شناسهٔ خبر: 63352 - سرویس دیگر رسانه ها

رضا داوری اردکانی: فلسفه بحث درباره امور انتزاعی و بیهوده نیست/وفاداری به خرد

رئیس فرهنگستان علوم گفت: فلسفه نه بحث از امور انتزاعی بیهوده است و نه سیاست و ایدئولوژی و حزب و برای جانب‌داری از این قول و آن رأی و سیاست و شخص هم به وجود نیامده است.

فلسفه بحث درباره امور انتزاعی و بیهوده نیست/وفاداری به خرد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  مراسم اهدای ششمین دوره‌ جایزه‌ رضا داوری‌اردکانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. این جایزه که از سال ۱۳۹۴ با هم‌فکری و حمایت رضا داوری‌اردکانی برگزار می‌شود، همه‌ساله به بهترین رساله‌های دوره‌ دکتری فلسفه اهدا می‌شود.
 
رضا داوری‌اردکانی، پرویز ضیاء‌شهابی، شهرام پازوکی، سیدحمید طالب‌زاده، علی‌اصغر مصلح، محمدجواد صافیان هیئت داوران این دوره بودند که دو رساله‌ی «بررسی و تحلیل خودفهمی در پدیدارشناسی هرمنوتیکی هیدگر و ریکور» نوشته‌ی سیده‌اکرم برکاتی با راهنمایی یوسف شاقول و مشاوره‌ی محمدجواد صافیان و «نقد دیالکتیک در فلسفه‌ی هگل از منظر فلسفه‌ی ادبی در اندیشه‌ی کیرکگور» نوشته‌ی محمدهادی حاجی‌بیگلو با راهنمایی احمدعلی اکبرمسگری و علی مرادخانی و مشاوره‌ی محمد ایلخانی و امیرعلی نجومیان را برگزیدند.
 
مراسم اهدای این جایزه به‌صورت مجازی از صفحه‌ی اینستاگرام مرکز فرهنگی پخش شد. گفتنی است علاوه بر جوایز نقدی و لوح تقدیر، هر دو رساله توسط نشر هرمس نیز منتشر خواهند شد.
 
در ابتدای این نشست، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: گفت‌وگو، طرح پرسش و تحلیل مسائل یکی از مباحث مهم در تاریخ فلسفه است. بایسته است که امروز اصحاب فرهنگ و قلم به تحلیل فلسفی مباحث بیشتر توجه کنند. سنت گرانبار حاصل از روش تحلیل فلسفی را سقراط در روش دیالکتیکی ویژه‌ی خویش و از راه گفت‌وگوهای پرآوازه‌ی سقراطی به عرصه‌ای نوین از پویایی و زایایی کشید که به گونه‌های خاصی نزد افلاطون و ارسطو ادامه یافت. مرکز فرهنگی شهر کتاب نیز در دو دهه‌ی گذشته بستری را برای گفت‌وگوی اصحاب اندیشه، ادب و هنر فراهم کرده است و با برنامه‌های مختلف آن را گسترش می‌دهد. اهدای جایزه‌ی دکتر رضا داوری‌اردکانی یکی از این برنامه‌ها است که به توسعه‌یافتگی، فضای نقد، پرسش‌های جدی در جامعه کمک شایانی می‌کند.
 
وی ادامه داد: نکته‌ی دیگر در حوزه‌ی فلسفه، توجه به فلسفه و زندگی روزمره است. اینکه فلسفه چه تأثیری در زندگی روزمره‌ی ما دارد و آیا فقط برای خواص است؟ مثلاً امروز تا چه اندازه به مسائلی مثل اخلاق، فضیلت، بهتر زیستن، صلح، رویدادهای ناشناخته و دشوار، مانند کرونا توجه می‌کنیم. دکتر داوری در چند دهه‌ی گذشته به پیوند فلسفه و زندگی روزمره توجه ویژه‌ای داشته است. و این جایزه کمک به فلسفه‌ورزی و خارج کردن فلسفه از انحصار کسانی را دنبال می‌کند که فلسفه را به برج عاجی می‌کشانند و ممکن است آن را دچار بی‌تحرکی و نهایتاً ضعف و خمودگی کنند.
 
وی درباره‌ی کتاب‌های منتشر شده در حوزه‌ی فلسفه در ایران گفت: خوشبختانه در ایران آثار فلسفی بسیار منتشر می‌شود و اقبال خوانندگان به کتاب‌های فلسفی، هم ترجمه هم تألیفی، مطلوب است. اما ترجمه بر تألیف غلبه دارد و ترجمه نیز جاده‌ای یک‌طرفه است و از آثاری که در حوزه‌ی فلسفه در ایران تألیف می‌شود کمتر به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شود.
 
فلسفه بیهوده نیست!
 
رضا داوری‌اردکانی در مراسم ششمین دوره‌ی اهدای جایزه به رساله‌های برگزیده‌ی فلسفه اظهار کرد: در پنج دوره‌ی قبلی این مراسم اشاره کردم که تأسیس این جایزه به پیشنهاد دوستان و همکاران عزیز من بوده است و همه‌ی کارهای آن را ایشان انجام داده و می‌دهند. و چون در جمع آنان من از همه سالخورده‌ترم و ما به حکم ادب به پیران احترام می‌گذاریم، جایزه را به نام داوری نامیده‌اند.
 
وی ادامه داد: این شخصی که جایزه را به نام اوست کیست؟ مسلماً کسی نیست که اینجا و آنجا درباره‌ی او می‌نویسند و او را مخالف با تجدد و تکنیک می‌خوانند. او نه دشمن غرب و تجدد و علم و تکنیک است و نه می‌گوید درهای کشور را به روی جهان ببندیم. او صرفاً دانشجوی ساده‌ی فلسفه است و می‌گوید فکر کنیم و ببینیم که هستیم و چه می‌کنیم و در جهان کنونی چگونه باید گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. نقد تجدد و تکنیک و حتی علم برای درک و دریافت است و در آن قصد مخالفت نیست که اگر باشد مایه‌ی عدول از فلسفه می‌شود.
 
