شناسهٔ خبر: 55452 - سرویس دیگر رسانه ها

به خاطرات‌تان اعتماد نکنید/ دانشمندان در پژوهشی تازه درباره حافظه مدعی شدند

حافظه شبیه به صفحه ویکی‌پدیاست: «می‌توانی واردش شوی و اطلاعات را تغییر بدهی و آدم‌های دیگر هم می‌توانند این اطلاعات را تغییر بدهند.» وقتی خاطره‌ای را به یاد می‌آوریم پوشه‌های رولودکس مغزمان را ورق نمی‌زنیم تا پوشه درست را پیدا کنیم بلکه آن پوشه را از نو می‌نویسیم. ما هر بار که به خاطرات‌مان فکر می‌کنیم آنها را از نو می‌سازیم، هر بار نیز فضایی را برای جعل‌های بالقوه یا اشتباه خاطر آوردن باز می‌کنیم.

فرهنگ امروز/ مترجم: بهار سرلک:

 

پیتر رایلی، پسری ١٨ ساله، گیج‌ومنگ وارد اتاق بازجویی شد. بعد از ٢٥ ساعت بازپرسی‌ بی‌وقفه، اقرارنامه‌ای را امضا کرد که در آن قتل مادرش، باربارا گیبونز، را اعتراف کرده بود. او به بازجوها می‌گفت با مادر ٥١ ساله‌اش بحث و مرافعه کرده و گفته بود: «یادم می‌آید تیغ اصلاح را برداشتم و گلویش را بریدم.»

یک روز پس از کشف جسد باربارا، مشخص شد این قتل پرونده‌ای است که به راحتی مختومه اعلام می‌شود. طبق اعتراف پیتر، هیات منصفه پیتر را به ٦ تا ١٦ سال زندان محکوم کرد. فقط مشکل این بود که پیتر گناهی مرتکب نشده بود. اما چطور؟ خاطره این نوجوان از قتل مادرش کاملا اشتباه بود. در سال ١٩٧٥، دو سال بعد از صدور حکم، پیتر آزاد شد؛ چراکه مدرکی دال بر اینکه پیتر در صحنه جرم حضور داشته وجود نداشت و همین مقدمات تبرئه شدن او را فراهم کرد.

بازجوها با این ادعا که پیتر -پسری ساکت و خوش‌طینت که مادرش را دوست داشت- در امتحان دروغ‌سنجی مردود شده و بیماری روحی باعث شده او این جنایت را از ذهنش پاک کند، متقاعد شدند او قاتل مادرش بوده است. نه تنها پیتر ادعای بازجوهایش را باور کرد بلکه در نهایت جزییاتی از خاطره این حمله، انگیزه‌ (مادرش معتاد به مشروبات الکلی بود و محبتی به او نمی‌کرد) و نقشه‌اش برای خلاصی از سلاح را بازگو کرد.

پس چرا این پسر جوان اهل شهری آرام در کانکتی‌کات به قتلی اعتراف کرد که مرتکب نشده بود؟ جنبش «بی‌گناهی» در امریکا که در پی تبرئه زندانیان بی‌گناه است از طریق تست‌های دی‌ان‌ای به‌روز، اعلام کرد «خاطره اشتباه» در بیش از ٧٠ درصد محکومات پرخطا نقش بسزایی بازی می‌کند. در ١٠ درصد این موارد، متهمان این پرونده‌ها گناهکار شناخته می‌شوند و حداقل١٤ سال برای جرمی که مرتکب نشده‌اند در زندان می‌مانند. دکتر جولیا شاو، روانشناس جرم در دانشگاه لندن ساوث‌بنک و نویسنده کتاب روانشناسی «توهم خاطره» است. او تحقیقاتی را برای بررسی چرایی و چگونگی شکل دادن این خاطرات پیچیده اشتباه توسط مغز ترتیب داد. شاو توضیح می‌دهد این موضوع از آنچه فکر می‌کنیم پدیده‌ای معمولی‌تر است. او می‌گوید: «ما دوست داریم فکر کنیم می‌توانیم میان خیال و تجربه‌ها تمایز قایل شویم اما مغز خیلی خوب از عهده این کار برنمی‌آید. مطمئنا تا به حال بیشتر از یک بار خیالی را در ذهن‌تان پرورش داده‌اید، یا به بو یا طعمی فکر کرده‌اید. بعد نشانه‌هایی را به آن اضافه کرده‌ایدکه معمولا برای تمییز دادن واقعیت و خیال استفاده می‌کنیم و بدین شکل آنها را غیرقابل تشخیص کرده‌ایم.»

