شناسهٔ خبر: 58686 - سرویس دیگر رسانه ها

پورجوادی: تمام ایمان‌ها یکی هستند چون بنیان‌گذارانشان همگی فرستاده یک خدای واحدند

پورجوادی گفت: به باور، فیلسوف دینیِ ایرانیِ قرن سوم هجری (نهم میلادی)، حکیم ابوالعباس ایرانشهری تمام ایمان‌ها اساساً یکی هستند چراکه بنیان‌گذارانشان همگی فرستاده یک خدای واحدند.

پورجوادی: تمام ایمان‌ها یکی هستند چون بنیان‌گذارانشان همگی فرستاده یک خدای واحدند

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مراسم افتتاحیه همایش بین‌المللی «همگرایی و واگرایی؛ گفت‌وگویی میان فرهنگی- میان دینی» با حضور رضا داوری‌اردکانی رئیس فرهنگستان علوم، هانس کریستین گونتر (استاد دانشگاه فرایبورگ)، حسینعلی قبادی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و جمعی اساتید دیگر امروز در پژوهشگاه علوم انسانی و ‌مطالعات فرهنگی برگزار شد.

قبادی در این مراسم طی سخنانی گفت: امروزه، همگان واقفیم که بسیاری از بحران‌های موجود محصول انسان‌های خودخواه است که ناشی از فقدان گفتگو و نرسیدن به همدلی‌های معنوی به شمار می‌رود. گفتگو و تعامل برای بهتر ساختن حیات انسان‌ها در جوامع مختلف است اما در روزگار ما، بعضاً به واسطه سودجویی و شرارت برخی مخالفان تعالی عمومی بشر در معرض تهدید قرار گرفته است نبود گفتگو بحران‌زاست و به خوبی می‌دانیم که فقدان تعامل و همدلی، تا چه اندازه در ویران‌سازی دستاوردهای عظیم فرهنگی و تمدنی نقش ایفا کرده است. تداوم این روند می‌تواند به زوال و نابودی بخش‌های سترگ و ارزشمندی از گنجینه پرتلالو میراث اجتماع بزرگ انسانی در سرتاسر دنیا بیانجامد.

او افزود: این خطر بزرگ، اگرچه از سوی دلسوزان و علاقه‌مندان به فرهنگ و معرفت بشری بارها گوشزد شده است، با کمال تاسف به جدّ در حال گسترش است و به جرات می‌توان گفت: آنانی که رشد و شکوفایی تمدن و کمال مردمان را در تخالف با سودجویی و منفعت‌طلبی‌های خویش می‌یابند، با ستیزه‌گری با گفتگوگرایان، بر آنند که با کوبیدن بر طبل اختلافات و تفاوت‌ها، تا حد امکان این گنجینه بزرگ فراملی و فرافرهنگی را به نابودی بکشانند.

قبادی ادامه داد: در این وضعیت، بر ما پژوهشگران، به ویژه در اعضای علوم انسانی است که با اذعان به ظرفیت‌های ارزش‌های فراگیر انسانی، متذکر شویم که پیش از این تفاوت‌ها، عاملی برای آسیب‌رسانی متقابل باشد، سرمایه‌ای برای معرفت‌اندوزی هم‌افزایی است و دقیقاً با اتکا به این ظرفیت میمون، می‌توان عرصه‌های اشتراکات انسانی را بازآفرینی کرد و به واسطه آن، بر اندوخته‌های گنجینه بزرگ فرهنگ و ارزش‌های بشری افزود.
 
