شناسهٔ خبر: 56847 - سرویس اندیشه

ملاحظه‌ای درباره موانع توسعه در اندیشه سیدجواد طباطبایی؛

پرواز ناموفق غازها

جواد طباطبایی در تغافل از اهمیت تلاش برای تأسیس «موضع جدید آگاهی» با تکیه بر نقادی «سنت» و تأمل بر الزامات زندگی اجتماعی و منطق سیاست در دوران جدید، توسعه و تحولات صنعتی در ایران بسیار شکننده و تابع بخت و تصادف بوده است.

فرهنگ امروز/ بهزاد عطارزاده:

ماهنامه اقتصادی اجتماعیِ کارخانه‌دار، در نخستین شماره خود به مناسبت صدسالگی کارخانه کبریت توکلی، گفت‌وگویی با تقی توکلی، تکنوکرات و کارآفرین برجسته تبریزی چاپ کرده و در کنار آن ضمن گزارشی از دیدار دکتر جواد طباطبایی و تقی توکلی، مطلبی درباره موانع توسعه از دیدگاه دکتر جواد طباطبایی منتشر کرده که در اختیار فرهنگ امروز قرار داده است.

مقدمه

دکتر جواد طباطبایی مشکل اصلی «توسعه» در ایران را «فرهنگی» می‌داند. توسعه را نمی‌توان تحولی مکانیکی دانست و گمان کرد که با تغییر پاره‌ای از مناسبات و دست‌کاری اجزائی از جامعه توسط یک مرکز فرماندهی، مناسبات و کلیت جامعه هم تغییر پیدا کنند. آنچه را بیش از هر چیز مانع «توسعۀ» کشور است، باید در شیوه اندیشیدن ایرانیان و نحوه مواجهه آنان با جهان اجتماعی خود سراغ کرد.

«توسعه» زمانی محقق می‌شود که فرهنگ عمومی جامعه و ارزش‌های فرهنگی-اجتماعی غالب نخبگان و مردم بر مدار خرد بگردد و جامعه بتواند دریافتی خردمندانه از موقعیت خود به‌عنوان یک کلیت -و افراد به‌عنوان اجزای تشکیل‌دهنده این کلیت- در تاریخ و در جهان مناسبات موجود بیابد؛ همگام با چنین فرایندی از خودآگاهی یافتن است که «توسعۀ» صنعتی و پیشرفت ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه می‌تواند سرانجامی داشته باشد. هنگامی که مفاهیم و تصورات فرهنگی خردمدارانه در مناسبات اجتماعی تعیّن می‌یابند، می‌توان امید داشت که نهادها و مجاری توسعه شکل می‌گیرند، مرز میان دولت به‌عنوان متولی مصلحت عمومی و جامعه مدنی و بازار به‌عنوان میدان آزادی‌های فردی و اجتماعی مشخص می‌شود و حقوق شهروندی فرد، به حیث اینکه عضوی از ملت است و فارغ از تعلقات اجتماعی و سیاسی و باورهای او، به رسمیت شناخته می‌شود.

تأمل انتقادی درباره خود و تأسیس موضع جدید آگاهی

ورود به چنین فرایندی از اندیشیدن جامعه به خود، نیل به دریافتی خردمدارانه از جهان و موقعیت انسان در جهان و دستیابی به درکی از مفهوم مصلحت عمومی ملت که بالاتر از منافع گروهی و ایدئولوژیک است، کاری دشوار و پیچیده است؛ به‌ویژه در ایران که با تاریخ دراز و پرفرازونشیبی که پشت سر گذاشته، «سنتی» از اندیشیدن به جهان و مناسبات زندگی فردی و جمعی شکل گرفته است که از درک برخی پیچیدگی‌های دوران جدید ناتوان است. گام نخست این است که ایرانیان با تأمل بر شیوه یا سنت اندیشیدن خود درباره جهان، شناختی از موانع فرهنگی-تاریخی توسعه و تجدد در جامعه خود به هم رسانند. چنان‌که طباطبایی می‌گوید، دو پرسش در اینجا می‌تواند مطرح باشد: یکی اینکه «ما در زمان کنونی با این سنت فرهنگی گذشته یا سنت تاریخی اندیشه ایرانی چه نسبتی می‌توانیم داشته باشیم؟» و دیگر اینکه «جهان کنونی چه نسبتی می‌تواند با جامعه ایران داشته باشد؟۱»

