده و این امر جز رواج افکار باطل و فرورفتن در تباهی و فساد و گمراهی در تصمیم گیریها، چیز دیگری به همراه ندارد. این کاری است که ما اغلب می کنیم.

در این میانه، «علم» ابزار رسیدن به «حقیقت» است و نبودن علم و دانش اصیل در جامعه، در هر بخش، از علوم طبیعی و دقیقه تا علوم انسانی و اجتماعی، یکی از اصلی ترین دلایل ضعف فرهنگ و طبعا شکست تمدنی است که بر پایه این فرهنگ بنا شده است. ما وظیفه داریم، علم اصیل را دنبال کنیم و بیهوده شبه دانش را، دانش معرفی نکنیم.

تقویت روش های تحقیق، تفاوت میان آن روشها، بالا بردن سطح مهارت های پژوهشی در جامعه علمی و آشنا کردن مداوم دانشجویان رشته های مختلف با روش تحقیق و پرهیز دادن آنها در ارجاع به منابع غلط، یکی از اساسی ترین کارهایی است که باید صورت گیرد.

وجه دیگر کار، مبارزه با خرافات است، مبارزه ای که یکی از وجوه اصلی رفتن به سمت حقیقت است. جامعه ای که با خرافات سروکار دارد، نمی تواند به تمدنی اصیل و واقعی برسد. فرهنگ که اساس تمدن است، باید پیراسته باشد، و در آن صورت است که می تواند زاینده تمدنی درست و اصیل باشد.

بشر از قدیم، در پی رسیدن به حقیقت بوده و این سوال که حقیقت چیست، مهم ترین سوال فلسفی بشر در کاوشهای علمی و منطقی اوست. اساسا دانش منطق، برای این امر طراحی شده است که روش فکر کردن را به آدمی بیاموزد. بحث صناعات خمس به ما یاد می دهد که گزارها از نظر نزدیکی شان به امر قیاس، به برهان، جدل، سفسطه، خطابه و شعر تقسیم می شود. دقیق ترین مطالب آن است که به قیاس که در منطق صوری، شامل چندین مدل از اقامه برهان و صغری و کبرا است، نزدیک باشد. بعد از ارسطو هم فیلسوفان زیادی تلاش کرده اند تا راه دستیابی به حقیقت را نشان دهند. در دنیای ما، ابزارهای فراوانی برای این کار فراهم شده و آموزش های زیادی در این جهت داده می شود که بیشتر ما از آن روشها دور و نسبت به آنها غافلیم.

بحث تقسیم علوم و مراتب آن، در قدیم و جدید، بر پایه واقع نمایی است. علومی اصیل هستند که آسان تر و دقیق تر بتوانند ما را به حقیقت برسانند. ریاضیات اگر اعتباری دارد، به خاطر این است که دروغ و تحریف و اشتباه در آن راه ندارد و قضایای آن جدی است. باقی علوم و دانایی ها تا چه اندازه مثل ریاضی خواهد بود وما چگونه می توانیم چنین اطمینانی به آنها داشته باشیم. این کاری است که باید انجام دهیم. هیچ چیز شاید ریاضی نشود، اما باید حداکثر  تلاش را برای رسیدن به حقیقت کرد.

وظیفه عالمان جامعه جلوگیری از رواج خرافات است، کاری که اغلب به عکس انجام شده، و شماری از آنان در ترویج خرافات آن هم بر اساس اصل عوام زدگی، بیش از نادانان، فعالیت می کنند. این روش، غالبا فریبکارانه انجام شده و برای جلب منافع مادی از مردمانی است که در ازای این رفتار، سیل کمک های خود را به نام دین و مذهب، تقدیم آنان می کنند. پس چرا نباید آنها چنین رفتاری داشته باشند؟ این در حالی است که عالم باید در برابر بدعت، که خرافات مهم ترین مصداق آن است، بر اساس نص رسول (ص) علم خویش را آشکار کند.

در حال حاضر که بحث های تمدنی در ایران جدی تر طرح شده، طبیعی است که وظیفه مراکز پژوهشی ما آن است که حقایق را در اختیار مردم بگذارند و آنان را از خرافات دور کنند.