مغز ما خانه حدود ٨٦ میلیارد یاخته عصبی است. هر کدام از این یاخته‌ها دارای رشته‌هایی به نام دندریت هستند که یاخته‌ها را به سلول‌های دیگر امتداد می‌دهند. دندریت‌ها «خارهایی» دارند که همانند انگشت عمل می‌کنند و آنها را قادر به رسیدن به سیناپس‌ها و برقراری ارتباط از سلولی با سلول دیگر می‌کنند. خاطرات زمانی شکل می‌گیرند که ارتباطات خاصی میان یاخته‌های عصبی تقویت شده‌اند. ظاهرا خاطرات اشتباه و خاطرات درست به همین سازوکار وابسته است تا در مغز خانه کنند.

جالب است اگر حافظه را همان سیستم دوربین مدار بسته شخصی در نظر بگیریم که هر چیزی را که می‌بینیم و هر کاری را که می‌کنیم ضبط می‌کند. در واقعیت و همانطور که پایه‌گذار علوم کاربردی حافظه، الیزابت لافتوس توضیح می‌دهد حافظه شبیه به صفحه ویکی‌پدیاست: «می‌توانی واردش شوی و اطلاعات را تغییر بدهی و آدم‌های دیگر هم می‌توانند این اطلاعات را تغییر بدهند.» وقتی خاطره‌ای را به یاد می‌آوریم پوشه‌های رولودکس مغزمان را ورق نمی‌زنیم تا پوشه درست را پیدا کنیم بلکه آن پوشه را از نو می‌نویسیم. ما هر بار که به خاطرات‌مان فکر می‌کنیم آنها را از نو می‌سازیم، هر بار نیز فضایی را برای جعل‌های بالقوه یا اشتباه خاطر آوردن باز می‌کنیم.

به خاطرات کودکی‌تان فکر کنید. احتمالا تولد خواهر یا برادرتان را به خاطر می‌آورید، نخستین‌باری که طعم کیک تولد را چشیدید یا رفتن پر از دردی که به دندانپزشکی داشتید. شاید شما یکی از آن معدود افرادی باشید که تولدتان را خاطرتان هست. خب، اگر یکی از این خاطرات پیش از سه سالگی رخ داده‌اند، خبر بدی برای‌تان دارم: این خاطرات کاملا اشتباه هستند.

همان طور که شاو توضیح می‌دهد، از لحاظ فیزیکی برای مغز ما غیرممکن است خاطرات طولانی را از آن زمان به خاطر بیاوریم: «تقریبا همه فکر می‌کنند خاطره‌ای از کودکی‌شان دارند و در واقع چنین چیزی امکان ندارد. »

این خاطرات اشتباه از کودکی را اغلب روندی به نام «انطباق حافظه» باعث می‌شود؛ جایی که جزییاتی که از دیگران شنیده‌ایم تخم خاطرات اشتباه را در ذهن ما می‌کارند یا ما را به پذیرش تجربه‌های دیگران به سبک خودمان هدایت می‌کنند. شاید یادتان باشد ماجرایی را که برای‌تان پیش آمده برای کسی تعریف کرده‌اید، اما حقیقت این بوده که این ماجرا برای آنها پیش آمده. به این پدیده انطباق حافظه می‌گویند. این پدیده برای دادگاه جنایی مفاهیمی جدی دربردارد. اگر اظهارات شاهد از طریق بحث یا روند به خاطر آوردن تغییر کند بنابراین اعتبار آنها زیر سوال می‌رود و همچنین مطالعه‌ای نشان داده است خاطرات احساسی نسبت به جعل آسیب‌پذیر هستند. در واقع به این دلیل که ما تمایل داریم نسبت به خاطرات احساسی‌مان یا رویدادهای بحرانی مطمئن‌تر باشیم و حتی ممکن است اعتبار آنها از رویدادهای مشابه یکنواخت‌تر کمتر باشد.

