شناسهٔ خبر: 56570 - سرویس دیگر رسانه ها

وقتی تلویزیون با عروسی بزرگان و قدم زدن نیل آرمسترانگ در کره ماه و مشت‌زنی کلی به خانه‌ها آمد

تاریخ اجتماعی نشان می‌دهد که یکی از دلایل توجه مردم به تلویزیون و شعف و استقبالشان از این رسانه تازه آن بود که می‌توانستند جهانی را که به آن تعلق نداشتند یا از آن دور بودند در صفحه کوچک آن به تماشا بنشینند و به این ترتیب از رنج‌های فقر و فاقه هر روزه خود رها شوند.

وقتی تلویزیون با عروسی بزرگان و قدم زدن نیل آرمسترانگ در کره ماه و مشت‌زنی کلی به خانه‌ها آمد

فرهنگ امروز/ نسیم خلیلی: «نان را از روی قبر خواجه برمی‌دارم. می‌برم روی پیشخوان. سنگ‌های داغش را تندتند می‌کنم. دکاندار پشت ترازو نشسته و با رادیو ور می‌رود. ناگهان از رادیو فریاد شادی و هلهله برمی‌خیزد: -شنوندگان عزیز هم اکنون اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه ایران به مجلس عقد تشریف فرما می‌شوند. غوغای کف زدن، هلهله و ساز و آواز می‌آید: هم‌اکنون شاهنشاه در پای سفره عقد با دست مبارکشان تکه‌ای از نان کیک می‌برند و به دهان ملکه ثریا می‌گذارند. غوغای هلهله و آهنگ تند موسیقی مشتری‌ها را ساکت می‌کند.

شنوندگان عزیز توجه کنید... توجه کنید هم‌اکنون بر سر عروس و داماد جوانبخت ایران نقل و سکه‌های طلا می‌پاشند. نان را روی سر می‌گذارم و با سرعت به طرف خانه می‌شتابم.-ننه...ننه...بدو ننه...! ننه می‌دود جلوی پله: -چه شده شریف؟ چه خبره؟ننه...شاه...شاه...شاه دارد عروسی می‌کند. شاه زن گرفته. از رادیو...از رادیو...شنیدم. شاه با دست خودش نقل و کیک تو دهن عروس گذاشت. به خدا...خودم شنیدم. ننه لب‌های سفید و بی‌خونش را جمع می‌کند. با نگاهی پر از تحقیر به من زل می‌زند. دست‌های تازه پوست‌آورده‌اش را به طرفم تکان می‌دهد: 

- خب...همین...دیگر چه؟ ای بدبخت، شاه به تو چه داد؟ به تو چه داد که اینطور نفس خودت را بریده‌ای.چه داد ببینم! دست‌های خالی‌ام را جلو می‌آورم و به آنها نگاه می‌کنم: به من ...به من...هیچ ... هیچ... نداد. -ای ننه‌مرده...به تو چه آخر. چرا نفس خودت را بریدی. ببین چه عرقی از سر و صورتت می‌ریزد! نان را از روی سرم برمی‌دارد. وسط نان مثل کلاه فرو رفته. از سرم بخار برمی‌خیزد. ناگهان در حیاط به هم می‌خورد. طوطی خانم به وسط حیاط می‌پرد و داد می‌زند: شاه دارد عروسی می‌کند...عروسی شاهانه، عید بزرگانه... و اشک شادی و شوق از دیدگان فرو می‌ریزد. به سوی اتاق خود می‌دود و به بابا سلمان خبر می‌دهد: 
کجایی پیرمرد شاه دارد دوباره داماد می‌شود. باباسلمان فقط سرفه می‌زند.»