همان‌طور که طباطبایی در مجموعه پژوهش‌های مفصل و ممتاز خود بررسی می‌کند،۲ جامعه ایرانی در سده‌های سوم و چهارم تا سده ششم یا اندکی پیش از یورش مغول، دوره‌ای از تاریخ خود را پشت سر گذراند که خاورشناسان اروپایی آن را «رنسانس اسلامی» و «عصر زرین فرهنگ ایران» نامیده‌اند. ویژگی اصلی این سه-چهار سده را می‌توان «خردگرایی» نامید، چراکه «معیار همۀ امور در این دوره خرد است». با غروب آفتاب «عصر زرین فرهنگ ایران» و استیلای مغولان، خردگرایی جای خود را به «جریان خردستیزی» می‌دهد. جریان خردستیزی حاصل ائتلاف اندیشه قشری اهل شریعت و نیروی نظامی غلامان ترک (جنگاورانی که پس از فتح ماوراءالنهر و ترکستان توسط خلیفۀ مسلمین پا به فلات ایران گذاشته و به خدمت دستگاه خلافت درآمده بودند) بود و اندکی پیش از استیلای مغول، به جریان مسلط اندیشیدن در ایران تبدیل شد و تا جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان میدان‌داری می‌کرد. در درازای این دوره، سنت در ایران به «تصلبی» سخت دچار می‌شود، به‌طوری‌که شناخت سنت از مسائل فکری و اخلاقی و امور عملی فرد و اجتماع را در قالب‌های ذهنی نامنعطف و متعارض با واقعیات صورت می‌پذیرد. برای بزرگ‌ترین فیلسوف سنتی عصر ناصری، عکس‌برداری با دوربین عکاسی «منطقاً و عقلا» محال و ممتنع بود، چون بنا به مبانی اندیشه او، انتقال «اعراض» مستقل از «جوهر» ناممکن است. هنگامی که به اصرار ناصرالدین‌شاه و «بندگان حضرت اقدس» عکسی از ملاهادی سبزواری گرفته شد، فیلسوف در شگفت آمد.

پس از انقلاب مشروطه و با وجود آنکه گروه‌هایی از اهل خرد و فضیلت در ایران ظهور کردند، به دلایلی، گذار از سنتِ متصلب میسر نشد. سنت متصلب نیز که دیری بود «مبنای عقل» را فروگذاشته بود و از توضیح تحولات و پیچیدگی‌های جهان معاصر ناتوان بود، در قالب اندیشیدن ایدئولوژیک خود را بازیابی کرد تا باز عرصه بر تجدد و خردگرایی بسته شود. ایدئولوژی‌ها مجموعه تصورات و توضیحات و دستورالعمل‌هایی در رابطه با جهان و مناسبات اجتماعی-سیاسی طراحی می‌کنند، اما نه برای تأمل فلسفی و آشکار کردن واقعیت، بلکه برای پنهان کردن واقعیت و نشان دادن تصویری که به کار مبارزۀ سیاسی بیاید و چراغ اندیشیدن را خاموش و مردم را مریدان مبارزه بزرگ سازد. در جایی که «سنت» توان مواجهه با تحولات جهان جدید و توضیح منطقی مناسبات آن را نداشت، ایدئولوژی‌ها تصویری برای ساده‌سازی دگرگونی‌ها و منطق جهان فراهم می‌کردند و ابزاری ویرانگر به دست روشنفکران و فعالان سیاسی می‌دادند. طبیعی است که وقتی این ایدئولوژی‌ها و یا سنت ایدئولوژیک‌شده به نهادهای تصمیم‌گیری کشور راه می‌یابند، تمام منابع کشور را -که باید صرف مصالح عمومی شود- به خدمت تصورات ایدئولوژیکی بگیرند و راه را بر «توسعه» و تجدد در سامان سیاسی-اجتماعی-اقتصادی کشور سد کنند. ازاین‌روست که طباطبایی راه گریز از این انسداد را «مناقشه بر سنت» یا نقد سنت و زوایای متصلب آن و نیز نقد اصحاب ایدئولوژی می‌داند.

