شناسهٔ خبر: 62647 - سرویس دیگر رسانه ها

یادداشتی به قلم محمد زارع شیرین کندی: فیلسوفی پست مدرن که به توسعه می‌اندیشد

محمد زارع شیرین کندی می‌گوید: نظر داوری اردکانی در باب غرب و تجدد تغییر نکرده ولی او برای جبران عقب ماندگی جامعه‌اش چاره‌ای جز توسعه نمی‌بیند.

فیلسوفی پست مدرن که به توسعه می‌اندیشد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ محمد زارع شیرین کندی، دکترای فلسفه و عضو هیات علمی دانشنامه جهان اسلام و نویسنده کتاب‌هایی چون «تفسیر هایدگر از فلسفه هگل»، «هایدگر و مکتب فرانکفورت» و «پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما: مقالاتی درباره برخی اندیشمندان و روشنفکران کنونی ایران» و مترجم آثاری چون «لوکاچ و هایدگر: به سوی فلسفه‌ای جدید» اثر لوسین گلدمن و «نظریه اجتماعی و عمل سیاسی: بررسی رویکردهای پوزیتیویستی، تفسیری و انتقادی» نوشته برایان فی، در تازه‌ترین یادداشت ارسالی خود به ایبنا درباره دکتر رضا داوری اردکانی و نگاه او به مقوله توسعه نوشته است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:

«احتمالا گفته شود که یک فیلسوف پست مدرن نباید و نمی‌تواند به توسعه که از مظاهر بارز تجدد غربی است، بیندیشد. اما چرا یک متفکر متعلق به جریان فکری پست مدرن نباید و نمی‌تواند درباره توسعه جامعه خویش در خاورمیانه بگوید و بنویسد و از مدرنیزاسیون دفاع کند؟ دکتر داوری از پنجاه، شصت سال پیش، از زمان آشنایی و سپس همسخنی و همدلی با نیچه و هیدگر جزو پست مدرن‌ها به شمار می‌آید. اما او در عین حال نزدیک به دو دهه است که به توسعه و مدرنیزاسیون می‌اندیشد و بر توسعه نیافتگی جامعه خویش متمرکز است. در واقع، موضوع از این قرار است که کسی از متفکران غرب اندیش، یعنی منتقد غرب، مانند نیچه و هیدگر و فوکو و دریدا و لیوتار اثر پذیرفته و با انتقادهای آنان از ماهیت غرب، تجدد، عقل و علم جدید و تکنولوژی و غیره همراه و موافق باشد و در عین حال از توسعه سخن بگوید و از مدرنیزاسیون طرفداری کند.

از یک سو، نیچه در مقام آموزگار پست مدرن، سرحلقه و جد و نیای پست مدرن‌هاست و داوری با انتقادهای او از حقیقت متافیزیک، عقل و علم مدرن و طرح نیست انگاری از سوی او آشنا و همراه است. به دنبال آن، او نقدهای هیدگر و فوکو ودریدا و لیوتار را از اصول و مبانی غرب مدرن همدلانه می‌پذیرد و در نوشته‌هایش طرح می‌کند و بسط می‌دهد. در نظر پست مدرن‌ها، بشرانگاری و خودبنیادی و خودموضوعی بشر بنیاد در ذات غرب جدید است. کنه و باطن عقل و علم و تکنیک مدرن عبارت است از اراده، قدرت، تسخیر و تصرف. کنه و باطن آزادی و دموکراسی و حقوق بشر غرب عبارت است از سلطه، سیطره، استیلا و استعمار. کنه و باطن ترقی و پیشرفت آن عبارت است از شی انگاری (ابژه انگاری) موجودات طبیعت  و تخریب زمین و آسمان. نتیجه و پیامد این همه سروری عقل و علم مدرن همان است که نیچه نیست انگاری می‌نامد و اکنون این نیست انگاری بر همه ارکان زندگی غربی پنجه افکنده است.                    