به گفته رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، امروز اهالی علوم انسانی در سراسر دنیا وظیفه دارند که اولویت اخلاق‌مداری، دیگردوستی، محبت به همنوع، پذیرش تفاوت‌های بشری و ایجاد زمینه گفتگو و تعامل بر سر چگونه بهتر کردن زندگی برای همه ابنای بشر و همه صاحبان حیات را ندا در دهند و از جوامع و دولت‌ها بخواهند که با بازگشت به ریشه‌های تنومند انسان‌دوستی و تعالی‌گرایی، زشتی‌های دشمنی و جنگ و بدخواهی را عیان کنند و زیبایی‌های دوستی، صلح و خیرخواهی را برجسته سازند. در روزگاری که سودجویان و خودخواهان، با تکیه بر زمینه‌های افتراق و با پوشاندن عرصه‌های اتحاد میان انسان‌ها، جنگ‌افروزی می‌کنند و با ایجاد تفرقه و دشمنی، برخلاف طبع نیک انسانی، قدرت و ثروت را به تزویر در دستان خود منحصر می‌کنند، عالمان دانشگاهی و دانشمندان علوم‌انسانی بزرگ‌ترین و مهم‌ترین پناه جامعه انسانی برای یادآوری و پرده‌گشایی از فراخنای محبت و خیرخواهی عمومی هستند و می‌بایست با تشکیل سرمایه‌های انسانی گفتگومدار، در برابر نظام سلطه‌گری زر و زور و تزویر قرار گیرند و مستحکم‌کردن شیرازه همبستگی انسان‌ها در سرتاسر جهان را سرلوحه خویش قرار دهند.

او با بیان اینکه در طول سال‌ها و دهه‌های اخیر، منطقه آسیای غربی به جولان‌گاه جنگ‌طلبان و طالبانِ دشمنی میان انسان‌ها بدل شده است یادآور شد: ظهور جریان‌های تمدن‌ستیزی مانند القاعده و داعش که با دستاویز قرار دادن اختلاف نظر و تفاوت‌های دیدگاه‌ها میان مومنان و دینداران، عزم خویش را برای تبر زدن بر پیکر تنومند دینداری و معنویت جزم کرده‌اند، از جمله مهم‌ترین نشانه‌های این رخداد ناگوار است که می‌بایست مجدانه و با دغدغه و تعهد به فرهنگ و ارزش‌های انسانی در برابر آن ایستاد. باید با صدای رسا، گفت که آنچه القاعده و داعش به نام اسلام در حال تکثیر آن هستند، چیزی نیست مگر ابزار واقع شدن برای مطامع سودجویان و منفعت‌طلبانی که از خون انسان‌ها معاش می‌کنند و نان می‌خورند و به غارت ارزش‌ها و هنجارهای فراتاریخی بشری مشغولند، نیست. آنها نه نماینده دین هستند و نه هرگز می‌توانند فکر، قلب و عاطفه انسان‌های دیندار را به خویش جلب کنند.

قبادی با تاکید بر اینکه دینداری، عرصه وحدت حرکت به سمت یگانگی، پالایش درون، گفتگو و تلاش مداوم و مشترک همگان برای رسیدن به تعالی و قرب خداوند و به‌زیستنی معطوف به زیست جاودانه مرضی الهی است و آنچه در میان تمامی پیامبران و اولیای الهی و رهبران معنوی جهان مکرر بیان شده است گفت: همین فراخوانیِ همه انسان‌ها به اولویت اخلاق و خیرخواهی و عشق به همنوع برای ساختن دنیایی بهتر و زیباتر است، دنیایی که بذرهای محبت در آن، مزرعه‌ای برای عشق عمومی انسان‌ها در حیات جاودانه پس از مرگ را فراهم می‌آورد. این خود نشان می‌دهد که تا چه اندازه مسئولیت ما برای زودودن غبار ناشی از خشونت خواهان از چهره خیرخواهی دینی و جوهر دین زیاد است ایجاد فضای مناسب برای گفتگو بر سر ظرفیت‌های همبستگی میان همگان بر سر ارزش‌های مورد تاکید همه ادیان، مسئولیت بزرگ و اساسی همه ما است. ما اهالی علوم انسانی در سرتاسر جهان می‌بایست خود را رسولان گفتگو و خیرخواهی عمومی بدانیم و از هر موقعیت و فرصتی برای گسترش آن بهره گیریم و در برابر نابودکنندگان گفتگو و سلطه‌خواهان ایستادگی کنیم.

