شناسهٔ خبر: 60343 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

آیا بازرگان و یزدی می‌توانستند مانع بروز جنگ ایران و عراق شوند؟

مسیر ناهموار صلح

یزدی خاطرات صلاح عمر العلی نشان می‌دهد که این مبنای نادرستی است که بگوییم ادامه گفت‌وگوهای دولت موقت از آغاز جنگ جلوگیری می‌کرد. او می‌گوید پس از دیدار با صدام، من با ایشان گفت‌وگو کردم و خودم خیلی خوشحال و خوش‌بین بودم که بحرانی که میان دو کشور به وجود آمده از بین برود. ایشان نقل می‌کند که بعد از ردوبدل شدن چند پرسش و پاسخ، صدام گفت: «صلاح! چه صلحی؟ قرار است چه مشکلی میان ما و ایران حل شود؟» صدام می‌گوید این یک فرصت تاریخی است که چند قرن یک بار اتفاق می‌افتد، حال این فرصت به دست آمده است.

فرهنگ امروز: دیپلماسی پیشگیرانه ادعایی است که برخی معتقدند دولت موقت انقلاب اسلامی برای مقابله با حمله نظامی عراق در پیش گرفته بود. بر اساس این ادعا که بیشتر از سوی اعضا و هواداران نهضت آزادی مطرح می‌شود، عده‌ای بر طبل اجتناب‌پذیر بودن جنگ می‌کوبند و چنین وانمود می‌کنند که با اجرای این سیاست از وقوع جنگ ممانعت می‌شد. از دیگر ادعاهایی که بسیار مطرح می‌شود و نهضت آزادی هم بر آن اصرار دارد، امکان پایان دادن به جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر است. در خصوص این دو ادعا گفت‌وگوی کوتاهی داشتیم با حجت‌الله کریمی مدیریت مطالعات تاریخی و روزشمار جنگ ایران و عراق مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که پاسخی به این ادعاها است.

***

یکی از شبهاتی که از چندی قبل مطرح بوده و اکنون نیز به انحا و الحان مختلف در گوشه و کنار در برخی از جراید و فضای مجازی تکرار می‌شود، بحث اجتناب‌پذیر یا اجتناب‌ناپذیر بودن جنگ است. عده‌ای این مطلب را مطرح می‌کنند که اگر دولت موقت روی کار می‌ماند جنگ اجتناب‌پذیر بود و می‌شد از آن جلوگیری کرد و این‌همه خسارت مالی و جانی به کشور وارد نمی‌شد. ادعای آن‌ها بیشتر بر رویه دولت موقت تکیه و تأکید دارد. این گروه مدعی هستند دولت موقت سیاست خارجی خود را بر مبنای گفت‌وگو و مذاکره پیش می‌برد و بر همین اساس با دولت بعث عراق هم وارد مذاکره شده بود و اگر حکومت دولت موقت تداوم پیدا می‌کرد طبیعتاً مذاکرات هم ادامه می‌یافت و جنگ رخ نمی‌داد. مبنای این ادعا دیدار ابراهیم یزدی و صدام حسین در حاشیه کنفرانس کشورهای عضو سازمان عدم تعهد است. آن‌ها می‌گویند ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت با صدام حسین رئیس‌جمهور عراق در شهریورماه ۱۳۵۸ در هاوانا مذاکره را شروع کردند و اگر دو ماه بعد از این دیدار (۱۳ آبان ۱۳۵۸) مهندس مهدی بازرگان استعفا نمی‌داد، دیدارها و گفت‌وگوهای دیگری نیز بین ایران و عراق شکل می‌گرفت و توافقاتی حاصل می‌شد و هرگز جنگی به وقوع نمی‌پیوست.

