شناسهٔ خبر: 53790 - سرویس اندیشه

در راستای مقام داریوش شایگان؛

فیلسوف جهان‌بین آواره در وطن

داریوش شایگان شایگان معتقد بود ایران واسطۀ میان غرب و هند است، به همین دلیل دچار منازعات فرهنگی بسیاری شده است و همین منازعات را نیز دلیل شکل‌گیری تمدن ایران می‌دانست./شایگان هرچند فرزند ایران است اما شخصیتی جهانی دارد. او در دوران زندگی خود بین میهن و جهان در تبعید بوده است.

فرهنگ امروز/  امیر سلطان‌زاده:

فرصت‌ها اندک هستند. این جمله را همیشه از کودکی به ما تذکر می‌دادند، نصیحت به اینکه قدر زمان و یکدیگر را بدانیم. گویا باید می‌فهمیدیم این موضوع گران‌بهاست. هرچه سن انسان بیشتر و آگاهی او افزایش می‌یابد، ارزش این نصیحت را بیشتر درک می‌کند.

مدتی پیش فرصتی به وجود آمد تا به مناسبت یادوارۀ عباس کیارستمی، خدمت دکتر شایگان برسم. روزی که شایگان در مدح رفیق ازدست‌رفتۀ قدیمی خود متنی را بیان می‌کرد، کسی فکر نمی‌کرد به‌زودی به چنین دردی مبتلا شود، تو گویی درد فراغ رفیق عارضه داشت. داریوش شایگان را از پشت کتاب‌هایش می‌شناختم، علی‌رغم اختلاف‌نظرهایم با وی، برای تلاش‌ها و کارهایش احترام ویژه‌ای قائل بودم. از معدود اندیشمندان معاصر ایران که جهانی شده بود. کتاب‌ها و سخنانش را به فرانسه و انگلیسی می‌توان در میان کتاب‌فروشی‌های پاریس و نشریات انگلیسی یافت. بزرگان بسیاری در عطش معاشرت و گفت‌وگو با او بودند، اگرچه آن‌قدر که بیرون از ایران وی را ارجمند می‌شمردند، نهادهای فرهنگی در داخل به وی بذل‌توجه نداشتند. البته فراموش نکنیم به‌مانند کل یک قرن معاصر باید حساب بخش فرهنگی غیرمردمی را از روشنفکران جدا کرد. روزی که در سفارت فرانسه مدال می‌گرفت به این فکر می‌کردم چرا شایگان به جای حضور در مراسم چهره‌های ماندگار می‌بایست در خاک کشور دیگری محصور در خاک زادگاهش مورد تقدیر واقع شود. اگرچه همین موضوع باعث مباهات اصحاب فکر و اندیشه است، اما نادیده گرفتن چنین متفکری توسط تریبون‌داران در کشور دردناک است.

اگر بخواهم امروز تصویری از وی ارائه دهم، او را جنتلمن، متشخص و برازنده به خاطر می‌آورم. آرایش سر و صورتش او را به نویسنده‌های کلاسیک روس شبیه می‌کرد. شاید شایگان پیش از آنکه یک فیلسوف باشد، فردی دغدغه‌مند تلقی شود. هنوز آخرین مصاحبۀ او را به یاد دارم که گفت: «نسل ما گند زد!»

شایگان در جایی گفته بود که فیلسوف با موضع‌گیری در برابر وقایع سیاسی می‌تواند مشکلات را تعدیل کند، اگرچه نباید چپ و راست نسخه بپیچد، مثالش هم سارتر بود. شایگان سارتر را فیلسوفی ناموفق در امور سیاسی می‌دانست که مجبور به عقب‌نشینی بابت اشتباهاتش شده بود. از نظر شایگان روشنفکر باید سیاست را کاوش کند. او معتقد بود سرمایه‌داری حاکم بر جهان و ایران در درون خود حامل تضادهایی است؛ اما گویا از عقب‌نشینی روشنفکران نسبت به نقد امور اجرایی دل خوشی نداشت.

برای درک شایگان مطالعۀ کتاب‌ها و دیدار با وی کافی نیست، همان‌طور که خود من پس از دیدار با او سعی کردم بهتر بشناسمش. برای شناخت یک فرد باید مسیر زندگی او را بررسی کرد؛ تحصیل، سفرها، ملاقات، محل تولد، علایق و...