این روایتی است از اهمیت و بازتاب مسایل و اخبار روز در رسانه‌ای که مردم را با خود همراه می‌کرده است، روایتی که علی اشرف درویشیان در کتاب «سال‌های ابری» خود نقل می‌کند، کتابی که هرچند یک تکه از ادبیات داستانی ما به شمار می‌رود اما از آنجا که خود گونه‌ای اتوبیوگرافی نیز دانسته‌ شده‌ است، وجه تاریخ اجتماعی را در آن بیش از دیگر نمونه‌های ادبیات داستانی می‌توان به تماشا نشست، وجوهی ناگفته از روزهای زندگی نوجوانی که تاریخ و اجتماع را در خانه محقری در کرمانشاه می‌زیسته‌ است، می‌دیده‌ است، بازتاب می‌داده‌ است، آن چنان که واقعا بود... در این تکه از روایت، درویشیان شاطر و نانوا و شریف و طوطی‌خانم را غرق در قدرت تبلیغاتی و تاثیرگذاری رسانه کوچک رادیو و ننه و باباسلمان را رها از این جاذبه در رنج کمبودها و دردهایشان ترسیم می‌کند،

این اتفاق در سال‌های آغازین دهه سی، هلهله و شادی بزرگان حاکم را به خانه محکومان کوچک جامعه می‌آورد اما سال‌ها بعد شاه قصه درویشیان باز هم مراسم باشکوهی برای ازدواج سه باره‌اش برگزار می‌کند با این تفاوت که این بار مردم تنها با توصیفات گوینده رادیو مراسم را در ذهن تجسم نمی‌کردند بلکه می‌توانستند مراسم را از صفحه جادویی تلویزیون ببینند، تلویزیونی که داشت رفته‌رفته پایش به خانه‌های مردم ساده کوی و برزن هم باز می‌شد و نخستین برنامه زنده‌اش در دی‌ماه سال سی و هفت مراسم ازدواج شاه و فرح بود.

شریف و ننه و طوطی‌خانم و باباسلمان
روایت درویشیان احتمالا در آن سال‌ها هنوز قدرت خرید یک دستگاه تلویزیون نداشتند و باز هم یا به خانه اعیان رفتند و به تماشای مراسم عروسی شاهانه نشستند و یا باز هم به شیوه‌ای شبیه به توصیفات گوینده رادیو از ماجرای بریدن کیک و پاشیدن نقل بر سر ملکه تازه‌عروس باخبر شدند اما داده‌های پراکنده تاریخ اجتماعی درباره استقبال مردم از این دستگاه جادویی تازه، تلویحا به یادمان می‌آورد که شاید آن آدم‌های ساده قصه‌ها هم در سال‌های بعد جعبه کوچک تلویزیونی در کنج خانه‌هایشان گذاشته باشند این اتفاق هم تاثیر تبلیغات مختلف روزنامه‌ها و رسانه‌ها بود و هم تاثیر سحرانگیز خود تلویزیون؛ تبلیغات خرید تلویزیون در این‌ سال‌ها به روشنی فراخوانی بود تا مردم طبقه متوسطی را که قدرت سفر و تفریحات بزرگ ندارند، متوجه جادوی رسانه تازه‌ای به نام تلویزیون کندکه می‌توانست ذهن آنها را از آنچه ندارند، به جادوی آن رسانه کوچک و تاثیرگذار منحرف کند. 



کره ماه یا زمین‌های تهرانپارس؟

تاریخ اجتماعی نشان می‌دهد که یکی از دلایل توجه مردم به تلویزیون و شعف و استقبالشان از این رسانه تازه آن بود که می‌توانستند جهانی را که به آن تعلق نداشتند یا از آن دور بودند در صفحه کوچک آن به تماشا بنشینند و به این ترتیب از رنج‌های فقر و فاقه هر روزه خود رها شوند و به جریان بزرگی‌تری از زندگی که در اطرافشان جاری بود بپیوندند و دقیقا به همین دلیل بود که داده‌های تاریخی نشان می‌دهد افزون بر مجلس عروسی شاه، پخش برنامه‌های زنده دیگر هم به همان اندازه و چه بسا بسیار بیشتر میان مردم محبوب بود؛ یک وجه تاریخی - اجتماعی مهم این ماجرا در آگاهی مردم از وقایع روز بود که اگر درباره رادیو چندان به تحریک عواطف نمی‌انجامید درباره تلویزیون قضیه کمی فرق می‌کرد.

