شناسهٔ خبر: 54281 - سرویس اندیشه

گزارشی از نشست بررسی ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناآرامی‌های دی‌ماه ۹۶؛

 راه‌حل‌های دومینویی

نشست ناآرامی‌های دی‌ماه موجب یک تغییر ملموس در این نوع نشست‌های علمی به بار آورد و آن صراحت بیان حاضرین در طرح مشکلات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه بود. این صراحت را می‌توان به دو گونه تعبیر کرد، اینکه صراحت مردم معترض در بیان خواسته‌هایشان به اساتید دانشگاه‌ها هم سرایت کرد، تعبیر دیگر آنکه اساتید علوم انسانی این بار تلاش کردند با صراحت بیشتری خطرهای پیش رو را به اهالی سیاست گوشزد کنند و رادیکال‌تر از گذشته سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی را نقد کنند.

فرهنگ امروز:

دی‌ماه ۹۶ شوک بزرگی به جامعۀ ایران وارد شد، شوکی که همۀ اقشار جامعه را بهت‌زده کرد و بسیاری از صاحب‌نظران علمی و سیاسی و احزاب و گروه‌ها را به سکوت کوتاه‌مدت واداشت. اگرچه برای ناآرامی‌های دی ماه ۹۶ تعابیر مختلفی به کار رفت و موضع‌گیری‌های متفاوتی به همراه داشت، اما قدر مسلم آن بود که بخشی از اقشار جامعه از برخی سیاست‌های کشور نارضایتی خود را به شکل اعتراض جمعی آن هم در خیابان بیان کردند؛ قدر مسلم‌تر آنکه این قشر به دنبال وضعیت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعۀ خود بودند و بی‌شک از هر راه‌حلی برای رسیدن به آن وضعیت استقبال خواهند کرد. به همین دلیل بررسی عمیق مسئله، علت‌های شکل‌گیری آن و تبیین مسئله از سوی اهالی علوم انسانی برای یافتن این راه‌حل‌ها بسیار مهم خواهد بود. به همین مناسبت انجمن جامعه‌شناسی و علوم سیاسی کشور نشستی را با همین موضوع برگزار کردند که با حضور جمعی از اساتید اقتصاد، علم سیاسی و جامعه‌شناسی برگزار شد. جالب توجه آنکه ناآرامی‌های دی‌ماه موجب یک تغییر ملموس در این نوع نشست‌های علمی به بار آورد و آن صراحت بیان حاضرین در طرح مشکلات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه بود. این صراحت را می‌توان به دو گونه تعبیر کرد، اینکه صراحت مردم معترض در بیان خواسته‌هایشان به اساتید دانشگاه‌ها هم سرایت کرد، تعبیر دیگر آنکه اساتید علوم انسانی این بار تلاش کردند با صراحت بیشتری خطرهای پیش رو را به اهالی سیاست گوشزد کنند و رادیکال‌تر از گذشته سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی را نقد کنند.

 فصل مشترک همۀ این اساتید در این جلسه آن بود که به دنبال انقلاب به معنای آرمانی آن، آنچه که در سال ۵۷ رخ داد، نبودند؛ اما به این مسئله هم اذعان داشتند که حاکمیت باید با اصلاحات اساسی در شئون مختلف «جاده‌های پیچ‌درپیچ را به جاده‌ای مستقیم هموار کنند که ملت ایران بتوانند مسیر پیش روی خود را ببینند». اساتید حاضر در این نشست حسین سیف‌زاده، ابوالفضل دلاوری، امیر محبیان (اساتید علوم سیاسی)؛ فرشاد مؤمنی، علی دینی ترکمانی (اساتید اقتصاد)؛ محمدامین قانعی‌راد و محمد فاضلی (اساتید جامعه‌شناسی) بودند که ضمن طرح مسئله به ارائۀ راه‌حل نیز پرداختند.