سه نکته را عرض می کنم:

•  ما بازتاب روزگار خودمان هستیم و بنابرین همیشه باید فکر کنیم که در تفکر منعکس کننده دوره تاریخی خویشیم.

•  الزاما ما باید تاریخ را بشناسیم، تاریخ نزدیک و دور را، برای این که بتوانیم درست اندیشه های حوزه تحول فکر در جامعه را دنبال کنیم.

•  ورود بنده به بحث تمدن و در خصوص علم در تمدن، تاریخی است، یعنی پیش از این که درباره اصل این مفهوم، معنا و تعریف و لوازم آن فکر کنم، آن هم منظم و طرح واره، بحث تاریخی می کنم و از دریچه تاریخ وارد می شوم.

ما و گفتمان تمدن دینی

شکل گیری گفتمان تمدن در دوره جدید تاریخ ایران یک بحث مهم و در حد خود فراگیر است. این نگاه هم از نگاه طراحان آن و هم مخاطبان، مهم، محل بحث و ارزش طرح کردن داشته است. شاید اولین سوال همین باشد که چرا این گفتمان در میان ما شکل گرفته است؟ در حالی که فرضا در تمام دوره صفوی یا دوره افشاری و زندی و حتی تا نیمه های قاجار، سخنی از این گفتمان در میان نبوده است.

این پرسش جواب چندان دشواری ندارد. همه ما می دانیم مواجه شدن ایران با غرب، و «تفاوت» و «فاصله» ای که میان این دو وجود داشت، سبب سوالات و ابهاماتی شد که در نهایت برای پاسخگویی به آنها این گفتمان شکل گرفت.

در این باره، بارها و بارها، کسانی متون را کاویده اند و هر بار به زبانی در  باره آن بحث کرده اند. البته این بحث، با چندین بحث دیگر همپوشانی دارد. مثلا اگر کسی تاریخ اندیشه کار می کند، یا به طور کلی درباره تجدد و نوگرایی تحقیق می کند، طبعا به گفتمان تمدن خواهی ایرانی ها هم خواهد پرداخت.

این گفتمان برای متدینین یک صورت ویژه دارد، و یک سوال اصلی این است که رابطه تمدن با دین چیست؟ مشکل این است که تمدن جدید در فرنگ، با محدود کردن دین تولید شده و داستانهای فراوانی در این زمینه به ایران منتقل شده است. از نخستین روزهای ورود فرهنگ غرب به ایران، این مسأله مطرح شده بود که علم و دین با هم ناسازگار هستند، و اساس این بحث هم تجربه فرنگ بود.

نکته دیگر این که آنچه در جامعه ایران از پیش از مشروطه و در جریان انقلاب مشروطه و سپس دوره اصلاحات رضاشاهی رخ داده چه نسبتی با دین دارد. یک مثال ساده بزنم، کتاب اسلام خالص، از محمد علی مبارکه ای، وجه ارتباط «لباس روحانی» با «تمدن» را دنبال کرده است، هرچند غیرمستقیم، گویی در حال پاسخ گویی به این سوال است که تاریخ این لباس چیست. گاهی هم کلی تر، مانند کتاب تمدن اسلام شیخ قاسم مهاجر که سال ۱۳۱۲ ش منتشر شد.

بدین ترتیب ما باید مراحل زیر را دنبال کنیم:

•  برخورد ایران با تمدن غرب و پدید آمدن پرسشهایی چند در باره وضع ما

•  شکل گیری گفتمان تجدد

•  شکل گیری گفتمان تمدن برای حل یکی از جنبه های بحث تجدد خواهی یا مخالفت با آن

•  و در نهایت شکل گیری بحث از گفتمان تمدن اسلامی یعنی رابطه تمدن و دین

در این زمینه، ما تحت تأثیر مسائل زیادی بوده ایم، اما پرسش اصلی این است که دین چه جایگاهی در تمدن دارد؟ این سوالی است که برای متدینین مطرح بوده و هر کدام به فراخور دانشی که داشته اند، در این باره مطلب نوشته اند:

•  برخی در قالب تاریخ تمدن و روشن کردن نقش دین در آن

•  برخی در ارائه تبیین جدیدی از دین که بتواند نقش بهتری در تمدن بر عهده گیرد

•  برخی در قالب نقد مطالبی که دیگران علیه برداشتهای رایج از دین در ضدیت با تمدن نوشته اند.

