شناسهٔ خبر: 56481 - سرویس دیگر رسانه ها

مطالعه آثار «شیمل» حکایت از ترجمه‌ناپذیری عرفان و جهان‌بینی مولوی دارد

کتاب «اندیشه‌های مولوی در آینه‌ی نگاه معاصر» به این موضوع می‌پردازد که بسیاری از واژگان عرفانی در مثنوی قابل ترجمه به زبان‌های اروپایی نیستند، زیرا که روح فرهنگی مغرب زمین با مضامین عرفانی آن‌طور که در آثار شاعران ایرانی جلوه گر شده‌اند، بیگانه است. مطالعه آثار آنه ماری شیمل آلمانی حکایت از ترجمه ناپذیری عرفان و جهان‌بینی مولوی دارد، عرفان مولوی ریشه در آیات قرآنی و احادیث نبوی دارد، اندیشمندان ایرانی مسلمان که اشراف به قرآن و احادیث و آموزه‌های دینی دارند، به‌خوبی می‌توانند از عهده مولوی‌پژوهی بربیایند.

مطالعه آثار «شیمل» حکایت از ترجمه‌ناپذیری عرفان و جهان‌بینی مولوی دارد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ همزمان با بزرگداشت مولوی یکشنبه هشتم مهرماه نگاهی به کتاب «اندیشه‌های مولوی در آینه‌ی نگاه معاصر» داشته‌ایم که قرار است به زودی از سوی انتشارات منتشر شود.

در بخشی از مقدمه این کتاب درباره مولوی آمده است: «جلال‌الدین مولوی که در مغرب زمین او را به نام «رومی» می‌شناسند، شخصیتی جهانی و عارفی نامدار و شاعری عمیق از ایران زمین است. زندگی پرفراز و نشیب وی، مهاجرت از وطن و فرود آمدن در غربت، عشق و سرگشتگی، خداجویی و خدابینی، شور و خلسه عارفانه و بسیاری عناصر این‌جهانی و آن‌جهانی در اشعار او انعکاس یافته‌اند و از وی شخصیتی ساخته‌اند که ما می‌شناسیم و یا ادعای شناختن آن را داریم.

مولوی از جمله مواریث فرهنگی و ادبی ایران محسوب می‌شود که وظیفه صیانت از شعر، نثر و تفکر و جهان‌بینی که در آثار او بازتاب می‌یابند، برعهده ما است. این واقعیت که مولوی به همراه پدر و خانواده خویش در بحران ناآرامی‌های سیاسی و هجوم مغولان به ایران، ناچار به ترک سرزمین مادری خود گردید و رحل اقامت در قونیه افکند، بیانگر این امر نخواهد بود که او شاعر و عارف و حکیمی ترک یا ترک زبان است.

مولوی یک مهاجر به معنای واقعی کلمه است و آثار او همه در غربت و دوری از وطن شکل گرفته‌اند. مهاجرت او، مهاجرت به چرخه وجود انسان است، با توجه به اینکه آثار منظوم این متفکر، چه «مثنوی» و چه «دیوان غزلیات شمس» همه به فارسی سروده شده اند و نیز آثار منثور وی «فیه ما فیه» و «مجالس سبعه»، نیز به زبان فارسی هستند، ادعای ترک بودن جلال‌الدین مولوی چیزی جز توهّم نیست و نمی‌تواند باشد.

یکی از علت‌های برون فرهنگی ایجاد این توهّم، نسخه‌های دستنویس و کتبی هستند که در کتابخانه‌های ترکیه از مولانا و یا درباره او از دیرباز وجود داشته‌اند و این امر امکان تحقیق و تفحص را در آثار مولانا برای کسانی که به منابع دسترسی داشته اند، آسان کرده بود، چندانکه از دیرباز مولوی پژوهی به عنوان رشته‌ای مستقل، زینت بخش محافل ادبی و عرفانی و علمی آن دیار گشته است.

یکی از علت‌های درون فرهنگی آن، به کم کاری و بی همتی دانشمندان کشورمان برمی‌گردد. به ندرت می‌توان بزرگانی چون زرین کوب یافت که خواننده را با عرفان مولوی، «پله پله تا ملاقات خدا» ببرند و یا علامه جعفری که خواننده را با تفسیر خود بر مثنوی «از دریا به دریا» می‌برد. با توجه به اینکه مثنوی مولوی برای گوش‌ها و دل‌های ما آشنا است و سر حلقه بزم عارفان را تحت تاثیر قرار داده است، ما در ایران مولوی شناسی و مولوی پژوهی به معنای آشنایی با تفکر این عارف نامی و نهادینه کردن شیوه نگاه او به صورت علمی نداریم.

کم‌کاری‌های اندیشمندان کشور ما باعث شده است که کشور همسایه ما با بهره گرفتن از نویسندگان و مولوی شناسان خارجی، ادعای تملک تام نسبت به جلال‌الدین مولوی کند و ما ناچار به مطرح کردن موضوع و دفاع از هویت ایرانی مولوی در مجامع بین‌المللی هستیم. توهّم‌زدایی کشور همسایه ما راهکار علمی دارد.

