شناسهٔ خبر: 61163 - سرویس دیگر رسانه ها

  بهرامِ درخشانِ داستان ایران/ یادی از بهرام صادقی

صادقی آثارش را در مجلات معتبر آن زمان مثل خوشه چاپ می‌کرد. نثر و زبان مشخص خود را داشت بیش از آنکه بنویسد و چاپ کند، با دوست و همشهری‌اش تقی مدرسی به کار تخریب خویشتن بودند و از خود ویرانه ساختند.

فرهنگ امروز/ قاسم آهنین جان:

دشوار است سخن گفتن از کسی یا از کسانی که در جهان نیستند. دشوار است سخن بگویی از هنرمندی که رفته از جهان و بگویی و در قضاوت نلغزی و تلخ است که بخواهی بگویی از کسی چون بهرام صادقی. بهرام صادقی که از سلسله‌جنبانان عالم جنون بود و در این سلسله می‌شد کسانی چون صادق هدایت، نیما یوشیج، هوشنگ بادیه‌نشین، بهرام اردبیلی، محمد آسیتم و کسانی دیگر و انگشت‌شمار را به حساب آورد.حدود پنجاه سال عمر کرد. در نجف‌آباد به دنیا آمده و به اصفهان در حلقه جنگ اصفهان بود همراه با محمد حقوقی، مجید نفیسی، ضیاء موحد، احمد میرعلایی، هوشنگ گلشیری و...و در میان این حلقه شمع فروزانی بود به نام ابوالحسن نجفی. نجفی تسلط بسیار بر زبان فرانسه داشت و زبان و ظرایف زبان فارسی را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست و آنچه می‌دانست را در اختیار دیگران می‌گذاشت.جنگ اصفهان، بیشتر تن به جولان شاعران داده بود و البته گاه هم ترجمه از شعر و داستان. هوشنگ گلشیری شعر می‌گفت، بهرام صادقی شعر می‌گفت و به نام صادق بهرامی شعرش را سال‌ها چاپ می‌کرد. شعرش بد نبود. ولی قطعا در برابر شعر غالب زمانه که در انحصار احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث بود، تاب و درخششی نداشت. بهرام صادقی تابع هوس خود شد و دانست شاعری انتخاب مناسبی برای هزینه کردن استعدادش نیست. پس به چرخشی کامل شعر را بوسید و کنار گذاشت و تبدیل شد به بهرام صادقی داستان‌نویس، گلشیری هم همین راه برگزید. گلشیری شعر را کنار گذاشت اما سعی داشت بگوید دانش و تشخیص شعر دارد و تا آخر عمر بر این باور بود و خیلی درباره شعر و شاعران گفت و نوشت و چهره‌هایی به عنوان شاعر معرفی و حمایت‌شان کرد اما با مرگ گلشیری، آن شاعران هم محو محو شدند.گلشیری در قید حیات که بود چند بار به من گفت: ما داستان‌نویسان شاعران شکست خورده‌ایم. دقیقا همین جمله را بارها به من گفت؛ ولی جالب است که همیشه میل از شعر و شاعر گفتن داشت که البته باورهای شعری او هرگز برای من جدی نبود. با عذرخواهی از روح او باز هم می‌گویم که هیچ‌وقت حرف‌های گلشیری در باب شعر و شاعری برای من جاذبه‌ای نداشت.

صادقی آثارش را در مجلات معتبر آن زمان مثل خوشه چاپ می‌کرد. نثر و زبان مشخص خود را داشت بیش از آنکه بنویسد و چاپ کند، با دوست و همشهری‌اش تقی مدرسی به کار تخریب خویشتن بودند و از خود ویرانه ساختند. باز مدرسی کتاب «یکلیا و تنهایی او» را چاپ کرده بود اما صادقی تا زمان مرگ هیچ کتابی از خود نداشت. تنها حاصل کارش ماراتن به سمت مرگ بود و در سراشیبی نابودی به سرعتی جنون‌آمیز در شتاب بود.هدایت بوف کور را نوشته و بعد مرده بود. چوبک کتاب‌هایش را چاپ کرده بود و بزرگ علوی هم همین‌طور. نسلی دیگر از نویسندگان چهره شده بودند. احمد محمود هم بعد از مدت کوتاهی شاعری، اولین رمان فراگیر و پر جاذبه خود همسایه‌ها را چاپ کرده بود. آل احمد را ساواک کشته بود. نویسندگان دیگری مثل بهرام حیدری، هرمز شهدادی، عبد کلباسیان و قاسم هاشمی‌نژاد هم با کتاب‌های‌شان درخشیده بودند. سیمین دانشور هم با سووشون مخاطب بسیار داشت.بهرام صادقی فتیله چراغ عمر را پایین کشید و چراغ خاموش شد. دکتر بود، مریض‌هایش را بدون دریافت پول معاینه می‌کرد. علاقه شدید به مادر داشت. ازدواج کرده بود و دو دختر داشت. به خانه آمد نشست کنار همسرش و آرام مرد.