به جز اینها، در موارد مختلف و جاهایی که صورت مستقیم به این بحث پرداخته نشده، موارد تمدنی درج شده است. مثلا در تاریخ نویسی معاصر ایران، چنان که در بسیاری از مباحث دینی که به نوعی با مسائل اجتماعی ارتباط داشته، مباحث تمدنی درج شده است. برای مثال در بحث از حقوق زن یا مسأله حجاب، یا مباحث اقتصادی و بسیاری از نکات دیگر.

در واقع، بحث از تمدن و مخصوصا اتهامی که به دین وارد شده بوده، یکی از گفتمان های رایج در نوشته های صد سال گذشته ما و در این اواخر در دهه های منتهی به انقلاب شد. در یک دوره، دین سخت در معرض تهاجم قرار گرفت و به اسم مبارزه با خرافه، روی نقش منفی آن تأکید شد. اما پس از چند دهه، آن موج، قدری شکسته شد و دوباره دین به صحنه جامعه برگشت. چند عامل سبب بازگشت دین برای طرح مسأله اداره جامعه و تمدن سازی شد:

•  با آمدن مظاهری از تمدن جدید در جهان اسلام، مشکلات حل نشد و این نشان شکست تمدن جدید تلقی شد.

•  در غرب، دو جنگ جهانی سبب سرخوردگی دیگران از تمدن غرب شد

•  برآمدن مارکسیسم و تردیدی که در اعتبار جهان جدید ایجاد کرده بود، عاملی دیگر برای سرخوردگی بود.

 بحث از تمدن و دین در جهان اسلام شیوع فراوانی یافت و بیشتر این مباحث در سه نقطه متمرکز شده بود:

•  مصر

•  شبه قاره

•  ایران

ایران، بیشتر مصرف کننده بود، زیرا یافته های ایران در حدی نبود که سایر نقاط جهان اسلام از آن استفاده کند. مصر سابقه دویست ساله در روشنفکری دینی و مباحث نوگرایانه داشت. شبه قاره هم سابقه ای دیرین داشت و در جریان اختلافات میان مسلمانان و انگلیسی ها مباحثی از این دست مطرح شده. مباحث طرح شده در مصر و شبه قاره به ایران منتقل می شد. ما بخش مهمی از مباحث مربوط به حوزه «تمدن و دین» را از نهضت ترجمه آثار عربی به فارسی در طی نیم قرن، شاید هم اندکی بیشتر بدست آوردیم.

در ایران، ما طی چند دوره به مباحث تمدن اسلامی علاقه نشان دادیم، البته یک نگاه به خارج از ایران داشتیم و نه نگاه به داخل. نسبت به خارج از کشور، در دو بخش متمرکز بودیم:

•  استفاده از غرب

•  استفاده از دنیای اسلام

در داخل کشور هم با دو رویکرد به بحث تمدن نگاه می کردیم.

•  ایران و میراث خاص آن (نگاه های ایرانی ـ شیعی ـ فلسفی)

•  اسلام شیعی

•  سه دوره فعالیت فرهنگی در زمینه مباحث اجتماعی و تمدنی میان روحانیون داریم:

• الف: یک دوره از حوالی ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ و به صورت کندتر تا سال ۱۳۲۰ که چندین مطبوعه دینی در شهرهای تهران، تبریز، کرمانشاه و نقاط دیگر عرضه می‌شد.

• ب: دوره دوم از شهریور ۱۳۲۰ تا حوالی ۱۳۳۶ که فعالیت گسترده تر، قلم رساتر و دیدگاهها روشن تر بود و گل سرسبد آنها نشریه آیین اسلام است.

• ج: سوم از ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ ش که مکتب اسلام، مکتب تشیع و نشریات دیگری منتشر شده و آثار فراوانی نیز چاپ می‌شد.

