شناسهٔ خبر: 55693 - سرویس دیگر رسانه ها

انقلابی گمشده در غبار زمان/ سالروز امضای فرمان مشروطیت در گفت‌وگو با مسعود کوهستانی‌نژاد

مشروطیت و انقلاب مشروطه، انقلابی گمشده در غبار زمان است. مشروطیت تنها چهار یا پنج سال در ایران دوام آورد و موج تفکر دولت‌گرا و دولت‌سالار در ایران و ساختار حکومتی کشور در آن زمان به سرکوب کامل انقلاب مشروطه منجر شد. این موج تنها ظواهری از انقلاب مشروطه را تا دهه‌ها بعد ادامه داد اما مانع از تحقق آرمان‌های اصیل مشروطه شد.

فرهنگ امروز/ مهسا علی بیگی: ١٤ مردادماه امسال ١١٢ سال از پیروزی انقلاب مشروطه می‌گذرد؛ روزی که مسعود کوهستانی‌نژاد، پژوهشگر تاریخ آن را روز پیروزی وجه سیاسی انقلاب مشروطه می‌داند. او معتقد است انقلاب مشروطه یک انقلاب فرهنگی با زیربنایی اقتصادی و روبنایی سیاسی است اما آنچه اهمیت دارد اینکه آن انقلاب در واقع تحول فرهنگی گسترده‌ای بود که در ١٤ مرداد ماه ١٢٨٥ به امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین‌شاه انجامید. نویسنده کتاب «مشروطیت ایران و رمان خارجی» همچنین تاکید می‌کند گفتمان آزادی‌گرا و انسان‌گرای مشروطه توسط گفتمان دولت‌گرا و قانون‌گرای مورخان بعد از انقلاب مشروطه نادیده گرفته شده است. با کوهستانی‌نژاد در مورد میراث مشروطه برای امروز ایران گفت‌وگو کرده‌ایم.

بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه می‌گذرد، اما هنوز این رویداد تاریخی نزد بسیاری از سیاستمداران و نظریه‌پردازان سیاسی مهم است و حتی مبنایی است برای سنجیدن میزان رشد و ترقی سیاسی امروز ما نسبت به آن دوران. به نظر شما چه چیز به جنبش مشروطه چنین جایگاه ویژه‌ای می‌دهد؟

قبل از اینکه پاسخ سوال شما را بدهم باید بر این نکته تاکید کنم که ما درباره جنبش مشروطه صحبت نمی‌کنیم بلکه ما می‌خواهیم در مورد انقلاب مشروطه بحث ‌کنیم که از اواخر دوران ناصرالدین‌شاه در یک بنیان فرهنگی، اندیشه‌ای و فکری شروع شد و درنهایت وجه سیاسی آن پیروز شد و بعد در نقاط مختلف کشور به‌تدریج فروکش کرد و سرکوب شد. گیلان آخرین نقطه‌ای بود که انقلاب مشروطه در آن سرکوب شد؛ درواقع به تعبیر دیگر معنای این حرف آن است که در گیلان ما شاهد تجلی بیشترین وجه از انقلاب فرهنگی و سیاسی مشروطیت هستیم. درنتیجه کسانی که از جنبش صحبت می‌کنند یا انقلاب مشروطه را نمی‌شناسند یا وجه سیاسی این انقلاب را مدنظر دارند.