داوری‌اردکانی افزود: وجه مشترک جمع ما این است که دانایی و خرد و فلسفه را دوست می‌داریم و می‌خواهیم به آنها وفادار باشیم و همه‌ی همّ خود را صرف فلسفه کنیم. شاید کسانی بگویند، و گفته‌اند که عمر را صرف فلسفه نباید کرد و شرط رعایت خرد نیست که کارهای مفید را واگذارند و به فلسفه مشغول شوند. روزی هم شخصی با لحن آمیخته به اعتراض به من گفت، در زمانی که مردم ایران هزار گرفتاری دارند و گرسنه در راه شغل و نان جان می‌کنند، شما آسوده و راحت مشغول کار فلسفه‌اید. گفتم، احساسات شما قابل‌تحسین است. ولی شما که کاری به فلسفه ندارید، برای درمان دردهای مردم چه کرده‌اید و چه می‌خواهید و می‌توانید بکنید؟ پاسخی نداشت. گفتم، آیا به‌جای اینکه در احساسات بمانیم و آن را اظهار کنیم، بهتر نیست فکر کنیم که چرا و چه شده است که در کشوری مثل ایران، با امکان‌های فراوان و منابع عظیم انسانی و مادی و سابقه‌ی تاریخی کهن، مردمان باید در تنگنای معاش و انواع ابتلائات دیگر باشند؟ فلسفه به این مسائل هم می‌اندیشد.
 
رئیس فرهنگستان علوم تصریح کرد: فلسفه بحث الفاظ و اشتغال به مفاهیم انتزاعی صورت و ماده و جوهر و عَرَض و علت و معلول نیست. بلکه اگر از این معنا بحث می‌کند، می‌خواهد راهی به درک وجود و جلوه‌های آن بیاید و بداند که در جهان موجود چه چیزها جوهر و جوهری و کدام‌ها عَرَض و عَرَضی است. فلسفه امری انتزاعی و مشغولیتی فکری نیست. و اگر چنین بود، جایی و شأنی در تاریخ پیدا نمی‌کرد. فلسفه نه بحث از امور انتزاعی بیهوده است و نه سیاست و ایدئولوژی و حزب و برای جانب‌داری از این قول و آن رأی و سیاست و شخص هم به وجود نیامده است. کسانی که به اهل فلسفه برچسب انتساب به این یا آن حوزه‌ی فلسفه می‌زنند با فلسفه بیگانه‌اند و نمی‌دانند که اهل فلسفه به هر فلسفه‌ای علاقه و تعلق داشته باشند، آن را به اعتقاد تبدیل نمی‌کنند و در مورد آن تعصب نمی‌ورزند. فلسفه چنان‌که گفته شد درک وجود و شئون و جلوه‌های آن است. این درک به‌خصوص در زمان ما، که تاریخ آن بر فلسفه بنیاد شده است، اهمیت خاص دارد و شاید ضرورت تاریخ همه‌ی جهان شده باشد.
 
وی تصریح کرد: هیچ تاریخ و دورانی جز تاریخ تجدد بر مبنای فلسفه بنا نشده است. افلاطون و ارسطو از دو راه متفاوت کوشیدند بنای فلسفی مدینه‌های مبتنی بر خرد فلسفی را بگذارند. اما دوره‌ی یونانی به سر رسید و آنها معلمان آینده شدند. تا اینکه در رنسانس دوباره مسأله‌ی نظام عقلی در جامعه مطرح شد، البته با نگاهی تازه. متفکران رنسانس طرح نظم عقلی جدیدی را درانداختند و خرد جدیدِ تعریف و وصف شده در فلسفه‌های قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم صورت‌بخش جهان جدید است. به این جهت، در زمان ما نبود و فقدان فلسفه نشانه‌ی خوبی نیست. ما به فلسفه نیاز داریم. جهان امروز به فلسفه نیاز دارد. فلسفه بحث آزاد است و از روح آزاد برمی‌آید و روح آزاد می‌تواند به آن رو کند.
 
این استاد دانشگاه تهران توضیح داد: به این نکته اشاره کردم تا بدانید جمع ما وقتی به رساله‌های دکتری فلسفه نگاه می‌کند، کاری به این ندارد که رساله به کدام فلسفه و حوزه‌ی فلسفی پرداخته است. ولی گاهی این نگرانی اظهار شده است که چون بیگانگان با فلسفه برچسب‌های بی‌وجه و بی‌معنایی مثل هایدگری به من می‌زنند، شاید کسانی گمان کنند که هیئت‌داوران رساله‌های راجع به پدیدارشناسی و فلسفه‌های اگزیستانس را مرجح می‌داند و مقدم می‌دارد. امیدوارم کسی دچار این قبیل پندارها نشود. من و دوستانم یک‌بار بسیار خوشحال شدیم که رساله‌ای در فلسفه‌ی تحلیلی بهترین رساله شد.
 
داوری‌اردکانی با تأکید گفت: اما در این وضع چه می‌توانیم بکنیم؟ آیا نباید فکر کنیم که راستی چرا توجه شایسته‌ترین و مستعدترین جوانان اهل فلسفه به فلسفه‌های معاصر و به‌خصوص پدیدارشناسی است؟ شاید وجه آن این باشد که در پدیدارشناسی به تاریخ و مسائل آن توجه می‌شود یا امکان این توجه وجود دارد. این نکته‌ی قابل‌تأملی است که بعضی از فیلسوفان حوزه‌ی آنالیتیک نیز توجه خاص به پدیدارشناسی دارند. امسال خوشبختانه دو رساله‌ی ممتاز نامزد جایزه شدند. یکی که نویسنده‌ی آن دکتر محمدهادی حاجی‌بیگلو است، به نقد کی‌یرکگور از دیالکتیک هگل پرداخته است و رساله‌ی دیگر که متعلق به دکتر سیده‌اکرم برکاتی است، به بیان وجهی از پدیدارشناسی و هرمنوتیک هایدگر و پل ریکور اختصاص دارد. داوران به عناوین رساله‌ها و فیلسوفانی که در آرای آنان نظر شده است، اهمیت نمی‌دهند، بلکه به طرح دقیق مسائل و رعایت نظم و انضباط فکری و استنباط و نتیجه‌گیری درست از ترتیب مقدمات نظر می‌کنند.
 