رضا مظلومان در کتابی که تحت عنوان «تلویزیون و رادیو و جرم» نوشته است، به نشان دادن فرود آپولو در کره ماه در تلویزیون نوپای ایران اشاره می‌کند و تاکید می‌کند که مردم با تماشای این تصاویر تا چه اندازه خود را در یک اتفاق بزرگ تاریخی معاصر خودشان مستغرق می‌دیدند و این ماجرا چه اعتماد به نفس و امیدی به بدنه روانشناسی اجتماعی جامعه وقت تزریق می‌کرد، این رویداد در سال 1348 و به طور مستقیم از تلویزیون ملی ایران هم پخش شد و خاطره آن را کسانی که در آن سال‌ها زندگی می‌کردند به یاد می‌آورند یادآوری‌ای که از وجوه اجتماعی تاریخ نیز خالی نیست داده‌ تامل‌برانگیزی که درباره این برنامه تلویزیونی در تاریخ اجتماعی ثبت شده‌ است به جو بی‌اعتمادی جالب‌توجهی باز می‌گردد که در میان مخاطبان جعبه جادویی تلویزیون وجود داشت؛ در حالی‌که حکومت وقت می‌کوشید با آنچه از تاثیر قدرتمند رسانه‌ها در همراه‌کردن مردم با برنامه‌های حکومتی بهره ببرد، بسیاری از تماشاگران تلویزیون با تردید به قدم زدن نیل آرمسترانگ در کره ماه نگاه می‌کردند و معتقد بودند این زمین، نه زمین کره ماه که بیابان‌های تهرانپارس است و حکومت به دروغ با تهیه چنین برنامه مهیجی می‌خواهد مردم را سرگرم و آرام کند و در هیجانی کاذب فرو برد، واکنشی عجیب و قابل درنگ که می‌تواند بازتابی از بی اعتمادی عمیق اجتماع در برابر دستاوردها و کوشش‌های تبلیغاتی حکومت پهلوی دوم تفسیر کرد.

البته به جز این پخش مستقیم هیجان‌انگیز، برنامه‌های دیگری هم به کوشش حکومت وقت به صورت مستقیم از تلویزیون پخش شد که درباره آنها هم واکنش‌های تاریخی مختلفی ثبت شد؛ پخش سلسه مسابقات مشت‌زنی محمدعلی کلی و مسابقات جام جهانی 1970 در این میان از محبوب‌ترین این برنامه‌ها بود که در سرگرم کردن مردم هم بسیار موثر بود؛ اما سیاسی‌ترین این برنامه‌های زنده، پخش مستقیم جشن‌های 2500 ساله بود که برای اولین بار به صورت رنگی از تلویزیون پخش شد. پخش چنین برنامه‌هایی می‌تواند یادآور پاره گفتاری باشد از نویسنده و جامعه‌شناس - ژان کازینو - در کتابش، «قدرت تلویزیون»، آنجا که می‌نویسد: «تلویزیون می‌تواند وسیله عادت دادن مردم به تمدنی تلقی شود که آن را به طور دایمی به نمایش می‌گذارد و این توهم را به تماشاگر می‌دهد که او مانند سایرین در این نظام مشارکت دارد.»

شاید یک سویه این اتفاق همراه کردن مردم با آرمان‌خواهی‌های حاکمیت بود از سوی دست اندرکاران رسانه تلویزیون که البته داده‌های تاریخی با اتکاء به آنچه درویشیان در قصه‌اش نقل می‌کند، نشان می‌دهد که این کوشش حکومت وقت درباره همه آدم‌ها پاسخ نمی‌داده‌است و همچنان ننه‌هایی در متن اجتماع بودند که به یاد بیاورند آنچه بیش از داده‌های رسانه‌ها درباره شاه و حاکم و حکومت مهم است، دستاوردهایی است که در زندگی روزمره مردم جامعه به شکل ملموس دیده می‌شود.

ایبنا