علت تاکیدتان بر «انقلاب» بودن مشروطه چیست؟

جنبش یک حرکت محدود در یک سطح محدود است؛ مثلا می‌گوییم جنبش اجتماعی در حوزه کارگری. اما وقتی از انقلاب صحبت می‌کنید حوزه فراگیری را شامل می‌شود که ابتدا باید از مسائل فرهنگی شروع شود. همان فرهنگ به‌تدریج به اجتماع و روابط اجتماعی منتقل می‌شود و بعد به سیاست می‌رسد و در ارکان سیاست تغییر ایجاد می‌کند. به همین دلیل است که شما وقتی به تغییرات در ارکان سیاسی دقت می‌کنید، می‌بینید پشتوانه آن تغییراتی در روابط اجتماعی در تمام سطوح و لایه‌ها است و همچنین تغییراتی در گستره فرهنگی. بنابراین همان‌طور که گفتم کسانی که از مشروطه به عنوان جنبش یاد می‌کنند متوجه وجه فرهنگی انقلاب مشروطه نیستند. انقلاب مشروطه ابعاد فرهنگی بسیار وسیع‌تر، عمیق‌تر و گسترده‌تر از ابعاد سیاسی دارد. ابعاد سیاسی انقلاب مشروطه حداکثر چهار، پنج سال در ایران دوام آورد و بعد منهدم شد. این ابعاد سیاسی توسط موجی از اندیشه دولت‌گرا در ایران در انزوا قرار گرفت و بعد از مجلس دوم عملا تبدیل به جانی بدون روح شد و تنها صورتی از آن تحت عنوان مجلس و رژیم مشروطه باقی ماند که البته نه آن مجلس دیگر مجلس مشروطه بود و نه آن رژیم، رژیم مشروطه‌ای که در سال ١٣٢٤ قمری به آن رسیده بودیم. حالا برگردیم به سوال شما. شما می‌پرسید چرا بعد از یکصد سال هنوز ما وضعیت‌مان را با آن دوران مقایسه می‌کنیم؟ واقعیت این است که در حوزه تحولات اجتماعی و فرهنگی اصلا بحث زمان مطرح نیست. ممکن است در سه قرن پیش یک حرکت اجتماعی و فرهنگی اتفاق افتاده باشد اما به دلایلی در آن دوران در انزوا رفته باشد و بعد از سه قرن زمینه‌های ظهور آن با چهره‌ای جدید با توجه به مقتضیات زمان فراهم شده باشد. این یک اتفاق طبیعی است. حالا شما از یک انقلاب بی‌نظیر در تاریخ دارید صحبت می‌کنید. مشروطه، انقلابی بود که گفته‌ها و مدعیاتی را به میان آورد که بعد از آن تا دهه‌ها بعد مطرح نشد. این انقلاب چهره‌های درخشانی از خود بر جای گذاشت و فرآیندهایی را ایجاد کرد که یقینا پاسخ‌هایی که این چهره‌ها و فرآیندها به نیازهای جامعه ارایه کردند، هنوز زنده است. نوآوری‌های فرهنگی که در جریان انقلاب مشروطه اتفاق افتاد، هنوز تازه است و می‌تواند با توجه به اقتضائات زمان حال ما باز هم طرح شود.

کسروی در کتاب تاریخ مشروطه‌اش می‌گوید نظام پارلمانی، درخواستی نبود که عامه مردم داشته باشند. بلکه ازسوی برخی روشنفکران طرح شد. شما اما در صحبت‌های خود اشاره کردید که مشروطه منجر به یک انقلاب فراگیر فرهنگی شد. سوال این است که چطور یک انقلاب فرهنگی فراگیر می‌تواند ایجاد شود بدون اینکه عامه مردم پیوند عمیقی با روشنفکران زمان خود داشته باشند؟ اساسا به نظر شما دلیل اصلی اینکه وجه سیاسی انقلاب مشروطه سرکوب شد، همین نبود پیوند بین نیروهای مترقی و عامه مردم نمی‌تواند باشد؟

اولا که استناد شما به کتاب کسروی است؛ کتاب کسروی کتاب بسیار معتبر و خوبی در مورد انقلاب مشروطه است ولی جزو منابع دستِ اول تاریخی نیست و سال‌ها بعد از انقلاب مشروطه نوشته شده است. شما برای درک انقلاب مشروطه و ابعاد فرهنگی آن باید همه نشریات چاپ‌شده ایران و ایران فرهنگی را که آن زمان از مصر تا هندوستان و از قفقاز تا یمن گسترده شده بود، در فاصله سال‌های ١٣٢٤-١٣٠٠ قمری مطالعه کنید. نشریات فارسی‌زبانی که در این گستره و در این بازه زمانی منتشر می‌شوند تصویر گویایی از انقلاب فرهنگی مشروطه هستند. ثانیا تصور من این است که آقای کسروی نتوانسته رابطه بین انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب فراگیر مشروطه را پیدا کند. اگر فرهنگ انقلاب مشروطه بین توده مردم گسترش پیدا نکرده بود آیا شما می‌توانید در فاصله دو، سه ماه پس از انقلاب سیاسی مشروطه این‌چنین موج وسیعی از تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی در کل ایران داشته باشید؟ مردم حتی منتظر قانون تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم نشدند بلکه خودشان این انجمن‌ها را تشکیل دادند. قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی یک قانون امضایی بود، قانون تاسیسی نبود. بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دستاورد مشروطه در سطوح میانی همین انجمن‌های ایالتی و ولایتی هستند که متاسفانه کسروی گویا نتوانسته این واقعیت‌ها را در کنار هم بگذارد.