مراقبت از سمت‌وسوی فلسفه
 
علی‌اصغر مصلح اظهار کرد: این‌گونه برنامه‌ها در ضمن همه‌ی نتایج آن، انگیزه‌ای است تا ما درباره‌ی مسائل اصلی، آموزش‌وپژوهش فلسفه در جامعه‌مان، گفت‌وگو کنیم. هر سال، تعدادی دانشجوی دکتری فارغ‌التحصیل می‌شوند و رساله‌های خیلی خوبی می‌نویسند. برخی از آنها برای دبیرخانه‌ی جایزه‌ی دکتر داوری‌اردکانی فرستاده می‌شود و در گردونه‌ی داوری قرار می‌گیرد. در ضمنِ بررسی محتوا و وزن این کارها، روش‌های به‌کارگرفته شده نیز در بوته‌ی داوری قرار می‌گیرد و دوستان جوانی که پرذوق و پرانرژی کارشان را انجام داده‌اند، تشویق می‌شوند. این بسیار سرورآور است. در کنار این، معمولاً فرصت رصد سمت‌وسوی کارها و موضوعات، علاقه‌مندی امروز نسل‌های جدید و سمت‌وسوی تلاش‌های اساتید فراهم می‌آید که میزان خوبی است. همچنین، این جشنواره باعث می‌شود ما هم درباره‌ی وجود و نقش فلسفه در جامعه‌مان هم نسبت خودمان با جهان خارج از ایران بیندیشیم.
 
وی بیان کرد: از آغاز تفکر فلسفی، همواره شاهدیم که کوشش‌های طولانی و کارهای فیلسوفان نسبتی با زمانه‌ی آنها داشته و به قصد تأثیر گذاشتن صورت گرفته است. پرسش از این نسبت هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. اگر در زمان سقراط این‌گونه مطرح شده که «سقراط کار تو چیست؟» و هر فیلسوفی بعد از او نیز با زبان فلسفی کار خود و نسبت خود را با زمانه و روز و روزگار و کاروبار قوم خود مشخص کرده، امروز هم ما باید همین پرسش را دوباره تکرار کنیم.
 
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: در نگاهی کلی، به گمانم امروز در جامعه‌ی ایرانی شاهد شرایط و وضعیتی پارادوکسی و تعارض‌آمیزیم. از سویی، کارهای درخشانی به انجام می‌رسد که نمونه‌ی آن در همین جایزه معرفی شده است. نسل جوانی با انرژی و ذوق و شوق فلسفه می‌خوانند و گاهی ۱۰ سال وقتشان را می‌گذارند تا در این دوره‌ی آموزشی، از کارشناسی تا دکتری، کاری را به انجام برسانند و برتری این نسل جوان در مقایسه با گذشته این است که بیش از گذشته در افق مسائل جهانی است و درک ملموسی از جامعه‌ی خود دارند. از سوی دیگر، چون تعداد دانشجو در گردونه‌ی آموزش فلسفه‌ی دانشگاهی بسیار زیاد است، شاهد تعداد زیادی از فارغ‌التحصیلان و دانشجویانیم که ذهنشان مملو از مفاهیم فلسفی است، فیلسوفان را می‌شناسند، تاریخ فلسفه را تا حدی بلدند و نظام‌های فلسفی را می‌شناسند. اما هنوز به آن مقاصد اصلی فلسفه نرسیدند و نحوه‌ی به‌کارگرفتن این توانایی و اندوخته‌های فلسفی خودشان را برای ربط دادن جامعه و زمانه درنیافته‌اند.
 
مصلح تصریح کرد: این وضع در ذیل شرایطی اتفاق می‌افتد که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که اصل توسعه است و لازمه‌ی جامعه‌ی مدرن توسعه‌یافته مدیریت است. بنا به تفسیری، جامعه‌ی مدرن؛ یعنی جامعه‌ی مدیریت شده و تحت تدبیر. فلسفه به‌طور ذاتی در مقابل مدیریت مقاومتی دارد و همیشه، از ارسطو تا هومبولت، ادعا کرده که من دانایی آزادم و اهل تبعیت نیستم، من طفیلی دانش‌ها و مقاصد خارج از خودم نیستم. این یک مسأله‌ی ذاتی است. اگر می‌خواستیم درباره‌ی خود دانایی فلسفی صحبت کنیم وارد این بحث دامنه‌دار می‌شدیم. اما وقتی به نسبت کار فلسفی، دانش فلسفی، آموزش و پژوهش فلسفی با جامعه و زندگی توجه کنیم، بدون مدیریت تمام فعالیت‌ها به سمت آشفتگی پیش می‌رود و فیلسوفان هم نمی‌دانند کارشان به کجا ختم می‌شود. با توجه به این مساله به نظر می‌رسد ما باید از آموزش و پژوهش فلسفه مراقبت بیشتری کنیم. و خود اهل فلسفه بیش از همه شایستگی دارند که در این باب گفت‌وگو کنند و به نقش خودشان در جهان فعلی و در جامعه‌ای بیندیشند که در آن فعالیت می‌کنند. برای این کار نیاز به نوعی گفت‌وگو است. لذا شاید الآن کسانی که به اهمیت و نقش دانایی و خرد در جامعه و در زندگی خودشان و اطرافیانشان و قومشان قائل‌اند، باید بیش از گذشته به این مسائل بیندیشند و به راه‌ها و چاره‌های درمان معضلات فعلی فکر کنند. ما با گذراندن حداقل سه‌چهار نسل از اهل فلسفه و پشت‌سرگذاشتن سه نسل حدود سی‌ساله از اساتید دانشگاهی فلسفه امروز باید بیش از گذشته نسبت به این بحث حساس باشیم.
 