انتشارات زمان که دست عبدالحسین آل رسول بود کتاب «سنگر و قمقمه‌های خالی» از بهرام صادقی را به چاپ رساند. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهی که قبلا نقدهایی هم بر آنها چاپ شده بود. «سنگر و قمقمه‌های خالی» به همت، تدوین و جمع‌آوری ابوالحسن نجفی چاپ شده و قطعا اگر نجفی نبود، کتاب صادقی هم نبود. نجفی هرگز به این مورد اشاره‌ای نکرد و در واقع سهمی برای خویش طلب نکرد. اجل هنر، قبلا بیشتر تابع اخلاق و مرام و معرفت بودند، با گذشت و جوانمرد بودند.به هر حال به یاد دارم، هزارتوهای بورخس و سنگر و قمقمه‌های خالی صادقی همزمان و هم‌شکل به چاپ رسیدند و بحق که هر دو خوش درخشیدند. به فاصله کوتاه «ملکوت» از صادقی چاپ شد. بهرام دیگر نبود. فیلمی هم از ملکوت خسرو هریتاش ساخت با بازی بهروز وثوقی، من فیلم را ندیدم. صادقی مرد، مدرسی هم به خارج رفت و در واقع زنده- مرده بود. گلشیری زنده بود و می‌نوشت و موفق بود. مخاطب داشت و نثری عالی. گلشیری درک خوبی از جریان سیال ذهن داشت که البته حضور منوچهر بدیعی در این درک گلشیری بی‌تاثیر نبود. گلشیری گاه به نام منوچهر بدیعی اشاره می‌کرد و من این را در نقل خاطرات او بارها شنیدم. هر سه نویسنده اصفهانی، بهرام صادقی، تقی مدرسی و هوشنگ گلشیری، ستاره‌شان درخشان و ماندگار بود و باید بگویم در جریان داستان‌نویسی اصفهان، پیشتاز و پیشکسوت بهرام صادقی بود و هست.بهرام کمتر حرف زد، کمتر مصاحبه کرد و کمتر زندگی کرد. داستان‌های او همیشه ماندنی و خواندنی هستند. من امروز از صادقی هیچ خبر ندارم. چون تقریبا همه دوستان او مرده‌اند و کسی نیست که از او خبر و خاطره بگوید با من.کمتر می‌گویم از بهرام صادقی؛ چون صادقی را باید خواند، همین و اگر بخواهم بگویم از او باید از زخم‌هایش بگویم و نمی‌خواهم از زخم بگویم. به علم و نقد علمی و این حرف‌ها هم اصلا رابطه‌ای و به آن علاقه‌ای ندارم. البته هرگونه گفتن از بهرام صادقی هم نه کار ساده‌ای است و نه کار هر کسی. ‌ای کاش نجفی یا گلشیری زنده بودند تا بیشتر از او می‌گفتند.برای من صادقی در ادبیات داستان ما در کنار هدایت، ابراهیم گلستان، چوبک، احمد محمود، گلشیری و دولت‌آبادی قرار می‌گیرد.صادقی از یگانه‌ها و تکرارنشدنی‌ها بود. دریغا که زود رفت. شاید باید بگویم که او خود را ذره‌ذره خلاص و به مخاطب ادبیات جفا و ما را از داستان‌نویسی بزرگ به نام بهرام صادقی محروم کرد.
خدایش بیامرزد.

روزنامه اعتماد