در مورد مطبوعات مشروطه هم وضع همین است. اولا مطبوعات سال‌ها قبل از پیروزی وجه سیاسی انقلاب مشروطه، آغاز به کار کرده بودند. آنها هم بر انقلاب مشروطه اثرگذار بودند و هم از آن تاثیر پذیرفتند. به طوری‌ که بعد از انقلاب مشروطه در عرض پنج، شش ماه دچار نوعی انفجار نشریات شدیم. آن هم در زمانی که هیچ رانتی برای راه‌اندازی یک نشریه وجود نداشت. مطبوعات فقط ازطریق تک‌فروشی درآمد کسب می‌کردند. اگر انقلاب فرهنگی رخ نداده پس چطور این همه نشریه ایجاد می‌شود و مردم آنها را می‌خرند و از این طریق باعث سرپا ماندن مطبوعات می‌شوند؟

اجازه بدهید این سوال را طور دیگری مطرح کنم؛ درک عامه مردم از انقلاب مشروطه چه بود و چقدر با درک نیروهای مترقی از این انقلاب متفاوت بود؟

عامه مردم بر اثر انتقال مفاهیم انقلاب فرهنگی مشروطه، دچار جوششی در درون‌شان شده بودند. به همین دلیل به سمت طرح خواسته‌های خود ازطریق دو کانالی رفتند که انقلاب مشروطه در اختیارشان قرار داده بود؛ یکی مطبوعات و دیگری انجمن‌های ایالتی و ولایتی. بسیار هم آرام این کار را کردند. نه اسلحه دست گرفتند و نه خواستار تجزیه کشور شدند. انتظار ما از عامه مردم نیز همین است. انتظار از عامه مردم نباید این باشد که تئوری‌پردازی کنند. انتظار از عامه مردم باید این باشد که در چارچوب‌هایی که دستاورد انقلاب مشروطه محسوب می‌شود به بیان خواسته‌های خودشان بپردازند که مردم همین کار را هم کردند. نکته جالب توجه این است که عامه مردم در آن زمان بدون اینکه هیچ دستورالعملی در زمینه انجمن‌های ایالتی و ولایتی داشته باشند، دور هم جمع شدند و آنها را تاسیس کردند. مردم در این انجمن‌ها خواسته‌های‌شان را طرح می‌کردند و هر کدام را که توان انجامش را در خودشان داشتند یا باید توسط انجمن‌های بلدیه یا به قول ما شهرداری‌ها، انجام می‌شد، انجام می‌‎دادند و آنها را که باید منتقل می‌کردند تا نهادهای حکومتی حل‌وفصل کنند، منتقل می‌کردند. این کاملا خودجوش بود به‌نحوی که شما می‌بینید شروع انجمن‌های ایالتی و ولایتی در ایران حدود هفت ماه زودتر از تصویب قانون این انجمن‌هاست. این انجمن‌ها در تمام ایران تشکیل می‌شود. در تبریز این انجمن‌ها به فعالیت‌های سیاسی هم دست زدند. در بسیاری از شهرها ازجمله بروجرد، علما و مجتهدین در رأس این انجمن‌ها بودند. در مورد مطبوعات هم همین‌طور است. سیل نامه‌ها و درخواست‌ها در این دوران به مطبوعات بسیار قابل توجه است.

