شناسهٔ خبر: 55949 - سرویس دیگر رسانه ها

فیلسوف تئاتر/ درباره ائوریپدس و نمایشنامه هیپولیت

هیپولیت همچنین سرشار است از مضامین فلسفی و وجودی. یکی از درخشان‌ترین قطعات آن، جایی است که شخصیت اندیشمند نمایشنامه یعنی دایه، در واکنش به غم و اندوه فایدرا، می‌گوید: «سراسر حیات ما آکنده از عذاب است و اندوه را دمی آسودگی نیست. راستی، آیا از پس این زندگی عالمی شادمانه‌تر خواهد بود؟ دریغا که این راز بر ما پوشیده است و پیچیده در ابرهای تیره و تار.

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

یونان باستان، تنها خاستگاه فلسفه در مقام نظر و دموکراسی در مقام عمل نیست، بلکه همزمان با فیلسوفان و سیاستمداران باید از نمایشنامه‌نویسان بزرگ نیز یاد کرد؛ نویسندگان و هنرمندانی چیره‌دست و متفکر که آثار و نوشته‌های‌شان در طول تاریخ اندیشه بشری، دوشادوش اندیشه‌های فلسفی مورد بازخوانی و قرائت‌ قرار گرفته است. رابطه فیلسوفان و نمایشنامه‌نویسان یونانی بارها پیچیده‌تر و عمیق‌تر از آن است که بخواهیم تنها به «فرم» نوشتاری فیلسوفان بزرگ چون افلاطون اشاره کنیم یا از درونمایه‌های فلسفی در آثار نمایشنامه‌نویسانی چون سوفوکلس سخن بگوییم یا به قصه‌ها و نمایشنامه‌هایی بپردازیم که نمایشنامه‌نویسانی چون آریستوفانوس و کسنوفانس درباره فیلسوفان یونان نوشته‌اند. برای نشان دادن عمق ماندگاری و سطح گسترده تاثیر آثار آن هنرمندان شاید تنها این اشاره کفایت کند که با گذشت دو هزار سال از آن زمان، فلاسفه‌ و اندیشمندانی چون هگل، فروید و هایدگر، در بطن آثار فلسفی و تاملات ژرف خود آثاری چون آنتیگونه (اثر سوفوکلس)، مده‌آ (اثر ائوریپیدس) و پرومته در زنجیر (اثر آیسخولوس) را مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند.

ائوریپدس یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌نویسان یونان‌باستان است. به نوشته عبدالله کوثری در مقدمه ترجمه درخشانش از پنج نمایشنامه ائوریپدس، از میان آثار او، «ما شانزده تراژدی، یک نمایشنامه ساتیری (کوکلوپس) و یک نمایشنامه شبه‌ساتیری (آلکستیس) و نیز نمایشنامه‌ای با عنوان رسوس در دست داریم». باز به نوشته این مترجم زبردست، «ائوریپدس از نسل سوم تراژدی‌نویسان بزرگ یونان و نویسنده‌ای است که هم منتقدان باستان و هم پژوهشگران دوران جدید او را درام‌نویسی سنت‌شکن و نامتعارف می‌دانند». آنچه درباره زندگی ائوریپدس (٤٨٠-٤٠٧ پیش از میلاد) نقل شده، بیشتر به نظر حاصل تخیل و قصه‌پردازی معاصران و پسینیان اوست. می‌گویند در غاری در سالامیس زندگی می‌کرد و در آنجا برای خود کتابخانه‌ای مجلل دست و پا کرده بود، اهل خوشگذرانی بود و همچنین نوشته‌اند که در زندگی زناشویی ناکام بود. به همین قیاس درباره ارتباطش با فیلسوفان پیشاسقراطی چون آناکساگوراس سخن گفته‌اند و اینکه او را «فیلسوف تئاتر» خطاب کرده‌اند. مهم‌تر از آن از رابطه‌اش با سقراط نوشته‌اند. آریستوفانس
. (٤٤٦-٣٨٦. پیش از میلاد)، کمدی‌نویس شهیر درباره پیوند ائوریپدس با سقراط نوشته است: «این مرد[سقراط] همان کسی است که این نمایشنامه‌های هوشمندانه را برای ائوریپدس می‌نویسد».

نوشته‌اند ائوریپدس در مقایسه با سوفوکلس از حیث نمایشنامه‌هایش چندان موفق نبود. شهرت عظیم او به قرن‌های بعدی مربوط می‌شود.

