شناسهٔ خبر: 63075 - سرویس دیگر رسانه ها

تزکیه با ساز و نوای ابریشمین: زندگی و هنر ‌آی محمد یوسفی خواننده ترکمن و نوازنده دوتار در گفت‌وگو با فرزندش

  

فرهنگ امروز/ سیمین سلیمانی

اولین‌بار، سال‌ها پیش وقتی با یکی از دوستان نوازنده ملاقات داشتم، نام «آی محمد» به گوشم خورد؛ روایت حس و حالی داشت چنانکه تمام ذرات وجودم می‌خواستند به شالیزارهای تگن بروند و با موزونی نت‌های دوتار آی محمد، همساز شوند. ‌سازی که تارش ابریشم بود؛ سیمی نبود، ابریشمی بود.دیری نپایید که به قوچان رفتم و در منزل فرزند یکی از اساتید بزرگ خراسان، ‌آی محمد یوسفی را هم ملاقات کردم. چند نفر بیشتر نبودیم. آنها شروع کردند به حرف زدن به ترکی و ساز زدند. مفهوم حرف‌ها سنگین بود؛ ساز اما از در دیگری درمی‌آمد. حرفش جور دیگری بود. زبان دیگری داشت. حالا یک‌سال است، جایش خالی است. سکوتش سنگین‌تر از هر چیز سایه انداخته بر تگن و درونگر و درگز و خراسان و ایران. بی‌هیاهو بود و همچون صدای سازش، عاری از ریا و تبختر. با این حال وقتی رفت، تو گویی هر چه تار ابریشم را که در قالی‌های ابریشمین موسیقی نواحی بود، بیرون کشیدند. همه‌ چیز پود شد.یک‌سال از خواب ابدی و سکوت ساز و نت‌های‌ آی محمد یوسفی می‌گذرد و ابریشمی‌نوازان، آشفته منظومه‌خوانی، شاهدخوانی و مقام‌نوازی او هستند.«منحصربه‌فرد»؛ این صفتی است که خیلی‌ها آی ‌محمد را به آن متصف می‌کردند. با بسیارانی درباره او حرف زده‌ام. مفصل یا مختصر، به هر اندازه که از او گفتند، صفت منحصربه‌فرد هم لابه‌لای کلام‎شان بود. می‌گویند ساز تابع او و روحی بود که انگشتانش در آن می‌دمیدند. این همان چیزی بود که در آن دیدارمان هم آشکار بود. دو تار نازک ابریشمین، تو گویی ساعت‌ها انتظار کشیده بودند که پیرمرد دهقان بیاید و جمود و خمودی‌ را از کالبدشان بیرون بکشد و به هستی بازشان گرداند و در یک کلام، احیای‌شان کند. آی ‌محمد اما از کالبد بی‌جان دوتار ابریشمی‎اش تنها جمود و خمودی بیرون نمی‎کشید. نت‌ها بودند که به جنبش به ظاهر مختصر انگشتی، از آن بافت ابریشمین احضار می‌شدند و حی و حاضر به جهان ما می‎آمدند تا پروانه‌وار مهیای پرواز شوند. سازی که‌ آی محمد می‌نواخت، بوی شالی می‌داد. نرم و ملایم همچون نسیمی که آرام مزرعه را نوازش کند، ‌آی محمد کشاورز نمونه نیز بود، او برای درخت‌ها و مزرعه‌اش نیز ساز می‌زد؛ او ساز را از اعماق وجودش و از قلبش می‌نواخت برای هرکس که دوتار را می‌فهمد... . اما این تارهای ابریشمین چه هستند که هر وقت صحبت از آی محمد یوسفی می‌آید حتما به ویژگی ساز او هم اشاره می‌شود که «تارهای ساز او ابریشمی بود». سعید طهرانی‌زاده نوازنده، مدرس و پژوهشگر موسیقی خراسان پیش از این در یادداشتی نوشته است: «در دوتارنوازی خراسان ما چند مکتب داریم که یکی از آنها مکتب درگز است. ایشان -آی محمد یوسفی- قدیمی‌ترین نوازنده و اصیل‌ترین نوازنده بخشی هستند که این مکتب را زنده نگه داشتند. آی محمد یوسفی دوتار ابریشم می‌نوازد. در زمان قدیم در خراسان یا حتی دیگر جاهای ایران تارها یا ابریشم بودند یا روده و تارهای سیمی قدمتی 50، 60 ساله دارند. تا پیش از آن همه تارها ابریشم بودند. یعنی ابریشم را می‌تاباندند و به صورت بم و زیر آن را روی سازهای‌شان می‌بستند. این سنت 60 سال پیش از بین رفت. در جنوب خراسان، شمال خراسان در مکتب قوچان، مکتب شیروان و... از بین رفت. اما در مکتب درگز این سنت باقی ماند. در واقع چون درگز از مراکز صنعتی فاصله داشت، این سنت تا حدودی به قوت خود باقی ماند و البته دلیل دیگری که باعث شد دوتار ابریشم در این منطقه باقی ماند، نوازنده‌های این منطقه بودند که به نواختن دوتار به شکل کهن آن اصرار داشتند. در دوتار ابریشمی شما با صدای کاملا بمی مواجه هستید. اختلاف رنگی و صوتی دوتار ابریشمی و دوتار سیمی بسیار زیاد است.»در این نوشتار شاید تا حدودی بتوان تفاوت دوتار ابریشمی با دوتار سیمی را درک کرد؛ ‌آی محمد نیز اصرار بر رعایت اصول داشت، یکی از شاخصه‌های اصلی ساز زدن او نیز خود سازش بود که سازش تارهای ابریشم داشته باشند و بنا به گفته‌ها به شاگردانش نیز توصیه می‌کرد دوتار ابریشمی بنوازند شاید یکی از دلایل او این بود که نمی‌خواست آنچه از قدیم بوده و سینه به سینه منتقل شده، به فراموشی سپرده شود؛ به همین دلیل این میراث را تا آنجا که توانست پاس داشت و به دیگران نیز آموخت.آی‌ محمد یوسفی یکی از هنرمندان و اساتید پیشکسوت موسیقی ترکمن‌های منطقه درگز به شمار می‌رفت؛ ‌آی محمد شاگرد اولیا قلی بوده است. او در منظومه‌خوانی، شاهدخوانی و مقام‌نوازی با دوتار ابریشمی تبحر داشت. در سینه آی محمد یوسفی شعر موج می‌زد، او حافظه شعری قوی داشت و راوی بزرگی بود که جای خالی او را حتی افسانه‌ها و داستان‌ها و منظومه‌ها و مقام‌ها حس می‌کنند.نیمه شهریوری که گذشت، اولین سالگرد درگذشت این خواننده و نوازنده برجسته موسیقی بود. به این بهانه با فرزندش مجتبی یوسفی که او هم نواختن دوتار ابریشم را از پدر آموخته است، گفت‌وگو کرده‌ام که در ادامه می‌خوانید.