این انقلاب فرهنگی که می‌گویید، دقیقا شامل تغییرات در چه حوزه‌هایی می‌شد؟

از اواخر دوره ناصرالدین‌شاه حرکت عظیمی در جامعه از بخش‌های فکور جامعه شروع شد. تحصیل‌کردگان دارالفنون و تحصیل‌کردگان ایران فرهنگی یک گفتمان جدید فرهنگی را ایجاد کردند که تاکید می‌کنم با گفتمان فرهنگی دولت‌گرا متفاوت است. زیرا برخی چهره‌ها نیز در این دوران بودند که گفتمانی جدید ولی دولت‌گرا را دنبال می‌کردند. انقلاب مشروطه یک انقلاب آزادی‌گراست که نمونه اروپایی آن را می‌توانیم در جریان انقلاب کبیر فرانسه و اتفاقات پیش از آن پیدا کنیم. این انقلاب در ادبیات جلوه‌های بسیار زیبایی دارد. بحث‌هایی در این دوران در قالب ادبیات مطرح می‌شود که وجه سیاسی آن در سال‌های بعد تبدیل به انقلاب سیاسی مشروطه می‌شود. آزاداندیشی، ترقی جامعه، جدا شدن از روابط سنتی اجتماع و...؛ همه اینها مفاهیمی است که در آثار فرهنگی این دوره کاملا مشاهده می‌کنید. برای مثال شما اگر نشریه حبل‌المتین چاپ کلکته را چهار ماه پیش از انقلاب مشروطه بخوانید دقیقا مباحث مربوط قانون اساسی و شکل حکومت در آن مطرح شده است یا سرمقاله‌های نشریه اختر همین‌طور. این یک موج است که در نهایت به انقلاب سال ١٣٢٤ قمری می‌رسد؛ چون مباحثی که گفتم وارد بخش خودآگاه جامعه شده بود وجه سیاسی انقلاب مشروطه پیروز شد. اما در کنار این موج یک موج دیگر هم هست که من آن را موج دولت‌گرا می‌دانم. این موج هم از اواسط و اواخر دوره ناصرالدین‌شاه آغاز شد. این موج با عصر سپهسالار شروع می‌شود و با اندیشه‌های فروغی تقویت و وارد جامعه می‌شود. حالا برعکس در جریان انقلاب فرهنگی مشروطه، یک نوع تفکر انسان‌گرا وجود دارد نه تفکر قانون‌گرای گفتمان سپهسالار و فروغی. همین تفکر انسان‌گرا و آزادی‌گرا نمونه بیرونی‌اش می‌شود انجمن‌های ایالتی و ولایتی. حرف من این است که آنچه منجر به انقلاب سیاسی مشروطه شد نتیجه درخواست تغییری بود که در سطوح فرهنگی جامعه ایجاد شده بود.

به ‌جز جنبه‌های فرهنگی، زمینه‌های عینی انقلاب مشروطه نیز دارای اهمیت است. برخی حتی معتقدند وضعیت اقتصادی جامعه ازجمله مشکلاتی که برای بازاریان ایران به وجود آورد، عامل کلیدی در جریان انقلاب مشروطه بود. چقدر جنبه‌های عینی و اقتصادی در این انقلاب اثرگذار بود؟

