شناسهٔ خبر: 56303 - سرویس دیگر رسانه ها

سفرنامه مظفرالدین شاه تهی از مذکرات سیاسی/متنی مملو از خاطرات بامزه و خنده‌دار

زنده‌یاد عبدالحسن نوایی در مقدمه‌ کتاب «یادداشت‌های ملک المورخین و مرات الوقایع مظفری» می‌نویسد: «سفرنامه‌های مظفری از سفرنامه‌های ناصری چندان سست‌تر و بی‌محتواتر نیست. این پدر و پسر گویی تعمد یا تعهد داشتند که یک کلمه حرف حسابی که به درد اهل تاریخ بخورد و روشنگر مطالبی در سیاست داخلی و خارجی باشد، ننویسند.»

سفرنامه مظفرالدین شاه تهی از مذکرات سیاسی/متنی مملو از خاطرات بامزه و خنده‌دار

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ شکوه‌السلطنه در سال ۱۲۲۸ ه.ش، فرزندی در تهران به دنیا آورد که از همان اوان کودکی ضعیف، زردرو و علیل‌مزاج بود. کودکی که از رعد و برق آسمان می‌ترسید و به زیر عبای سید بحرینی می‌خزید تا جانش در امان بماند اما از بخت زیاد، وی با همه صفاتی که داشت پس از مرگ دو برادرش امیرقاسم‌میرزا و معین‌الدین میرزا به ولیعهدی منصوب شد تا در آینده‌ای پر انتظار به سریر سلطنت بنشیند. کودکی که بعدها در زمان سلطنتش یکی از بزرگترین رویدادهای عدالتخواهی به وقوع پیوست که جنبش مشروطیت نام گرفت. آری این کودک، پنجمین شاه قاجار مظفرالدین شاه بود.

کودکی مظفرالدین شاه به روایت یک اتریشی

خلقیات و روحیات، پسر شکوه السلطنه، دومین زن عقدی ناصرالدین شاه از همان دوران کودکی به دلیل رفت و آمد سفرا، پزشکان، باستان‌شناسان و سیاحان خارجی مورد توجه قرار گرفت به طوری که در کتاب «ایران و ایرانیان» یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصری درباره معاشرت و طرز برخورد برادران با وی می‌نویسد: «‌مظفرالدین‌ میرزا در برابر امیر قاسم‌ میرزا جلوه‌ و نمودی‌ نداشت‌ و آن‌ شاهزاده‌ گاهی‌ که‌ مظفرالدین‌ میرزا به‌ حضور پدر می‌رسید برای‌ آزار و ترساندن‌ او باز شکاری‌ مهیب‌ خود را به‌ طرف‌ او پرواز می‌داد که‌ مظفرالدین‌ میرزا دچار وحشت‌ شده‌ ناله‌کنان‌ و گریان‌ خود را به‌ زمین‌ می‌اندخت‌ و ناصرالدین‌ شاه‌ در کمال‌ بی‌اعتنایی‌ به‌ مظفرالدین‌ میرزا امیرقاسم‌ میرزا را از آزار او باز می‌داشت‌ اما لحن‌ گفتارش‌ چنان‌ بود که‌ از ضعف‌ و افکار مظفرالدین‌میرزا ناخشنود بود و پسر عزیز خود امیرقاسم‌ میرزا را می‌ستود.» تصویری که پزشک اتریشی ناصرالدین شاه از پادشاه آینده ایران ترسیم می‌کند تصویر مطلوبی از کاندیدای سلطنت در آینده نیست.

تصویری که ناصرالدین شاه از ولیعهد در کودکی نظاره می‌کند وی را وامی‌دارد برای تربیت و تعلیمش مربی و سرپرست ویژه‌ای را برگزیند؛ حسنعلی‌خان‌ امیرنظام‌ گروسی، رجل‌ مدیر و استخوانداری که سال‌ها مشاغل‌ مهم‌ اداری‌، حکمرانی‌ و حتی‌ سفارت‌ در اروپا را در کارنامه‌اش یدک می‌کشید. اما تدبیر و حضور طولانی مدت وی نیز در کنار مظفر توفیری نداشت و پادشاه قجر بنا به روایت‌های مورخان و سیاستمداران خوب‌ و لایق‌ از آب‌ درنیامد و بیشتر اوقات‌ و ایام‌ را به‌ عیش‌ و عشرت‌ و خوشگذرانی‌، زن‌بارگی‌، نوش‌ و نیش‌ با ملوک‌ گردش‌ در اطراف‌ و اکناف‌ آذربایجان‌ می‌گذراند.
 