او در پایان سخنانش گفت: ما دنیایی می‌خواهیم که دانشمندان علوم انسانی از هر زبان و فرهنگ دین، در تعاملی فراگیر، امکان بیش از پیش نزدیک ساختن آدم‌ها به یکدیگر و نهادینه ساختن بذرهای همگرایی را فراهم آورند و بر آنیم که برگزاری این قبیل همایش‌ها فرصت مغتنمی است برای نشر و تثبیت این رویکرد و تعهد به زندگی نیکویی که همگان علی‌رغم تفاوت در دیدگاه و زبان و فرهنگ و دین می‌توانند بدان دست یابند.
مقدم شما استادان و فرهیختگان علوم انسانی از سراسر جهان را گرامی می‌دارم و آرزو دارم فرصت تعامل و گفتگو در این همایش، فرصتی برای گسترش همگرایی‌های میان‌دینی و میان‌فرهنگی میان انسان‌ها باشد.

احمدعلی حیدری نیز در این نشست سخنرانی خود را با موضوع «هرمنوتیک گفت‌وگو در بیان عبدالجواد فلاطوری؛ راهی برای همگرایی میان ادیان» ارائه کرد و گفت: پروفسور عبدالجواد فلاطوری (1996-1929) با سابقه‌ی تحصیلات حوزوی در ایران و تحصیلات دانشگاهی سطوح تکمیلی در آلمان (دوره‌ی دکتری و استادی) در شمار متفکرانی است که در زمینه‌ی گفت‌وگوهای میان‌فرهنگی و میان دینی طی سال‌های حضورش در آلمان نقش بسیار مهمی را ایفاء کرده است. در این مقاله با تکیه بر تجربه‌های فلاطوری که در نوشته‌های ایشان منعکس شده است به مهمترین مؤلفه‌های ناظر به گفت‌وگوهای میان‌فرهنگی و میان‌دینی اشاره می‌کنیم. فلاطوری بر این باور است که با استفاده از معیارهایی می‌توانیم میان دیالوگ‌های سازنده و پیش‌برنده (lebendiger, weiterführender Dialog) و شبه‌دیالوگ‌ها (Scheindialoge) تمایز بگذاریم. فلاطوری کوشش برای تبیین این معیارها را هرمنوتیک گفت‌وگو (Hermeneutik des Dialogs) می‌خواند و مترصد است این معیارها را در دو حوزه‌ی سوبژکتیو (subjektiv) و تمایز محتوایی (Inhaltliche Differenzierung) تفصیل دهد. هرمنوتیک گفت‌وگو در مناسابت ویژه‌ای با فلسفه، کلاو و دین قرار دارد.

او با بیان اینکه از نظر فلاطوری یکی از مؤلفه‌های مهم در گفت و گوهای میان‌دینی توجه‌داشتن به تفاوت دو قلمرو دین و فلسفه است افزود: در گفت و گوهایی از این دست باید توجه داشت که طرف گفت‌وگو سخنان خود را در چه عرصه‌ای مطرح می‌کند. رجوع به فلسفه و متافیزیک برای اظهار نظر در خصوص گزاره‌هایی که خاستگاه‌های دینی دارد احتمالاً موجب سوء‌تفاهم‌های بسیاری خواهد شد. «عقیده‌ی کلی من این است که خلط دین و فلسفه نه به نفع فلسفه و نه به نفع دین بوده است. دین را از دین‌بودنش انداخته و فلسفه را از تحرک و پویایی‌اش». استدلال اصلی فلاطوری در تفکیک و جدایی میان دین و فلسفه این است که «اگر ما عقاید دینی را بر پایه‌های فلسفی و کلامی بنا کنیم وقتی که این پایه‌ها فرو ریخت عقاید ما نیز سست می‌شود».

به گفته دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، فلاطوری معتقد است که دین و وحی بسترهای مهمی برای آزادی انسان هستند و این بدان سبب است که وحی به دلیل خاصیت رمزگونه‌اش مجال‌های متعددی را برای تفسیر فراهم می‌آورد در حالی که تفسیرهای فلسفی و کلامی در شرایطی که گزاره‌های وحیانی را مبنای تأملات خود قرار می‌دهد «یک» تفسیر ارائه می‌کند که اگر آن را تفسیر نهایی و قطعی تلقی کنیم به‌گونه‌ای نسبت به دین جفا ورزیده‌ایم. با این توجه او نظام‌های فلسفی و کلامی تاریخ اسلام را نقد می‌کند و می‌گوید «اصلاً جهان‌بینی ما بیش از حدی که آزادی فردی داشته باشد، جنبه‌ی دینی پیدا کرده است [...] نه این که جنبه‌ی قرآنی داشته باشد [...] این خصلت دست و پای ما را بسته است. هر کس می‌ترسد اگر جور دیگر فکر کند، خداوند او را به جهنم بیاندازد»