از اواسط دوره ناصرالدین‌شاه به بعد ایران دچار معضلات بسیار پیچیده‌ای از نظر اقتصادی شد. قحطی بزرگی که در اواخر دهه ١٢٧٠ و اوایل ١٢٨٠ قمری اتفاق افتاد، حدود یک‌سوم جمعیت ایران را از بین برد و در اثر آن منابع تولیدی ایران لطمه جدی دید. در کنار این ما در این دوران شاهد حضور و گسترش سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی در منطقه هستیم. یعنی ما چه می‌خواستیم چه نمی‌خواستیم به تحول اقتصادی منطقه‌ای وصل شدیم. ما در این دوران بازارمان از یک طرف به هندوستان وصل بود و از طرف دیگر به روسیه و البته از یک طرف هم به عثمانی و در این مبادلات تجاری و اقتصادی ایران همیشه دست ضعیف را داشت زیرا منابع تولیدی‌اش بسیار ضعیف و تولید ثروت در کشورمان بسیار کم بود. در چنین شرایطی شما می‌بینید درنتیجه هجوم تجار و سرمایه‌گذاران خارجی به داخل ایران، روزبه‌روز وابستگی ایران به بازارهای جهانی بیشتر می‌شود. مثلا وضعیت فرش را به عنوان یک کالای تجاری بسیار مهم در آن زمان در نظر بگیرید. در این دوران تجار خارجی کارگاه‌های کوچک فرش‌بافی ایران را به طرق مختلف تحت اختیار خود قرار می‌دادند. نمونه این اتفاق در کرمان بسیار زیاد بود که کارگاه‌های خانگی تولید فرش توسط تجار خارجی خریداری می‌شد. این وابستگی‌ها باعث شد تولید داخل ایران مدام در جهت بازارهای جهانی قرار گیرد نه در جهت رفع نیازهای داخل کشور. در کنار این، فساد داخلی سیستم اداری ایران به‌قدری شدید بود که حتی آن تولیدات و ثروت داخلی محدودی را که ایجاد می‌شد، جذب خودش می‌کرد؛ یعنی این سیستم ازطریق ارتشا، دزدی و... این ثروت را بالا می‌کشید! حتی اگر ثروت محدودی هم در کشور ایجاد می‌شد و به خارج از کشور نمی‌رفت، این ساختار در آن دوران به‌قدری فاسد بود که اجازه توزیع آن را در جامعه نمی‌داد. درنتیجه وضعیت اقتصادی در کشور به‌گونه‌ای بود که با کوچک‌ترین اتفاقی که در بازارهای جهانی و منطقه‌ای رخ می‌داد فشار اقتصادی در داخل کشور بیشتر می‌شد. مثلا کوچک‌ترین اتفاقی که در کارخانجات قند روسیه اتفاق می‌افتاد، وضعیت اقتصاد ما را تحت تاثیر قرار می‌داد چون قند ما وارداتی بود. حالا این اتفاق بهانه‌ای می‌شد برای اینکه تجار در کنار اعتراض به کمبود قند، عامل این وضعیت اقتصادی را که فساد اداری بود، مورد انتقاد قرار دهند. ما از نظر تجاری و اقتصادی در دوره‌ای که منتهی به انقلاب مشروطه می‌شود، وضعیت بسیار اسفباری داریم. خصوصا که دو سال پیش از انقلاب مشروطه، یک موج دیگر از قحطی و طاعون را در کشور داشته‌ایم. این قحطی که در سال ١٣٨٢ قمری آغاز شد بخش بزرگی از جمعیت و منابع تولیدی کشور را نابود کرد. اگرچه باید تاکید کنم آنچه برای مردم در آن زمان بسیار ملموس بود فساد حاکم بر سیستم اداری ایران بود. برای مثال اگر کالایی قرار بود وارد کشور شود، از زمان ورود به گمرک تا زمان توزیع در شهرها از چنان فرآیند فاسدی رد می‌شد که وقتی به دست مردم در شهرها می‌رسید، قیمتش چندین برابر شده بود. یک اتفاق دیگر هم که در این میان افتاد، ناآرامی‌های سال ١٩٠٥ میلادی در روسیه بود که واردات و صادرات ایران را به این کشور دچار مشکل کرد؛ این عامل مضاعفی شد برای وارد آمدن فشار به تجار ایرانی. همه اینها دست به دست هم داد که سر ماجرای گران شدن قیمت قند، کبریتی به انبار باروت زده و انقلاب شعله‌ور شود.

با این توضیحات فکر می‌کنید مهم‌ترین میراث مشروطه برای امروز ایران چیست؟

مشروطیت و انقلاب مشروطه، انقلابی گم‌شده در غبار زمان است. مشروطیت تنها چهار یا پنج سال در ایران دوام آورد و موج تفکر دولت‌گرا و دولت‌سالار در ایران و ساختار حکومتی کشور در آن زمان به سرکوب کامل انقلاب مشروطه منجر شد. این موج تنها ظواهری از انقلاب مشروطه را تا دهه‌ها بعد ادامه داد اما مانع از تحقق آرمان‌های اصیل مشروطه شد. اما این آرمان‌ها و دستاوردها چیست؟ یکی از مهم‌ترین این دستاوردها به نظر من تکثر، تفاهم و اعتماد عمومی بود. مردم و آرای آنها در این انقلاب اصل بودند. تجلی این آرمان‌ها را در انجمن‌های ایالتی و ولایتی می‌توان دید. آنچه از قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی و همچنین عملکرد مردم در این انجمن‌ها قابل مشاهده است، به ما نشان می‌دهد مردم در این انجمن‌ها در مقدرات اجتماعی خودشان اختیار کامل داشتند. حتی بر درآمدهای محلی خودشان نظارت داشتند و محل خرج آن را خودشان تعیین می‌کردند. البته بخشی از این درآمدهای محلی صرف هزینه‌های ملی می‌شد. این انجمن‌ها توان بسیار بالایی را در میان مردم ایجاد کرد. پنج سال بعد از انقلاب مشروطه در بحبوحه شدیدترین بحران سیاسی این انجمن‌های ایالتی و ولایتی بودند که ایران را حفظ کردند. در سال ١٣٢٧-١٣٢٦ قمری و پس از به توپ بستن مجلس، وقتی جنگ داخلی در کشور سر گرفت، انجمن‌ها نقش بسیار مهمی ایفا کردند. این انجمن‌ها البته هرگز به دنبال تجزیه ایران نرفتند. اینها نه‌تنها ادعایی در این زمینه نداشتند بلکه خودشان بودند که شاکله حکومت را حفظ کنند. شما اگر گزارش‌های انجمن تبریز را بخوانید متوجه می‌شوید که عملکرد و دیدگاه این انجمن‌ها چه بود.