وی در پایان گفت: فکر می‌کنم همه‌ی اساتید و مربیان فلسفه نیز در این مورد تجربه‌ی مشابه داشته باشند. وقتی با دانشجویی روبه‌رو می‌شویم که با امید، با شوق و ذوق، انرژی و جوانی خودش را صرف فلسفه خواندن می‌کند و با این دشواری‌ها و فرازونشیب‌هایی که در کار و آموزش و یادگرفتن فلسفه هست، چندین سال کار می‌کند، پر از امید و ذوق می‌شویم و لذت می‌بریم. در کنارش می‌بینیم بعد از چندین سال خود این دانشجویان می‌پرسند در روزگاری که زندگی می‌کنیم نقش ما چیست و حاصل کار ما کجا نمایان می‌شود. اینجاست که ما باید بیشتر، جدی‌تر، مصمم‌تر به کار فلسفه بپردازیم. چون به این اعتقاد داریم که بزرگداشت خرد بزرگداشت انسان است. بزرگ‌ترین شأن ما اندیشیدن است و یک نمود آن در فلسفه است. اما در کنار آن به نقش خودمان، به حاصل کار خودمان توجه کنیم. امیدوارم علی‌رغم همه‌ی شرایط دشوار ما شاهد بهبود وضع فکر و وضع سامان یافتن تفکر در نسبت با زندگی و تأثیر داشتن بیشتر اندیشه و خرد در کاروبار و روزگارمان باشیم. امیدوارم در این شرایط کرونایی و بحران‌های مختلف موجود در اطرافمان بتوانیم گام‌های مؤثری در جهت بهبود وضع همه‌ی انسان‌ها برداریم.
 
گره‌زدن دو فیلسوف دیالوگ
 
یوسف شاقول، استاد راهنمای سیده‌اکرم برکاتی، ضمن تشکر از هیئت داوران، درباره‌ی این جایزه اظهار کرد: از مهم‌ترین اهداف این رخداد شناساندن استعدادهای برتر و گمنام در حوزه‌ی فلسفه ذکر شده است. من می‌خواهم بگویم و تا حدودی اطمینان بدهم که در انتخاب سیده‌اکرم برکاتی این هدف به‌خوبی تأمین شده است. این به‌معنای کم‌ارزش‌کردن و کم‌بها دیدن کار سایر نامزدها نیست. همان طور که تاکنون این همکار و پژوهشگر جوان ما آثار ارزشمندی را منتشر و به حوزه‌ی فرهنگ جامعه عرضه کرده است، ازاین‌پس هم آثار ارزشمندتر و ماندگارتری را از او شاهد خواهیم بود.
 
وی ادامه داد: از ویژگی‌های مهم برکاتی این است که مثل معدود دانشجویان ارزشمند و ماندگار فلسفه در مقطع دکتری و کارشناسی‌ارشد با دغدغه و پرسش وارد حوزه‌ی فلسفه شد. تحقیق فلسفی برای او عین زندگی کردن بوده است. پرسش‌های ذهنی برکاتی به زندگی او گره خورده است. به همین خاطر، فرایند تعریف پروپوزال و تدوین پایان‌نامه برای او مثل سپری کردن بخش مهمی از زندگی خود بوده است. تأکید می‌کنم که دغدغه‌مندی و پرسشگری برکاتی در ورود به حوزه‌ی فلسفه، به‌ویژه در دوره‌ی دکتری، سبب شد که به‌خوبی موضوع پایان‌نامه را با دغدغه‌ی خود گره بزند. او در دوره‌ی کارشناسی‌ارشد با پل ریکور، یکی از فیلسوفان گفت‌وگو و دیالوگ، آشنایی نسبی پیدا کرده بود. همان آشنایی سبب شد که با همان پرسش گره خورده با معنای زندگی و خودشناسی وارد مرحله‌ی دکتری فلسفه شود. برکاتی از همان آغاز در پی این بود که چگونه پرسش خود را با مطالعات فلسفی خودش گره بزند و با آشنایی‌ای که در کلاس‌های درس با فیلسوف بزرگ مارتین هایدگر پیدا کرد، گم‌شده‌ی خودش را در گره زدن آرای این دو فیلسوف مرتبط با هم یافت. چنان‌که پل ریکور به‌واسطه و بی‌واسطه از اندیشه‌های هایدگر بسیار استفاده کرده بود.
 
شاقول بیان دکرد: موضوع انتخابی برکاتی برای پایان‌نامه به‌خوبی نشان‌دهنده‌ی پرسشگری و دغدغه‌ی او است. یعنی خودفهمی و بررسی اینکه آیا می‌توان میان این دو فیلسوف، که هر دو پرسش وجودی داشتند و هر دو با خود و وجود انسان مرتبط بودند، پیوند و دیالوگ یا دیالکتیکی برقرار کرد یا نه. او کوشید، هم به تعبیر ریکور راه کوتاه هایدگر را در مقابل پرسش وجود و خودفهمی توصیف بکند هم، باز به تعبیر پل ریکور، راه طولانی ریکور را. و این مباحث دشوار را با بیان نسبتاً روشنی برای خوانندگان در کار خودش عرضه بکند. در نهایت، برکاتی به دنبال این بود که از رهگذر برقراری دیالوگی میان این دو فیلسوف بزرگ، به راهی سوم یا راهی تازه یا سنتزی دست پیدا بکند. یقیناً رسیدن به این سنتز به‌هیچ‌وجه کار ساده‌ای نبوده است. تیم همراه برکاتی هم این را می‌دانستند. اما تلاش او برای جست‌وجوی راه سوم و برقراری دیالوگ برای ما بسیار ارزشمند بود و کوشیدیم نهایت حمایت را از این پژوهشگر جوان بکنیم تا کار خود را به پیش ببرد. ماحصل کار برکاتی این‌قدر هست که با خودش پرسش‌ها و مساله‌های تازه‌ای آفرید. با مطالعه‌ی این رساله حتماً موضوع و پرسش‌های تازه‌ای برای پژوهش‌های تازه در این حوزه استخراج خواهد شد.
 
