شناسهٔ خبر: 62658 - سرویس دیگر رسانه ها

امیرحسین مهدی‌زاده، مترجم «جبر جغرافیا»: جغرافیا زندانی است که رهبران جهان برای رهایی از آن کوشیده‌اند

امیرحسین مهدی‌زاده می‌گوید: جغرافیا همیشه نوعی زندان بوده است، زندانی که تعیین و تعریف می‌کند که ملت‌ها چه هستند و چه می‌توانند باشند. زندانی که رهبران جهان همواره برای رهایی از آن کوشیده‌اند.

جغرافیا زندانی است که رهبران جهان برای رهایی از آن کوشیده‌اند

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  کتاب «جبر جغرافیا» اثری است از تیم مارشال که با ترجمه مشترک امیرحسین مهدی‌زاده و فرمهر امیردوست از سوی انتشارات همان منتشر شده است. نویسنده کتاب با بررسی حوادث و وقایع رخ داده در تاریخ کشورهای مختلف جهان، تاثیر شگرف و بی نظیر عوامل جغرافیایی نظیر شکل ظاهری سرزمین، آب و هوا، جمعیت‌شناسی، قلمروهای فرهنگی و منابع طبیعی را بر امنیت و اقدامات سیاسی و اقتصادی جوامع گوناگون و در نتیجه مسیر سیاست جهانی به تصویر می‌کشد. «جبر جغرافیا» کتاب پرفروش نیویورک تایمز است و نویسنده از 10 نقشه (روسیه، چین، ایالات متحده، آمریکای لاتین، خاورمیانه، آفریقا، اروپا، ژاپن، کره و گرینلند) مناطق مهم برای توضیح استراتژی‌های ژئوپلیتیکی قدرت‌های جهان استفاده می‌کند و طرفداران جغرافیا، تاریخ و سیاست شیفته آن می‌شوند. با امیرحسین مهدی‌زاده یکی از مترجمان کتاب درباره «جبر جغرافیا» گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

در ابتدا از نویسنده کتاب تیم مارشال بگویید؟ او چه نقشی در تصمیمات و رویدادهای و مناقشات بین‌المللی و جنگ‌های داخلی داشته که پس از آن دست به نگارش چنین کتابی زده است؟
تیم مارشال متخصص باصلاحیتی در این حوزه است. او خود در بسیاری از اساسی‌ترین تحولات بیست و پنج سال گذشته حضور داشته است. مارشال در خط مقدم نبرد بالکان و افغانستان و سوریه حضور داشته است. تیم مارشال خود شاهد تصمیمات و رویدادها، مناقشات بین‌المللی و جنگ‌های داخلی بوده که تنها از راه شناخت امیدها و هراس‌ها و پیش‌داوری‌های شکل‌گرفته در طول تاریخ قابل درک هستند و این‌ها همه به نوبه خود تحت تاثیر محیطی فیزیکی - جغرافیا - بوده‌اند که جوامع و کشورها و نیز زندگی‌های فردی در آن تحول یافته است.

منظور تیم مارشال از عنوانی که برای کتاب خود «جبر جغرافیا» بهره گرفته چه بوده و چرا آن را به مثابه زندانی تلقی کرده است؛ زندانی که به انسان‌ها می‌گوید ملت‌ها چه هستند و چه می‌توانند باشند؟
زمینی که روی آن زندگی می‌کنیم همواره به زندگی ما شکل می‌دهد. جنگ و قدرت و سیاست و توسعه اجتماعی انسان‌ها در گروی همان زمینی است که اکنون تقریبا جای جایش را تسخیر کرده‌اند. فناوری در ظاهر فاصله ذهنی و فیزیکی را درنوردیده، اما نادیده گرفتن این واقعیت بسیار ساده است که زمینی که در آن زندگی و کار می‌کنیم و کودکانمان را در آن می‌پروریم بسیار بااهمیت است و تصمیم‌های افرادی که هفت میلیارد ساکن این سیاره را رهبری می‌کنند همیشه تا حدی تحت تاثیر رودخانه‌ها و کوه‌ها و صحراها و دریاچه‌ها و دریاهایی است که ما را از ابتدا تاکنون محصور کرده‌اند. واقعیات فیزیکی که تاثیر به‌سزایی در سیاست‌های ملی و بین‌المللی دارد بیشتر در گزارش‌های تاریخی و نیز معاصر روابط جهانی ناگفته باقی می‌ماند. جغرافیا به‌وضوح بخش اصلی «چرایی» و «چگونگی» مسائل است.