از سوی دیگر،  داوری  در توجه و تمرکز به توسعه،  توسعه نیافتگی را وضعی عجیب و غریب وصف می‌کند که در آن مردمان و سیاستمداران در توهم خویش غرق‌اند و در حالی که هیچ نشان از توسعه یافتگی ندارند گمان می‌کنند توسعه یافته‌اند. در حالی کارها و امورشان نظم و انضباط توسعه یافتگان را ندارد، خود را توسعه یافته می‌پندارند. توسعه نیافتگی وضع جهل مرکب است، یعنی نمی‌دانند که توسعه یافته نیستند. توسعه نیافتگی وضع پراکندگی و تشتت و جدایی شئون یک جامعه است. او توسعه نیافتگی را فلک زدگی می‌خواند و می‌خواهد جامعه‌اش از این وضع بیرون بیاید و به نظم و هماهنگی، یعنی توسعه، دست یابد. او از عقل توسعه سخن می‌گوید، عقلی که شرایط توسعه یافتن را درک کند و بشناسد و سپس آن شرایط را فراهم کند؛ و این جز با دگرگونی جان‌ها، عزم و همت والا، سعی و کوشش فراوان میسر نمی‌شود. توسعه با کسب علم و دانش و شناخت غرب و سیر تحول تفکر غربی و شناخت زمان و امکانات امکان پذیر نیست. پس در واقع داوری  دردمندانه و متاملانه در پی توسعه جامعه خویش است.

حال می‌توان گفت که یک پست مدرن و منتقد غرب می‌تواند در عین حال طرفدار توسعه جامعه خویش و نیز مدافع علوم انسانی در جامعه خویش در شرق میانه باشد. نقد غرب و تجدد و علم و تکنیک در مقیاس جهانی امری است و دفاع از توسعه و مدرنیزاسیون در جامعه‌ای در خاورمیانه امری دیگر. در مقیاس جهانی می‌توان از غرب مدرن انتقاد کرد و باطن علم و تکنولوژی مدرن را که قدرت و سلطه و استیلا و استعمار است عیان ساخت و در عین حال در سطح محلی طرفدار توسعه، دمکراسی، حقوق بشر، نهادهای مدنی و آزادی‌های فردی و اجتماعی شد. می‌توان در مقیاس جهانی متفکری پست مدرن شد و در عین حال در سطح محلی از توسعه و مدرنیزاسیون دفاع کرد.  غیر از داوری، چند نویسنده و اندیشمند دیگر نیز چنین‌اند. مدرنیته در خود غرب سیری طبیعی و اصول و مبانی کاملا ویژه‌ای داشته اما توسعه و مدرنیزاسیون در جوامع دیگر برنامه می‌خواهد و لزوما همان مبانی تکرار پذیر نیست اگرچه نیاز به الگوهای آزموده بشری قطعی است.                            

باید اذعان کرد که اگرچه غرب نیست انگار به بحران‌های جدی برخورده است اما مشکلات و بحران‌های جوامع توسعه نیافته مضاعف است. انسان و جامعه توسعه نیافته آشفته و سرگردان و درواست و عقل او گرفتار وهمیات و مظنونات و هوس‌هاست نه عقلی ره آموز و دور اندیش و آینده نگر. طرفداری داوری در مقام یک نویسنده فلسفی پست مدرن از توسعه باعث شده که برخی از مخالفان لیبرال او بر او خرده بگیرند و بگویند که نظر او تغییر کرده است: او که زمانی منتقد دوآتشه غرب و تجدد و علم و عقل و تکنیک مدرن و دیگر محصولات غرب بوده اکنون مدافع آنها شده است. اما او این دگردیسی را مخفی و پنهان می‌کند. همان طور که گفته شد نظر داوری در باب غرب و تجدد تغییر نکرده ولی او برای جبران عقب ماندگی جامعه‌اش چاره‌ای جز توسعه نمی‌بیند. اگر غرب و محصولات و دستاوردهای مدرن قابل نقد و انتقادند دلیلی بر این نمی‌شود که شاهد توسعه نیافتگی و آشفتگی و بدبختی و فلاکت یک جامعه در جای دیگر باشیم و چیزی نگوییم و ننویسیم. می‌توان متفکری پست مدرن بود و  در عین حال به توسعه و مدرنیزاسیون اندیشید.