درباره مواضع علمای ما درباره ارتباط تمدن و دین طی این سه دوره، مطالب زیادی می توان نوشت. آثار فراوانی تولید شد و چنان که پیش از این گذشت، در حوزه های مختلف این مباحث مطرح می شد. از نقد غرب گرفته، تا دفاع از اسلام به عنوان دینی تمدن خواه. چنان که گفته شد، بخشی تحت تأثیر تولیدات علمی داخلی بود و شماری برگرفته از آثار و افکار بیرونی.

«انتقاد از غرب» در کانون گفتمان تمدن دینی بوده و این مسأله برای همه یک فرصت برای جذب و یافتن هوادار بوده است. به رغم این که همه تحت تأثیر فرهنگ غربی بوده اند، اما همواره همه جناحها از غرب انتقاد می کردند:

•  روشنفکران شامل جریانهایی مانند فردید، شایگان، جلال آل احمد، شادمان و حتی احمد کسروی.

•  طرز فکر حاکم بر دربار و جناح فرح با مدیریت دکتر نصر که اساس تمدن جدید را زیر سوال برده است.

•  حمله روحانیون از مظاهر فساد، استعمار و جنبه های دیگری از غرب.

•  مارکسیستها که آنها هم غرب را به عنوان سرمایه داری مورد حمله قرار داده و سخت به مظاهر فرهنگی آن حمله می کردند.

در این جدال میان تمدن جدید و تمدن دینی یا حتی ملی، چه چیز در مقابل چه چیز قرار می گرفت؟ به عبارت دیگر، الگوی مورد حمایت در سمت دینی از نظر تمدنی چه چیزی بود و از کجا باید در می آمد؟ به نظر می رسد، مهم ترین ابزار برای این کار، «تاریخ» و نقب زدن به گذشته برای یافت سرمایه ای برای مقابله و ارائه جانشین بود. این روش مورد استفاده چندین جناح بود:

• یکی از مهم ترین آنها، یافته های خود غربی‌ها از تمدن اسلامی یا عربی بود که منابع خودی همیشه از آنها استفاده می کردند. در این زمینه، کتابی مثل تمدن اسلام و عرب از گوستاولوبون نهایت اهمیت را یافت و در اواخر دوره رضاشاه به فارسی ترجمه و منتشر شد.

• دوم روش مورخان ایرانی از میان دوره قاجار، که به این نگیزه یا انگیزه های ناسیونالیستی و ملی، شروع به نقب زدن به تاریخ کردند. در این زمینه هم کارهای غربی ها در باره کشف دوره های باستانی به تدریج درخشش پیدا کرد و بیشتر ما را نسبت به خودمن مبتهج کرد، در حالی که ربطی به حال ما نداشت.

• سوم مصلحین دینی بازگشت به اسلام اولیه و سلف را توصیه می کردند وتوجیه این بود که اسلام چنین و چنان بوده و بعدا از مسیر اصلی منحرف شده است.

شاید نتوان یک تقسیم بندی زمانی ارائه داد، چرا که علما، در سطوح مختلفی از آگاهی های علمی و اجتماعی بودند. اما به طور کلی می توان گفت چند دوره گذشت:

• دوره رضاشاه که علما در موضع ضعف بودند و بیشتر در حد دفاع از دین، آن هم ضعیف، فعالیت داشتند.

•  دوره شامل دهه بیست و سی و حتی چهل، که به پاسخ گویی به شبهات درباره عقب ماندگی اسلام برمی گشت. در این دوره، دست به نگارش باز بوده و با همان بضاعت مزجات که داشتند، طالب بازگشت اسلام به صحنه تمدن بودند. این باره روی حکومت هم تکیه می شد.

•  دوره پس از انقلاب که با پیروزی همراه بود، و تقریبا نوعی غرور ناشی از پیروزی و کنار زدن گروه های مدعی، گرچه کمتر از تمدن اسلامی صحبت می شد، اما در عمل، یک پیشنهاد قدیمی جامه عمل پوشیده و دولتی تشکیل شده بود که قرار بود الگویی برای نظام جایگزین غرب شود، البته در دوره، فکر مبارزه با غرب بیش از بحث ساختن مطرح بود.