این ادعا متأسفانه همواره تکرار می‌شود؛ حتی برخی به صورت مکتوب هم در کتاب‌هایشان بیان می‌کنند که مشهورترین آن‌ها آقای منوچهر پارسادوست است که در کتاب «ما و عراق از گذشته دور تا امروز» به‌شدت روی این موضوع مانور می‌دهد و جریان‌های تالی نهضت آزادی هم آن را تکرار می‌کنند؛ درحالی‌که این موضوع از اساس اشتباه و یک گزاره نادرست است. پذیرش این ادعا به این دلیل است که ما از واقعیت‌های ماجراهای تاریخی اطلاع نداریم، شاید هم این استدلال‌ها برمی‌گردد به مصاحبه آقای یزدی و صدام بعد از این دیدار. طبق عرف دیپلماسی، وقتی سیاستمدارها از جلسات بیرون می‌آیند در مصاحبه‌ها یک‌سری مسائل کلی را عنوان می‌کنند و معمولاً هم سعی می‌کنند خوش‌بینانه بحث را بیان کنند؛ در مورد این قضیه همین‌گونه بود. وقتی آقای یزدی از مذاکره بیرون می‌آید، می‌گوید ما گفت‌وگوی خوب و صریحی با آقای صدام حسین داشتیم و صدام حسین نیز همین را می‌گوید. درصورتی‌که وقتی ما به اسناد مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم این برداشت کاملاً اشتباه است؛ بررسی جراید و خاطرات اشخاص گویای این مسئله است. جراید آن دوره نشان می‌دهد که بعد از آن دیدار نه تنها لحن رسانه‌ها و دیپلمات‌های ایران و عراق نسبت به هم لحن مثبتی نبوده، بلکه گزنده‌تر و خشن‌تر هم شده؛ اگر قرار بود این دیدار، دیدار مثبتی باشد، نمی‌بایست این اتفاق می‌افتاد.

 علاوه بر جراید، خاطرات آقای یزدی هم گویای بسیاری از مسائل است. آقای یزدی محتوای مذاکرات خود با صدام حسین را منتشر کرده است. ایشان در جای دیگری در مورد آنچه در هاوانا اتفاق افتاد و کیفیت دیدار خود با صدام می‌گوید:

 «صدام درحالی‌که سیگار برگ بر لب داشت و پاهای خود را روی هم انداخته بود و بر روی مبل لم داده بود، از موضع متکبرانه با ما سخن می‌گفت... ما پاسخ او را دادیم.» در مورد محتوای مذاکره هم می‌گوید: «در کوبا با صدام ملاقات کردم. صدام در ملاقات مسئلۀ سه جزیره [تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی] را مطرح کرد که گفتم به شما ربطی ندارد. صدام گفت: ما حزب بعث هستیم، مگر شما مرام‌نامه حزب را نخوانده‌اید؟ هر مسئلۀ عربی مسئلۀ عراق است. من گفتم حزب بعث پنجاه سال است که تشکیل شده، ولی حوزه نجف هزار سال است تشکیل شده است و امام خمینی می‌گوید هر مسئله مربوط به اسلام مسئلۀ ما است. سپس بحث شیعیان عراق را مطرح کردم و گفتم ما آمادگی برای همه چیز را داریم. صدام هم گفت در ایران هرکس یک چیزی می‌گوید و معلوم نیست قدرت در دست کیست!»

 همان‌گونه که می‌بینید این دیدار نه تنها دیداری دوستانه نبوده، بلکه نشان از اختلافات اساسی دارد.

علاوه بر خاطرات آقای یزدی، صلاح عمر العلی که عضو شورای فرماندهی عراق و نماینده وقت عراق در سازمان ملل بود، خاطرات خود را بازگو می‌کند. ایشان از درون حزب بعث و اتفاقات پشت پرده مسائلی را مطرح می‌کند. خاطرات ایشان هم نشان می‌دهد که این مبنای نادرستی است که بگوییم ادامه گفت‌وگوهای دولت موقت از آغاز جنگ جلوگیری می‌کرد. صلاح عمر العلی می‌گوید پس از دیدار با صدام، من با ایشان گفت‌وگو کردم و خودم خیلی خوشحال و خوش‌بین بودم که بحرانی که میان دو کشور به وجود آمده از بین برود. معتقد بودم دیدار آقای یزدی وزیر امور خارجه ایران و صدام اتفاق خوش‌یمنی است که مبنایی برای صلح شود. ایشان نقل می‌کند که بعد از ردوبدل شدن چند پرسش و پاسخ، صدام گفت: «صلاح! چه صلحی؟ قرار است چه مشکلی میان ما و ایران حل شود؟» صدام می‌گوید این یک فرصت تاریخی است که چند قرن یک بار اتفاق می‌افتد، حال این فرصت به دست آمده، ایران به لحاظ سیاسی و نظامی ضعیف شده و ما باید مشکلمان را با این کشور حل بکنیم؛ حتی به این مسئله اشاره می‌کند که آن‌ها اهواز و شط‌العرب را از ما گرفتند و الآن فرصت خوبی است که ما دوباره آن‌ها را پس بگیریم. ما باید از این فرصت تاریخی استفاده کنیم و حقوقمان را بازپس بگیریم. صدام می‌گوید من به عراق برمی‌گردم و شما به سازمان ملل برو و زمینه را آماده کن. من ضربه‌ای به ایران خواهم زد که صدای آن در تمام کره زمین شنیده شود.