مولوی در کنار حافظ، نظامی، عطار، سعدی و فردوسی یکی از پیشانی‌های فرهنگی کشور و زبان ما است و صیانت از او یک ضرورت تاریخی و وظیفه اخلاقی می‌باشد. نگاه جهانی به علم و دانش نمی‌تواند به معنای عدم احساس مسئولیت نسبت به مواریث فکری کشورمان تلقی شود! ما می‌توانیم خود را در مقابل این پرسش قرار دهیم که به عنوان یک ایرانی دانشمند برای معرفی مولوی در خارج از مرزهای کشورمان چه کرده‌ایم! برای درک و فهم و تفسیر اشعار مثنوی و تبیین آثار وی نیاز به یک رویکرد سیستمی و سیستماتیک داریم که برخاسته از درونمایه فرهنگی ماست. واردات تفسیرهای خارجی بعنوان قرائت علمی، یکی از عوامل ازخودبیگانگی علمی و فروریختگی فرهنگی است که ما دچار آن هستیم.

ما می‌توانیم برای فهم سیستمی و سیستماتیک این آسیب، فارغ از هر گونه هیجان و حب و بعض به این پرسش پاسخ بدهیم که چرا مولانا با توجه به سال‌ها دوری از وطن، آثار خود را به زبان مادری اش، فارسی به نظم و نثر درآورده است!؟ بی شک می‌توان ادعا کرد که یکی از اهداف مولوی با نگارش آثارش به زبان فارسی، تأثیر گذاردن بر عارفان و شاعران پس از خود و جاودانه ساختن مثنوی و «دیوان شمس» و «فیه ما فیه» و «مجالس سبعه» بوده است.

مولوی در شرایط سخت دوری از وطن، میراثی را برای ایران و ایرانیان برجای گذاشت، که جز محدودی از اهل علم و ادب، کسی به ارزش واقعی آن واقف نیست. عدم توجه کافی به مواریث ادبی کشورمان، آسیبی بزرگ به ادبیات فارسی وارد می‌کند. برای جبران این خلا، ما ناچار می‌شویم به تفسیرهای بیگانگان رجوع کنیم، این آثار را ترجمه و به جامعه تحمیل نماییم و بذر دگرگرایی را از همان روزهای آغازین آشنایی دانشجویانمان با جلال‌الدین مولوی در کشور بپاشیم. 

اگر هنوز با ابعادی از اندیشه‌های مولانا انس و الفتی نداریم، آنها را با عناد ورزی به نهانخانه علم و ادب نبریم. انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها شکسپیر و گوته را از مبانی فرهنگی خود می‌دانند و برایشان سرمایه گذاری می‌کنند. جلال‌الدین مولوی هم در وطنش ایران از چنین جایگاهی برخوردار است. نظام دانشگاهی ما برای اصلاح این روند پر مخاطره که روزی از ناکجاآباد سردرخواهد آورد، نیاز مبرم به یک رویکرد همه جانبه دارد. پرهیز از هرگونه نگاه آلونکی و صرفا وارداتی یک ضرورت فرهنگی و علمی است.»



مولفان این کتاب معتقدند، یکی از آفت‌های علوم انسانی در ایران ازخودگریزی و بیگانگی فرهنگی و غرب مدار بودن تفکر دانشگاهی و آکادمیک ما است که تبدیل به سد بازدارنده تولید فکر در جامعه ما شده است. این را نمی‌توان کتمان کرد که در جامعه علمی ما، نوعی حسرت دیرینه برای خروج از ایران وجود دارد. برخی شکوفایی اندیشه‌های خود را تنها در فراسوی مرزهای ایران میسر می‌دانند. نظیر این تصورات، غفلت از مواریث علمی و ادبی کشورمان و تضعیف تولید علم را به همراه دارد.

وقتی از مولوی، خیام، ابن سینا، فارابی، سعدی و غیره می‌نویسیم، به صورتی شرطی شده و تقریبا غیر ارادی به منابع خارجی ارجاع می‌دهیم تا به کار علمی خود اعتبار و مشروعیت ببخشیم. این حسرت یکی از عوامل خروج جوانان دانشمند از کشور است که معمولا تحت عنوان «فرصت‌های مطالعاتی» صورت می‌گیرد. مولوی پژوهی در ایران می‌تواند برآمده از فرهنگ و علوم کشورمان و با تکیه بر اندیشمندان ایرانی باشد. با این پیش زمینه می‌توان آثار غیر ایرانی را هم در نظر گرفت، ولی نه به عنوان اصل و مبنا و تفسیر نوع نگاه خود.