برای مثال هند و چین را در نظر بگیرید. دو کشور بزرگ با جمعیتی عظیم که مرز مشترک طولانی دارند اما از نظر سیاسی یا فرهنگی یکسان نیستند. تعجبی نداشت اگر این دو غول بزرگ چندین و چند بار با یکدیگر می‌جنگیدند، اما در واقع، جز نبردی چند ماهه در سال 1962، هرگز جنگی میانشان درنگرفته. چرا؟ چون مرتفع‌ترین کوهستان دنیا بین آن‌ها قرار دارد و تحرکات ستون‌های بزرگ نظامی در و از فراز هیمالیا غیرممکن است. البته راه‌های غلبه بر این مشکل حل‌ناشدنی در پی پیچیده‌تر شدن فناوری هموار می‌شود، اما سد فیزیکی سر جای خودش هست، و بنا بر این دو کشور تمرکز سیاست خارجی خود را بر سایر مناطق قرار داده‌اند، و هم‌زمان یکدیگر را با دقت زیر نظر دارند.

جغرافیا همیشه نوعی زندان بوده است، زندانی که تعیین و تعریف می‌کند که ملت‌ها چه هستند و چه می‌توانند باشند، و زندانی که رهبران جهان ما همواره برای رهایی از آن کوشیده‌اند. روسیه شاید روشن‌ترین مثال باشد، که از منطقه کوچک همواری که تحت سلطه داشت وسعت پیدا کرد تا جایی که سرزمین عظیمی را در برگرفت که عمده آن را کوه‌ها و دریاها احاطه کرده‌اند؛ با تنها یک نقطه آسیب‌پذیر در آن سوی دشت اروپای شمالی. اگر رهبران روسیه می‌خواستند ملتی بزرگ تشکیل دهند، که می‌خواسته‌اند، در قبال آن نقطه ضعف چاره چندانی نداشته‌اند جز آن‌چه به کار زده‌اند. به همین ترتیب، در اروپا تصمیم خودآگاهی گرفته نشد مبنی بر این‌که تبدیل به منطقه تجاری بزرگی شود؛ شبکه طولانی و هموار رودخانه‌ها این مهم را ممکن کرد، و در طول هزاره‌ها تا حدی اجتناب‌ناپذیر.

کتاب زیر عنوانی دارد با این جمله که «چگونه جغرافیا سیر سیاست جهانی را تعیین می‌کند» آیا تاریخ و افکار رهبران بزرگ تعیین‌کننده سیاست جهانی نیست؟
هر رهبر و ایده و فناوری و دیگر عوامل نقش مهمی در شکل‌گیری حوادث دارد، اما این‌ها همه موقت هستند. هر نسل جدید همچنان با ساختار فیزیکی که هندوکش و هیمالیا باشد دست و پنجه نرم می‌کند و همین‌طور با سختی‌های فصل باران و محدودیت‌های دسترسی به منابع طبیعی یا غذایی. جغرافیا و تاریخ تشکیل ملت‌ها در درون محدوده جغرافیایی یکی از نکات مهم در درک دنیای امروز و چشم‌انداز آینده است. سیاست خارجی جهانی آمریکا از طریق این قواعد دیکته می‌شود و حتی قدرت‌نمایی آخرین ابرقدرت سرِ پا فقط می‌تواند قواعدی را که طبیعت یا خداوند وضع کرده اندکی تعدیل کند.