 بنابراین، این ادعا که در صورت ماندگاری دولت موقت جنگ اتفاق نمی‌افتاد، بی‌پایه و بی‌اساس است.

ادعای دیگری که از سوی برخی افراد و گروه‌ها ازجمله نهضت آزادی مطرح می‌شود امکان خاتمه دادن به جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر است. تا قبل از فتح خرمشهر همه جریان‌های داخل نظام (با جریان‌های معاند کاری نداریم) همگی به‌نوعی با دفع تجاوز همراهی می‌کردند؛ اما بعد از فتح خرمشهر برخی گروه‌ها و جریان‌ها ازجمله نهضت آزادی بحثی را مطرح کردند که اکنون زمان پایان دادن به جنگ است و ما سرزمین‌های اشغالی را پس گرفته‌ایم و دیگر نیازی به ادامه جنگ نیست. این دیدگاه نهضت آزادی با عنوان 6+2 مطرح می‌شود؛ یعنی ما دو سال اول را که جنگیدیم برای دفع تجاوز بود، اما آن شش سال بیهوده بود. این افراد مسائل بسیاری را نادیده می‌گیرند. واقعیت این است که بعد از فتح خرمشهر موضوع اتمام جنگ مطرح شد. سران سیاسی و نظامی هم در دو جلسه با امام این مسئله را مطرح کردند. یک عده الآن می‌گویند امام موافق ختم جنگ بود و دیگران ایشان را به سمت ادامه جنگ سوق دادند. آن‌ها یک بخش موضوع را پررنگ می‌کنند و به ابعاد دیگر بی‌توجه هستند و ادعا می‌کنند یک عده جنگ‌طلب باعث شدند جنگ ادامه پیدا کند.

 در مورد موضوع پایان دادن به جنگ چند جلسه با حضور مقام‌های ارشد سیاسی و نظامی در حضور امام تشکیل می‌شود. در این جلسات سران (به‌ویژه سران نظامی) استدلال‌های خود را مطرح می‌کنند. نظامی‌ها استدلال می‌کنند اولاً به نقطه‌ای که رسیدیم از نظر نظامی قابل پدافند نیست، حداقل باید تا دجله پیش برویم تا آنجا یک مانع جغرافیایی باشد تا بتوانیم آنجا پدافند کنیم. همچنین استدلال می‌کنند هنوز بخش‌هایی از کشور در اشغال عراق است. وقتی خرمشهر فتح شد، اگرچه صدام یک حربه سیاسی به کار برد و گفت من در نقاط دیگر هم عقب می‌روم، اما شیطنت به خرج داد و مخصوصاٌ در غرب کشور نقاط استراتژیک را به‌ویژه ارتفاعاتی که در اصطلاح نظامی به آن «ارتفاعات سرکوب» می‌گویند حفظ کرد. همچنین این افراد این موضوع را فراموش می‌کنند که شخصیتی مثل صدام هیچ‌گاه آرام نمی‌نشست، همان‌طور که در پایان جنگ این اتفاق رخ داد. در سال ۱۳۶۷ و درحالی‌که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود، ارتش عراق با اجرای یک عملیات سریع از مرز مشترک عبور کرد و بخش‌های قابل توجهی از خاک ایران را مجدداً اشغال کرد و نشان داد که به‌هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست.

جالب این است که در یک نظرسنجی که در تهران انجام شد ۶۷ درصد پرسش‌شوندگان اظهار کردند که باید تا پیروزی کامل با حکومت صدام جنگید.

نکته دیگری که باید در اینجا مطرح شود نگاه آیندگان به این مسئله است. پس از فتح خرمشهر ایران دو گزینه در اختیار داشت؛ گزینه اول این بود که از موضع برتر با تنبیه متجاوز و گرفتن غرامت امکان تجاوز مجدد را برای همیشه از بین می‌برد. گزینه دوم این بود که از برتری نظامی خود چشم می‌پوشید و در بهترین وضعیت، بدترین راه‌حل یعنی آتش‌بس را می‌پذیرفت و سالیان متمادی خود را در حالت نه جنگ و نه صلح قرار می‌داد. در این صورت تردیدی وجود ندارد که تصمیم‌گیران سیاسی و نظامی در آینده در معرض این سؤال قرار می‌گرفتند: «چرا ایران در آن زمان با وجود قرار داشتن در موضع برتر بر تحقق خواسته‌هایش پافشاری نکرده و جنگ را بدون استیفای حقوق ملت ایران متوقف کرده است؟»

قدس