شناسهٔ خبر: 62320 - سرویس دیگر رسانه ها

اختلاس با سین یا صاد؟/ نگاهی به طنزپردازی فریدون توللی به بهانه سالمرگش

  

فرهنگ امروز/ احسان رضایی

نهم خرداد، سالروز درگذشت یکی از شعرای معاصر بود که به اندازه اهمیتش، در بین عموم شناخته شده نیست: فریدون توللی. درباره توللی و تاثیرش بر احیای قالب چهارپاره، باید جداگانه سخن گفت. اینجا می‌خواهم درباره طنز او چیزکی بنویسم. توللی در دهه پرشور ۱۳۲۰ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم از سیاست کنار کشید به کنج عزلت کتابخانه دانشگاه شیراز رفت. در این فاصله او در نشریات مختلفی مطلب می‌نوشت. از جمله این مطالب، ستون طنزی بود که با اسم «التفاصیل» نوشت و سال ۱۳۲۴ مجموعه‌ای از 75 قطعه از این مطالب طنزآمیز در کتابی با همین عنوان منتشر شد. این مطالب، در قالب نقیضه و پارودی نوشته شده. موضوع یا لغتی مطرح شده و سپس به شکل لغتنامه‌ها و تذکره‌های قدیم، در باب ریشه آن لغت و حکایات و اشعار مربوط به آن شرحی طنز آمده. کتاب از حیث اشتمال بر طنز اجتماعی و نیز احاطه توللی بر ادبیات کهن (آن هم در بیست و چند سالگی) بسیار اهمیت دارد و نامش در تاریخ طنز ایران خواهد ماند. برای نمونه، مدخل «اختلاس» را از این کتاب بخوانید و ببینید که حدود هفتاد سال پیش در سال ۱۳۲۴ اوضاع از چه قرار بوده: 
*
و اختلاس بر وزن اسکناس، اندر لغت سرقت را گویند و اخصِ آن سرقت دیوانیان است از خزانه و در تسمیه این کلمه عقاید متفاوت است؛ زمره‌ای کتابت آن را با صاد کرده و ریشه آن را «خلوص» دانسته‌اند و حجت ایشان اینکه مامور مختلس را ارادت و اخلاص چنان است که کیسه خویش را از خزانه دیوان فرق ننهد و جدایی در میانه نبیند، چنان‌که شاعر فرماید: 
قطعه
خلوص‌نیت و اخلاص چون به پیش آمد
ز جیب خویش منه فرق، جیب دولت را
ببر ز کیسه دیوان و قصر و کاخ بساز
به خویش راه مده خواری و مذلت را
گروهی دیگر اختلاس را از «اختلال حواس» گرفته‌ و به همین علت مختلسین را از سیاست و مجازات معاف دانسته‌اند.
قطعه
ز اختلال حواس است اختلاس،‌ ای دوست
که هوشیار بدین کار تن نخواهد داد
جنون محض بود، ورنه مرد روشن‌رای
تن از برای یکی پیرهن نخواهد داد!
خواجه علی طفیلی در رساله «مصباح المختلسین» اختلاس اندک را تحریم فرموده و حجتی که آورده این است که چنین مختلس را یارای ارضای فراتران خود نیست و گاه باشد که معترضین بر وی حسد برند و به زندانش اندازند.
قطعه
در پی دانه مرو همچو کبوتر که ترا
عاقبت بهر یکی دانه به دام اندازند
صید کن شیرصفت، نیم بخور، نیم ببخش
تا به هر جا که روی بر تو سلام اندازند!
و بر مختلس است که در امر اختلاس همت بلند دارد و از مسروقات خویش بخشی گران، نثار فراتران کند و بقیت آن به نام خویش و پیوند به کار ابتیاع ضیاع زند و عمر در شادکامی به سر آورد که گفته‌اند: 
شعر
تو دزدی می‌کن و در کیسه انداز
که دزدان راست در این ره سرودی
اگر دزدی نباشد در ادارات
در استخدام دولت نیست سودی

روزنامه اعتماد