شناسهٔ خبر: 62896 - سرویس اندیشه

روزنوشتی از جلال آل‌احمد

  

فرهنگ امروز/ جلال آل احمد

یکشنبه ۲۵ دی‌ماه ۱۳۴۵- ۵/۷ بعدازظهر- خرمشهر: دیگر اینکه دیشب فکر می‌کردم درباره این اطلاق محمد مسعود شدن که گلستان و پیش از او، مدیر خواندنی‌ها گفت و می‌دیدم که راست می‌گویند و از نو به کله‌ام زد که رها کنم و توی لاک خودم بروم و الخ...
 ولی مگر می‌شود؟ تصمیم گرفته بودم که اینجا هیچکس را خبردار نکنم، ولی از طرفی، عصری پورکریم را فرستادم سراغ امامی (غلامرضا) که در تهران آمده بود سراغم و اخیرا هم کاغذی نوشته بود و جوابش داده بودم و بعد جوانک مهماندار این هتل آناهیتا... .
 عصری آمده است که سلام و علیک و از ارادتمندان و از فرهنگیان شنیده است که ما اینجاییم و اسم‌مان را در دفتر خوانده است و الخ....
مرده این حرف‌ها هستم. راست می‌گویند حضرات که Father image و الخ... مرد باشم و از این ارضای از شلوغ بودن دور و بر خویش فرار کنم و بتوانم با خلوت اجباری- اختیاری‌ام بسازم و کارم را بکنم.
این بی‌فرزند ماندن و احتیاج به جوان‌هایی داشتن امثال امامی و پورکریم را آخر چه می‌شود کرد؟ این است دیگر و اینجوری می‌شود که درِ دلت را برای هر کدام‌شان که از راه می‌رسند باز می‌کنی و چه عیب دارد؟ جز اینکه می‌روی سر منبر و آن وقت محمد مسعود درمی‌آیی به قول حضرات....
از یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد که به مهر آقای دانایی (خواهرزاده جلال) در سالروز خاموشی‌اش برای نخستین‌بار نشر می‌یابد. 

روزنامه اعتماد