بسیاری از واژگان عرفانی در مثنوی قابل ترجمه به زبان‌های اروپایی نیستند، زیرا که روح فرهنگی مغرب زمین با مضامین عرفانی آنطور که در آثار شاعران ایرانی جلوه گر شده‌اند، بیگانه است. مطالعه آثار آنه ماری شیمل آلمانی حکایت از ترجمه ناپذیری عرفان و جهان بینی مولوی دارد، عرفان مولوی ریشه در آیات قرآنی و احادیث نبوی دارد، اندیشمندان ایرانی مسلمان که اشراف به قرآن و احادیث و آموزه‌های دینی دارند، بخوبی می‌توانند از عهده مولوی پژوهی بربیایند.

یکی از عمده‌ترین دلایلی که در کشورهای غربی با آغوش باز از تعدد دیدگاه‌ها و تکثر فرهنگی استقبال می‌شود، بی مبانی بودن آنها نیست، بلکه در این واقعیت می‌تواند جستجو شود که آنها در همه علوم کرسی‌های جداگانه با بودجه‌های جداگانه تأسیس و شاگرد تربیت کرده‌اند و کسی قادر به انهدام مبانی بومی آنها نیست.

به اعتقاد نویسندگان کتاب «اندیشه‌های مولوی در آینه‌ی نگاه معاصر»، ما این راه مرسوم در مغرب زمین را که تا ایجاد مکاتب تهران و اصفهان در ایران هم رواج داشته است، قطع کرده‌ایم و میدان نظریه‌پردازی و تولید فکر را به مغرب زمین واگذار کرده‌ایم. تأسیس کرسی مولوی پژوهی در دانشگاه‌های کشورمان یکی از بهترین راه‌های احیاء این سنت ایرانی ـ اسلامی یا به بیان دیگر اسلامی ـ ایرانی در کشور است.

ایجاد کرسی‌های مجزا برای مواریث فکری مان در کشور راه را برای تولید فکر می‌گشاید و می‌تواند موجب جذب صدها دانشجوی خارجی شود، تا با تحصیل در این رشته و سپس بازگشت به کشور خود، اندیشه‌های مولوی و عرفان وی را از دریچه نگاه اساتید و متفکرین ایرانی بسط و گسترش دهند. این امر بسیار شدنی است و می تواند آغازی برای یک تبادل فرهنگی واقعی باشد. یک مثال ساده، اوضاع فرهنگی و ادبی ما را در خارج از ایران روشن می‌کند.

یکی از اهداف کتاب «اندیشه‌های مولوی در آینه‌ی نگاه معاصر» نشان دادن این واقعیت است که ما از همه امکانات سیستمی و سیستماتیک با تکیه بر داده‌های تاریخی خود و تصحیح و تکمیل آنها برخورداریم. مقالات گرد آمده در این اثر با نگاهی نوآورانه، گستره‌های در هم تنیده اندیشه‌های جلال‌الدین مولوی را از زندگی، معرفت شناسی، عقل، تاویل و شهود، هستی و مرگ، گرفته تا سماع و زیبایی شناسی و عشق و رواداری مورد بررسی قرار می دهند. نویسندگان این مقالات از حوزه‌های ادبیات، فلسفه، الهیات و روان شناسی هستند و سعی همه بر آن بوده است که کلیه ارجاعات در مقالات به منابع فارسی و ادیبان و نویسندگان ایرانی باشد.

زندگی،آثار و جایگاه مولوی در تاریخ ادبیات فارسی نوشته مهناز جعفریه؛ عقل از دیدگاه مولوی، علی اصغر حلبی
معرفت از دیدگاه مولوی نوشته ملیحه صابری؛ تأویل و شهود از دیدگاه مولوی نوشته سهیلا قسیمی ترشیزی؛وجودشناختی از دیدگاه مولوی نوشته علی فضلی؛ مرگ از دیدگاه مولوی نوشته شهباز محسنی؛ ماهیت و مراحل سماع از دیدگاه مولوی نوشته زهرا شریف؛ زیبایی و زیبایی شناسی از دیدگاه مولوی نوشته غلامرضا مهری؛ عشق از دیدگاه مولوی نوشته غلامرضا اعوانی؛ ساختار عشق از دیدگاه مولوی نوشته اکرم گلشنی؛ هستی‌شناسی عشق و الهیات صلح از دیدگاه مولوی نوشته حمیدرضا یوسفی؛ صفای سر از دیدگاه مولوی نوشته شهین اعوانی؛ رواداری دینی از دیدگاه مولوی نوشته محمّدرضا بهتاش؛ مولوی در تحلیل عرفانی آنه ماری شیمل نوشته صدیقه خوانساری موسوی و مولوی از نگاه گوته، روکرت و شیمل، علی رجائی مقالات اصلی این کتاب را تشکیل می‌دهند.

کتاب «اندیشه‌های مولوی در آینه‌ی نگاه معاصر» به کوشش حمیدرضا یوسفی و ابراهیم نویی به زودی از سوی انتشارات پگاه روزگار نو منتشر می‌شود.