شناسهٔ خبر: 55200 - سرویس دیگر رسانه ها

بازتولید بی‌مهارتی در ساختار آموزش‌وپرورش

نیاز به یک بازنگری در مأموریت نظام آموزش کشور، جدی است. ظاهرا مأموریت نظام آموزش‌وپرورش هنوز سواد خواندن و نوشتن است و هنوز هدف همانی است که در زمان تأسیس تعریف شده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ نیاز به یک بازنگری در مأموریت نظام آموزش کشور، جدی است. ظاهرا مأموریت نظام آموزش‌وپرورش هنوز سواد خواندن و نوشتن است و هنوز هدف همانی است که در زمان تأسیس تعریف شده است. تصور این است که افراد یک‌سری آموزش‌هایی را می‌بینند برای هدایت به مراحل بعدی و دیگر تعریف کارشناسی جایی ندارد. به نقل از بزرگی «نظام آموزشی آن چیزی است که برای افراد، بعد از اینکه هر آنچه  در نظام آموزش‌وپرورش و مدرسه یاد گرفتند و فراموش کردند، باقی می‌ماند». با این تعریف، نگاهی به اطراف خود انداخته و می‌بینیم کسانی که از نظام آموزشی موجود خارج می‌شوند، چه برایشان باقی می‌ماند؟ این افراد در بسیاری از مهارت‌ها ازجمله مهارت‌های رسانه‌ای یا مهارت‌های اجتماعی و...  ضعیف هستند. هدف آموزش‌وپرورش صرفا تجهیز منابع تعریف‌شده است و برنامه مشخصی برای تربیت افرادی با تفکری برای بهبود سیستم‌ها وجود ندارد. ناگفته نماند متأسفانه آموزش‌وپرورش در همین تجهیز منابع نیز عملکرد بسیار ضعیفی داشته است.
در شرایطی که آموزش‌وپرورش می‌تواند به‌عنوان یک پدیده اجتماعی در تحقق اهداف اقتصادی بسیار تأثیرگذار باشد، در حوزه برنامه‌ریزی برای آموزش‌وپرورش جای خالی اقتصاد به چشم می‌خورد. تأثیر علمی سیاست‌های آموزشی و جایگاه آن در سیاست‌های فقرزدایی کشور بر کسی پوشیده نیست. بحث اختصاص 20درصدی بودجه و افزایش بهره‌وری آن از یک‌سو و حضور تعداد زیاد نیروهای انسانی در بخش آموزش از سوی دیگر، لزوم برنامه‌ریزی‌های دقیق‌تر از سوی کارشناسان مرتبط را نشان می‌دهد.
خروجی آموزش‌وپرورش ضعیف است
یکی از مباحث مهم این است که از همین منابعی که وجود دارد، تا چه حد در آموزش‌وپرورش استفاده می‌شود. در این بحث چند مسئله تأثیرگذار است. آنچه باید در نظر گرفته شود، ترکیب عواملی است که در آموزش‌وپرورش فعال هستند، برای مثال چند معلم داریم که بی‌کار هستند و چه تعداد تدریس می‌کنند و مسئله مهم دیگر این است که محصولات آموزش‌وپرورش چه توانایی‌هایی دارند. شاید بتوان با همین بودجه، آدم‌های توانمند بهتری را به لحاظ کیفی و مهارتی تربیت کرد. مسئله مورد توجه دیگر برای بررسی این است افرادی که جذب آموزش‌وپرورش می‌شوند، چگونه هستند؟ در واقع به دلیل پرداخت‌ها و امکاناتی که هست کیفیت آدم‌هایی که وارد آموزش‌وپرورش می‌شوند، تغییر می‌کند. در گذشته افرادی که معلم بودند آدم‌های باجذبه و متشخصی  و به نسبت طبقه متوسط جامعه افراد مرفهی بودند، ولی اکنون معلم‌ها شرایط ناراحت‌کننده‌ای دارند. در واقع منزلت و جایگاه معلم در شرایط کنونی جامعه پایین آمده است و همین باعث شده افراد جامعه  تمایل کمتری داشته باشند که به سمت شغل معلمی بروند.
 بحث دیگری که مهم است، بحث اثرات بلندمدت در ضعف سیستم آموزشی است. یعنی 10 سال دیگر که فارغ‌التحصیلان از این سیستم ضعیف خارج شوند، دیگر تغییر آنها بسیار سخت است. وقتی نرخ خروجی سواد، فهم، مهارت، هویت ملی و... پایین باشد یک نیروی کاری را تحویل می‌دهد که بسیار پایه عمومی آن ضعیف است و همین مسئله روی جوهای مختلف جامعه اثر می‌گذارد. آموزش‌وپرورش پدیده‌ای است که آدم حس نمی‌کند در آن چه اتفاقی می‌افتد چون تدریجی است و قابل حس نیست و ناگهان بیدار می‌شوید و می‌بینید جامعه پر شده از آدم‌هایی که کاری نمی‌توانند انجام دهند.