نه تنها امکان وجود خاطرات اشتباه وجود دارد، بلکه روانکاوها ثابت کرده‌اند می‌توانند خاطرات اشتباه بسازند که از طریق کاویدن مغز ما برای القا کردن خاطرات رویدادهایی که هرگز اتفاق نیفتاده‌اند، صورت می‌گیرد. شاو یکی از روانکاوهایی است که این کار را انجام می‌دهد. او می‌گوید: «من افراد را مکررا مجبور می‌کنم تصور کنند جنایتی - سرقت، حمله با اسلحه و مقابله با پلیس را- مرتکب شده‌اند و بعد از سه جلسه با استفاده از تکنیک‌های موفق و تمرینات تخیل، می‌بینیم ٧٠ درصد آنها می‌پذیرند دست‌شان به گناه جنایتی آلوده است که هرگز مرتکب نشده‌اند.»

اما همه این توضیح را که خاطرات اشتباه محصول مغزهای معیوب ماست، نمی‌پذیرند. فیونا برومه، مشاور پدیده‌های ماوراءالطبیعه از فلوریدا در سال ٢٠١٠ وقتی فهمید ٣٠ سال قبل از مرگ حقیقی نلسون ماندلا، مراسم خاکسپاری او را به خاطر می‌آورد، عبارت «اثر ماندلا» را به کار برد. او متوجه شد صدها انسان دیگر در سراسر جهان چنین خاطره پرجزییات اشتباهی را دارند.

دلیل این خاطرات جمعیِ اشتباه و ترسناک چیست؟ بروم حدس می‌زند «پای همه ما بین واقعیت‌های موازی می‌لغزد... واقعیت‌هایی که اشتباهاتی در آنها است.» او مدلی از نظریه «چندجهانیِ» مکانیک کوانتومی را معرفی کرد؛ طبق این فرضیه احتمال وجود چندین جهان به طور همزمان وجود دارد. نظریه چندجهانی مطرح شد تا آزمایش‌های فیزیک را توضیح دهد اما از سوی دیگر مشتاقان «اثر ماندلا» از گمان کردن اینکه خاطرات اشتباه آنها مثل پنجره‌های میان دنیاها است و یک خطای انسانی ساده نیست، لذت بردند.

پروفسور کریس فرنچ از دانشگاه گولدزاسمیت لندن به این گمانه‌زنی‌ها و فرضیه‌ها بدبین است. او می‌گوید: «ما تمایل داریم خودمان را در مرکز کنش قرار دهیم و فکر می‌کنم این تمایل نکات بسیاری را درباره اثر ماندلا به ما می‌گوید. همه ما می‌دانیم ماندلا حکمی طولانی داشت و بسیاری خیال می‌کنند او در زندان از دنیا رفت. شاید برخی افراد درباره مرگ او فکر کرده باشند، روی دادن آن را تصور کرده باشند و در نهایت متقاعد شده‌اند که او مرده است. خاطرات اشتباه می‌توانند بدون اینکه کسی عامدانه آنها را به ما القا کند، در ذهن‌مان شکل بگیرند. برای مثال پارادایم «خاطره تصادف» را در نظر بگیرید. مطالعات نشان داده‌ است اگر از نمونه‌ای اتفاقی از مردم بریتانیا بپرسید آیا فیلم تصادف ماشین شاهزاده دیانا را در پاریس دیده‌اند، حدود ٥٠ درصد آنها می‌گویند این فیلم را دیده‌اند در صورتی که چنین فیلمی وجود خارجی ندارد. » احتمالا توضیح دیگر این است که افرادی که اثر ماندلا را تجربه می‌کنند مستعد به داشتن خاطرات اشتباه هستند. فرنچ به عنوان روانکاو ماوراءالطبیعه روی مطالعات بسیاری کار کرده است تا ارتباط میان باور در ماوراءالطبیعه و تمایل به شکل دادن خاطرات اشتباه را بررسی کند. او می‌گوید: «هر چیزی که باعث شود اتفاقی را که تصور کرده‌اید را با اتفاقی که واقعا رخ داده، با هم اشتباه کنید یعنی شما مستعد به داشتن خاطره اشتباه هستید. تمایل به خیال‌پردازی، خلاق بودن، داشتن تخیلاتی واضح یا ساده‌تر بگویم گرایش به پرورش دنیایی رویایی همگی از عواملی هستند که فرد را مستعد به داشتن خاطرات اشتباه می‌کند. »

