شناسهٔ خبر: 56758 - سرویس دیگر رسانه ها

دریدا در پی شالوده‌شکنی و کریستوا به دنبال پویاسازی است

مهرداد پارسا می‌گوید: استل برت در «کریستوا در قابی دیگر» می‌گوید، آثار کریستوا از آن رو اهمیت دارند که نشان می‌دهند تولید اثر هنری موجب تداوم زندگی فرد می‌شود و می‌تواند مانند ملتقایی میان فرآیندهای زیستی و گفتمان‌های اجتماعی و نهادی عمل کند. بنابراین، روشن می‌شود که تلقی کریستوا از تجربه زیبایی شناختی و البته زبان بهتر از هر رویکرد دیگری کردارهای بصری مانند نقاشی، عکاسی و فیلم را توضیح می‌دهد.

دریدا در پی شالوده‌شکنی و کریستوا به دنبال پویاسازی است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  مهرداد پارسا، دانش‌آموخته لیسانس فلسفه، فوق لیسانس فلسفه غرب از ایران و دکتری فلسفه فمینیسم از ایتالیا است. وی از سال 1385 کار پژوهش و ترجمه آثار فلسفی را آغاز کرده و عمده حوزه‌های پژوهشی مورد علاقه‌اش فلسفه قاره‌ای، فلسفه سینما، فلسفه فمینیسم، روانکاوی و... است. عمده کتاب‌هایی که تاکنون ترجمه کرده آثار فیلسوف فرانسوی، ژولیا کریستوا به فارسی بوده است. وی از این فیلسوف کتاب‌هایی چون «ملت‌هایی بدون ملی‌گرایی»، «علیه افسردگی ملی»، «خورشید سیاه مالیخولیا»، «تن بیگانه» و... را به فارسی برگردانده است. کتاب‌های «فیلسوفان سینما»، «شب‌بی‌پایان: روان کاوی و سینما»، «فیلم به مثابه فلسفه» و... از دیگر آثاری است که پارسا آن‌ها را ترجمه کرده است.

او به تازگی با کتابی با عنوان «کریستوا در قابی دیگر» به بازار کتاب آمده که اتفاقاً این بار خود کریستوا سوژه اثری از استل برت شده است. با او درباره این کتاب گفت‌وگویی داشته‌ایم.

استل برت شاید نام چندان آشنایی برای مخاطب ایرانی نباشد. در ابتدا درباره کارنامه علمی برت و زمینه‌های تخصصی او توضیحاتی دهید.
 
برت استاد فلسفه و پژوهش‌های هنری در دانشگاه دیکین استرالیا است که در حوزه‌هایی چون تفسیر هنرهای خلاقانه، پژوهش متنی/هنری و نسبت آن با ساختار اثر هنری و همین طور در زمینه فرهنگ بصری و نوشتار خلاق فعالیت می‌کند. از کتاب‌های او می‌توانیم به «کردار به مثابه پژوهش» و «خلاقیت‌های مادی» اشاره کنیم که هر دو مسیر مشابه و مرتبطی را دنبال می‌کنند. به علاوه او نویسنده و مقاله‌نویسی پرکار است و در نشریاتی چون ری‌یل تایم، آرت لینک و تکست به طور مرتب مطلب می‌نویسد و همچنین کار مشترکی هم با باربارا بولت دارد. تمرکز او در اکثر آثارش بر این مسئله است که چگونه می‌توان میان پژوهش متنی و اثر خلاقانه  هنری پیوندی برقرار کرد.

آیا گستره کار خلاقانه را می‌توان تا جایی گسترش داد که خود پژوهش متنی درباره اثر را هم در بر بگیرد؟ اگر بخواهیم کوتاه بگوییم ایده محوری او این است که پژوهش‌هایی که درباره هنرهای خلاقانه صورت می‌گیرد خود می‌توانند در حکم نوعی تولید معرفت باشند. از آن جا که کریستوا همواره در آثارش به نقد علم می‌پردازد و آن را از فعالیتی عقلانی و انتزاعی به چیزی بدل می‌کند که با جسم و غریزه نیز پیوند خورده، برت به این نتیجه می‌رسد که می‌توانیم دامنه علم را گسترش داده و پژوهش‌های هنری را نیز جزو همین معرفت علمی تلقی کنیم، البته شکلی متفاوت و اجرایی از آن که یقیناً با تجربه زیسته پیوند خورده است. برای مثال، او به نقدها و تفسیرهای مختلفی اشاره می‌کند که درباره نقاشی پیکاسو یعنی «دوشیزگان آوینیون» مطرح شده است.

یکی از این مفسران، اشتینبرگ، در مقاله خود «دوشیزگان» را اثری شخصی و عاطفی می‌داند که پیکاسو برای «تخلیه نفرت و خشم خود از زنان» آن را خلق کرده است. اما آیا ممکن است اثری که به اعتقاد برخی نقطه آغاز کوبیسم تلقی می‌شود محصول احساس و واکنشی شخصی و حتی شاید پیش پا افتاده باشد؟ البته این بحث پردامنه‌ای است، اما برت ایده فلورمن را تکرار می‌کند که معتقد است مقاله اشتینبرگ به قرائت جدیدی از اثر پیکاسو منجر می‌شود و از سویه‌های جدید مواجهه با سکسوالیته پرده برمی‌دارد. بنابراین، مقاله اشتینبرگ می‌تواند با تجربه تماشا کردن خود اثر پیوند بخورد و حتی به بخشی از آن تبدیل شود. برت در بسیاری از آثار خود می‌کوشد نشان دهد که اولاً اثر هنری و متن و تفسیری که درباره آن نوشته می‌شود می‌توانند یک کل هنری را تشکیل دهند و در گام دوم، حقیقت اثر هنری همواره در میان مولف، بیننده و نقد و تفسیرهای منتقدان یا مفسیر سرگردان است و باید آن را مانند یک «تجربه-در-کردار» سیال و دگرگون شونده در نظر گرفت.



شما پیش از این در آثاری که ترجمه کردید اغلب به کارهایی که توسط خود کریستوا نوشته شده بود، پرداخته‌اید اما این بار خود او سوژه کتاب است. درباره موضوع کتاب و عنوان آن که گویا قرار است به زاویه جدیدی از کریستوا بپردازد توضیح دهید.

 
استل برت در این کتاب به جنبه‌هایی از تفکر کریستوا می‌پردازد که با ایده تجربه در کردار و کنش خلاقانه ربط و نسبت بیشتری دارند  و این جنبه‌ها عمدتاً معطوف به نظریه او درباره هنر و زیبایی شناختی‌اند، همان ساحتی که معنای خود را از ابعاد نشانه‌ای سوژه انسانی می‌گیرد. او می‌گوید، آثار کریستوا از آن رو اهمیت دارند که نشان می‌دهند تولید اثر هنری موجب تداوم زندگی فرد می‌شود و می‌تواند مانند ملتقایی میان فرآیندهای زیستی و گفتمان‌های اجتماعی و نهادی عمل کند. بنابراین، روشن می‌شود که تلقی کریستوا از تجربه زیبایی شناختی و البته زبان بهتر از هر رویکرد دیگری کردارهای بصری مانند نقاشی، عکاسی و فیلم را توضیح می‌دهد. اما نکته‌ای که اهمیت دارد این است که او می‌گوید نباید کریستوا را به گونه‌ای قرائت کرد که در نهایت نظریه بی آن که تن به تجربه و بعد نشانه‌ای دهد به تفسیر کار خلاقانه راه یابد، زیرا چنین استفاده‌ای از نظریه در خوانش اثر یحتمل تفسیری الصاقی و کلیشه‌ای را نتیجه می‌دهد. کریستوا البته در نشریه «تل کل» در دهه هفتاد به اتفاق دیگر همراهان خود از فیلیپ سولرس گرفته تا رولان بارت این دیدگاه را مطرح کرد که نظریه خود می‌تواند عملی سیاسی به حساب بیاید.

با این همه، نکته مهمی است که در این جا تأکید بر تجربه است و نه نظریه، مگر آن که نظریه در قالب شکلی اجرایی از تجربه روی دهد. همان طور که اشاره کردم، در این کتاب نیز برت با ایده خاص خود می‌کوشد نشان دهد که نظریه زیسته به سهم خود می‌تواند به کرداری خلاقانه بدل شود و در واقع این نظریه جنبه لاینفک کردار است. به تعبیر دیگر، مفاهیم و اندیشه‌ها نیز مانند ابزارها تنها زمانی ارزش یادگیری دارند که واجد نوعی ارزش کاربردی باشند. این شاید محور بحث برت درباره کریستوا باشد. او در این کتاب بر تجربه، تأثر و عواطف و خلاصه بر هر آن چیزی تأکید می‌کند که مرزهای میان امر نمادین و امر نشانه ای را محو کنند و بتوانند میان دو بعد امر نشانه‌ای و امر نمادین تعاملی سازنده و پویا ایجاد کنند. او می‌گوید، «مفهوم پردازی کریستوا از منظر کردار و روش تفسیری معناکاوی هنرمند و منتقد را به ابزارهایی مفهومی مجهز می‌کند تا توان صورت‌بندی «امر جدید» و امر انقلابی را در هنر به دست آورند». خلاصه آن که قاب جدیدی که برت ترسیم می‌کند، متمرکز بر کاربست نظریه کریستوا در مورد آثار هنری آن هم به شکلی است که خود این کاربست و نظریه توأمان به کاری خلاقانه و تجربی بدل شوند.
 
لطفا درباره سرفصل‌های اصلی کتاب نیز توضیح دهید؟

کتاب «کریستوا در قابی دیگر» پنج فصل دارد که گام به گام هنر و زیبایی شناسی را در دلِ تفکر کریستوا دنبال می‌کند. در فصل اول با عنوان «زبان به مثابه فرآیندی مادی» برت با استفاده از مفاهیم اصلی تفکر کریستوا که در کتاب انقلاب در زبان شاعرانه مطرح شده اند به بحث از مادیت زبان و کردار ادبی می پردازد. در این جا دو مفهوم امر نشانه‌ای و امر نمادین بررسی می‌شوند و نشان داده می‌شود که سوبژکتیویته محصول درگیری تجسد یافته با زبان است و در واقع محصول تعامل عناصر خودآگاه و ناخودآگاه یا ذهن و جسم و زبان و طبیعت است. بنابراین، هر بینشی درباره اثر هنری یا سوژه و جهان او باید این دو بعد را همزمان در نظر داشته باشد. دو هنرمندی که این رویکرد در مورد آثارشان «اجرا می‌شود» ونسان ون گوگ و پابلو پیکاسو هستند.

فصل دوم با عنوان «تفسیر به مثابه کردار» به رابطه میان کردار خلاقانه، تجربه زیسته و تفسیر متنی/هنری می‌پردازد و از خلال این بحث نشان می‌دهد که پساساختارگرایی کریستوا با نقد رویکردهای تفسیری سنتی و نشانه شناسیِ زبان بنیاد آغاز می‌شود و می‌خواهد از معناهایی سخن بگوید که در قالب های تنگ و محدود زبان مرسوم نمی‌گنجند. زیرا معتقد است این رویکردها تفسیر را به آن چیزهایی محدود می‌کنند که در بند قواعد نظام‌اند، و نه به آن جنبه‌هایی که به تجربه زیسته، بازی، لذت و میل پیوند خورده‌اند. بنابراین، برت توضیح می‌دهد که تفسیر باید بتواند عناصر جهش یافته یا انقلابی حاضر در کردار را نیز کشف و بیان کند.

این به معنای کشف معانی مضاف بر قواعد نظام نشانه شناختی است که روش تفسیری کریستوا یعنی معناکاوی امکان کشف آن را فراهم می آورد و این بحث در مورد آثار دو هنرمند فمینیست آلیسون راولی و لیندا بانازیس مورد بحث قرار می گیرد. فصل سوم با عنوان «هنر و تأثر» به مفهوم تأثر به عنوان یکی از عناصر اصلی تفکر کریستوا می‌پردازد. به بیان پیشین، کردار خلاقانه زمانی می‌تواند انقلابی باشد که بتواند تأثر را به امر نماادین پیوند بزند. این پیوند موجب فربه تر شدن زبان و معناهای نهفته در آن می‌شود.

کریستوا می‌گوید در جوامع غربی که بسیاری دچار افسردگی و مالیخولیا شده‌اند، هنر حکم ابزاری را دارد که می‌تواند فضای روانی را احیا کند و پیوند میان خود و دیگران را احیا کند. دو کتاب کریستوا «قصه های عشق» و «خورشید سیاه» به دو تأثر بنیادین یعنی عشق و مالیخولیا می‌پردازند که در این فصل مورد بحث قرار می‌گیرد. اثر هنریِ موضوع این فصل، انیمیشنی ویدئویی است اثر ون سوورین با عنوان «کلارا» که از منظر پویاشناسی مفهوم عشق و مالیخولیا بررسی می‌شود. فصل چهارم با عنوان «آلوده انگاری، هنر و مخاطب» به مفهوم پیچیده آلوده انگاری می‌پردازد.

آلوده انگاری بدیل کریستوا برای مرحله آینه‌ای لکان است که سرآغازهای جدایی کودک از دیگری را نشان می‌دهد. زمینه‌های جدا شدن کودک از دیگران و بنابراین بدل شدن او به یک سوژه مستقل لزوماً در مرحله آینه‌ای صورت نمی‌گیرد، بلکه از همان آغاز و پیش از ورود به زبان طفل می‌کوشد هر آن چه که برایش یک دیگری محسوب می‌شود را طرد کند. به باور جان لچت، این مفهوم کریستوا بیش از تفکر ژرژ باتای، به دیدگاه مری داگلاس درباره امر مقدس و نجاست در معنای دینی و مذهبی پیوند می‌خورد و از این رو ترجمه ی ابجکشن به آلوده انگاری ترجمه مناسبی به نظر می‌رسد.

هنرمندی که در این فصل بررسی می‌شود بیل هنسون است که عکس‌هایش همواره شکلی از امر آلوده را به نمایش می‌گذارند و حتی لحظاتی را نمایش می‌دهند که امر آلوده بی آن که مسیر والایش را طی کند، در قالب خود آلوده انگاری تجربه می‌شود. در فصل پنجم یعنی «پژوهش به مثابه کردار: یک پارادایم اجرایی» به مفهوم انقلاب و سرپیچی در آثار کریستوا پرداخته می‌شود و برت این پرسش را مطرح می کند که آیا  می‌توان پژوهش هنری را یک کردار انقلابی در نظر گرفت یا خیر. کریستوا به جای ایده انقلاب که سرانجام مفهومی متناقض و خودبرانداز از آب در می‌آید، از مفهوم سرپیچی دفاع می‌کند و البته بار معنایی مستقلی به آن می‌دهد.



سرپیچی در اینجا کنش سیاسی است؟


سرپیچی لزوماً به معنای کنش سیاسی نیست، بلکه از نوعی بازگشت، نوعی سرچرخاندن و عصیان درونی خبر می‌دهد. برت با استفاده از دامنه گسترده این مفهوم اولا کردار هنری را نیز نوعی سرپیچی در نظر می‌گیرد و سپس پژوهش درباره کردار هنری را نیز نوعی از عمل خلاقانه و بنابراین شکلی از سرپیچی تلقی می‌کند. در نهایت کتاب با یک واژه نامه یا شرح واژه‌ها تمام می‌شود که می‌کوشد درکی مختصر و مفید از برخی مفاهیم اصلی تفکر کریستوا و در کل تفکر روان کاوانه و فلسفی را برای خواننده فراهم کند. یقیناً بسیاری از مفاهیمی که در کتاب مطرح می‌شوند ممکن است برای خواننده ناآشنا با تفکر کریستوا و حوزه روان کاوی فهم ناپذیر به نظر برسند، بنابراین، پیش از مطالعه کتاب یا حین این کار، مرور این واژه‌شناسی مفید و سودمند خواهد بود.

مهمترین مولفه‌های فکری که می‌تواند کریستوا را برای شما به عنوان مترجم علاقه‌مند به او و ما مهم کند، چیست؟
 
ژولیا کریستوا از مهمترین چهره‌های جریان پساساختارگرایی در فلسفه قاره ای است که محور بحث خود را زبان شناسی و نشانه شناسی و روان کاوی قرار می‌دهد و البته قرائت‌های خاصی از تفکر فلسفی به معنای سنتی آن دارد. کریستوا با معرفی مفاهیم و نوواژه‌هایی که در حوزه های مختلفی چون فلسفه، روان کاوی، نظریه ی فمینیستی، نقادی هنری و نظریه ادبی نفوذ کرده‌اند به مسئله ارتباط میان فرهنگ و طبیعت و یا ذهن و جسم می‌پردازد. شاید یکی از مهمترین جنبه‌های تفکر کریستوا همین باشد: یافتن تعادلی میان این دو بعد سوژه انسانی یا آن چه او امر نشانه ای و امر نمادین می‌نامد.

یکی از نقاط شروع فهم تفکر کریستوا توجه به مفهوم بینامتنیت است. در نظریه ادبی او از مفهوم بینامتنیت یا جایگشت سخن می‌گوید و معتقد است متن یک کل بسته و منسجم نیست، بلکه از حفره‌ها و ردها و وقفه‌ها تشکیل شده و هر لحظه با متن‌ها و سطرهای دیگر پیوند می‌خورد. هر متن بیش از آن که خودش باشد، از چیزهای دیگر تشکیل شده است؛ متن بیش از آن که بتواند بگوید، گفته می‌شود یا تنها از فاصله بین سطرها جان می‌گیرد. به نظرم این برداشت در مورد سوژه انسانی هم صدق می‌کند. این طور بگوییم، سوژه هم مانند متن موجودیتی بینامتنی است که ترکیب و ماحصل پیوندهای مختلف و مؤلفه‌هایی چون سکسوالیته، تاریخ، فرهنگ، غریزه و جسم است.