در خروجی‌های آموزش‌وپرورش معمولا افرادی که تربیت می‌شوند هیچ مهارتی ندارند که در جامعه مفید واقع شوند. مهارت درست فکرکردن و با دیگران تعامل‌داشتن ندارند و بعد هم بسیار سنگین است نظام آموزشی متحول شود و به سمتی برود که این مهارت‌ها را آموزش دهد چون خود معلمانی که پرورش‌یافته این نظام آموزشی هستند، این مهارت‌ها را ندارند. تحول آموزش‌وپرورش باید خوب اتفاق بیفتد و نیاز به یک هدایت و رهبری درست دارد. افرادی باید درگیر این مسئله باشند که صرفا ویژگی‌شان بودن در مجموعه آموزش‌وپرورش نباشد.
درعین‌حال، کسانی که موفق می‌شوند از این مسیر عبور کنند، هم فارغ‌التحصیلانی هستند که از سه گروه مهارت‌های زندگی، مهارت‌های اجرائی و مهارت‌های عینی عملا بهره زیادی ندارند. دیپلمه‌های ما نمی‌توانند بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی مشغول به کار شوند، حتی اگر در رشته‌های هنرستانی تحصیل کرده باشند. کارفرماها به‌صراحت می‌گویند حتی وقتی فارغ‌التحصیلان دانشگاهی (و نه آموزش‌وپرورشی) را جذب می‌کنیم، ابتدا باید کمک کنیم آنچه یاد گرفته‌اند فراموش کنند و بعد تازه به آنها آموزش دهیم.
تا زمانی‌که بودجه غیرپرسنلی کمتر از دو درصد است و با استانداردهای جهانی که 40 درصد است فاصله بسیار زیادی داریم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با چندبرابرکردن حقوق معلمان تحولی در نظام آموزشی رخ دهد زیرا برای بالابردن کیفیت آموزش همین معلم‌ها برنامه‌ای نداریم.
به آموزش‌وپرورش صنعتی نگاه کنیم
مدیران و نهادهای آموزشی، کارشناسان اقتصادی را در خود جمع نکرده‌اند درحالی‌که آموزش هم صنعتی است که معیار آن سوبسید و یارانه است و می‌توان در آن بهره‌وری را بالا برد و تخصیص منابع بهتری در آن داشت. درواقع می‌توان بررسی کرد در کجا زیاد هزینه کرد و در کجا نیاز به منابع بیشتری است. ناگفته نماند آدم‌های اقتصادی که با موضوع آموزش‌وپرورش آشنا هستند، اندک‌اند. بودجه کشور و از جمله آموزش‌وپرورش محدود است و باید نقش مدیران حرفه‌ای در سیستم آموزشی تقویت شود.
وقتی آموزش تبدیل شود به ابزاری برای ایجاد انسان‌هایی که اقتصاد را به جلو می‌برند، آموزش در خلق سرمایه انسانی موفق بوده است. مانند آنچه در ژاپن و کره و برخی دیگر از کشورهای آسیای جنوب‌شرقی روی داده است. این کشورها از طریق انسان‌های توانمند توانسته‌اند فرایند توسعه را تسریع کنند. مجموعه سیاست‌گذاری‌های مناسبی که دولت‌ها در عرصه سیاست‌های اقتصادی و تجارت خارجی داشته‌اند همراه می‌شود با انسان‌هایی که مناسب توسعه‌اند. اگر عملکرد نظام آموزشی به شکل‌گیری سرمایه انسانی منجر شود، بسیار موفقیت‌آمیز خواهد بود. اگر مبالغ هنگفتی سرمایه‌گذاری شد و کشور نه‌تنها رشد نکرد، بلکه گرفتار بی‌کاری تحصیل‌کرده‌ها شود، یعنی مرتب سطح سواد افراد بالا رود ولی اقتصاد کشور از آن استفاده‌ای نبرد، به اینجا می‌رسیم که منابع محدود در عرصه بهینه مصرف نشده است. باید انتخاب شود که از این منابع محدود در چه فعالیتی استفاده شود. ممکن است کشورهای در حال توسعه درنهایت به این نتیجه برسند که منافع اجتماعی سرمایه‌گذاری در آموزش بسیار پایین است و توجیهی ندارد که این منابع محدود در آموزش صرف شود. در این حالت بودجه دانشگاهی کم می‌شود زیرا کشور از آن چندان بهره‌برداری ندارد. در واقع در این صورت کسانی که به دانشگاه می‌روند باید حداقل بخشی از هزینه را پرداخت کنند. در اکثر کشورها کمیت آموزش افزایش پیدا کرده ولی کیفیت پایین آمده است.