البته جغرافیا روند همه رویدادها را تعیین نمی‌کند. افکار بزرگ و رهبران بزرگ بخشی از بده بستان تاریخ هستند. اما همه آن‌ها باید در چارچوب جغرافیا فعالیت کنند. رهبران بنگلادش شاید در خیال جلوگیری از سیلاب خلیج بنگال باشند، اما می‌دانند که هشتاد درصد کشور در بستر سیلاب قرار دارد و نمی‌توان آن را جابه‌جا کرد. حکایت نکته‌ای است که شاه کنوت، پادشاه انگلستان و اسکاندیناوی، به درباریان متملقش یادآوری کرد: «طبیعت، یا خداوند، از هر انسانی بزرگتر بود.»



در این کتاب به کشورهایی مانند روسیه، چین، آمریکا، آفریقا، خاورمیانه، هند و پاکستان، کره و ژاپن اشاره شده است، واقعیات جدید جغرافیایی بیشتر کدام یک از این کشورها را با چالش‌های جدید مواجه می‌کند؟ و چرا؟
همه کشورها تحت تاثیر واقعیات جغرافیایی هستند ولی گاهی این واقعیات ممکن است تغییر کنند مثلا تحت تاثیر پدیده گرمایش ممکن است رودخانه‌هایی خشک شود یا رودهای جدیدی پیدا شود یا مناطقی که قبلا پوشیده از یخ بوده تبدیل به دشت خاکی شود. یکی از مهم‌ترین این پدیده‌ها که در اثر آب شدن یخ‌های قطبی رخ می‌دهد باز شدن آبراهی از شمال کره زمین است که حمل و نقل دریایی را متحول می‌کند. همچنین مشکلات فزاینده تامین آب در مناطق خشک از چالش‌های مهم پیش روی حکومت‌ها در آن مناطق است. واقعیات جدید جغرافیایی همچون تغییرات اقلیمی، فرصت‌ها و چالش‌های تازه‌ای به وجود می‌آورد. گرمایش جهانی ممکن است به جابه‌جایی عظیم انسان‌ها بینجامد.
اگر قرار باشد جزایر مالدیو، و بسیاری از جزایر دیگر، به‌واقع زیر آب بروند، تاثیراتش تنها متوجه کسانی نیست که پیش از آن‌که دیر شود، جزیره را ترک می‌کنند، بلکه کشورهایی که به آن‌ها می‌گریزند را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. اگر وضع سیل در بنگلادش از این بدتر شود، آینده کشور و 160 میلیون نفر جمعیت آن هولناک است؛ اگر سطح آب خیلی بالاتر بیاید، این کشور فقیر ممکن است زیر آب برود. و اگر بیابان‌زایی زمین‌های پایین «ساحل» ادامه پیدا کند، جنگ‌هایی همچون دارفور سودان (که یکی از دلایلش پیشروی بیابان در مناطق عشایر شمالی است که آن‌ها را به جنوب و به سمت قوم فور می‌راند) شدیدتر و گسترده‌تر خواهد شد. جنگ‌های آب مشکل محتمل دیگری است. حتی اگر بنا باشد در دهه‌های آینده دموکراسی‌های باثباتی هم در خاورمیانه شکل بگیرد، اگر آب رودخانه مورات، که از ترکیه سرچشمه می‌گیرد تا به فرات برسد، به اندازه قابل توجهی کم شود، سدهایی که ترکیه باید برای حفاظت از منابع حیاتی خود بسازد به‌سادگی می‌تواند دلیل جنگ با سوریه و عراق در پایین‌دست رودخانه شود.

همان‌طور که قرن بیست و یکم پیش می‌رود آیا عوامل جغرافیایی که به تعیین تاریخ کمک کرده‌اند می‌توانند آینده ما را نیز مشخص کنند؟
عوامل جغرافیایی که به تعیین تاریخ ما کمک کرده‌اند، به احتمال زیاد آینده‌مان را هم مشخص خواهند کرد: یک قرن بعد روسیه همچنان با نگرانی از فراز دشتی که همچنان هموار خواهد بود به غرب می‌نگرد. هیمالیا همچنان هند و چین را از هم جدا نگه خواهد داشت. ممکن است که آن‌ها در نهایت با هم برخورد کنند، اما اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبیعت جنگ را جغرافیا مشخص خواهد کرد: یا باید فناوری جدیدی بیابند که جابه‌جایی نیروی نظامی عظیمی را در کوهستان ممکن کند، یا، اگر این کار همچنان غیرممکن باشد و هیچ‌کدام از طرفین هم حاضر نباشد به جنگ اتمی دست بزند، در دریا باید با هم مقابله کنند. فلوریدا همچنان ورودی و خروجی خلیج مکزیک را تحت نظر خواهد داشت. موقعیت مکانی خلیج کلید مسئله است، نه این‌که دست چه کسی باشد. یک فرض افراطی و بعید این است که در نظر بگیریم فلوریدا با اکثریت جمعیت اسپانیایی‌زبان از ایالات متحده آمریکا جدا شده و با کوبا و مکزیک هم‌پیمان شود. این امر تنها ساز و کار نیروی مسلط بر خلیج را تغییر خواهد داد، نه اهمیت موقعیت مکانی آن را.