شاخصه اصلی دوتارنوازی آی محمد نسبت به دیگر نوازندگان چه بود که شما به عنوان فرزند و شاگرد او از وی آموختید؟

ما ساز زدن را از ایشان یاد می‌گرفتیم تمام اصرار ایشان این بود که ساز ابریشم بزنیم و ساز ما، ساز سیمی نباشد.

چرا ایشان اصرار داشتند که تارهای ساز باید از ابریشم باشد؟

نظر ایشان این بود که باید به سبک قدیم ساز می‌زدیم؛ چون صدای آن متفاوت است و اصرار بر این گزینه داشت که ساز ابریشمی دست بگیریم؛ ایشان می‌گفت از قدیم پایه دوتار همین بوده و از سویی معتقد بود، سازهای سیمی در دنیا زیاد است ولی مثل این ساز با تار ابریشم در دنیا نیست یا بسیار کم است.

نظر خودتان درباره این ساز چیست؟ چه تفاوتی بین صدای ساز ابریشمی و ساز سیمی وجود دارد؟

ساز ابریشم فرکانس ملایمی دارد و اصلا خسته‌کننده نیست و از سویی صدای منحصربه‌فردی دارد و پدرم هم در هر محفلی هر قدر ساز می‌زد، مخاطبان اصلا خسته نمی‌شدند.

ویژگی آی محمد یوسفی در آموزش ساز دوتار به شاگردانش چه بود؟

ایشان تنها چیزی که مدنظرش نبود، مباحث مالی و پول بود. به کسی اگر یاد می‌داد، دلی یاد می‌داد، بی‌هیچ توقعی و با جان و دل آموزش خود را پیش می‌برد. مثلا بعضی اساتید ساعت تعیین می‌کنند و می‌گویند ساعتی فلان قدر؛ ‌آی محمد اصلا این‌طور نبود؛ بیشتر خودش را به زحمت می‌انداخت تا کسی که برای آموزش نزد او آمده بود.

ایشان در حین آموزش چه حساسیت‌هایی داشت و چه توصیه‌هایی می‌کرد؟

خوب یکی از روش‌ها این بود که بعضی با این ساز هر نوع آهنگی را می‌نواختند ولی ایشان می‌گفت از حالت مقامی خود، این ساز را در نیاورید و اصرار داشت که همان چیزی که هست و باید باشد با این ساز نواخته شود تا ابهت ساز نگه داشته شود، در واقع ایشان بسیار به اصول پایبند بود.