وی علاقه‌ و توجه‌ چندانی‌ به‌ اوضاع‌ و احوال‌ سیاسی‌، رسیدگی‌ به‌ دعاوی‌ مردم‌، رعیت‌نوازی‌ و نشان‌ دادن‌ اسباب‌ جربزه‌ و کاردانی‌ خود نمی‌ورزید و مردم‌ از او شکایت‌ فراوان‌ داشتند و اصولا به‌ عنوان‌ فردی‌ بی‌حال‌ و نالایق‌ و سست‌ رای‌ شناخته‌ شده‌ بود. رفتارهای نامناسب وی در مدت اقامت در تبریز به عنوان ولیعهد امیر نظام را به ستوه درآورد به طوری که در کتاب «یادداشت‌های تاج السطنه»، دختر ناصرالدین شاه و خواهر ناتنی مظفر آمده است: «حسنعلی‌خان‌ امیرنظام‌ گروسی‌ که‌ مردی‌ جدی‌ و اداری‌ بود در بسیاری‌ از موارد بر او سخت‌ می‌گرفت‌ و سعی‌ داشت‌ معاشران‌ ناباب‌ را از حول‌ و حوش‌ او دور کند، مانع‌ اسراف‌ و تبذیر او در باج‌ستانی‌اش‌ از مردم‌ آذربایجان‌ شود اما در مجموع‌ موفق‌ نشد و شاهزاده‌ مرتبا از او شکایت‌ می‌کرد. امیرنظام‌ برای‌ آن‌که‌ تدنی‌ و رذالت‌اخلاقی‌ ولیعهد را به‌ پدرش‌ ثابت‌ کند دستور داد عکسی‌ را که‌ از مظفرالدین‌میرزا در حالتی‌ بسیار زشت‌ و نامناسب‌ و دور از شوون‌ ولایتعهدی‌ در کنار مادیانی‌ گرفته‌ شده‌ بود به‌ تهران‌ بفرستند و از نظر شاه‌ بگذرانند.»
 
حکایت صداشرفی و مظفر

بنا به‌ نوشته‌ بسیاری‌ از معاصرانی که از نزدیک تماشاگر سلوک و منش‌ مظفر بوده‌اند حاکی از معلومات‌ ناچیز وی بوده‌ به طوری که مخبرالسلطنه‌ هدایت‌، نوه مشیرالدوله صدراعظم در کتاب «خاطرات و خطرات» درباره میزان هوش و سواد پادشاه قجر آورده‌ است: «معلومات‌ مظفرالدین‌شاه‌ در ریاضیات‌ ساده‌ از جمع‌ و منها تجاوز نکرده‌ و حتی‌ به‌ ضرب‌ و جدول‌ ضرب‌ نرسیده‌ بود. آورده‌اند که‌ اعداد و اوزان‌ را تشخیص نمی‌داد و قادر به‌ شمردن‌ اعداد از صد بیشتر نبود. روزی‌ پادشاه دستور داد هزار سکه‌ طلا به‌ خواجه‌یی‌ ببخشند. به‌ اتابک‌ امین‌السلطان‌ دستور داد صد سکه‌ اشرفی‌ طلا را در بشقابی‌ بگذارند و به‌ منظر شاه‌ برسانند و اگر اجازه‌ داد آن‌ مبلغ‌ اشرفی‌ را به‌ آن‌ خواجه‌ تحویل‌ دهند. شاه‌ از دیدن‌ صد سکه‌ طلا در بشقاب‌ چینی‌ عصبانی‌ و متحیر شد و گفت‌: من‌ دستور داده‌ بودم‌ هزار سکه‌ اشرفی‌ به‌ این‌ خواجه‌ بدهید چرا رفته‌ این‌ همه‌ اشرفی‌ طلا آورده‌اید. این‌ تعداد بسیار زیاد است‌ و لازم‌ نیست‌ به‌ یک‌ خواجه‌ بی‌ارزش‌ حرمخانه‌ داده‌ شود.»


