شناسهٔ خبر: 57925 - سرویس دیگر رسانه ها

پاریس؛ زنی با دامن شطرنجی

کتاب «پاریس دوراس» تالیف آلن کندله شرح‌حال‌نویس فرانسوی است که در آن به مواجهه دقیق دوراس با شهر پاریس می‌پردازد و این فیلمساز و نویسنده فرانسوی را از منظر مواجهه با این شهر تعریف می‌کند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ آلن کندله پژوهشگر ادبی است که به دلیل نگارش شرح‌حال‌هایش معروف است. او در کتاب «پاریس دوراس» نگاهی دارد به مقوله مکان و نقش آن در زندگی و آثار داستانی دوراس با ذکر مثال‌های عینی و به روالی تناوبی از مکان به اثر و از اثر به مکان.

کندله با مرور تک‌تک‌ آثار و تاکید بر وجه روایی مکان در متن بر آن است تا لایه معنایی دیگری از مکان ارائه دهد و همزمان با ترسیم تقویمی زمان مراحل شکل‌گیری ذهنی و کسب تجربه در زبان و اسلوب نوشتن و نیز حضور نویسنده در تحولات اجتماعی را در مقاطع مختلف نشان دهد.

مولف در این کتاب به مهم‌ترین وقایع دوران زندگی دوراس و تاثیر آن بر نوشتار این نویسنده بزرگ اشاره می‌کند و وقایعی مانند نهضت مقاومت تا جنبش‌های اجتماعی و دفاع از جنگ استقلال‌طلبانه الجزیره را موشکافانه در آثار دوراس بررسی می‌کند.

کشف پاریس برای دوراس مرحله به مرحله صورت می‌گیرد و به تدریج ثبات و سکنا پیدا می‌کند. پاریس از نظر دوراس مکان آزادی اندیشه است، همچنین آزادی فردی، یعنی همان چیزی که سبب می‌شود تا او خود را از یوغ خانواده برهاند و مبنای ارزش‌های شخصی را مطرح کند.

کندله اشتیاق دوراس را برای زندگی در پاریس به زیبایی توصیف می‌کند: «مارگریت در تب‌وتاب است برای شروع زندگی جدید. پاریس در انتظار اوست: کسب وجهه، وعده‌هایی که به خود داده است... کشف پاریس را مارگریت با اصول و برنامه انجام می‌دهد. حاضر نیست خود را محدود کند به خیابان ویکتور هوگو. با مادرش مشورت می‌کند. در قول و قرارهاشان برای آینده اتفاق نظر دارند... سیاحت در محله مونمارتر با همان سنت‌های دهه ۲۰ و مونپارناس دهه ۳۰. گاهی هم نشستن روی صندلی‌های آهنی باغ لوگزامبورگ برای مرور و مطالعه درس‌هایش... از دیدن نمایشنامه‌های کلودل و ایبسن و چخوف هم غافل نمی‌ماند. رد و نشانه‌هایی از دیدن این آثار تآتری را بعدها در دهه ۶۰ در آثار خودش می‌بینیم. دوباره منزل عوض می‌کند، کوچه شومل، حوالی سور بابیلون، در قلب پاریس، محله‌ای باب سلیقه‌اش، فضایی تقریبا شهرستانی و در عین حال فرنگی، محله‌ای جهان‌وطنی با جنب وجوش روشنفکرانه. در همان دوره با سیاست و مبارزه سیاسی آشنا می‌شود، مبارزی فعال علیه فاشیسم.»


              

کندله در این کتاب به صورتی مخملی از آغاز تمایلات سیاسی دوراس  سخن می‌گوید و همچنین از تاثیر این تمایلات بر تالیف کتابی به نام «امپراتوری فرانسه»: «در ژوئن ۱۹۳۷ مارگریت در بخش اسناد و اطلاعات بنیاد مستعمرات در خیابان اودینو شاغل می‌شود. یک سال بعد یعنی در سپتامبر ۱۹۳۸، به استخدام نهاد دیگری درمی‌آید... تمایلات سیاسی هم در همین ایام شکل می‌گیرد، شاغل شدن در موسسات فرهنگی هم به این قضیه دامن می‌زند و شغلی درخور نصیبش می‌شود، دلگرم می‌شود، از اینکه برای اولین بار در یک موسسه انتشاراتی شاغل شده است. اولین کتابش را به یاری فیلیپ روک می‌نویسد، مردی که دلبند می‌شود به مارگریت و مارگریت اما دلش در گروه روبر آنتلم است... آنتلم در افریقا و مارگریت در آسیا شاهد استعمار بوده‌اند. مارگریت بعد از تحریر نهایی، کتاب را با عنوان «امپراتوری فرانسه» چاپ می‌کند. نیشی که در این کتاب به مقوله استعمار زده می‌شود چندان تیز نیست، بیشتر ادای دینی است نسبت به پدری که از دست داده.»