در آینده برای علم خاطره اشتباه چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ با استفاده از پیشرفت‌های اپتوژنتیک، تکنیکی که در آن سلول‌های مغز اصلاح می‌شوند تا نسبت به نور حساس شوند و سپس با استفاده از پرتوهای لیزر خاطرات مشخصی را هدف قرار می‌دهد، تا به حال به موش‌ها خاطرات اشتباه القا شده‌ است. سوسومو تونگاوا، عصب‌پژوهی که در مرکز RIKEN-MIT فعالیت می‌کند امیدوار است یافته‌های آتی به تغییر نظر مقامات قضایی در مورد نامعتبر بودن شهادت شاهدان کمک کند.

شاو توضیح می‌دهد مطالعات اپتوژنتیک یک قدم فراتر رفته است و در حال حاضر کاربردهای شگرفی دارد: «همکاران فرانسوی‌ام برخی از آزمایشات را روی انسان‌ها انجام داده‌اند و سعی در حذف آسیب‌های روحی از حافظه کهنه سربازها دارند. بنابراین در موارد حاد، کاربردهای بالقوه این علم را در اختلال استرسی پس از آسیب خواهیم دید.»

این پیشرفت‌های سریع نگرانی‌هایی را ایجاد کرده‌ است. فرنچ می‌گوید: «می‌توان ایده این تکنیک‌ها را گسترش داد که به واسطه گسترش‌ دستکاری در حافظه، مسائل گوناگون اخلاقی مطرح می‌شوند. پاسخی آسان در اختیار نداریم اما شاید عاقلانه‌تر این باشد که همه در مورد این مسائل نظر بدهند و فقط دانشمندان تصمیم‌گیرنده نباشند. حافظه را برای درک اینکه ما کی هستیم اساسی می‌دانند و این صحیح است؛ و بسیاری از افراد به صورت غریزی احساس می‌کنند اشتباه است که در احساس دیگران در مورد خودشان مداخله کنند حتی اگر این فرد رضایت داده باشد.» با این حال یکی از مهم‌ترین تمرکزهای تحقیقات آتی حافظه به دستگاه قضایی و مجریان قانون مربوط می‌شود. شاو می‌گوید: «اغلب ماموران پلیس در این باره چیزی نمی‌دانند. بسیاری از وکلا هم بی‌خبر هستند. شوکه‌کننده است. این مبحث باید جزو دروس دانشگاهی و آموزشی آنها باشد. »

پیتر رایلی حالا ٦٢ ساله و فروشنده قطعات اتومبیل در کانکتی‌کات است که به پرونده‌هایی شبیه به پرونده خودش علاقه‌مند است. سال ١٩٩٧ در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز گفته بود: «خیلی زود همه‌چیز را فراموش کردم و به زندگی برگشتم اما این موضوعی مهم است که روی زندگی هر کسی تاثیرگذار است. من مسوولم مردم را آگاه کنم. » راز قتل مادرش هنوز کشف نشده است. پذیرش این نکته که خاطرات ما آسیب‌پذیر هستند و گذشته ما (تا حدی) یک داستان خیالی است نباید مایوس‌کننده باشد. شاو می‌گوید: «به نوعی اگر باری را که مردم از گذشته‌شان بر دوش دارند، حذف کنید آنها آزاد می‌شوند. ما داستان‌سرا هستیم و آنچه اهمیت دارد حالا و اکنون است. پذیرش ما را قوی‌تر می‌کند.»

Reader’s Digest

روزنامه اعتماد