آی محمد عاشق ساز و کارش بود؛ همه به این درجه نمی‌رسند، افرادی همچون حاج قربان سلیمانی یا سهراب محمدی و... با ساز عجین می‌شوند؛ وقتی کنار این‌ بزرگان می‌نشستی جذبه خاصی را احساس می‌کردی. چیزی نداشتند و فقط اخلاص در حرکت و رفتار آنها می‌دیدیم.

یکی از توصیه‌هایی که همیشه آی محمد به ما و دیگران داشت، این بود که «به کسی بدی نکنید و به افراد کمک کنید و تا می‌توانید خوبی بکارید.» از نظر او موسیقی، بدون اخلاص کار بیهوده‌ای بود. به سازش اشاره می‌کرد و می‌گفت به دل راه دارد. وقتی از قلب نیاید آدم نمی‌تواند بخواند. باید قلب با این ساز یکی باشد و این‌گونه اخلاص در سازش موج می‌زد.

آی محمد بیشتر در کجا ساز می‌زد؟ در کدام جمع‌ها؟

راستش در هر محفلی وارد نمی‌شد اگر جایی علاقه و ذوقی می‌دید، دوتار می‌زد و برای کسانی ساز می‌زد که می‌دانست آن را می‌فهمند اگر متوجه می‌شد جمعی درک صدای دوتار را ندارد، برای آنها ساز نمی‌زد. او شاگردان زیادی داشت خود ایشان هم استادشان اولیا قلی یگانه بود و آی محمد شیوه و رفتارش به‌ شدت شبیه اولیا قلی بود.

آیا از آثار پدر گردآوری داشته‌اید؟ یا اینکه نهاد یا ارگانی برای گردآوری آثار آی محمد اقدامی کرده است؟

خودمان تا توانستیم ضبط کردیم ولی اینکه به لحاظ رسمی حرکتی کرده باشیم خیر؛ کسانی هم آمدند و ضبط کردند ولی به آن صورت که مدنظر است، اقدام خاصی نشد. حمایتی خاصی هم اتفاق نیفتاد. همان‌طور که در مورد خیلی از بزرگان دیگر حمایتی نشد و حرکتی صورت نگرفت.

آی محمد کشاورز نمونه هم بود. ساز و مزرعه... چه حالی داشت؟

بله، چند بار به عنوان کشاورز نمونه انتخاب شد و در کنار مزرعه هم فراوان ساز می‌زد، البته ما باغ بزرگی داشتیم که انواع میوه در آن بود و همیشه مردم و همچنین دوستان برای شنیدن ساز دوتار آی محمد به باغ می‌آمدند که در ایام تعطیلات گاه می‌شد که ۴۸ ساعت هم در باغ می‌ماندند و از صدای ساز در باغ و کنار محصولاتش تلمذ می‌کردیم.

پدرم در مشاعره هم بسیار قوی بود و اشعار فردوسی و خیام و... را از حفظ داشت و اگر ده نفر تحصیلکرده با او به مشاعره می‌نشستیم او همه را حریف بود. آی محمد گنجینه شعر بزرگی در سینه و ذهن خود داشت.

چه کسانی معمولا در محافلی که در باغ برگزار می‌شد، نزد پدر می‌آمدند؟

خیلی‌ها... از بزرگان هنر گرفته تا مردم عادی، اگر مخاطبی خواهان آهنگ یا شعری بود حتما برای او اجرا می‌کرد و به قول معروف تا در توان داشت به فکر به دست آوردن دل دیگران بود، نه اینکه دلی را بشکند؛ در آن زمان باغی که داشتیم، پاتوق و امید دوتار دوستان بود.

متشکرم. اگر صحبتی دارید، در پایان بفرمایید.

این‌گونه افراد خیلی کم به دنیا می‌آیند و تنها وقتی از دنیا می‌روند، متوجه می‌شویم که پیدا کردن آنها چقدر سخت است؛ معدود هستند کسانی که بدون توقع و ادعا ساز را به مردم ارایه بدهند و گمان کنم دیگر امثال چنین افرادی وجود ندارند؛ نمی‌دانم شاید هم باشند ‌ای کاش پیدا شوند اما فکر می‌کنم اگر هم در ساز زدن چنین افرادی پیدا شوند، در مرام و رفتار پیدا نخواهند شد... انگار که روزگار همچون آنها دیگر ندارد.

روزنامه اعتماد