در بخشی از کتاب گفته شده جغرافیا تاثیر تعیین‌کننده‌ای بر تمدن و نیز تصمیمات و اقدامات حکومت‌ها دارد. به عنوان مثال گفته شده که آمریکا قدرت و استحکام بسیاری دارد پس چرا سخن از سقوط آمریکا در میان است؟
سی سال است که باب شده سقوط تدریجی یا قریب‌الوقوع ایالات متحده را پیش‌بینی کنند. آمریکا به‌زودی در انرژی به خودکفایی می‌رسد، در مقام قدرت اقتصادی برتر باقی خواهد ماند و بودجه‌ای بیش‌تر از مجموع کشورهای ناتو روی هم صرف تحقیق و توسعه نظامی خود خواهد کرد. جمعیت ایالات متحده مثل جمعیت اروپا و ژاپن در حال پیر شدن نیست، و مطالعه سال 2013 موسسه گالوپ نشان داد که بیست و پنج درصد همه مردمی که امید به مهاجرت دارند ایالات متحده آمریکا را گزینه اول می‌دانند. در همان سال دانشگاه شانگ‌های فهرست بیست دانشگاه برتر جهان را به قضاوت متخصصان خود منتشر کرد: هفده تا از آن‌ها در ایالات متحده آمریکا قرار دارند. البته ظهور و قدرت گرفتن کشورهایی نظیر چین طبعاً اقتدار امریکا را به چالش می‌کشد اما اهل فن می‌دانند که نباید در این موضوع مبالغه کرد.

مارشال در این کتاب می‌گوید که نقشه‌ها نقش مهمی در استراتژی‌های پیچیده ژئوپلیتیکی دارند. وی چه روش تازه‌ای را برای دیدن نقشه‌ها ارائه می‌دهد؟
نقشه‌ها نقش مهمی را برای ما دارند. چه مربوط به دوران باستان، چه روی نسخه‌های کاغذ مخدوش شده و ایجاد شده توسط گوگل، نقشه‌ها چیزهایی را که می‌خواهیم بدانیم به ما می‌گویند، نه تنها در مورد مکان فعلی ما یا جایی که ما می‌خواهیم برویم بلکه به طور کلی در مورد جهان. و با این حال وقتی صحبت از سیاست جغرافیایی می‌شود، بخش اعظم آنچه به ما گفته می‌شود توسط تحلیلگران و متخصصان دیگری تولید شده است که از ارجاع دادن به نقشه مورد نظر غفلت کرده‌اند.
به طور مثال مارشال به ما می‌گوید: همه رهبران ملل از نظر جغرافیایی محدود هستند. چرا پوتین اینقدر نسبت به کریمه وسواس دارد؟ چرا مقدر شده که ایالات متحده به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شود؟ چرا پایگاه برق چین همچنان در حال گسترش است؟ چرا تبت قرار است استقلال خود را از دست بدهد؟ چرا اروپا هرگز متحد نخواهد شد؟ پاسخ‌ها جغرافیایی هستند. کتاب جبر جغرافیا در دنیای پیچیده‌تر، پر هرج و مرج و بهم پیوسته، آغازگر مختصر و مفیدی برای ژئوپلیتیک است و یک راهنمای مهم برای یکی از مهمترین عوامل تعیین‌کننده در امور جهان به‌شمار می‌آید.