ویرانگری ایدئولوژی‌های جامعه‌شناسانه

نقد طباطبایی به دیدگاه «جامعه‌شناسانه» درباره «توسعه» در ایران متوجه جریانی ایدئولوژیک است که در لوای ادعاهایی جامعه‌شناسانه، نسخه‌هایی برای دگرگونی سیاسی-اجتماعی در ایران می‌پیچد؛ جریانی که به‌ویژه در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی فعالیت چشمگیری می‌یابد و با ساده‌سازی امور ذیل الگویی مارکسیستی از روابط طبقاتی و تجویزهای ایدئولوژیک برای تحول آن روابط و به‌ویژه در ترکیب آن تصورات ایدئولوژیک با گرایش‌های دینی، رفته‌رفته مذهب مختارِ فعالان سیاسی گردید. «ایدئولوژی جامعه‌شناسی» صورتی از ادعاهای شبه‌علمی فعالان سیاسی و مدعی علم -فاتحان بعدی دانشگاه‌های کشور- بوده که مدعی شناخت «الگویی» برای توسعه ایران هستند «که اکسیر می‌کند»: هم روابط طبقاتی استثمارگرایانه و بساط اقتصادی و سیاسی داخل را برهم ‌می‌زند، هم بند «وابستگی» به جهان سرمایه‌داری را پاره می‌کند و سرانجام با «بازگشت به خویشتن»، آنچه را خود در سنت و منابع و نیروهای داخلی داشته است جایگزین «غرب‌زدگی» و تعینات آن می‌کند. بلایی را که بر سر صنایع کشور آمد، می‌توان پیامد منطقی آن ایدئولوژی‌های جامعه‌شناسانه دانست.

مصادره اموال و کارخانه‌های صاحبان صنایع نتیجه تصورات ایدئولوژی‌هایی بود که صنعتگران را «زالوصفت‌های» استثمارگر کارگران، «کمپرادور» و «وابسته» به «امپریالیسم» و «سرمایه خارجی» معرفی می‌کرد و صنایع کشور را «مونتاژهایی» در خدمت «امپریالیسم» و «سرمایه‌داری جهانی» جلوه می‌داد که باید علیه آن‌ها قیام کرد، مالکیت خصوصی را برانداخت و آن صنایع را در اختیار رفقا و روشنفکران انقلابی گذاشت تا مطابق الگوهایی که رفیق لنین و رفیق مائو و دیگر رفقای خارجی و داخلی تجویز کرده‌اند و بعضی روشنفکران بومی هم مقداری معنویات به سیمای «ماتریالیستی» آن پاشیده‌اند، «تولید داخلی» و خودکفایی کنند. اگر کارخانه صنعتگر میهن‌دوست و متخصصی مانند تقی توکلی مدتی مصادره شد، یا اگر کارخانه‌های حاج تقی برخوردار از دست مؤسسش خارج و مالکیت خصوصی کارخانه‌های ایران‌کاوه، گروه صنعتی بهشهر، کارخانه‌های مینو و تولیددارو، ایران‌ناسیونال و کفش ملی و ... الغا شد، نه به این دلیل بود که آن‌ها صنایع وابسته و بی‌ارزش و مونتاژی در خدمت سرمایه خارجی و امپریالیستی بودند، بلکه الگوهای ایدئولوژیک چنین تصویر کاذبی را تبلیغ می‌کردند. اگر آن صنایع به ورطه مدیریت دولتی ناآزموده‌ای افتادند که می‌خواست «راه رشد غیرسرمایه‌داری» را هموار کنند، الگوی «خودکفایی کشاورزی» هم مبنای مصرف جنون‌وار آب در سرزمین نیمه‌خشک و خشک ایران را گذاشت تا اکنون خطر ویرانی ایران را در اثر بحران آب و نابودی منابع آب کشور در افقی نه‌چندان دور ببینیم. هر مشکل و کاستی که آن صنایع داشتند، آنچه در نتیجه برانداختن خانواده‌های صنعتگر و کارآفرینان میهن‌دوستی که با وجود مشکلات فراوان بخت خدمت به اقتصاد کشور را یافته بودند، حاصل شد، «خودکفایی» صنعت و توسعه صنعتی نبود که هیچ، اکنون تولیدات صنعتی کشور آشکارا و شاید بیش از گذشته گرفتار «مونتاژ» است و منفعت‌طلبی بنگاه‌های تولیدی که عمدتاً در اختیار بخش دولتی-عمومی هستند به جایی رسیده است که در اوج بحران ارزی تیرماه ۱۳۹۷، ارز دولتی می‌گیرند و کالای مصرفی وارد بازار کشور می‌کنند.

باری، طباطبایی می‌گوید این منادیان «الگوهای» معجزه‌گر -که البته تاکنون از ید بیضای آن‌ها معجزاتی صادر نشده است- به اهمیت پرسش‌های بنیادین و بررسی نسبت «الگوهای» توسعه با مبانی فکری آن‌ها التفاتی ندارند. برای ایدئولوژی جامعه‌شناسانه اهمیتی ندارد که چه تحولاتی در درک و اندیشه متفکران اروپایی به‌ویژه در پایان سده‌های میانه تاریخ اروپا و آغاز دوره جدید درباره جهان و انسان و حیات اجتماعی به وجود آمده که سامان زندگی کشورهای غربی را دگرگون کرده است. برای ایدئولوژی‌ای که الگوهای سیاسی-جامعه‌شناختی آماده‌ای را -با وصله‌پینه کردن با گرایش‌های عوامانه روز- به‌عنوان راه توسعۀ کشور معرفی می‌کنند، پرسش از بنیادها وقت تلف کردن و کاری بیهوده است؛ این مباحث پایه‌ای تنها موجب به تأخیر افتادن «مبارزه» می‌شود و بازار روشنفکران-مدیران را کساد می‌کند.

«مشکل توسعه (نظام مسائل و موضوعات مربوط به توسعه در یک جامعه) بی‌آنکه بتواند به نظریه‌پردازی‌های جامعه‌شناختی درباره توسعه فروکاسته شود و یا به‌عبارت‌دیگر "مشکل الگوها" باشد، به خاستگاه و شالوده تحولاتی مربوط می‌شود که حتی نظریه‌پردازی درباره "الگوها" به آن بازمی‌گردد، زیرا هر بحثی درباره الگوها در نهایت در درون نظریه فلسفی منظمی انجام می‌شود و آن نظریه باید بتواند با دیگر عناصر فرهنگی یک جامعه هماهنگی و تناسبت داشته باشد وگرنه مانند به‌اصطلاح جامعه‌شناسی مرحوم شریعتی، نه اسلام‌شناس آن را جدی خواهد گرفت و نه جامعه‌شناس.۳»