باید فلسفی‌نوشتن را تمرین کنیم
 
محمدجواد صافیان، استاد راهنمای سیده‌اکرم برکاتی و یکی از داوران این جایزه درباره‌ی پایان‌نامه‌های فلسفی تصریح کرد: لازم است پایان‌نامه‌های دکتری به مسائل و مشکلات واقعی و انضمامی جامعه معطوف شوند، منتها از منظر تفکر فلسفی. اگر ما به تفکر فیلسوفان بزرگ توجه بکنیم، به‌راحتی مشاهده می‌کنیم که مسائل فلسفی از دل مشکلات و معضلات زندگی برخاسته است. فلسفه برخلاف آنچه غالباً تصور می‌شود و عیب فلسفه دانسته می‌شود، انتزاعی نیست. این‌طور نیست که مباحث انتزاعی باشد که معلوم نیست به چه اموری متوجه است و می‌خواهد چه درد یا مشکلی را حل بکند. مسائل حقیقی فلسفی از دل معضلاتی حاصل می‌شود که انسان‌ها با آن درگیرند. بنابراین، لازم است که دانشجویان و محققان جوان ما به مشکلات و مسائل جامعه توجه بکنند، منتها براساس دغدغه‌های شخصی خودشان. چراکه مساله وقتی به‌درستی طرح می‌شود که طرح‌کننده‌ی مساله، محقق و پژوهشگر فلسفی، آن مشکلات و مسائل را با گوشت و پوست خود تجربه کرده باشد و از دل تجربه‌های شخصی او حاصل شده باشد. اگر چنین باشد، دیگر ما به‌سوی موضوعات تکراری و شبه‌موضوعات نخواهیم رفت. امری که متأسفانه گاهی در موضوعات پایان‌نامه‌هایی که تصویب و بعداً اجرا می‌شود، ملاحظه می‌کنیم. گاهی می‌بینیم که برخی پایان‌نامه‌ها تکراری‌اند یا به موضوعاتی می‌پردازند که موضوع به معنای حقیقی نیست و مساله یا پرسش به معنای دقیق کلمه در آن وجود ندارد.
 
صافیان ادامه داد: علاوه بر این لازم است که ما در جایگاه پژوهشگران فلسفی جسارت و جرئت طرح پرسش داشته باشیم و برای طرح پرسش هیچ حدی برای خودمان نشناسیم. به تعبیر یکی از فیلسوفان بزرگ معاصر، پرسش راهبر تفکر است. پرسش تفکر را از خطا بازمی‌دارد. بر همین منوال، لازم است که ما در پژوهش‌های پایان‌نامه‌های دکتری اصالت تفکر فلسفی را، که مبتنی بر پرسشگری است، حفظ کنیم. و این حاصل نمی‌شود، مگر با تمرین بسیار زیاد در جهت یادگیری خود تفکر. لازم است ما یاد بگیریم که چگونه تفکر کنیم. تفکر فلسفی مهارتی است که نیاز به یادگیری دارد. شاید مشکل‌ترین کار باشد، ولی باید برای همین کار مشکل اقدام کرد. البته هر کس بر حسب مرتبه و استعداد خود و همتی که به خرج می‌دهد، به مراتبی از تفکر دست خواهد یافت.
 
وی در پایان گفت: به نظرم بسیار مهم است که تمرین فلسفی نوشتن بکنیم. متون فلسفی الگویی را انتخاب بکنیم و براساس آن تمرین بکنیم که درست و فلسفی و تحلیلی و عمیق بنویسیم. چنین متونی به زبان فارسی و از زبان معاصران در دسترس ما هم هست. نکته‌ی آخر اینکه به حوزه‌هایی توجه کنیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و ادبیات فلسفی ما به آن حوزه‌ها نیازمند است. گاهی پیروی از مد در انتخاب موضوعات فلسفی هم راه پیدا می‌کند، ولی به نظر من لازم است که براساس دغدغه و نه صرفاً کنجکاوی به بعضی جریان‌های کمتر آشنا در کشورمان هم توجه بشود. امیدوارم در سال‌های آینده شاهد پایان‌نامه‌های بهتر و بهتر باشیم.
 
بازیابی ایده‌ی مشایی از علم منطق
 
احمدعلی اکبرمسگری، استاد راهنمای محمدهادی حاجی‌بیگلو، اظهارکرد: محمدهادی حاجی‌بیگلو نه فقط در طی پژوهش اصیل خود، بلکه در دوران تحصیل و آموزش هم چشمگیر و توجه‌برانگیز بوده است. با انتخاب موضوع و پیشنهادهای خود برای رساله‌ی دکتری این اصالت و ارزش را این‌گونه نشان داد که نمی‌خواهد کار و پژوهشی کلیشه‌ای و سهل انجام بدهد. ملاحظه‌ی شجاعت و صمیمیت او از طرفی و جدیت و تلاش او تحقق کاری بدیع و ارزنده را برای من باورپذیر می‌کرد. طبیعتاً من را هم به همراهی ایشان در این جریان علاقه‌مند می‌ساخت. به‌خصوص که در آن زمان دوست و استاد عزیز، دکتر مرادخانی، هم پیش‌قراولی این سفر اکتشافی حاجی‌بیگلو را پذیرفته بود و این به‌نوبه‌ی‌خود باز من را به عاقبت‌به‌خیری بیشتر در این رساله مطمئن می‌کرد.
 
وی ادامه داد: علاقه‌ی بنیادین حاجی‌بیگلو تحقیق در نسبت میان زبان و حقیقت بود. ایده‌ی بنیادین او این بود که شاید از رهگذر کاویدن در دو تصور کاملاً متقابل از منطق بتواند مقدمات بازیابی ایده‌ای متفاوت از علم منطق را فراهم بیاورد که به‌زعم او از گذشته در منطق مشاییان وجود داشت. و آن چنان تصوری از منطق است که بر وفق آن ربط میان منطق و زبان وسیع‌تر و وثیق‌تر از آن است که منطق به تحلیل قول خبری منحصر شود و از دیگر ساحات گفتار، همچون قول شعری یا قول خطابی، یکسره چشم‌پوشی کند. بدین ترتیب، او می‌توانست ادعا کند که با سنت فلسفی در این سرزمین و امکانات نهفته‌ی منطق مشایی در این فلسفه نسبت و ارتباطی برقرار کرده است. البته او این تحقیق و تصور را نه در میان فیلسوفان مسلمان و سنت فلسفه‌ی اسلامی، بلکه در تقابل میان تصور هگل از منطق و دیالکتیک به‌منزله‌ی منطق حقیقت و تصور کی‌یرکگور از دیالکتیک به‌منزله‌ی دیالوگ سقراطی مورد پژوهش و آزمون و جست‌وجو قرار داد و به آن پرداخت.
 