نمونه دیگری از تفاهم و آزادمنشی‌ای را که در بطن انقلاب مشروطه جاری بود، شما در مطبوعات آن دوره می‌بینید. در این دوران در عین اینکه افراد در مطبوعات حرف‌شان را می‌زنند، در چارچوب قانون سخن می‌گویند و عمل می‌کنند و مطبوعات عموما آزاد هستند نه ارگان یک جای خاص.

نمونه دیگر گروه‌ها و احزاب سیاسی است. توجه داشته باشیم که نباید توقع داشت از روند انقلاب مشروطه، حزب سیاسی شکل بگیرد. حزب سیاسی که آن زمان داشتیم یعنی حزب سوسیال‌دموکرات برگرفته از قفقاز بود که ریشه آن در قفقاز و شاخه‌های آن در ایران بودند. اما در یک فرآیند بسیار جالب در جریان مشروطه گروه‌های سیاسی تشکیل شدند. بعد تشکل‌های کوچک تشکیل شدند که بعدتر به اتحادیه‌ها و جمعیت‌های بزرگ‌تر تبدیل شدند که البته حکومت مانع از ادامه فعالیت آنها شد. این نشان می‌دهد وقتی در فضای عمومی جامعه آزاداندیشی، تفاهم و اعتماد وجود دارد گروه‌های سیاسی به‌تدریج شکل می‌گیرند.

موضوع بسیار جالب دیگر «N.G.O»‌ها هستند که فرآیند تشکیل آنها در دوره مشروطه که از قبل از پیروزی وجه سیاسی انقلاب مشروطه آغاز شده بود، بسیار قابل تامل است. در این دوره خیریه‌ها کم‌کم شروع به شکل‌گیری می‌کند. در کنار آنها انجمن‌های مرتبط با زنان شکل می‌گیرد یا اعتصابات کارگری در جاهای مختلف کشور انجام می‌شود که همه اینها باید امروز مورد توجه قرار گیرد. شما برای اینکه ببینید مردم‌سالاری در آن روز ایران چقدر نفوذ داشته است، یک مثال برای‌تان می‌زنم؛ براساس مفاد اصل دوم متمم قانون اساسی یک شورای فقها باید تشکیل می‌شد که ملزم بود مصوبات مجلس را با مبانی دینی تطبیق دهد که در صورت عدم تطبیق، مصوبه حذف شود. شما اگر آن اصل را بخوانید خواهید دید که در این اصل درباره انتخاب این فقها اظهارنظرهای بسیار جالبی وجود دارد. براساس این اصل ٢٠ نفر مجتهد باید ازسوی فقها به مجلس معرفی شوند. نمایندگان از بین این ٢٠ نفر، پنج نفر را انتخاب می‌کنند که شورای مجتهدین را تشکیل دهند. یعنی حتی این فقها را نیز مردم انتخاب می‌کنند. بنابراین گمشده اکنون ما، مردم‌سالاری، تفاهم و اعتماد عمومی است که در آن زمان اقشار مختلف نسبت به هم داشتند و یکدیگر را تحمل می‌کردند. متاسفانه مورخین دولت‌گرا هم هرگز نتوانستند فرق بین این تفاهم و اعتماد عمومی را با شورش و اعتراض بفهمند و همه را با یک چوب راندند. درنتیجه دستاوردهای انقلاب مشروطه را با دستاوردهای قانون‌گرایی یکی کردند. درست است که یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه حکومت قانون بود ولی این قانون براساس منافع مردم بود که معنا پیدا می‌کرد نه براساس منافع و اقتضائات دولت. ولی متاسفانه چون از بعد از انقلاب مشروطه قلم در دست دولت‌سالاران بود آنها هم چیزی را می‌گفتند که طبق اقتضائات دولت به معنای عام آن باشد و بنابراین دستاوردهای مشروطه را مصادره کردند.

روزنامه اعتماد