حسین سیف‌زاده: به دنبال تشکیل یک شورای نخبگان ملی

نخستین سخنران حسین سیف‌زاده استاد کنونی مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه واشنگتن بود که در طول سخنرانی بسیار برای وطن احساساتی شده بود و همواره با بغض سخن گفت. او در تبیین ناآرامی‌های دی‌ماه ابتدا فهم نادرست ایرانیان از دموکراسی و سیاست را نشانه گرفت و از پنج بحران در دل این ناآرامی‌ها سخن گفت؛ بحران هویت، بحران ملت‌سازی، بحران دولت‌سازی، بحران مشارکت و بحران رفاه. از نگاه سیف‌زاده تعاریف ایرانیان از مفاهیمی چون ملت و هویت، مدرن نیست، چراکه در ایران فردگرایی بر فردیت مقدم است. از نظر این استاد علوم سیاسی آنچه سیاست را خیابانی می‌کند این است که مشارکت مردم منفعلانه باشد نه فعالانه. سیف‌زاده در این سخنرانی از یک حسرت سخن گفت، اینکه خطرات امروز را سال‌ها پیش به مسئولین کشور گوشزد کرده بود اما گوش شنوایی نبود.

امیر محبیان: دولت مسئول حل مسئله است

نگاه امیر محبیان با دیگران یک تفاوت اساسی داشت، او که از نظر گرایش سیاسی هم چندان به اساتید دیگر نزدیک نبود، به تاریخ این اعتراضات بی‌توجه بود و ریشۀ بحران را به محدودۀ زمانی سال‌های اخیر تقلیل داد و دلیل اصلی اعتراضات را به‌واسطۀ پیش‌گامی شهرهایی چون مشهد، قم و لرستان اقتصادی عنوان کرد؛ چراکه این شهرها هیچ‌گاه پیش‌گام مبارزات سیاسی در ایران بعد از انقلاب نبودند. او مبنای اصلی بحث خود را بر ایجاد احساس ناکارآمدی قرار داد. افزایش انتظارات، کاهش امکانات، ایجاد و پیدایش تصویر ناکارآمد از نظام در ذهن توده و در نهایت کاهش امید به آینده و تصویر آینده‌ای تاریک از آتیۀ کشور در اذهان عمومی‌ چهار عامل اساسی برای بروز وقایع و اتفاقات اخیر از نگاه محبیان بود. وعدۀ مسئولان نیز در هنگام انتخابات، ضعف و ناکارآمدی مدیریتی و در آخر گسترش دسترسی به داده‌های خبری غیررسمی را هم ‌از عوامل تشدیدکنندۀ این بحران و ناآرامی‌های اخیر عنوان کرد.

 از نظر محبیان، مسئولان، مسئول حل مسئله هستند نه طرح مسئله؛ وقتی مسئولان دائم طرح می‌کنند و دغدغه‌ها را به جامعه انتقال می‌دهند و راه‌حلی ارائه نمی‌کنند، زمینه‌های اعتراض را به وجود می‌آورند. او برخلاف ارسطو معتقد است انسان نه یک موجود عاقل بلکه یک موجود احساسی است. مردم بر اساس آن چیزی که احساس می‌کنند و در ذهنشان می‌گذرد حرکت می‌کنند و نه بر اساس واقعیت‌ها؛ برداشت آن‌ها از واقعیت لزوماً مبتنی بر استدلال منطقی نیست. بنابراین برای حل این بحران گفت: ما باید بتوانیم موجود دینامیکی به نام انسان را بفهمیم که در ذهنش چه می‌گذرد، اینکه در ذهن پنهان یک جامعۀ «نهان‌روش» مثل ایران که معمولاً بین آنچه می‌اندیشد و آنچه می‌گوید فاصله است را باید ببینیم. تا این‌ها را نبینیم، نمی‌توانیم راه‌حل ارائه دهیم.