تمرکززدایی از آموزش‌وپرورش
باید در همه حوزه‌ها تجدید ساختاری در دیوان‌سالاری دولتی داشته باشیم و در آموزش‌وپرورش محور چنین تجدید ساختاری، مسئله عدم تمرکز است. در شرایط کنونی اگر پول بیشتری خرج شود، در این ساختار پاسخ‌گو نخواهد بود و ما باید به دنبال عدم تمرکز باشیم. وقتی این عدم تمرکز ایجاد شد برویم به سمت بودجه مدرسه و این بحثی بوده که در کنفرانس توسعه و عدالت آموزشی هم طرح شد و این بود که هیئت امنای مدرسه یا انجمن اولیا و مربیان خودشان بتوانند در بودجه کنترلی داشته باشند و در مورد نحوه هزینه‌کردن بودجه حرفی برای گفتن داشته باشند. این عدم تمرکز بهتر است در این مقطع به شورای شهر سپرده شود و این خود باعث می‌شود شورای شهر از وضعیت نسبتا سیاسی که در بعضی از شهرهای بزرگ دارد، بیرون بیاید و درگیر یک کار اجرائی شود. باید به صورت جدی به عدم تمرکز فکر کرد و منابع را بین واحدهای کوچک‌تر تقسیم کنیم و اجازه دهیم تخصیص منابع متناسب با وضعیت هر منطقه اتفاق بیفتد. این یک محور اصلی در بحث اصلاح موقعیت مالی مدارس است.
مسئله دیگری که وجود دارد رابطه مدرسه با کسب‌وکار است. در کشور آلمان بخش عمده‌ای از فارغ‌التحصیلان مدرسه تا کلاس یازدهم در بین صنایع پخش می‌شوند و به دانشگاه در آن مقیاسی که ما در ایران داریم، نمی‌روند. از طریق مدارس باید افراد برای کسب‌وکار آماده شوند. در شرایط کنونی در حوزه کارگرهای ماهر مشکل زیادی داریم و بیشتر افرادی تربیت شده‌اند که مدرک دارند و ادعا، اینجاست که لازم است وضعیت بهبود پیدا کند.
در تمام سال‌هایی که از شکل‌گیری و تصویب لایحه بودجه در مجلس شورای اسلامی گذشته است، بلااستثنا بودجه آموزش‌وپرورش دائما دچار کسری بود حتی برای هزینه‌های جاری‌شان. در شرایط فعلی همه می‌دانند بودجه‌ای که برای آموزش‌وپرورش تصویب می‌شود، خرج 9 یا10 ماه آموزش‌وپرورش است و باید در دو ماه آخر از اصلاح بودجه استفاده کنند تا هزینه‌های دو ماه آخر را پرداخت کنند، تازه با همین کیفیتی که دیده می‌شود. درحالی‌که اگر در اختیار شورای شهر گذاشته و همین بودجه به‌عنوان کمکی به این نهادها داده شود و آموزش‌وپرورش به جای مجری‌بودن خود ناظر بر کار باشد و استانداردها را بگوید و کیفیت‌ها را ببیند، قطعا کیفیت آموزشی ارتقا پیدا خواهد کرد و این مسئله در همه جای دنیا تجربه شده و نتایج خوبی گرفته شده است. در سطح عموم اگر اختیار به شوراها داده شود و بودجه آموزش‌وپرورش همینی که هست باشد و این را آموزش‌وپرورش خرد کند و به صورت سوبسید به این افراد دهد، قطعا اتفاقات بهتری در بخش آموزش‌وپرورش می‌افتد که البته این کار باید تدریجی باشد.
ساختار آموزشی وزارت آموزش‌وپرورش به طورکلی باید تغییر کند و روش تفویض اختیار به استان‌ها و مناطق برای سازماندهی استان‌ها با توجه به تفاوت‌های فرهنگی که در کشور وجود دارد، باید تغییر کند و البته گفتن حرف و رسیدن به این نتیجه بسیار انرژی‌بر است. آنچه به نتیجه می‌رسد و محصول آن با تغییر بسیاری رخ خواهد داد. کارشناسان معتقدند استراتژی دیگری وجود دارد که در زمان کوتاه می‌توان به نتیجه خوبی رسید، حداقل در سطح یک روستا یا مناطق دورافتاده‌تری که دچار فقر مطلق آموزشی است. در واقع با تجهیز امکاناتی که فراهم می‌شود باید بتوان به نتایج ملموسی رسید. نتیجه مثبت این کار کوچک به شرط انعکاس خوب در جامعه باعث جذب امکانات بیشتر خواهد شد. در بخش دولتی سند آن به راحتی بیرون نمی‌آید و کمتر افراد وقت خواهند گذاشت و یک عده‌ای هم ممکن است مدتی در مورد این مسئله صحبت کنند و به نتیجه نرسند.