او تاکید کرد: با همین توجه است که فلاطوری آیاتِ ناظر به دعوت قرآن را به شیوه‌ی خاص خود تفسیر می‌کند و از تفاسیر متعارف که در آن‌ها وجه فلسفی و کلامی بسیار بارز است اجتناب می‌کند. اوکوشش می‌کند بر مبنای همین روش، موعظه و جدل قرآن را تفسیر کند. در نظر او موعظه‌ی تأثیرگذارِ مسلمانان در جهان امروز و با مخاطب‌های نو باید از مجرای درک آزادی صورت گیرد. به عبارت دیگر اگر هدف موعظه ایجاد تنبه در مخاطب است «برای ایجاد تنبه ما باید آن دسته از ارزش‌های فردی و جمعی و ملاک و میزان را بشناسیم که مخاطب بدان پای‌بند است و بر پایه‌ی آن عمل می‌کند». از نظر فلاطوری آزادی یکی از مهم‌ترین ارزش‌های جهان امروز است و موعظه اگر به این ارزش بنیادین توجه نداشته باشد از همان آغاز محکوم به شکست است. مواعظ ناظر به ارزش «هر کدام که با این آزادی تطبیق کند، یعنی بنای استقلال شخصیت فردی را مستحکم کند، می‌تواند مورد پذیرش واقع شود؛ ولی اگر بدان لطمه کرد، دست رد به سینه‌ی آن می‌خورد»

به گفته حیدری، فلاطوری در تفسیر جدال احسن نیز سخن بدیع خود را دارد و آن را دانستن شیوه‌ی فکری مخاطبان می‌داند «چه شرقی، چه غربی، چه ژاپنی، چه ایتالیایی». او بحث خودش را در این زمینه این‌گونه جمع‌بندی می‌کند «برای عرضه و ارائه‌ی اسلام به جهان و به انسان مولود جهان امروز، ناگزیر باید از اصول اندیشه‌ی سازنده‌ی حیات فرد و جمع (حکمت) و شیوه‌ی اخذ اشتقاق از ملاک‌ها و اصول ارزش‌های عملیِ خوب، بد، زشت و زیبا (موعظه) و شیوه‌ی به‌کاربردن آن‌ها (جدل احسن) استمداد کرد».

او با بیان اینکه فلاطوری برای تبیین بیشتر موضوع به این نکته اشاره می‌کند که در ایران کوشش‌هایی برای فهمِ حکمتِ نهفته در فرهنگ غربی دیده می‌شود از جمله تلاش‌هایی که برای فهم فلسفه هگل صورت پذیرفته است یادآور شد" او توصیه می‌کند که اسلام را باید به‌گونه‌ای عرضه کنیم که مفاهیم و ساختارهای حکمت غربی را در نظر داشته باشد در غیر این صورت از همان آغاز دست رد بر سینه‌ی ما می‌زنند و می‌گویند این امر هزار و چهار صد سال قبل است و به درد امروز ما نمی‌خورد.

به گفته حیدری، فلاطوری بر این باور است که در مواجهه‌ها و دیالوگ‌های اسلامی ـ مسیحی نیز باید بر وفق شرایط مخاطب اصول دعوت را مورد توجه قرار داد. فلاطوری بر این باور است که گفت‌وگوهای میان‌دینی، منطق خاص خودش را دارد او در این باره از «هرمنوتیکِ گفت‌وگو» سخن می‌گوید. در این میان یکی از مهم‌ترین شرایط گفت و گو توجه‌داشتن به مبادی کلامی اطراف گفت‌وگو است. ایشان معتقدند که در گفت‌وگوهای اسلام و مسیحیت در مواردی این مبادی آن قدر از هم فاصله دارند که اساساً غیر قابل انطباق‌اند. او در این باره به نمونه‌هایی اشاره می‌کند. از جمله‌ی آن‌ها تفاوت اسلام و مسیحیت در عناصری از مباحث انسان‌شناختی است که خود را در تفاوت مسیح شناسی اسلامی و مسیح‌شناسی مسیحی نشان می‌دهد.

این مدرس دانشگاه افزود: در حالی که مسیح‌شناسی اسلامی متکی به اصل «گناه، توبه، بخشایش» است مسیح‌شناسی مسیحی از «گناه-نجات» سخن می‌گوید (هرمنوتیک گفت‌وگو ...). با این توجه در تلقی فلاطوری لازم است طرف گفت‌وگو بکوشد دیگری را همان طوری دریابد که خود را می‌بیند و نیز بکوشد از جانب دیگری آن طور دریافت شود که او خود، خود را می‌یابد.

او ادامه داد: فلاطوری توجه می‌دهد که چنین دریافتی در کنارِ کوشش برای فهمِ مبادی کلامی، کوشش دومی لازم دارد که متوجه حال و هوای اطراف گفت‌وگو است. به عبارت دیگر از نظر ایشان ارتباط تنگاتنگی میان تعالیم کلامی ادیان و جهان احساسات معتقدات آن‌ها وجود دارد. از این رو هر دیالوگ موفقی باید گره بخورد به خاستگاه‌ها و سرچشمه‌های زاینده عواطف و احساسات اطراف گفت‌وگو. «کلام و تفصیلات کلامی بر مبنای اصول و پیش‌نهاده‌هایی برساخته می‌شوند که هر یکِ آن را از جهان احساسات مؤمنان که عمیقاً در جان آن‌ها ریشه دارد، برمی‌گیرند [...] این احساس‌های عمیق در جان آدمیان به نظریه‌پردازی‌های مطابق با این جهان معنا و محتوا می‌بخشند. اگر فاقد این مبانی عاطفی باشیم، هوشمندانه‌ترین گمانه‌زنی‌ها هم به مثابه‌ی بنایی خالی و مجوف اثر می‌گذارند» (هرمنوتیک گفت‌وگو ...).

به گفته حیدری، این سخنان فلاطوری یادآورِ رویکرد پدیدارشناختی در مطالعات دینی است که البته از نظر وی هنوز نتوانسته است پلی در خور را میان اطراف گفت‌وگوهای دینی بنا کند. از نظر فلاطوری، پدیدارشناسی که خاستگاهی در فلسفه‌ی غربی و دین مسیحی دارد در گفت‌وگوی اسلامی ـ مسیحی در مقایسه با گفت‌وگو با دیگر ادیان موفقیت کمتری داشته است. فلاطوری توجه می‌دهد که ادیان در طی تاریخ طولانی خود سایه‌ها و حالات متنوعی پیدا می‌کنند تا جایی که یافتن رابطه‌ی میان این حالات و سایه‌ها با آموزه‌ی اصلی بسیار دشوار می‌گردد. از نظر او همین موضوع زمینه‌های بسیاری را برای تنش در میان ادیان پدید می‌آورد و از سوی دیگر موجب پدیدآمدن جریان‌های فکری متنوعی در درون آن دین می‌شود که البته منشاء واحدی دارند.

او با اشاره به اینکه فلاطوری از چند عرصه‌ تنش در گفت‌وگوهای میان‌دینی نام می‌برد گفت: در هر کدام از ادیان آموزه‌هایی مطرح است که هر یک می‌توانند نقطه‌ عزیمت‌هایی را برای شاخه‌های مختلفی از دانش پدید آورند. هر کدام از این شاخه‌ها، تفاسیری از آن آموزه‌ها به شمار می‌روند. این تفسیرها به واقع ویژگی‌هایِ محصلِ متونِ برآمده از وحی هستند و بر مبنای معطوف بودن‌شان به شرایط انضمامی و التفات خاصی که به زندگی دارند در موقعیت‌های مختلف بر حسب شرایط آن سیاق و موقعیت واکنش دارند و منجر به ظهور گزاره‌های مختلف در خصوص پدیدار واحدی می‌شوند. نکته‌ قابل ملاحظه در گفت‌وگوهای میان دینی این است که طرفین گفت‌وگو این توانایی را داشته باشند که پیکره‌ کامل این نیمه‌وضوح‌های ناظر به موقعیت‌های تاریخی را بازسازی کنند به جای این‌که با توسل به نظرورزی‌ها و گمانه‌زنی‌های کلامی شرایط را دشوار کنند و باعث شوند که دیالوگ گرفتار بن‌بست گردد. برخی دیگر از عرصه‌های تنش از سیاست‌های جاری جهانی نشأت می‌گیرند. در این جا شاهد آن هستیم که پیروان ادیان بر حسب همراهی یا مخالفت با یک رخدادِ سیاسی با نام دین خود به عرصه‌ی پدیدارهای سیاسی جاری وارد می‌شوند. لازم است در این موارد روشنگری‌های لازم برای جلوگیری از التباسِ سطوح صورت گیرد. منظور این است که عدم تمایز میان این لایه‌های سیاسیِ گره‌خورده به ادیان و خودِ ادیان باعث می‌شود که اساساً گفت‌وگوها به بی‌راهه بروند.

به گفته این مدرس دانشگاه، یکی دیگر از عرصه‌های تنش که منجر به عدمِ تمایز میان لایه‌های مختلف می‌گردد تنش میان آموزه‌های یک دین و باورهای قومیِ اجتناب‌ناپذیرِ برآمده از آن است. منظور این نیست که این باورها و یا خرافه‌های قومی مرتبط با آموزه‌های دینی را مردود بشمریم. حتی می‌توان از ین سخن گفت که پیرامون پدیدارهایی از این دست، حلقه‌هایی برای دیالوگ شکل گیرد. اما نکته‌ی مهم این است که به اختلاف سطوح و لایه‌ها توجه داشته باشیم.

او افزود: فلاطوری پس از بیان عرصه‌های مختلف تنش به این نکته‌ی مهم اشاره می‌کند که ایمان دینی تنها عامل، در شکل‌گیری هویت افراد وابسته به یک دین نیست. او شماری از مؤلفه‌های دیگر را نیز در این زمینه نام می‌برد: «خصلت‌های قومی، زبانِ مستقل و شیوه‌های فکری خاصِ متعهد به آن، تاریخی که برای هر قومی شرایط خاصی را رقم زده است، ارزش‌های سنتی بنیادین؛ آداب و رسوم منطقه‌ای و محلی؛ داستان‌ها و میراث‌های اسطوره‌ای؛ خرافه‌هایی که به زمان و مکان مقیدند؛ باورهای قومی که مشروط به سنن و عادات‌اند و در عین‌حال پیوندی با دین‌های رسمی دارند؛ حساسیت‌های اختصاصی نسبت به هنر، ادبیات، شعر و فلسفه و ...؛ وجوه اختصاصی ناظر به فرهنگ، منظرهای ایدئولوژیک؛‌ مناسبات اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی و تلقی‌ نسبت به جهان و زندگی که اختصاصی است و هم‌نهادی از مجموعه‌ ویژگی‌هایی که برشمرده شد».

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: در جوی که بر پایه‌ عشق به هم‌نوع طرفین دیالوگ از هر گونه تحمیل اندیشه اجتناب می‌کنند، دیالوگ تبدیل به ابزاری برای مشروعیت‌بخشیدن به اهداف سیاسی و یا ایدئولوژیک نمی‌شود. در یک دیالوگ واقعی لازم است حسن نیت طرف گفت‌وگو برجسته شود و حتی المقدور تشکیک در باره‌ اهداف بیرون از مقاصد دیالوگ کنار گذاشته شود. از نظر فلاطوری، اسلام ادیان ابراهیمی را به «پیام ابراهیم» فرا خوانده است. فلاطوری یادآوری می‌کند که پیامبر اسلام (ص) در مواجهه با مشرکان و مؤمنانِ به خدای واحد از اهلِ کتاب، شیوه‌ی ابراهیم را دنبال کرده است. 

حیدری در پایان گفت: شکی نیست که کوشش برای عدالت، صلح و حفظ حقوق انسانی هسته‌ی اصلی ادیان توحیدی است. حتی در شرایطی که پیروان این ادیان این ارزش‌های مهم را مخدوش کنند این ارزش‌ها در اصالت و نبالت خود باقی می‌مانند. وظیفه‌ی نسل‌های امروزین ادیان ابراهیمی این است که با خودآگاهی در جهت تحقق مسئولیت صلح در اروپا و دیگر نقاط جهان بکوشند. مبادی بسیاری در مکتوباتِ ادیان ابراهیمی داریم که با اتکای به آن‌ها می‌توان این مسئولیت مشترک را به انجام رساند. تنها با این رسالت آگاهانه‌ی برآمده از پیروان ادیان بزرگ است که صلح جهانی تحقق پیدا می‌کند.

پورجوادی نیز در این نشست با بیان اینکه به باور، فیلسوف دینیِ ایرانیِ قرن سوم هجری (نهم میلادی)، حکیم ابوالعباس ایرانشهری تمام ایمان‌ها اساساً یکی هستند گفت: چراکه بنیان‌گذارانشان همگی فرستاده یک خدای واحدند. با وجود این، تفاوت‌هایی را که ما در آموزه‌های ایمان‌های مختلف مشاهده می‌کنیم، نه بنیان‌گذارانِ این ایمان‌ها، بلکه «باورمندان» یا پیروان پیامبران ایجاد کرده‌اند. بدین طریق، تفاوت‌های آموزه‌های آیین زرتشتی، یهودیت، مسیحیت و اسلام را نه زرتشت، موسی، عیسی و محمد، بلکه زرتشتی‌ها، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان ـ به ویژه کشیشان و روحانیون و متکلمین این ادیان ـ رقم زده‌اند.

او ادامه داد: علی رغم وحدتِ پیام بنیادین در ایمان‌های مختلف، نوعی تفاوت در توضیح و تبیینِ این ایمان‌ها وجود دارد که از سوی پیام‌آوران یا بنیان‌گذاران ایجاد شده‌اند. ملل مختلف جهان به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند و پیام‌آورانی که برایشان فرستاده شده‌اند، باید ضرورتاً به زبانِ مردمشان سخن بگویند. بنابراین، ایرانشهری باور داشت که پیامِ محمد (پیامبر اسلام) به این دلیل به زبان عربی بیان شد که او برای اعراب فرستاده شده بود. به همین ترتیب، پیامبری که برای پارسیان فرستاده شده بود، باید به زبان فارسی سخن می‌گفت، چراکه در غیر این صورت، پیامش شنیده نمی‌شد. در واقع، خداوند پیامبری یا پیامبرانی را پس از پیامبر عرب، محمد، برای پارسیان فرستاد. بنابه نظر ایرانشهری، این پیامبر، سلمان فارسی بود؛ او دینش را از آیین زرتشت به مسیحیت و سپس به اسلام تغییر داد.

پورجوادی عنوان کرد: از نظر ایرانشهری، سلمان، که نام پارسی‌اش روزبه بود، صرفاً پیرو و یکی از حامیان پیامبر اسلام نبود که با هدف انتقال پیام الهی محمد به پارسیان به ایرانشهر فرستاده شد، بلکه زندگی و روند اعمال و رفتارش، نشان‌دهنده سرنوشت ایرانشهر و حیات معنویِ آن نیز بود. بدین طریق، خودزندگی‌نوشتِ کوتاه سلمان که از سرگذشت بودا الگو گرفته است و شامل سیره‌نویسیِ پیامبر اسلام نیز می‌شود، سرنوشت ملت ایرانشهر را بازنمایی می‌کند. او در اودیسه معنوی‌اش، خانه پدری را ترک کرده و به کلیسای مسیحی در اصفهان عزیمت کرده است که در آن، او تحت تاثیر قرار گرفته و در نتیجه، دینش را به مسیحیت تغییر داده است؛ او سپس به شهرهای مختلف در سوریه سفر می‌کند و نهایتاً به مدینه می‌رود تا حقیقت یا حکمتی را که به دنبالش بود در پیامِ محم، پیامبر اسلام، بیابد. یافتنِ اسلام از رهگذر مسیحیت، در سفری معنوی که با ایمان به زرتشت آغاز می‌شود و در ایمان مسیحی استقرار یافته، خود نشان‌دهنده وحدتِ بنیادین این ادیان است.