 ابوالفضل دلاوری: به دنبال حل تعارضات و ناسازگاری‌های نهادی

ابوالفضل دلاوری از حوزۀ مورد علاقۀ خودش یعنی حوزۀ حل تعارض یا منازعه وارد بحث شد. او این رویداد را یک جنبش شبه‌انقلابی بی‌ساختار تعریف کرد؛ اما برخلاف محبیان، آن را محدود به سیاست سال‌های اخیر دولت نکرد. از نظر دلاوری این جنبش ادامۀ یک‌سری جنبش‌ها و رویدادهای قبلی از سال ۷۸ به بعد بود که نه به‌صورت سازمان‌یافته و نه دارای یک کانون فکری و تئوریک، بلکه به‌صورت سایبرنتیک به خودآگاه بخش بزرگی از مردم ایران منتقل شده بود. شاید تعداد فعالان میدانی این حرکت زیاد نبود، اما مسئله اینجا کمیت نیست، مسئله نیروهایی بود که مستعد و مترصد پیوستن به این حرکت بودند. او این جنبش را از نظر پایگاه اجتماعی ملغمه‌ای دانست از نیروهای نوپدید اجتماعی، نسل‌های جوانی موسوم به دهۀ هشتادی که اصلاً تجربۀ سیاسی نداشتند، اما یک بار خودشان را در گردهمایی در پارک‌ها و مجتمع کوروش نشان داده بودند و همچنین دستۀ دیگر محرومین، حاشیه‌نشین‌ها و کسانی بودند که دیگر چیزی برای از دست دادن و امیدی به امروز و آیندۀ خود ندارند. گروه دیگر این اعتراضات بخش‌های سیاسی بودند که البته تعدادشان خیلی محدود بودند؛ این گروه، رادیکال‌های سال‌های ۸۸ به بعد بودند که به نوعی از راست و چپ و اعتدال گذر کرده‌اند.

 مسئلۀ مهم دیگری که دلاوری در این سخنرانی اشاره کرد مسئلۀ خشونتی بود که در این جریانات اتفاق افتاد. او تأکید کرد که اتفاقاً معترضین سیاسی خشونت‌گرا نبودند، خشونت بیشتر در قسمت‌های محرومین اتفاق افتاد. دلاوری البته گریزی هم به سیاست‌های نادرست دولت کنونی زد و تأکید کرد اگرچه نمی‌خواهد همۀ تقصیر را گردن دولت بیندازد، اما سیاست‌های ناکارآمد این دولت میخی است بر تابوت هرگونه امید. البته او جناح مخالف دولت را هم مورد نقد قرار داد که تلاش کردند برای کنار زدن دولت بر روی فقر و محرومیت تکیه کنند (همان اتفاقی که در سال ۸۴ رخ داد) و خشونت را در رسانه‌های جمعی ترویج کنند. از نگاه او آغازکنندۀ این حرکت نه مردم بلکه منازعات و تعارضات داخل در حکومت بود.

دلاوری سه راه‌حل را برای عبور از این بحران پیشنهاد کرد: اول اینکه خود این تعارض و منازعه را باید بپذیریم (بپذیرم که خودمان موجب و کارگزارش بوده‌ایم)؛ دوم، سیاست‌های جبرانی، اتخاذ عدالت‌های ترمیمی‌؛ سوم، سیاست‌های اورژانسی اقتصادی برای اقشار آسیب‌پذیر در پیش گرفته شود، نه از طریق عقب‌نشینی از برنامه‌های ساختاری توسعه، این‌ها باید به جای خود باشد، باید این اقدام را با سیاست‌های اورژانسی بیمه‌ای با کم کردن بودجه‌هایی که صرف موارد غیرضرور می‌شود (چه داخلی چه خارجی) انجام داد.

فرشاد مؤمنی: به دنبال اتحاد میان فرودستان و دولت در اقتصاد

سخنران بعدی فرشاد مؤمنی بود که از دید اقتصاد سیاسی به مسئله نگاه کرد. از نظر او رویکرد اقتصاد سیاسی این حسن را دارد که غایت‌نگر است؛ یعنی ما به‌ جای اینکه فریب دست‌کاری واقعیت را بخوریم، به آخر ماجرا که برنده و بازنده چه کسانی بودند، می‌اندیشیم. او سیاست اقتصادی ایران پس از جنگ را نشانه گرفت و بیان داشت از ۱۳۶۸ تاکنون، ساختار قدرت سوراخ دعا را گم کرده است و نتیجه آن می‌شود که مرتباً به منازعات ستیز و حذف و خشونت دامن می‌زند. از سرآغاز دوران مدیریت پس از جنگ، نقطۀ عزیمت دولت به معنای همان حکومت، برای کسب درآمد بیشتر به‌ جای آنکه روی مالیات مستقر شود، روی شوک‌درمانی متمرکز شد و تصور این بود که از طریق شوک‌درمانی می‌توان جهش‌های بزرگ در درآمد ایجاد کرد. مؤمنی سپس سیاست‌های اقتصادی دولت روحانی را نشانه گرفت. او بر این نظر است که علی‌رغم اینکه دولت حسن روحانی به توزیع رانتی منابع در دورۀ احمدی‌نژاد انتقاد کرد و انتخاب شد، اما طرز مواجهه با بحران کسری مالی هرگز به این سمت نرفت که هزینه‌های زائد و لوکس را کاهش دهد. او با نقد سیاست مالیاتی دولت روحانی بیان داشت اگر بخواهیم به سمت راه‌حل حرکت کنیم، باید بدانیم زمانی که بحران سیستمی‌شده، دست‌کاری‌های جزئی و کوته‌نگرانه به‌هیچ‌وجه کفایت نمی‌کنند، فقط زمان و منابع را می‌بلعند. مؤمنی مواجهۀ مردم با مشکلات مالی را مدارای نجیبانۀ مردم ایران با فقر نامید و تنها راه نجات را این دانست که دولت به مفهوم حاکمیت باید متحدان خودش را به ‌جای اینکه از میان دلال‌ها، رباخوارها و فاسدها انتخاب کند، از میان فرودستان و تولیدکننده‌ها انتخاب کند.