این پژوهشگر در ادامه سخنانش تصریح کرد: او از دانشجویان فلسفه‌ی جدید بود، پس ناگزیر فیلسوفانی مثل هگل و کی‌یرکگور و نقدهای کی‌یرکگور بر هگل بستر کارش قرار گرفت و با غور و تأمل در آرای این دو فیلسوف سعی کرد ایده‌ی موردعلاقه‌ی خود را پرورده‌تر کنند. به‌ظاهر، از نظر داوران محترم بی‌توفیق هم نبوده است. آنچه او امید داشت در این رساله به آن دست یابد، تحلیلی بود از اشکال مختلف گفتار و بیان نسبت هر یک از این اشکال مختلف با مفهوم حقیقت. تحلیلی که از هرگونه یک‌سویگی به دور باشد. مثلاً از یک‌سویگی در فلسفه‌ی ادبی و محدود ساختن فلسفه‌ی ادبی به جنبه‌ی زیبایی‌شناسی ادبی صرف یا یک‌سوگی در منطق و منحصر ساختن منطق به بحث صدق. او از این رهگذر کوشید به غنایی از مفهوم منطق دست پیدا کند و تصور و تعریف ما را از منطق فراتر از آنچه ببرد که امروز رایج و متداول است. او در این راستا بازگشتی به ایده‌ی اولیه‌ی علم منطق نزد مشاییان صورت می‌دهد که برحسب آن می‌گوید، مبحث صناعات خمس نه از افزوده‌های منطق‌دانان بعدی در تاریخ منطق، بلکه از ارکان درونی منطق به حساب می‌آید. او می‌خواست منطقی را عرضه بدارد که دغدغه‌ی حقیقت را بیشتر از صدق منطقی درسرمی‌پروراند.
 
دانشجوی ساعی و کوشا
 
علی مرادخانی، استاد راهنمای محمدهادی حاجی‌بیگلو، اظهار داشت: بی‌تردید جایزه‌ی دکتر رضا داوری‌اردکانی برای دانشجویان فلسفه در دوره‌ی دکتری جایزه‌ای به‌لحاظ معنوی ذی‌قیمت و به لحاظ فرهنگی بسیار میمون و مبارک است. هیئت‌داوران محترم این جایزه قطعاً با دقت و وسعت نظرشان رساله‌های برگزیده را از نظر مبارک خود می‌گذرانند و آنچه را رأی صائب بر آن اطلاق می‌شود انتخاب می‌کنند. رساله‌ی برگزیده‌ی حاضر که جناب احمد مسگری و من راهنمایی آن را بر عهده داشتیم از آن دکتر محمدهادی حاجی‌بیگلو، از دانشجویان ساعی و کوشا و دقیق و اهل‌فکر گروه فلسفه‌ی دانشگاه شهید بهشتی است. در یکی از دروس، بخش‌هایی از کتاب «فلسفه‌ی حقوق» هگل را دقیق‌تر باهم می‌خواندیم و مباحثی را در خصوص زبان و دیالکتیک هگل باهم طرح کردیم. او خیلی علاقه‌مند و جدی این بحث را دنبال کرد و در نهایت، با نظر به تعبیر خاصی که از نقش زبان در فلسفه‌ی کی‌یرکگور داشت؛ یعنی فلسفه‌ی ادبی، موضوع رساله‌ی دکتری خود را هم نقد مفهوم دیالکتیک در هگل انتخاب کرد.
 
وی توضیح داد: رساله‌ی حاجی‌بیگلو به نظر من رساله به‌معنای واقعی کلمه است؛ یعنی تزی در آن مطرح شده است. درباره‌ی میزان توفیق او در این کار باید گفت که دست‌کم در میان رساله‌های ارسالی به کمیته‌ی هیئت‌داوران این جایزه، رساله‌ی موفقی به حساب آمده است. اجمالاً، رساله بحث در نسبت بین زبان و حقیقت است. او، مستقل از پژوهش‌های فلسفه و ادبیات یا فلسفه‌ی ادبیات، تعریف خاصی از فلسفه‌ی ادبی به دست داده است. حاصل این پژوهش چنان‌که من فهمیدم قائل‌شدن به نحوی کاشفیت برای زبان ادبی و بازکردن جایی در زبان منطقی برای زبان ادبی است. حاجی‌بیگلو در این رساله مفصل به این بحث پرداخته و سعی کرده است که نسبت بین زبان و منطق را در هگل و در کی‌یرکگور آشکار و روشن کند.
 
فلسفه‌ ادبی و گستردن منطق
 
محمدهادی حاجی بیگلو، برگزیده‌ی ششمین دوره‌ی جایزه‌ی دکتر رضا داوری‌اردکانی، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: موضوع محوری رساله‌ی من بررسی نسبت میان فلسفه‌ی هگل و اندیشه‌ی کی‌یرکگور بوده است. البته، این بحث چندان جدید نیست. از زمانی‌که آثار کی‌یرکگور از دانمارکی به آلمانی و فرانسوی و سپس به زبان‌های دیگر ترجمه شد و او در قاره‌ی اروپا شناخته شد، این نکته مشهور بوده است که کی‌یرکگور جزو منتقدان جدی هگل است. البته کی‌یرکگور در این نکته تنها نیست. یکی از نقاط عزیمت بسیاری از جریان‌های فلسفی ابتدای قرن بیستم نقد فلسفه‌ی هگل بوده است. اما در جامعه‌ی فلسفی خودمان، گرچه کی‌یرکگور به‌واسطه‌ی ترجمه‌ی درخشان عبدالکریم رشیدیان از کتاب «ترس و لرز» نسبتاً شناخته شده است، اما بحث نسبت اندیشه‌ی هگل و کی‌یرکگور عموماً مبهم و کلی باقی مانده بود. بنابراین، با توجه به اینکه در دوران کارشناسی‌ارشد روی بخشی از اندیشه‌ی کی‌یرکگور کار کرده بودم، به نظرم رسید که انجام چنین پژوهشی لازم و مفید خواهد بود. منتها مشخص است که چنین پژوهشی خصوصاً در سطح دکتری نمی‌تواند به تکرار بسنده کند. باید تمامی پژوهش‌ها، چه در قلمروی فارسی‌زبان چه در قلمروی جهانی، تا حد امکان و توان پژوهشگر لحاظ شود و تزی در رساله وجود داشته باشد که ضرورت و اهمیت انجام آن را توجیه بکند. آن سهمی که کوشیدم در این رساله داشته باشم، ایده‌ی فلسفه‌ی ادبی است.
 
