شناسهٔ خبر: 60219 - سرویس دیگر رسانه ها

سینما رکس چگونه سوخت؟/ یک روایت معتبر درباره واقعه‌ای تاریخی

از میان جمع آنها حیات بلیت خرید. وارد سینما شدند... وسط فیلم، به بهانه توالت رفتن بلند شدند. جلوی درهایی را که در راهروی اصلی بود، آتش زدند. اما خودشان گرفتار شدند. و تکبعلی‌زاده از بین دوستانش زنده ماند تا تقاص پس بدهد.

فرهنگ امروز/ عباس عظیمی| ۲۸ مرداد برای آشنایان به تاریخ ایران غیر از کودتای ۱۳۳۲ با واقعه‎ تلخ دیگری نیز گره خورده است: آتش‌سوزی سینما رکس در تابستان سال ۱۳۵۷، واقعه‌ای اسف‌انگیز که در آن بیش از ۶۵۰ نفر از هم‎وطنان در آتش سوختند. درباره این فاجعه، علل و عوامل و پیامدهای آن بسیار نوشته شده است. بسیاری از پرسش‌ها بعد از گذشت چهل سال پاسخ یافته و شماری از ابعاد نیز کماکان در پرده ابهام است. اما آنچه در این میان کمتر شنیده‌ایم و خوانده‌ایم، روایتی زنده و شخصی از نحوه وقوع حادثه است. انتشارات «به‌نشر» وابسته به انتشارات آستان قدس رضوی، اخیرا اقدام به انتشار مجموعه‌ای با عنوان «یک روایت معتبر» کرده است.«یک روایت معتبر درباره سینما رکس»، یکی از این آثار است که زهرا عزیز محمدی آن را نوشته است و با تصاویر و عکس‌هایی متنوع، در ۷۲ صفحه به قیمت ۹ هزار تومان منتشر شده است. نویسنده در این کتاب کوشیده علاوه بر ارایه روایتی شخصی از واقعه مذکور، از این منابع استفاده کند: «فاجعه سینما رکس» نوشته مجید احمدیان (بی جا، ۱۳۹۲)، «خروج ممنوع» نوشته لیلا اشرفی، «یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه» نوشته روح‌الله حسینیان، روزنامه آیندگان، روزنامه خراسان، روزشمار انقلاب اسلامی (سازمان تبلیغات اسلامی)، تهران نوشته عباس سلیمی نوین (همشهری ۱۳۸۸)، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران نوشته غلام رضا نجاتی (موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳)، «آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه» نوشته هوشنگ نهاوندی. کتاب با پیشگفتاری به جای مقدمه آغاز می‌شود درباره زوجی به اسم عباس و ناهید که در سالن سینما نشسته‌اند و تیتراژ فیلم که همان ترانه مشهور «گنجشکک اشی‌مشی» است را نگاه می‌کنند. ناگهان صداهای عجیب و غریبی از داخل سینما شنیده می‌شود و فریاد که «آتیش، آتیش.» سالن به چشم بر هم زدنی‌گر گرفت. دود غلیظی تمام فضای خیابان امیری را پر کرد. صدای جیغ، ناله‌هایی که ناامیدانه کمک می‌خواستند. «ناگهان در بسته شد. دیگر کسی نمی‌توانست خارج شود. مردمی که بیرون سینما بودند، مات و مبهوت به طرف در هجوم آوردند. صدای مشت‌هایی که به در کوبیده می‌شد.آمارهای مختلفی درباره کشته‌شدگان منتشر شد. بلیت‌های فروخته شده بیش از ۶۵۰ عدد بوده. روزنامه اطلاعات حاضران در سینما را ۷۰۰ نفر تخمین زده. گورستان آبادان اعلام کرد ۶۰۰ جسد سوخته تحویل گرفته و آمار رسمی دولتی حکایت از رقم ۳۷۷ نفر کشته در این حادثه می‌کرد. روزنامه‌ها و مطبوعات داخلی و خارجی شروع به انعکاس خبر کردند. واکنش‌ها تند و سریع بود. در نهایت علت کثرت تلفات عدم حضور مسوولان سینما و افراد موظف و عدم تجهیز دستگاه‌های آتش‌نشانی اعلام شد. عامل آتش‌سوزی فردی به نام محمدرضا آشور معرفی شد که در مرز ایران و عراق در حالی که راهی نجف بود دستگیر شد و چند نفر مثل اسفندیار رمضانی شخصی که در غیاب مدیر سینما مسوول بوده و حمید پایان نگهبان و سرایدار سینما و چند مامور آتش‌نشانی نیز به دلیل اهمال بازداشت شدند.بعد از انقلاب و نهم مهرماه ۱۳۵۸ هیاتی ۲۵ نفره از بازماندگان با امام (ره) دیدار کردند و خواستار مجازات قاتلان فرزندان‌شان شدند. امام نیز دستور رسیدگی به پرونده را داد. در دومین سالگرد این واقعه، در اوایل شهریور روزنامه‌ها نوشتند: عاملان فاجعه سینما رکس آبادان اعدام شدند. ۲۰ جلسه دادگاه و در نهایت حکم اعدام برای این شش نفر: فرج‌الله مجتهدی کارمند ساواک، سیاوش امینی آل‌آقا سرهنگ شهربانی، اسفندیار رمضانی مدیر سینما، علی نادری صاحب سینما، ستوان بهمنی افسر شهربانی و بالاخره حسین تکبعلی‌زاده عامل اصلی آتش‌سوزی که همدستانش همان روز حادثه در آتش سوختند. تکبعلی‌زاده، که «پیش از حادثه معتاد به هرویین و کارمند جوشکاری بود، با اصغر نوروزی آشنا شد و پایش به جلساتی باز شد و به اصفهان رفته بود. اعتیادش را ترک کرد و با ممدزاغی و برادرش یدالله، فلاح و فرج بذرکار دوست شد و نوار و کتاب به آبادان می‌آورد و تکثیر می‌کرد و به خیال خودش دغدغه تغییر و آگاهی مردم را داشت. اما وقتی به خودش آمد، دید انگار این کارها بی‌فایده است، نتیجه نمی‌دهد. می‌خواست برگردد سمت موادفروشی و اعتیاد. برگردد اصفهان. رفقا باز موفق شدند متقاعدش کنند تا دوباره ترک کند. این‌بار در بیمارستان توان‌بخشی اصفهان بستری شده بود. دوباره به سمت تهیه کتاب و جزوه رفت. کم‌کم میان جمع دوستانش زمزمه آتش زدن سینماها را شنید. تکبعلی‌زاده و دوستانش برای آتش زدن سینما سهیلا مصمم شده بودند. می‌خواستند مردم را یک‌جوری به خیابان‌ها بکشانند. روزی که داشتند نقشه‌شان را عملی می‌کردند، حتی وقتی تینر را هم ریخته بودند، ناگهان چند نفر از آنجا عبور کردند و وقفه در آتش زدن باعث خشک شدن تینر شد. کمی که به اطراف توجه کردند، دیدند اصلا سینما سهیلا راه گریز نداشت. از بوفه و باجه قابل دیدن بودند. جلوی تماشاگران هم که نمی‌شد علنی این کار را کرد... به سینما رکس فکر کرده بودند. از میان جمع آنها حیات بلیت خرید. وارد سینما شدند... وسط فیلم، به بهانه توالت رفتن بلند شدند. جلوی درهایی را که در راهروی اصلی بود، آتش زدند. اما خودشان گرفتار شدند. و تکبعلی‌زاده از بین دوستانش زنده ماند تا تقاص پس بدهد.» (۶۴-۶۱)

روزنامه اعتماد