مظفرالدین شاه با این‌که مدت کوتاهی سلطنت کرد اما  به تقلید از پدر علاقه زیادی به سفر فرنگ داشت. سفرهای وی در کتاب «سفرنامه فرنگ» منعکس شده است؛ سفرنامه‌ای که مطالب آن مورد انتقاد برخی از مورخان قرار گرفت. به طوری که عبدالحسین نوایی، در مقدمه‌ای که بر کتاب «یادداشت‌های ملک المورخین و مرات الوقایع مظفری» اثر عبدالحسین خان سپهر نگاشته است درباره سفرنامه‌نویسی دو پادشاه قجری می‌نویسد: «سفرنامه‌های مظفری از سفرنامه‌های ناصری چندان سست‌تر و بی‌محتواتر نیست. این پدر و پسر گویی تعمد یا تعهد داشتند که یک کلمه حرف حسابی که به درد اهل تاریخ بخورد و روشنگر مطالبی در سیاست داخلی و خارجی باشد ننویسند. در سراسر سفرنامه‌های این دو، برای نمونه، حتی یک مطلب درباره مسائل سیاسی و مذاکرات دیپلماتیک و صحبتهای خصوصی شاه ایران با مهمانان و میزبانان خارجی نیامده. چنین است که می‌گوییم تعمدی یا تعهدی در بین بوده که ناصرالدین شاه و ولد خلفش مظفرالدین شاه یک کلمه از مذاکرات سیاسی را بروز ندهند و اسرار دولتی را در سینه نگهدارند و به دل خاک تیره سپارند.»

سفرنامه‌ای به سبک مظفری

نگاهی به برخی صفحات «سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ» نشان از نوع نگاه مظفرالدین‌شاه به جامعه اروپا و به ویژه پیشرفت‌های این جوامع با روایت خاص وی دارد. در یکی از اوراق این سفرنامه درباره دیدار با ژاک دمورگان، باستان‌شناسی که قبلا در شهر شوش مشغول به کاوش بوده و مظفر به اشتباه شوشتر را به عنوان محل کاوش‌های وی عنوان می‌کند، آورده است: «صبح برخاستیم به عادت معمول آب خوردیم و راه رفتیم. مسیو دمرگان که در دوازده سال قبل در شهر میان دو آب شرفیاب شده بود و او را دیده بودیم. به حضور آمد. چند جلد کتاب از مصنفات (نوشته‌ها) خودش که احوالات و انکشافات (کشفیات ) در شوشتر و اسباب عتیقه‌ای (آثار باستانی) که پیدا کرده و صورت (تصویر) آنها را هم در کتاب‌ها رسم کرده بود، آورد، تقدیم کرد. ...»
 


در برگ دیگری از این سفرنامه درباره حمام رفتن و عواقب آن می‌نویسد:« دوشنبه دهم صفر ( شهر ونیز ایتالیا) صبح از خواب بیدارشدیم دیشب الحمدلله خوب خوابیدیم الحمدلله احوالمان خیلی خوب است امروز بنا است دوسه کار بکنیم اول باید حمام برویم … اما حمام بسیار بدی بود رفتیم توی حمام لخت شدیم، یک حوضی (وان حمام) بود، توی حوض نشستیم خود را شستیم، آمدیم بیرون از حوض، آب ریختیم روی سرمان، غافل از این که از این اتاق آب می‌رود می‌ریزد روی سر مردم، از حمام بیرون آمدیم …»