شایگان سال‌ها از دردهایش سخن گفت، دردهایی که نتیجۀ برخوردش با تفاوت‌های تأثیرات مدرنیته با غرب و شرق بود. کسی که فرصت تحصیل در فرانسه و انگلیس را مغتنم شمرد اما به آن اکتفا نکرد، مطالعه و تحقیق در مورد هند، ایران و اساساً شرق درک بهتری از دنیای پیش رو برای وی به ارمغان آورد. در روزگار ما که امکان سخن گفتن از تقابل شرق و غرب بسیار دشوار است، شایگان از این دغدغه‌ها می‌گفت؛ اگرچه افق دید او قطعاً از بسیاری دیگر از روشنفکران کنونی وسیع‌تر است.

شایگان فرصت این را داشت تا در کودکی با زبان‌های گوناگونی آشنا شود؛ گرجی، روسی، ترکی استانبولی، آذری و پس از تحصیل در غرب، فرانسه و انگلیسی نیز به دانش زبانی او افزوده شد. همین دایرۀ وسیع زبانی فرصت فراگیری و درک صحیح از جهان پیرامون را نیز برای وی فراهم ساخت. همچنین همزیستی با ادیان و مذاهب مختلف از اوان کودکی، وی را تبدیل به فردی متساهل و متسامح نسبت به دگراندیشان کرده بود. زندگی در خانواده‌ای منورالفکر در جوار مردم عامی و خرافاتی تأثیرات خود را در وجود او نهادینه کرده بود.

موضوع دیگری که اثر نوشتارها و سخنان او را عمیق‌تر می‌کند، تجارب تاریخی اوست. شایگان در یکی از مصاحبه‌هایش به‌روشنی دوران رضاشاه را تصویر می‌کند. درحالی‌که سنت‌های زندگی قجری همچنان بر برخی شرایط زندگی کودکی او حکم‌فرماست، تجربۀ جنگ جهانی اول در ایران و دوران پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، کودتای 28 مرداد، انقلاب، اروپای مدرن، هند و سفرها از او شخصیتی با نگرش تاریخی پدید آورد. درک و تفسیر وقایع در کانتکست تاریخی از خصوصیات بارز او بود.

شایگان پس از بازگشت از اروپا و زمانی که رسالۀ دکترایش را در مورد هند آغاز کرده بود، به گفتۀ خودش از قید سنت و تجدد رها شده بود، موضوعی که در کمتر کسی می‌توان یافت. او از آن دوران دیدی انتقادی به خود یافت، در آن دوران از خود می‌پرسید چطور می‌توان با انگلیسی‌ها و ایتالیایی‌ها و... زندگی کرد ولی با آن‌ها در جنگ و تنش نبود.

شایگان معتقد بود ایران واسطۀ میان غرب و هند است، به همین دلیل دچار منازعات فرهنگی بسیاری شده است و همین منازعات را نیز دلیل شکل‌گیری تمدن ایران می‌دانست.

شایگان در مورد ایرانی بودن خود چنین می‌گوید: «در زمینۀ چنین جهان فروپاشیده و شکسته و قطعه‌قطعه شده‌ای، ایرانی بودن به معنای ایرانی بودن درعین‌حال ایرانی شدن است و تضادی که از این امر برمی‌خیزد در ساخت و سامان آن رخنه می‌کند. ما به‌واسطۀ فارسی حرف زدن ایرانی هستیم، اما به لحاظ آنکه جهان‌های دیگر در جهان ما تداخل می‌کند و یک‌دستی‌اش را برهم می‌زند و تداومش را تغییر می‌دهد، فرانسوی، آمریکایی و حتی ژاپنی هستیم.»

شایگان هرچند فرزند ایران است اما شخصیتی جهانی دارد. او در دوران زندگی خود بین میهن و جهان در تبعید بوده است. بهتر است این نوشتار را با بخشی از سخن خود او به پایان ببریم:

وقتی به این جنگ‌ها و خصومت‌هایی که انسان‌ها را در برابر یکدیگر قرار می‌دهد و به این یقه‌درانی‌ها، به این واپس‌گرایی‌ها، به این وحشت‌هایی از همه نوع که کرۀ زمین بیچاره را می‌درند، می‌نگرم، از خود می‌پرسم که آیا به آن نوع فرزانگی و بلوغ دست یافته‌ایم که جهان را به بازی و عرصۀ نمایش آن ببینیم، آنگاه این بیت حافظ بر دلم می‌گذرد:

جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه / چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند