شناسهٔ خبر: 58849 - سرویس دیگر رسانه ها

عباس زریاب خویی درباره مشکور چه گفته است؟

محمدجواد مشکور در دنیای کتاب بود و سخن از شعر و ادب و دانش داشت. از زبان پهلوی و فرس قدیم و اوستا سخن می‌گفت و ورد زبانش مرحوم استاد پورداود و ذبیح بهروز و دیگر استادان این فن بود.

ردیف اول ابوالحسن نجفی، فتح‌الله مجتبایی و محمدجواد مشکور

ردیف اول ابوالحسن نجفی، فتح‌الله مجتبایی و محمدجواد مشکور

فرهنگ امروز/ نسیم خلیلی: جوانی شیک‌پوش و شادمان از دانش‌اندوزی را تصور کنید که هر چه به دستش می‌آمد، کتاب می‌خرید، آن هم در سال‌های سخت معیشتی تاریخ معاصر، وقتی متفقین ایران را اشغال کرده‌ بودند و قحطی نان بیداد می‌کرد، مردم برای خرید یک نیم‌سنگک ساعت‌ها ملتمسانه در صف طویل نانوایی می‌ایستادند و با هم از رنج می‌گفتند، اما او به جای نان کتاب می‌خرید و از مینوی خرد و بندهشن و خرده‌ اوستا با طلبه‌ها در حجره‌هایشان حرف می‌زد و از آنها علل‌الشرایع و علم‌الاجتماع و شرح‌لمعه و مکاسب و کفایه و اسفار را امانت می‌گرفت و می‌خواندشان، سخن از دکتر محمدجواد مشکور است که از جانب پدری نسب به یکی از علما بزرگ ارومیه، حاج شیخ علی ارموی می‌برد و از جانب مادری به خاندان متفکر و عالم مسلک سنگلجی منسوب است.

وی در اسفند سال 1297 هجری خورشیدی در محله دباغ‌خانه از محلات سنگلج تهران به دنیا آمد و در مدرسه تمدن و بعدها دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت و در دانشکده معقول و منقول دانشسرای عالی ادبیات فارسی و عربی خواند و در دبیرستان‌های تهران به تدریس پرداخت و به خدمت وزارت دارایی درآمد و همزمان در محضر دایی‌هایش که علما بزرگی بودند فقه و اصول و فلسفه و حکمت آموخت و با استادان بزرگ زمانه، علامه طباطبایی، علامه محمد قزوینی، آقامیرزا مهدی آشتیانی، الهی قمشه‌ای، بدیع‌الزمان فروزانفر، کسروی تبریزی، میرزا عبدالعظیم خان قریب، ملک‌الشعرا بهار، علی‌اکبر دهخدا، نصرالله فلسفی، ابراهیم پورداود، عباس اقبال و ... زندگی کرد؛ یکی از دوستان او که دکتر عباس زریاب بود فراوان این رفیق کتاب‌خوان مشتاق دانش‌اندوزی خود را ستوده‌ است، دکتر محمدجواد مشکور را، و درباره او چنین نوشته‌ است:

«او ابدا سخنی از وضع زندگی و نبودن نان و قند و شکر و روغن نمی‌گفت، در دنیای کتاب بود و سخن از شعر و ادب و دانش داشت. در آن وقت‌ها من عشقم به فلسفه و علوم انسانی بود و او عشقش به ایران باستان و زبان‌های ایران پیش از اسلام بود. از زبان پهلوی و فرس قدیم و اوستا سخن می‌گفت و ورد زبانش مرحوم استاد پورداود و ذبیح بهروز و دیگر استادان این فن بود. راه ما در علوم معنوی جدا بود ولی عشق و معشوق یکی بود؛ دانش در هر لباس و مظهری که جلوه کند. از این رو زود یکدیگر را فهمیدیم و من نخستین بار بود که در میان جوانان کراوات‌پوش خوش‌لباس تهرانی کسی را می‌دیدم که سخن از فیلم و سینما و تئاتر و اتومبیل نمی‌گفت و اصلا اعتنایی به این چیزها نداشت. آری بی‌اعتنایی به مادیات وجه مشترک‌مان بود و چه مابه‌الاشتراک خوبی!»

زریاب در جای دیگر از تاثیرات شریعت سنگلجی که متفکر بزرگی بود و اتفاقا مشکور خواهر زاده او بود، سخن می‌گوید و می‌نویسد: «در یک سفر کوتاهی که در سال 1321 به تهران داشتم با دایی‌های او شادروانان شریعت و آقامحمد و آقامحمدمهدی آشنا شدم. عصرها منزل شریعت دیدنی بود. در حیاط بیرونی می‌نشست، در زمستان‌ها در کتابخانه و در تابستان‌ها در بیرونی کنار حوض که نیم‌تخت‌ها کنار آن چیده‌ شده‌ بود. بیشتر فضلا و روشنفکران آن روزگار نزد او می‌آمدند. {...} شریعت این خواهرزاده خود را بسیار دوست می‌داشت و همیشه از او به نیکی یاد می‌کرد و آینده خوبی برای او پیش‌بینی می‌کرد. پس از آن در چند بار رفت و آمد به تهران دوستی من و مشکور مستحکم‌تر گشت.

سال‌ها گذشت و من پنجه حوادث ناگوار زندگی شدم و روزهای بسیار سختی بر من گذشت. اما مشکور که ریشه و بن در تهران داشت و به استخدام وزارت دارایی درآمده بود وضع آرام و نسبتا مرفهی داشت. او از این رفاه و سکون حداکثر استفاده را برد و وقت خود را تلف نکرد و از رفتن به محافل ادبی و علمی و مصاحبت با مشاهیر علم آن روزگار بهره ها گرفت. همه او را می‌شناختند. در همان ایام جوانی به تشویق شریعت کتاب فرق‌الشیعه نوبختی را به فارسی ترجمه کرد و این مقدمه ای شد بر ورود او در این رشته و تحقیق در تاریخ مذاهب اسلامی و چاپ چند متن در این موضوع و تالیف کتابی در فرهنگ مذاهب اسلامی.
موضوع اصلی خود یعنی زبان‌های ایران قدیم را نیز فراموش نکرد و چون دانشگاه تبریز تاسیس شد به آن شهر رفت و بعد از فرصت مطالعاتی استفاده کرد و به پاریس رفت و در آنجا دانش خود را وسعت بیشتری داد.»

شاید در نگاه اول اینکه دکتر مشکور، در مسیری خلاف جریان علایق اصلی خود - که بیشتر معطوف به تاریخ و زبان‌های ایران باستان بود - به ترجمه متنی درباره نحل اسلامی پرداخته‌است، از این شاخه به آن شاخه‌پریدن تلقی و تفسیر شود اما نگاه گذرایی به کارنامه علمی وی و تایید و صحه همروزگاران مشهور و نامدارش، نشان می‌دهد که او در همه این عرصه‌هایی که قلم زده و کوشش علمی داشته‌است، با همه بصیرت و دانش و درایت و موشکافی خود نقش‌آفرینی کرده‌است از همین روست که دکتر عبدالحسین زرین‌کوب درباره همین ترجمه فرق‌الشیعه که خدمتی به تاریخ اسلام محسوب می‌شود، چنین می‌نویسد که:

«اولین کار ایشان که در زمینه ترجمه متون سودمندست نقل ترجمه فرق‌الشیعه ابومحمد نوبختی به فارسی بود که نیم‌قرن پیش با مقدمه سعید نفیسی در تهران نشر یافت و در نزد طالبان این مباحث با توفیق و قبول مواجه شد و بعد از آن هم مکرر چاپ شد و تجدید نظر شد. جالب آنست که سال‌ها بعد هنگام تحصیل در دانشگاه پاریس هم ترجمه فرانسوی همین رساله از جانب ایشان نشر شد که در ایجاد آشنایی بیشتر برای اسلام‌شناسان اروپایی با عقاید و مقالات فرقه‌های شیعه - در خارج از طرز بیان که نویسندگان اهل سنت از قدیم و جدید در باب عقاید شیعه داشته‌اند تاثیر قابل‌ ملاحظه داشت ترجمه کتاب الفرق بین الفرق تصنیف امام عبدالقاهر نیشابوری بغدادی هم که چند سال بعد از اولین ترجمه نشر ترجمه فرق‌الشیعه صورت گرفت نشان داد که دکتر مشکور درین زمینه همچنان تحقیقات خود را با شوق و علاقه بیملال دنبال می‌نماید.»

جالب است بدانیم مشکور سال‌ها بعد در دمشق به تدریس تاریخ فرق اسلامی نیز پرداخت و با کشف استعدادهای بومی در سوریه موفق شد دو کرسی زبان فارسی در دانشگاه دمشق و حلب تاسیس کند و به این ترتیب تاثیر بسزایی در اشاعه ادبیات فارسی در سوریه نیز نهاده‌باشد.
و این توصیفات به قلم مردانی که خود نیز استادان به‌نامی در حیطه خویش‌اند، بهترین توصیف و معرفی از دانشمندی‌ست که به دور از هر حاشیه و جنجالی تمام عمر خود را وقف کسب دانش و فضیلت کرد در عرصه‌های مختلف تاریخ.

ایبنا