منادیان الگوهای جامعه‌شناختی توسعه (از «راه رشد غیرسرمایه‌داری» لنینیسم و «یک گام بزرگ به جلوی» مائو و نظریه وابستگی گرفته تا الگوهای کمتر چپ‌گرایانه‌ای مانند دولت توسعه‌گرا) برای کشورهای توسعه‌نیافته، دولت را مرکز فرماندهی و برنامه‌ریزی برای تخصیص منابع و دست‌کاری سامان اجتماعی به‌منظور تغییر روابط تولید و دگرگونی اجتماعی می‌دانند؛ دولتی که عنان امور را به دست گرفته و بر اساس الگوهای توسعه، کشور را متحول کند. اما همان‌طور که طباطبایی می‌گوید: «دولتی می‌تواند وظیفه توسعه را به عهده بگیرد که نماینده مصلحت عمومی و منافع ملی باشد و تا جایی که من در تاریخ اندیشه سیاسی به جست‌وجو پرداخته‌ام، می‌توانم بگویم که مفهوم "مصلحت عمومی" و به تبع آن، مفهوم "منافع ملی" از تاریخ اندیشه این کشورها غایب است.۴» اگر آلمانی‌ها در سده نوزدهم خود را نسبت به بریتانیا و فرانسه «توسعه‌نیافته» یافتند و ازآن‌رو منادی «استبداد روشنگرانه» و جنبش صنعت‌گستری با هدایت دولتی مقتدر شدند، «بر مقدمات دویست‌ساله جنبش نوزایش در اروپا در فلسفه و به‌ویژه فلسفه سیاسی» ایستاده بودند. آن «استبداد روشنگرانه» در عالم نظر بر دستاوردهای روشنگری استوار بود، حال آنکه در فقدان اندیشه روشنگری و تزلزل بنای خردگرایی، استبداد بر «ظلمت و جهل» استوار خواهد شد نه بر «روشنگری».

شرایط امکان و امتناع توسعه

بااین‌همه، توسعه کشورها چگونه ممکن می‌شود؟ در غرب، تحولات اجتماعی و سیاسی بر پایه تجربه‌های عملی و تاریخ اندیشه‌ای قرار داشته که به‌ویژه از پایان سده‌های میانه و عصر نوزایش و دوره روشنگری بدین‌سو، به ابداع شالوده فکری، نظامی از ارزش‌های فردی و جمعی و نهادهایی انجامیده است که ذیل آن‌ها، دولت، فرد، دیانت، بازار و نهادهای جامعه مدنی جایگاه‌های تمایزیافته‌ای پیدا کردند و در ارتباط با یکدیگر، کلیت حیات اجتماعی را انتظام بخشیدند. در چنین نظامی و بر شالوده اندیشه‌ای که سامان پویای آن نظام را هدایت می‌کرد، مفاهیمی چون مالکیت خصوصی، آزادی، منفعت‌جویی و تولید ثروت در کنار رفاه اجتماعی، آموزش عمومی، خدمات عمومی، اجرای عدالت و ... وجوهی قانونی و حقوقی یافتند؛ و «مصلحت عمومی» چونان حفاظت از کلیت این امور تمایزیافته در درون جامعه ملی و به عهده‌داری «دولت ملی» معنا یافت. توسعه جز به معنای استقرار چنان مناسبات و نهادهایی بر پایه اندیشه تجدد نبود و تداوم آن جز به‌واسطه نهادینه شدن حکومت قانون در دولت ملی ممکن نبود و نیست.

کشورهایی که با فاصله از تجدد و توسعه اروپاییان به کاروان کشورهای توسعه‌یافته پیوستند -نظیر ژاپن و سپس کره جنوبی- کشورهایی بودند که به‌تدریج خود را با منطق اندیشه تجدد انطباق دادند؛ به عبارتی، «موضع آگاهی خود را با اندیشه تجدد سازگار کردند». البته چنان‌که طباطبایی می‌گوید، «تأسیس اندیشه تجدد یا لااقل اجتهاد در مبانی آن اندیشه، تاکنون تنها در ژاپن امکان‌پذیر شده است، اما دیگر کشورهای آسیای جنوب‌شرقی به‌نوعی به تجربه‌ای تن درداده‌اند که ژاپن پیش از آن تن درداده بود». مقایسه سرنوشت کره شمالی و کره جنوبی از این دیدگاه، عبرت‌آموز است: کره جنوبی به «پرواز غازها» (Flying Geese؛ اصطلاحی که صاحب‌نظران ژاپنی برای توضیح درس‌آموزی کشورهای جنوب‌شرقی آسیا از پیشرفت صنعتی ژاپن ابداع کردند) پیوست، کره شمالی الگوی کمونیستی و ایدئولوژی «خودکفایی» را برگزید.