نام کامل مارگریت دوراس، مارگریت ژرمن ماری دونادی‌یو است. از یک جایی به بعد مارگریت آثارش را با نام دوراس منتشر می‌کند اما در اوایل همچنان مارگریت دونادی‌یو است:  «در ماه مه ۱۹۴۰ کتاب «امپراتوری فرانسه» در ویترین کتابفروشی‌ها ظاهر می‌شود، اسم مارگریت دونادی‌یو به عنوان نویسنده روی کتاب قید شده، (نامه‌ای را هم که برای گاستون گالیمار، مدیر انتشارات گالیمار ارسال کرده با همین نام امضا شده، به هر حال مارگریت با این کتاب نسبت به پدر ادای دین می‌کند. آسوده‌خیال می‌شود. ظاهرا هیچ وقت اسمی از این کتاب به زبان نیاورده تا اینکه یکی از شرح‌حال‌نویس‌های او در سال ۱۹۹۰ به آن اشاره می‌کند. آشکار شدن این موضوع به هر حال برای خیلی از فرانسوی‌های اهل ادبیات تعجب‌آور بود.»

درست از همین تاریخ به بعد است که زندگی مارگریت به لحاظ سیاسی دستخوش تغییراتی می‌شود و مارگریت پایتخت را به ناچار ترک می‌کند، چون اداره‌ای که در آن شاغل بوده به قصر کنتره در شهر وال دلوار انتقال یافته است. مارگریت در اوت ۱۹۴۰ به پاریس برمی‌گردد. آنتلم هم از جبهه برگشته و مارگریت نگران دوام استعمار دشمنان است. دوراس در این هنگام است که اغلب وقت خود را صرف نوشتن رمان «خانواده تانران» می‌کند که بعدها با عنوان «بی‌شرمان» چاپ می‌شود.


                

دوراس برخلاف دیگر نویسندگان مقیم پاریس چندان اهل کافه‌بازی و محفل رفتن نبود و کندله در میانه کتاب در انتهای بخش «پاریس اشغالی» به این موضوع هم اشاره می‌کند:
« مارگریت محفل‌باز نیست، پاریس اشغالی هم مجالی برای محفل‌بازی باقی نگذاشته. اغلب روزها بعد از کار، در مسیر سن‌ژرمن، سری به کافه لیپ می‌زند، غافل از اینکه این کافه پاتوق همکاران است. بعضی از دوستان را در آنجا می‌بیند، از جمله رامون فرناندز و همسرش بتی... در این جمع آدمی به اسم دی‌یونیس ماسکولو هم هست که سال‌ها بعد،‌ بعد از جدایی مارگریت از آنتلم، همسر مارگریت می‌شود و نتیجه این ازدواج فرزندی به نام ژان است.»

در همان ایام است که فرناندز از دوستان مشترک مارگریت و آنتلم طبقه زیرین آپارتمان خود را به اجاره در اختیار دوراس می‌گذارد. آپارتمانی مناسب در محله سن‌ژرمن، کوچه سن‌بنوا. مکانی موسوم به مرکز دوراسی، مکانی که دوراس چهل‌وچهار سال آزگار و تا دم مرگ در آن زندگی کرد، مکانی که ماوایی بود برای خلق آثارش و دیدارها و برخوردها. در همین ایام است که مارگریت نام دوراس را برای خود انتخاب می‌کند که نام دهکده‌ای است در استان لوت اگارون، همان جایی که پدر مارگریت خانه‌ای خریده بود تا خانواده‌اش سرپناهی داشته باشند.

در آن دوره دوراس رمان «بی‌شرمان» را چاپ می‌کند و ریمون کنو در مقاله‌ای نویسنده آن را رمان‌نویسی بزرگ خطاب می‌کند. در همین هنگام است که پاریس برای او حکم پیله‌ای را پیدا می‌کند که او در آن می‌تند و زندگی و سرنوشت خود را می‌بافد. دوران سخت زندگی دوراس کم‌کم فرا می‌رسد. روبر آنتلم در اول ژوئن ۱۹۴۴ در خانه  مادرش دستگیر و بعد هم اعزام می شود به یکی از اردوگاه‌های آلمان. دوراس به هر دری می‌زند تا بداند شوهرش در کجا و کدام اردوگاه اسیر است. بازگشت آنتلم تکیده‌تن و نیمه‌جان به پاریس دوراس را غرق نومیدی می‌کند؛ حس و حالی که دوراس در کتاب «درد» به سال ۱۹۸۵ به شرح آن می‌پردازد.

در این کتاب به فعالیت‌های سیاسی دوراس به مقدار کافی پرداخته می‌شود تا خواننده با درک شعور سیاسی این نویسنده به فهم بهتری از آثار و جهت‌گیری‌های او برسد:

«دوراس با عضویت در حزب کمونیست همدوش روبر و ماسکولو می‌شود. مبارزی سرسخت با خلوص. عواقب جنگ حالا ناخواسته سربر می‌آورد. سازش‌ناپذیری را در این دوره کنار می‌گذارد... دوراس با عزمی جزم در فعالیت‌های جمعی شرکت می‌کند بی‌آنکه بیمی راه دهد به مصاف جناح راست می رود همان جناحی که به زعم او منفور است و با حمایت ژنرال دوگل به میدان آمده است... رویدادهای مه ۶۸ هم برای او فرصتی است تا آن را با سنت‌های انقلابی پاریس پیوند دهد. کشل‌دادن به این همجواری‌ها و همسانی‌های تاریخ را می‌پسندد انگار خواسته باشد با رویدادها همان برخوردی را داشته باشد که رمبو با کمون داشته یا دیگرانی مثل رمانتیک‌های انقلابی از هوگو گرفته تا بودلر که مورد تحسین‌اش هم هستند.»

در سال ۱۹۵۰ دوراس در مرحله تازه‌ای قرار می‌گیرد؛ مرحله‌ای که از او نویسنده مطرحی می‌سازد. کتاب «سدی بر اقیانوس آرام» محصول این سال است و از دوراس در کنار رقیبش سیمون دوبووار چهره‌ای قابل تامل در سیاست می‌سازد. پاریس از این مرحله مشخص به بعد برای او تبدیل می‌شود به لنگرگاهی هم خصوصی هم مختص نویسندگی. در همین دوره است که دوراس ترجیح می‌دهد کم‌کم پناه ببرد به خانه‌اش و این به معنای منزوی شدن نیست برعکس حضور او در این سال‌ها به مراتب آشکارتر از هر دوره‌ای بوده است. این برخورد دوراس نوعی عصبیت آمیخته به هراس پس از شهرت است که البته او به شیوه خودش راه علاج را پیدا می‌کند.


                 

دوراس همواره با آغوش گشوده به استقبال تاریخ می‌رود. می ۶۸ برایش زمینه‌ای می‌شود برای ایجاد تحولی در نوشتن، جان تازه‌ای به قالب کلام دمیده می‌شود: فکر فیلم ساختن هم در این ایام از همین رویداد تاریخی نشات می‌گیرد و دوراس می‌رود سراغ تصویر. دوراس به طور اخص در این دوره که دوره سینماست، پاریس را به دو طریق مکتوب و تصویر ثبت می‌کند آن هم البته به طرزی تقابلی نور/سایه :تاریکی/ روشنایی؛ فلق/ شفق. در ساختن فیلم سفینه شب با اعتماد به تبحر فیلمبردارش پی‌یر لوم خواسته مورد نظرش حاصل می‌شود.

آخرین تصویرهایی که مولف از زندگی و مرگ دوراس نیز می‌دهد درخشان و به یادماندنی است:

«... سرانجام مرگ از راه می‌رسد، در یکشنبه روزی، سوم مارس،‌ ساعت هشت و پانزده دقیقه؛ مردن از فرط نوشتن...میدانچه سن ژرمن یکپارچه سیاه می‌شود از انبوه مشایعین... درهای کلیسا را باز گذاشته، نوای پرطنینی به گوش می‌رسد: موسیقی فیلم «آوای هند». تابوت را گذاشته‌اند روی قالی کف کلیسا...»
دوراس در گورستان مونپارناس جایی که بودلر، سارتر، موپوسان و ... دفن‌اند،‌به خاک سپرده شد... جایی نه چندان دور از مزاری که سارتر و کاستور محبوبش در آن به هم آمده‌اند.»

                     

کتاب «پاریس دوراس» نوشته آلن ویرکندله با ترجمه قاسم روبین در ۸۰ صفحه و شمارگان ۱۰۰۰ نسخه به قیمت ۱۲۵۰۰ تومان از سوی نشر مرکز منتشر شده است.