 قانعی‌راد: به دنبال از بین بردن شکاف‌های سه‌گانۀ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی

محمدامین قانعی‌راد بیشتر به ساختار توجه کرد و در این راه کوشید با بیان اینکه این ساختار است که مشکل دارد نه دولت، از دولت کنونی دفاع کند. او در طرح مسئله از سه شکاف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سخن گفت. در بحث شکاف اقتصادی در دفاع از دولت بیان داشت: منابع هر دولتی یکی قدرت مالی است و دیگری اقتدار. وقتی که خود دولت می‌گوید از بودجه بخش عمده‌ای را در دست ندارد، این یعنی بی‌پولی و بی‌قدرتی دولت. وضعیت اقتصادی در حال حاضر به گونه‌ای است که اگر دولتی سوسیالیستی، لیبرالی یا هر دولت دیگری بر سر کار بیاید موفق نخواهد بود؛ چراکه نهادهای دولتی رو به ورشکستگی هستند. از طرف دیگر، دولت منابع اقتدار هم ندارد. منابع اقتدار یعنی اینکه دولت بتواند تصمیم بگیرد و آن را اجرا کند. در سیاست خارجی، سیاست داخلی و در اقتصاد کجا قدرت دارد؟ اساساً دولت از نظر یک کانون فکری تعطیل شده است. کل جامعه یا اقتصاد است یا فرهنگ که هر دوی این‌ها به دولت دیکته شده است و دولت نمی‌تواند در مقابل این‌ها مقاومتی کند.

 قانعی‌راد در مورد شکاف سیاسی گفت: نظام سیاسی یک نظام سیاسی شکاف‌دار، دوگانه و غیرمنسجم است. وی در حوزۀ اجتماعی، معضل را در عدم درک نسل جدیدی دانست که در مجتمع کوروش گرد هم آمده بودند. از نظر قانعی‌راد، سیاست جاری در کشور آن‌ها را به سمت زیرزمین‌های خانه‌هایشان سوق داد، آنان در جامعه احساس ناامنی می‌کنند و این احساس ممکن است برخی از آن‌ها را به سمت حرکت‌های توتالیتر و شبه‌داعشی بکشاند. او در نهایت برای ارائۀ راه‌حل گفت اگر این سه شکاف درمان اساسی نشود احتمال دارد موج‌های بعدی اعتراض در زمان‌بندی‌های کوتاه‌تر و با خشونت بیشتری همراه شود و امیدوارم چنین نشود.

دینی ترکمانی: به دنبال رفع تودرتویی نهادی

دینی ترکمانی بحث خود را در چهار قسمت بیان کرد. او قسمت اول بحث خود را به بحران فراگیر توسعه یا به‌عبارتی‌دیگر شکست فراگیر نظام‌مند یا سیستماتیک فعلیه اختصاص داد. بحران فراگیر یعنی در همۀ حوزه‌های اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع بحران وجود دارد و چون این مسئله فراگیر است، قابل کنترل نیست. اگر بحران تنها در یکی دو حوزه رخ می‌داد قابل کنترل بود. او این بحران‌ها را بر پایۀ مدل توماس مارشال در بحث حقوق شهروندی به سه جزء حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی تقسیم کرد.