در تغافل از اهمیت تلاش برای تأسیس «موضع جدید آگاهی» با تکیه بر نقادی «سنت» و تأمل بر الزامات زندگی اجتماعی و منطق سیاست در دوران جدید، توسعه و تحولات صنعتی در ایران بسیار شکننده و تابع بخت و تصادف بوده است. اگر زمانی بخت با این کشور چنان یار بود که سیاست‌گذارانی میهن‌دوست، متخصص و باکفایت مصدر تصمیم‌های اقتصادی و صنعتی کشور شدند و شرایط نیز برای اجرای اهداف آنان مهیا بود و توانستند صنعتگران و کارآفرینان میهن‌دوست بخش خصوصی را با خود هم‌داستان کنند تا جنبش شتابانی در توسعه صنایع کشور پدید آید، دیری نگذشت که «اراده ملوکانه» روی ملاطفت از آنان برگرداند و خود عنان امور اقتصادی و صنعتی را در سودای «تمدن بزرگ» به دست گرفت و توسعه کشور را به بیراهه انداخت. آنگاه که اهل ایدئولوژی -«ایدئولوژی جامعه‌شناسانه» که با مهندسی مناسبات و نهادهای زندگی اجتماعی و اقتصادی ایرانیان سودای دگرگونی همه امور را داشت- بر کار مسلط شد، حتی مدافعان سنتی و مذهبی قداست مالکیت خصوصی هم توان نظری و عملی مقاومت در برابر سیل بنیان‌کنی را که به جان صنایع و صنعتگران کشور افتاده بود، نداشتند. در آگاهی کاذب ایدئولوژی مسلط، مالکیت فاقد اصالت بود و صنعتگران زائده روابط طبقاتی استثماری و وابستگی استعماری شمرده می‌شدند -آنچه از صنایع به ‌جا مانده بود باید به روشنفکران و مدیران نودولتی می‌رسید که می‌خواستند با اکسیر الگوهای معجزه‌گر خود، کشور را در همه‌چیز خودکفا کنند. باز، هنگامی که سراب آن خیالات آشکار شد، صاحب‌منصبان خیرخواه و صاحب‌نظر فرصت و مجال زیادی برای اقدام و اصلاح امور نداشتند.

وقتی نتوانستیم درباره منطق و مبانی نهادی حیات اجتماعی در دوران جدید آگاهی به هم رسانیم، آن می‌شود که حاصل کوشش صنعتگران و کارآفرینان برای اقتصاد کشور به باد مصادره می‌رود و یا بازیچه سلایق مدیران دولتی می‌شود؛ مرز نهادها و فعالیت‌های خصوصی و عمومی مبهم می‌شود و دولت و نهادهای عمومی -که اصولاً باید محل خدمت به مصالح عمومی و ملی باشند- عرصه فساد و ثروت‌اندوزی اشخاص و منافع خصوصی می‌شود. چه شد آن دولتی که قرار بود متولی توسعه باشد، محل رانت‌جویی و فساد شد؟

اصلاح و تأسیس نهادها و سامان حقوقی‌ای که پشتیبان توسعه و صنایع کشور باشد نیازمند اندیشه است، اندیشه‌ای که الزامات و امکانات تجدد و نیازهای کشور را بشناسد و بر مبنای خرد و میهن‌دوستی بتواند مصالح ملی و عمومی ایرانیان را توضیح دهد.

پانوشت‌ها:

۱. طباطبایی، جواد، «فرهنگ و توسعه»، همایش سیاست‌ها و مدیریت برنامه‌های رشد و توسعه در ایران. اسفند ۱۳۸۲.

۲ برای نمونه ن.‌ک. طباطبایی، جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران: مینوی خرد، ۱۳۹۶؛ همچنین، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران: مینوی خرد ۱۳۹۴؛ تأملی دربارۀ ایران (جلد نخست): دیباچه‌ای بر نظریۀ انحطاط ایران. تهران: مینوی خرد: ۱۳۹۵.

۳ طباطبایی، جواد، «بار دیگر دربارۀ تجدد و توسعه»، فرهنگ توسعه، مرداد و شهریور، ۱۳۷۲ شماره ۷.

۴ همان.