خاطره به یادماندنی پائولی از اعلی حضرت قجر

اما روایت سفر و حضور مظفرالدین شاه در فرانسه با قلم یکی از مهمانداران سلطنتی فرانسه به نام
گزاویه پائولی در کتاب «اعلی حضرتها» با ترجمه عباس اقبال به برخی رفتارهای عجیب وی اشاره کرده و آورده است: «واقعه‌ای که شاید بیش از همه موجب تفریح خاطر ما شد، پیشامدی بود که موقع تماشای تجارب مربوط به فلز رادیوم رخ داد. به این معنی که من در حین صحبت، روزی از کشف بزرگی که به دست مسیو کوری انجام یافته سخنی به میان آوردم و گفتم که این اکتشاف ممکن است اساس بسیاری از علوم را زیر و رو کند. شاه فوق‌العاده به این صحبت من علاقه نشان داد و مایل شد که این فلز قیمتی اسرارآمیز را ببیند. به مسیو کوری خبر دادیم. با این که بسیار گرفتار بود، حاضر شد که روزی به مهمانخانه الیزه پالاس بیاید و چون برای ظهور و جلوه خواص مخصوص رادیوم، لازم بود که عملیات در فضای تاریکی صورت گیرد، من با هزار زحمت شاه را راضی کردم که به زیر زمین تاریک مهمانخانه که به خصوص برای این کار مهیا شده بود بیاید. 

شاه و همه همراهان او قبل از شروع عملیات، به این اطاق زیرزمینی آمدند. مسیو کوری در را بست. و برق را خاموش کرد و قطعه رادیوم را که همراه داشت روی میز گذاشت. ناگهان فریاد وحشتی شبیه به نعره گاو و یا فریاد کسی که سر او را ببرند بلند شد و پشت سر آن، فریادهای زیاد دیگری از همان قبیل ضجه، اطاق را پر کرد. همگی ما وحشت کردیم. دویدیم چراغها را روشن کردیم، دیدیم که شاه در میان ایرانیانی که همه زانو بر زمین زده بودند دستها را محکم به گردن صدراعظم انداخته، در حالی که چشمانش از ترس دارد از کاسه بیرون می‌آید ناله می‌کند و می‌گوید از اینجا بیرون برویم. همین که تاریکی به روشنائی تبدیل یافت، حالت وحشت شاه تخفیف پیدا کرد و چون دانست که با این حرکت مسیو کوری را از خود ناامید ساخته، خواست به او «نشان» بدهد. اما دانشمند مزبور که از اینگونه تظاهرات بیزار و بی‌نیاز بود از قبول آن امتناع ورزید.»
 
نگاهی دیگر به «یادداشت‌های تاج‌السلطنه» تاثر عمیقش را از سفرهای فرنگ برادر تاجدارش روایت می‌کند و به گونه‌ای از بی‌ثمر و زیان آور بودن این سفرها بالحنی تلخ می‌نویسد: «در این وقتی که هر کس به فکر خود بود و به هر قسمی بود قطعه مملکت را ویران می‌نمودند، برادر تاجدار من هم مشغول کار خویش بود. شبانه خودش را صرف حرکات بیهوده می‌نمود و در خواب غفلت عمیق غرق بود. از جمله گردی از انگلستان با خود آورده بود که به قدر بال مگسی اگر در بدن کسی یا رختخواب کسی می‌ریختند تا صبح نمی‌خوابید و مجبور بود اتصال بدن خودش را بخاراند. دو من از این گرد آورده و اتصال در رختخواب عمله خلوت می‌ریخت، آنها به حرکت آمده، حرکات مضحک می‌کردند و او می‌خندید. مسافرت اروپایی برادر من شبیه به مسافرت پطرکبیر است و همان نتایجی که او برد، این برعکس برد.»

پادشاهی بی بهره از اطلاعات سیاسی و تاریخی
    
علی‌اصغر شمیم در کتاب «ایران در دوره سلطنت قاجار» در توصیف پنجمین شاه قاجار می‌نویسد: «تاریخ او را فردی ساده‌لوح، سهل‌القبول، متلون‌المزاج، مسخره و مضحکه‌پسند به خلوت می‌شناسد که از لحاظ فکر، کودکی سالخورده بیش نبود. در دوره او امور سلطنت با میل عمله‌جات خلوت با وزرای خودغرض اداره می‌شد. خلوتیان پادشاه گویا از پست‌فطرتان و پست‌نژادان و بی‌تربیت و بداخلاقان انتخاب شده بودند. از این رو وضع دربار ملاعبه بود. پادشاه شخصا با آن همه تعلیم و تربیت دارای هیچ علم نبود و از اطلاعات سیاسی و تاریخی و غیره که لازمه جهانداری است، بی‌بهره بود و از این رو مال‌بینی و عاقبت‌اندیشی، حتی برای خود و اخلاف خویش، هم به خاطرش خطور نمی‌کرد.»