قسمت دوم سخنان دینی ترکمانی به علت‌العلل این بحران اختصاص داشت. از نظر او علل اصلی این است که ما در جامعه مراکز تصمیم‌گیری تودرتوی نهادی بیش اندازه داریم؛ یعنی اگر تعریف منتسکیو را به‌عنوان رویکردی برای شکل دادن قدرت در نظر بگیریم، سه قوۀ کلاسیک باید وجود داشته باشد: مقننه، قضائیه، مجریه؛ اما ما قوه‌های دیگری داریم که تداخل ایجاد می‌کنند و این چند کارکرد منفی به همراه دارد: موازی‌کاری پیش می‌آورد، منابع تلف می‌شوند، فسادهای گسترده رخ می‌دهد و از طرفی، هم بودجۀ جاری را افزایش می‌دهند و هم چوب لای چرخ یکدیگر می‌گذارند.

محمد فاضلی: به دنبال مرحلۀ پیشامسئله

آخرین سخنران محمد فاضلی بود که بحث خود را کمی متفاوت‌تر پیش برد. او ابتدای سخنان خود را به نقدی بر سخنرانی محبیان اختصاص داد که آنچه در جامعه وجود دارد احساس ناکارآمدی نیست بلکه خود ناکارآمدی است؛ و وضع پیش‌آمده را جمع ناکارآمدی، افزایش جمعیت و دخالت سیاست در ابعاد مختلف زندگی مردم دانست و همچون دکتر دینی ترکمانی، در باب جمع چند بحران سخن گفت و آن را همایندی بحران‌ها نام گذاشت. او در بیان علت دیگر این بحران نقش نزاع بین مسئولین را پررنگ کرد و گفت: «مسئولین دولت ‌در ۳۰ سال گذشته نقش اپوزیسیون را بازی و همواره با افعال مضارع صحبت کرده‌اند. به عبارتی، همه صحبت‌هایشان معطوف به آینده است و از «خواهد شدها» صحبت کرده‌اند، درحالی‌که همۀ ما آرزومند روزی هستیم که مسئولین به زبان ماضی حرف بزنند و از «شدها» صحبت کنند». او سپس از تصمیماتی که جمهوری اسلامی گرفته و همچنین ۱۸ تصمیم که هنوز نگرفته است سخن گفت. در مورد تصمیماتی که جمهوری اسلامی گرفته به واکنش مردم در قبال آن اشاره کرد که برخی جنبۀ حمایتی داشته و برخی جنبۀ اعتراضی؛ همانند پایان دادن به جنگ، مسئلۀ برجام، مسئلۀ آموزش رایگان و تصمیماتی ازاین‌دست که نوع برخورد مسئولان با این تصمیمات به‌گونه‌ای بود که لزوماً نمی‌توان نام دستاورد بر آن‌ها بگذاریم و در بخش‌هایی باعث ناامیدی مردم شده است.

فاضلی ارائۀ راه‌حل برای این بحران را مشابه این سؤال دانست که چگونه می‌توان یک فیل را وارد پراید کرد! بنابراین بر این موضوع تأکید کرد که ما باید طرح مسئله را عوض کنیم، ما باید بپذیریم که این وضعیت به انتها رسیده است نه اینکه این سیستم به بن‌بست رسیده است، بلکه این مدل حل مسئله، این طرح مسئله کردن به بن‌بست رسیده است و راهی جز گفت‌وگو ندارد. او معتقد است حاکمیت ما فقط دست دارد، زبانی برای گفت‌وگو ندارد؛ بنابراین اولین راه این است که حاضر شود با مردم جامعۀ خود به گفت‌وگو بنشیند. فاضلی راه‌حل دیگر را کسب اعتماد مردم با کسب موفقیت‌های کوچک دانست. البته او بر این مسئله واقف بود که در این سیستم تا اطلاع ثانوی هیچ موفقیت بزرگی امکان‌پذیر نیست؛ به همین دلیل تأکید داشت که دولت باید تمرکز خود را به موفقیت‌های کوچک معطوف کند. فاضلی در نهایت همانند دیگر اساتید تأکید کرد که هرآنچه که قرار است اتفاق بیفتد باید در چارچوب همین نظام اتفاق بیفتد؛ حال در این مرحلۀ حساس تاریخی یا گفت‌وگو می‌کنیم و جهش می‌کنیم، یا پیش می‌رویم و فرسوده خواهیم شد.