کریستوا این مفهوم را در ایده «سوژه‌ی در فرآیند/در محکمه» به خوبی به تصویر می‌کشد. سوژه سخنگو فردی است که همواره تابع بی ثباتی‌های میل و پویایی ساختار نشانه‌ها است. همین مسئله است که رویکرد او را به برداشتی انقلابی بدل می‌کند. بنابراین، من دکارتی یا من استعلایی محض جای خود را به موجودی پویا و دائماً در سیلان می‌دهد که در زبان و از طریق جسم معنا می‌یابد. درسی که از کریستوا می‌آموزیم این است که تفکر عقلانی تنها یکی از ابعاد سوژه سخنگو است و این جنبه او را به موجودی کاملاً خودآگاه تبدیل نمی‌کند. بسیاری از مفسران کریستوا با مقایسه دیدگاه کریستوا و دریدا می‌گویند، جایی که دریدا در پی شالوده‌شکنی ساختار سوژه و جهان اوست، کریستوا به دنبال پویاسازی ساختار است و این نکته مهمی است، و این پویاسازی نسبت به شالوده‌شکنی سیاست معقول‌تری به نظر می رسد. شاید چیزی شبیه به تفاوت میان انقلاب و سرپیچی باشد.

شالوده‌شکنی مانند انقلاب یک کنش مطمئن سیاسی محسوب می‌شود که در پی پر کردن حفره‌هاست، حتی اگر طی حرکتی تدریجی و دائمی این کار را انجام دهد، اما سرپیچی کنشی فروتنانه است که تنها به جانب حفره‌ها «سر می‌چرخاند» و طرح پرسش می‌کند. سرپیچی نقطه کور نظریه را پر می‌کند، زیرا راهبردی فلسفی/سیاسی نیست که پس از مختل کردن یک رژیم حقیقت خودش در هیئت و در ژست یک پسماند یا عنصری مازاد ظاهر شود، بلکه چیزی است که خود امر سیاسی از دل آن زاده می‌شود و از پایه و اساس پیشا-ابژه‌ای است. این نکته مهمی است که می‌توانیم از تفکر کریستوا بیاموزیم.  
 
مخاطبان این کتاب چه کسانی هستند و فکر می‌کنید می‌تواند مورد اقبال آنها قرار گیرد؟
 
«کریستوا در قابی دیگر» در واقع یکی از مجموعه کتاب‌هایی است که می‌خواهد متفکران معاصر را به دانشجویان و علاقه مندان حوزه هنر معرفی کند. بنابراین، می‌توانیم سه هدف را در متن ردیابی کنیم. از طرفی نویسنده می‌کوشد شرحی کامل و جامع از مفاهیم اصلی تفکر کریستوا به دست دهد و مقدمات فهم مباحث بعدی و پیچیده‌تر را فراهم کند. با این همه، زبان نسبتاً پیچیده و فنی و تحلیلی نویسنده نشان می‌دهد که این بخش از کتاب که معمولاً در آغاز هر فصل می‌آید شرح چندان ساده‌ای نیست و خواننده باید از پیش با کلیت تفکر کریستوا آشنا باشد. از طرف دیگر، نویسنده می‌کوشد نشان دهد که تفکر کریستوا چه نسبتی با هنر و تجربه زیبایی شناختی دارد و یا در کل نظریه ی او درباره هنر و تأثراتی مانند مالیخولیا و عشق چیست.

از خلال این تلاش او برخی از خوانش‌های کریستوا از هنرمندانی چون هولباین و تابلوی «جسد مسیح در گور» را بررسی می‌کند. برت به اشکال مختلف در این بخش برای خواننده استدلال می‌کند که در تفکر کریستوا میان هنر و سوژه ارتباط نزدیکی برقرار است و از نظر او هنر هم مقوم و برسازنده سوژه است و هم ابژه. اما در سطح سوم استل برت می‌کوشد مباحث کریستوا درباره هنر را و همین طور روش تفسیری او را در بررسی آثار چند هنرمند نه چندان آشنا به کار بگیرد. این بخش که معمولاً در انتهای هر یک از فصل‌ها می‌آید به ما نشان می‌دهد که استفاده از نظریه برای تفسیر یک اثر باید چه مؤلفه‌هایی داشته باشد تا به قرائتی الصاقی و اجباری تقلیل پیدا نکند. و به علاوه، با تدقیق در این خوانش‌ها درمی‌یابیم که چگونه خود تفسیر می‌تواند بعدی اجرایی پیدا کند و به کرداری خلاقانه بدل شود.