هیپولیت (ایپولیتوس) یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های ائوریپدس است که نخستین‌بار در سال ٤٢٩ پیش از میلاد به اجرا در آمد و برنده جایزه اول در جشن‌های دیونوسوسی شد. این نمایشنامه در اصل روایتی از مضمون دیرینی است که در فرهنگ ما به صورت داستان «یوسف و زلیخا» شناخته شده است. فایدرا، همسر تسئوس شاه آتن و ترویزن، شیفته و دلباخته ایپولیتوس (هیپولیت) پسر جذاب و جوان همسرش می‌شود و عشق خود به او را- در نمایشنامه به واسطه دایه‌اش- آشکار می‌کند. هیپولیت که جوانی پرهیزکار و پاکدست است، پیشنهاد او را پس می‌زند و به نخجیر می‌گریزد. فایدرا برای رهایی از سرافکندگی و به هدف بدنام کردن ایپولیتوس، خود را می‌کشد و در نامه‌ای که از خود برای همسرش به جای می‌گذارد، پسر او را به خیانتکاری متهم می‌کند. تسئوس، خشمگین و متعصب، به عجز و لابه‌های پسرش گوش نمی‌کند و او را طرد و نفرین می‌کند و بدین‌سان تراژدی تکمیل می‌شود.

درونمایه‌های اصلی آثار ائوریپدس در این اثر به وضوح به چشم می‌خورد: خیانت، تمرد از اخلاق، قانون‌شکنی، توطئه و مرگ. در این نمایشنامه، همچون دیگر آثار ائوریپدس زنان نقش محوری و اساسی دارند، همچنین گفتار درباره زنان. ایپولیتوس در این نمایشنامه، نه فقط روحیه‌ای زن‌گریز که شخصیتی زن‌ستیز دارد. نکته جالب توجه اما آگاهی شگفت‌انگیز ائوریپدس از نگرش ضد زنی است که در اعصار پیشامدرن طبیعی تلقی می‌شد. به این گفتار روشنگر فایدرا پس از خروج ایپولیتوس که به خامه زیبای عبدالله کوثری به فارسی برگشته، بنگرید: «وه چه ملعنتی‌ است زن بودن! کیست که بر ما دل نسوزاند؟ به کدام چاره‌سازی، به کدام زبان‌بازی بازتوانیم کرد، گرهی را که به لغزش پایی، ما را رسوایی زنجیر می‌کند؟» (ص ٢٠١ ترجمه فارسی در: ائوریپدس: پنج نمایشنامه؛ ترجمه عبدالله کوثری؛ تهران: نشر نی؛ چاپ اول: ١٣٩٥).

هیپولیت همچنین سرشار است از مضامین فلسفی و وجودی. یکی از درخشان‌ترین قطعات آن، جایی است که شخصیت اندیشمند نمایشنامه یعنی دایه، در واکنش به غم و اندوه فایدرا، می‌گوید: «سراسر حیات ما آکنده از عذاب است و اندوه را دمی آسودگی نیست. راستی، آیا از پس این زندگی عالمی شادمانه‌تر خواهد بود؟ دریغا که این راز بر ما پوشیده است و پیچیده در ابرهای تیره و تار.

هم از این‌روست که درمانده‌وار، چنگ در این دم که داریم می‌زنیم چرا که از حیات دیگر هیچ نمی‌دانیم و دنیای زیرین یکسره رمز و رازی است و ما چون ابلهان دل به افسانه‌ها خوش کرده‌ایم» (همان، ص ١٧٣). این جملات، به وضوح یادآور دغدغه‎های هملت، شاهپور دانمارک است، وقتی که در گفتار مشهور «بودن یا نبودن» گفت: «مردن؛ خواب رفتن؛ خواب رفتن! یحتمل هم خواب دیدن!‌ها، همین اشکال کار ماست؛ زیرا، اینکه در آن خواب مرگ و بعد از آن کز چنبر این گیرودار بی‌بقا فارغ شویم آنگه چه رویاها پدید آید، همین باید تامل را برانگیزد: همین پروا بلایا را طویل‌العمر می‌سازد؛ وگرنه، کیست کو تن در دهد در طعن و طنز دهر و آزار ستمگر، وهن اهل کبر و رنج خفت از معشوق و سرگرداندن قانون، تجری‌های دیوانی و خواری‌ها که دایم مستعدان صبور از هر فرومایه همی‌ بینند، اینها جمله در حالی که هرآنی به نوک دشنه‌ای عریان حساب خویش را صافی توان کردن؟ کدامین کس بخواهد این همه بار گران بردن، عرق‌ریزان و نالان زیر ثقل عمر سر کردن، جز آنکه خوف از چیزی پس از مرگ (آن زمین کشف ناکرده که هرگز هیچ سالک از کرانش برنمی‌گردد) همانا عزم را حیران و خاطر را مردد کرده، ما را برمی‌انگیزد که در هر آفت و شری که می‌بینیم تاب آورده، بیهده به دامان بلیاتی جز از اینها که واقف نیستیم از حال آنها خویشتن را در نیندازیم؟» (ترجمه استاد مجتبی مینوی).

روزنامه اعتمد