وی توضیح داد: در واقع، ایده‌ی فلسفه‌ی ادبی رویکرد یا چشم‌اندازی بوده است که از آن منظر سعی شده نسبت بین فلسفه‌ی هگل و اندیشه‌ی کی‌یرکگور بحث بشود. مشخصاً در مورد اندیشه و آثار کی‌یرکگور مسأله‌ای وجود دارد که وجه ادبی آنها است. ازاین‌جهت، بسیاری از مفسران بر اساس برخی از آثار کی‌یرکگور او را فیلسوف می‌دانند. اما این مساله ایجاد می‌شود که کی‌یرکگور به چه معنا فیلسوف است؟ آیا او به همان معنایی فیلسوف است که ابن‌سینا یا اسپینوزا فیلسوف‌اند؟ و حضور این وجه ادبی بسیار جدی این مساله را بسیار جدی‌تر می‌کند. از طرف دیگر، بسیاری از مفسران از منظر نقد ادبی و نظریه‌ی ادبی وارد خوانش آثار کی‌یرکگور شدند. بنابراین، این دوگانه ایجاد شده است که آیا کی‌یرکگور فیلسوف است یا اهل ادبیات؟ ایده‌ی فلسفه‌ی ادبی از همین دوگانه برآمده است. این ادعا که وجه ادبی آثار کی‌یرکگور هم‌زمان وجه فلسفی هم دارد. ما این ایده را به‌صورت مبهم در جاهای مختلفی شنیده‌ایم که بین چیستی و چگونگی، بین محتوای سخن و نحوه‌ی سخن، ربط ذاتی و بنیادی وجود دارد. منتها نشان دادن این ایده به‌صورت جزئی و دقیق‌تر کاری است که من در این رساله بر عهده گرفتم و سعی کردم که این مساله را با عنوان فلسفه‌ی ادبی قرار بدهم.
 
حاجی‌بیگلو در پایان گفت: به معنای دقیق‌تر، فلسفه‌ی ادبی رویکرد خود را از فلسفه‌ی زبان به‌طورکلی اتخاذ می‌کند. تحلیل فلسفی در باب زبان رویکردی است که در فلسفه‌ی ادبی هم حضور دارد، اما موضوع آن به صرف گزاره‌های خبری و قیاس‌ها و براهین خلاصه نمی‌شود، بلکه بقیه‌ی گفتارهای ممکن در زبان، از جمله گفتارهای شعری، خطابی، جدلی و غیره را هم موضوع خودش قرار می‌دهد و تعبیر فلسفه‌ی ادبی از همین‌جا است. بنابراین، من کوشیدم به‌واسطه‌ی تقابل نظرات بین دو فیلسوف کی‌یرکگور و هگل در مورد این مساله به آن چشم‌انداز و ایده‌ی فلسفه‌ی ادبی بپردازم. در روند پژوهش این مساله برای من مسجل شد که فلسفه‌ی ادبی به معنی دقیق‌تر کلمه ایده‌ای از علم منطق است که دستِ‌کم در سنت مشایی حضور داشته است. یعنی چنان‌که در ارغنون ارسطو می‌بینیم، منطق صرفاً به بحث در باب قیاس و برهان خلاصه نمی‌شود، بلکه گفتارهای شعری و خطابی و دیگر صورت‌های احتمالی گفتار هم در دایره‌ی علم منطق می‌گنجد. عموماً تصور بر این بوده است که این مجموعه آثار منطقی ارسطو صرفاً به این دلیل جمع‌آوری شدند که جای دیگری برای آنها نبوده است. منتها، به‌خصوص براساس یکی از رساله‌های فارابی در باب آثار افلاطون به نظرم می‌رسید که قلمرو منطق گسترده‌تر از آن چیزی است که امروزه، چه در منطق سنتی خودمان چه در منطق جبری جدید، تصور می‌شود و سعی کردم در این رساله از آن دفاع کنم.
 
راه کوتاه هایدگر و راه طولانی ریکور
 
سیده‌اکرم برکاتی، برگزیده‌ی ششمین دوره‌ی جایزه‌ی دکتر رضا داوری‌اردکانی، اظهار داشت: بحث خود و خودفهمی طبیعتاً برای هر فردی در دوران زندگی‌اش مطرح می‌شود. این موضوع برای من خیلی زودهنگام و عمیق مطرح شد و تا دیرزمانی ادامه پیدا کرد. در واقع، این موضوع را به دوره‌ی دکتری موکول کرده بودم تا با تمرکز بر آرای ریکور به آن بپردازم. آشنایی من با گادامر، هایدگر و ریکور که هر سه مربوط به حوزه‌ی هرمنوتیک فلسفه می‌شوند، از همان ابتدای آشنایی‌ام با حوزه‌ی هرمنوتیک و فلسفه بود. با آرای هایدگر بسیار مأنوس بودم. در واقع، برای دغدغه‌ها و مسائلی که در آن زمان برای من مطرح بود، در آرای هایدگر پاسخ‌هایی پیدا می‌کردم. حداقل آرای هایدگر مسیری را برای من باز کرد تا بتوانم پرسشگری خودم را در همین مسیر دنبال کنم و بدون اینکه خیلی با اسامی این فیلسوف‌ها به شکل اختصاصی مواجهه داشته باشم، به شکل مساله‌محور با اندیشه‌ی آنها روبه‌رو بودم. بحث گادامر را برای رساله‌ی ارشد انتخاب کردم، چون فکر می‌کردم خیلی زود است که سراغ مباحث ریکور بروم. به‌خصوص اینکه آن زمان به‌اندازه‌ی کافی کتاب ترجمه‌شده از ریکور نبود و ریکور فیلسوف دشوارتری است که در زمینه‌های متعدد آثاری دارد.
 
وی ادامه داد: در دوره‌ی دکتری بحث هایدگر و ریکور را در موضوع خودفهمی کنار هم قرار دادم، چراکه اشتراک‌هایی بین اندیشه‌ی هر دو فیلسوف وجود داشت. مباحث مربوط به خود و خودفهمی از منظر دو رویکرد متفاوت در آثار این دو مطرح شده است. ریکور در جمله‌ی معروفی در مقاله‌ی «رسالت هرمنوتیک»، فلسفه‌ی خودش را در قیاس با اندیشه‌ی هایدگر قرار می‌دهد. ریکور می‌گوید، هایدگر در بحث دازاین و فهم دازاین از خویش که مسیر فهم وجود بود، مسیری مستقیم و کوتاه را انتخاب کرد. در واقع، هستی‌شناسی هایدگر به‌نحو شهودی و مستقیم نشان‌دهنده‌ی این است که دازاین خودش را این‌گونه درمی‌یابد. ولی ریکور بر این عقیده است که خودش راه طولانی‌تری را انتخاب کرده است و به نظرش فهم ما از خویشتن به‌هیچ‌عنوان نمی‌تواند بی‌واسطه باشد. بلکه باید از طریق تأویل نشانه‌ها، آثار، نمادها صورت بگیرد و امری است که مربوط به تأویل و تأمل و تحلیل زبان می‌شود. بنابراین، رویکرد ریکور معرفت‌شناختی و رویکرد هایدگر هستی‌شناختی است.
 
برکاتی افزود: ریکور علاوه بر اینکه این اختلاف را با هایدگر مطرح می‌کند، اذعان دارد که هستی‌شناسی هایدگر را می‌پذیرد، اما فقط آن را به‌منزله‌ی غایتی که در پیش‌رو در نظر دارد، قابل‌دستیابی می‌داند و باور دارد که این مسیری است که باید به سمت آن حرکت کنیم. ولی هرگونه هستی‌شناسی مستقیم را در عمل امکان‌ناپذیر می‌داند.
 
وی تصریح کرد: من در مقایسه‌ی این دو تفکر مفاهیم مشترک زمان، زبان و دیگری را در هر دو فیلسوف دیدم و هر یک از آنها فهم ما را از خویشتن در این افق‌ها ترسیم کرده بودند. اما هرکدام از آنها به شیوه‌ی خودشان و با رویکرد خاص خودشان این رابطه را مطرح کردند. مفاهیم دیگری تحت عنوان استعاره، روایت و کنش هم از مباحث تخصصی کارند و اینها هم به‌نحوی در آرای هایدگر هم دیده می‌شد. بنابر مقالات و رساله‌ها مستنداتی پیدا کردم و برای تجزیه‌وتحلیل این سه مبحث در اندیشه‌ی هایدگر تأیید گرفتم. بنابراین، تز به این صورت شکل گرفت که خودفهمی در تفکر هر دو فیلسوف در افق زمان، زبان و دیگری اتفاق می‌افتد و از ویژگی استعاری، روایی و کنش‌مندی برخوردار است. در راستای مدلل کردن این تز تمام این مراحل را با جزئیات در فصول پایان‌نامه نشان دادم. اینکه چه‌طور در رویکرد هستی‌شناسی هایدگر خودفهمی در افق زمان، زبان و دیگری محقق می‌شود و از ویژگی استعاری، روایی، کنش‌مندی برخوردار است. و همه‌ی اینها را در رویکرد خاص هستی‌شناختی و مسیر مستقیم به قول ریکور نشان دادم و درباره‌ی ریکور هم نشان دادم که خودفهمی در افق زمان، زبان و دیگری اتفاق می‌افتد و ویژگی استعاری، روایی، کنش‌مندی دارد. اما این تحلیل را هم بنابر رویکرد خود ریکور، معرفت‌شناختی، نشان دادم.
 
برکاتی بیان کرد: در نهایت، توانستیم برای معرفت‌شناسی ریکور بنیانی هستی‌شناختی ترسیم کنیم و به‌علاوه هستی‌شناسی هایدگر را برای پاسخ‌گویی به مسائل هرمنوتیکی زایا کنیم. این نکته‌ای است که ریکور به آن اشاره می‌کند. اعتقاد ریکور این است که هستی‌شناسی هایدگری نمی‌تواند ما را در پاسخ به مسائل هرمنوتیکی یاری کند، به دلیل اینکه ما به روش نیاز داریم. بحث احیای روش در ریکور مطرح می‌شود. من نیز خواستم در این رساله نشان بدهم که مبنای معرفت‌شناسی ریکور باید بنیانی هستی‌شناختی داشته باشد. این بنیان هستی‌شناختی را می‌توان در هستی‌شناسی هایدگر نشان داد. بنابراین، نتیجه این شد که بین هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی دوری هرمنوتیکی برقرار است و این دور هرمنوتیکی می‌تواند پیوسته ادامه داشته باشد و بدین ترتیب مرز هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی با این رفت‌وبرگشت‌ها به‌تدریج محو شود.
 
وی در پایان گفت: از نتایج این رساله این است که می‌توانیم این مبحث را در مسائل میان‌فرهنگی، مباحث مربوط به توسعه، مسائل اجتماعی مورد بحث قرار دهیم و بدین ترتیب، بنیان قوی‌تری در این مباحث داشته باشیم. دو مقاله‌ی مستخرج از این پایان‌نامه منتشر شده است و در پژوهش‌های بعدی قصد دارم به بحث خود و دیگری بپردازم.